ادامه مبحث معنای اخراج وخروج ازفضل بن شاذان به نقل از جواهر
درس خارج فقه حجت الاسلام والمسلمین فخرالدین صانعی (دامت برکاته) کتاب الوقف درس 225 تاریخ: 1402/7/5 بسم الله الرحمن الرحیم و به تبارک و تعالی نستعین «ادامه مبحث معنای اخراج وخروج ازفضل بن شاذان به نقل از جواهر» بقیه عبارت فضل بن شاذان در بحث معنای خروج و اخراج، صاحب نقل فرموده است: «... إن أصحاب الأثر وأصحاب الرأي وأصحاب التشيع قد رخصوا لها في الخروج الذي ليس على السخط والرغم [اگر خروج به این شکل نباشد، اشکالی ندارد] وأجمعوا على ذلك»[1] اجماع هم بر این قول نقل میکند. پس اگر معنای خروج و اخراج را براساس آنچه ایشان از لغت فرمودند تفسیر کنیم، این آیه، که در بحث عده مطرح شده نمیتواند دلالت بر وجوب اذن زوجه برای خروج زوجه باشد. ادله دیگری هم که لفظ خروج و اخراج دارد، با این معنا دیگر دلالت بر مطلوب قائلان، که باید زن با اجازه از منزل خارج شود ندارد. مگر اینکه همان طور که والد استاد در حواشی خودشان در کتاب النکاح[2] دارند که مراد از خروج، خروجی است که منافی با حقوق شوهر و یا شؤون او باشد و البته این مطلب درباره مرد هم همین است. ایشان در این کتاب یا جای دیگر دارند که خروج مرد از خانه، شاید مخالف شؤون خانوادگی زن و مخالف اموری که واجب است نسبت به زن انجام بدهد باشد. «تاثیر مسائل محیطی در استنباط مجتهد» شخصی که از ادله اجتهادی استنباط میکند، و مسلماًاستنباطات هم متفاوت است که این تفاوت هم ناشی از اختلاف فهم افراد نسبت به مراد متکلمی است که غائب است، چون منظور متکلم را نمیدانیم چیست و خودش هم نیست تا به صراحت اعلام کند. لذا امردشوار است. زیرا مجتهد میخواهد مراد متکلم را از آنچه از او باقی مانده، با اصول اجتهادیه استنباط نماید. در این صورت وقتی یک مجتهد یا مرجع تقلید برای استنباط مراجعه میکند، خواه ناخواه در استنباط او، بسیاری از امور دخیل است؛ مثل محیط زندگی شخص، محیط تربیتی او، محیط اجتماعی و اتفاقاتی که در آن محیط واقع میشود. در قدیم، گستره افکار وعقاید محدود به محل زندگی بوده ولی امروز با توجه به گسترش رسانهها در طرف دیگر دنیا هر اتفاقی رخ دهد، افرادی را که در آن طرف دیگر زندگی میکنند، تحت تأثیر قرار میدهد. و در زندگی و نوع نگاه مردم مؤثر است، که این شخص هم بالتبع یکی از آن مردم است. لذا محیطهای تربیتی، تربیتهای خانوادگی، اتفاقات خارجی که واقع می شود، مسائل روانی که برگشت برخی از آنها هم به مسائل ژنتیکی است، و مبانی زندگیای که در ذهن برخی هست، در تحلیل مسائل مؤثر است. مثلا کسی که در زندگیاش اهل قناعت است و خانوادهاش هم اهل قناعت هستند. با کسی که در زندگیاش اهل خرج کردن است. در استنباطاتشان در فهم از روایات، اثر میگذارد مثلاً موضوعیت احتیاج و نیاز در خمس وزکات در تطبیق خارجی بر افراد، در نگاه کسی که در فقرزندگی کرده وکسی که در محیط فقر نبوده متفاوت است، و این یک امر انکارناپذیر است. «قدرت یکی از عوامل موثر دراستنباط» یکی از مواردی که قبلاً هم عرض کردم قدرت است. قدرت، یکی از اموری است که دخالت دراختلاف در استنباط دارد. ناگفته نماند که تأثیر قدرت و مؤلفههای دیگر در استنباط که بیان شد، هیچ گاه به عنوان تنقیص مطرح نمیباشد. زیرا فتوا دادن به خاطر قدرت فرق میکند، تا این که قدرت ناخودآگاه در استنباط تأثیر بگذارد. گاهی به یک فقیه قدرت میدهند، و میگویند: ما از تو مسائل شرعیمان را میپرسیم و او برای اینکه این جایگاه از دستش گرفته نشود، برای حفظ قدرتش فتوا میدهد. مسلماً چنین کسی به دنبال هوای نفس است. اما منظور ما این علما نیست، بلکه فقهایی است که با ملاک عادل بودن در قدرت قرار میگیرند تا اداره امور جامعه را انجام بدهند . که ناخود آگاه استنباطاتشان فرق میکند و نگاهشان یک نگاه حاکمیتی میشود؛ چنانکه حضرت امام این طور بود. و نگاهشان به احکام فقهی، یک نگاه حاکمیتی بود. و با کسی که اصلاً قائل به حکومت و ولایت فقیه برای اداره جامعه نبود، فرق میکرد. مثل نگاه حکومتی به انفال ونگاه غیر حکومتی به آن. بنابراین در این گونه استنباطات امور هیچ تنقیصی بر مجتهد و فقیه نیست. البته میتوانیم درباره ارزشمندی و کارآمدی آن، قضاوت کنیم، و بگوییم این استنباط صعبی که انجام شده کارآمد نیست، و آن استنباطی که مطابق با سهولت است، کارآمدتر است. به هیچ وجه نمی شود گفت اگر فقیهی یک روزی در قدرت بود، به گونهای فتوا داد و امروز که نیست، به گونه دیگر، بگوییم امروزه چون دستش از قدرت کوتاه شده، چنین فتوا میدهد. نعوذ بالله، نمیتوان این نسبت را داد. بحث ما این است که میگوییم دخیل بودن خصوصیات افراد در استنباطشان انکارناپذیر است و هیچ هم باعث تنقیص نیست. مواردی را هم به عنوان شاهد، مطرح میکنیم. «تفاوت دیدگاه در مصرف زکات» در باب زکات مأنوسید و فقها فتوا داهاند که مصرف زکات برای کسی که حتی خادم دارد و مرکبی دارد در گذشته میگفتند درشکه ولی الان نیازمند است جایز است به او زکات بدهند شما میگویید آنها را بفروشد و مثل مردم عادی زندگی کند درحالی که یک فقیهی که با مکنت و این شؤون، زندگی کرده باشد، هیچ گاه راضی نمیشود آن شخص را در مرحله پایین، قرار بدهد. فقها در این زمینه، فتوا دارند، و احتیاج و نیاز را حتی برای این افراد، در نظر گرفتهاند. یک نمونه از مرحوم والد استاد که به بعضی از آقایان، پول می داد. آن آقایی که پول برایش فرستاده شده بود، خودشان برای من نقل کرد، که وضعش هم خیلی خوب بود. فرمود: من شبهه کردم؛ لذا به ابوی شما زنگ زدم که: شما این پول را به من میدهید ولی من نیازی به آن ندارم. فرمود: پس یک روز به قم بیا. گفت: من به قم آمدم و ایشان فرمودند: احتیاجی که ملاک مصرف است، نسبت به افراد مختلف است. درآمد شما برای زندگی خودت کفایت میکند، اما مراجعاتی که داری، برای شما نیاز ایجاد میکند و من اگر این پول و سهم امام را میدهم که برای افراد محتاج است، به این دلیل است که دایره احتیاج شما با کسی که فقط خودش و خانوادهاش را اداره میکند، فرق دارد. «تاثیر عقل گرایی در استنباط مجتهد» یکی دیگراز امور تأثیرگذار عقل گرایی است که در نگاه به مسائل مؤثر است. این را بین پرانتز عرض میکنم، که در بحث مستحبات اذان و اقامه، گفتهاند که یکی از مستحبات، این است شخصی که سوء خلق دارد، در گوشش اذان بگویید. این متن «عروه» است که میفرماید: و همچنین در گوش حیوانی که «ساء خلقه»[3] سوء خلق دارد. یکی از فضلاء فرمودند: همان موقعی که والد استاد داشتند حاشیه میزدند، اشکال کردند که اذان گفتن در گوش حیوان، چگونه رفع سوء خلقش را میکند؟ اگر در گوش انسان برای سوء خلق، اذان بگویید، یک بحث است، اما خواندن اذان در گوش حیوان، چه معنایی دارد؟ این متن «عروه» است و «مستمسک»[4] هم به آن اشاره کرده است. این حکم را به روایت هم مستند کردهاند. زیرا وقتی میگویید مستحب است، مستحب نیاز به دلیل دارد؛ باید یک دلیل شرعی داشته باشید که در گوش حیوانی که خلقش بد است، اذان بگویید. ـ ممکن هم هست که این اذان و حتی قرآن خواندن هم اثر داشته باشد، و هیچ منافاتی ندارد؛ اینها وجوهی است که نمیتوانیم اثروضعیاش را انکار کنیم، چون علم ما به آنجا نمیرسد، ولی این که بگویید مستحب است. استحبابش را از کجا میخواهید بیاورید؟ نیاز به دلیل دارد در اینجا روایتی را نقل کردهاند که میگوید: در گوش کسی سوء خلق دارد، اذان بگویید «واذاساء خلقاحدکم من انسان أو دابة فاذَّنوا فی اُذنه الاذان کلّه».[5] در اینجا دقت نکردهاند که سبب سوء خلق احدکم را بیان میکند که ممکن است این سوء خلق به واسطه انسان دیگر یا حیوانی باشدکه باعث ناراحتی انسان شده است؛ لذا «من انسان أو حیوان» سبب و بیان سوء خلق است، چونغ یر از این معنا نمی تواند تفسیر احدکم باشد، با احدکم نمیسازد. این اشتباه فاحش را مثل مرحوم سید و مرحوم صاحب «مستمسک» کرده است. من شرح آقارضا[6] را هم نگاه کردم، ولی ایشان با اینکه روایت را آورده، اما نفرموده در گوش حیوان اذان بگویند. و مسلم است که برداشت مثل مرحوم سید را نداشته است. این یک مورد از نحوه استنباط است، که دلیل شرعی میخواهیم که نشان بدهد گفتن اذان در گوش حیوان، مستحب است. من استحباب را عرض میکنم نه تاثیرش را؛ چون ممکن است تاثیرداشته باشد. «تفاوت دیدگاه در نظر به محارم از التنقیح الرائع» برای اختلاف درفهم از ادله مواردی را برای روشن تر شدن ذکر میکنیم، یک مورد که بسیار غریب به ذهن است، حتی برخی از بزرگان فرمودند: ما هم تحقیق کردیم که شاید این مطلب اشتباه چاپی باشد یا افتادگی داشته باشد، دیدیم که در کتب فقهای دیگر هم از «التنقیح الرائع لمختصر الشرائع»، همین گونه نقل شده. بحث در باب محرمیت است که صاحب «التنقیح الرائع» فرمودهاند. زوجه یا کسی که به وسیله ملک یمین، انسان مالک وطی او میشود، و جواز وطی پیدا میکند، میتواند به همه جای بدنش نگاه کند. این یک امر مسلم است اما در غیر اینها از محارم، ایشان فرمودهاند نمیشود به غیر از سینه، که برای شیر دادن است و وجه و کفین، نمیشود به سایر اعضای بدنشان نگاه کرد. دختر، مادرزن، خاله، عمه، خواهر رضاعی و زنانی که محرم انسانند، نمیتوان به غیر از وجه، کفین، قدمین و ثدی در هنگام ارضاع، نگاه کرد. تا کنون چنین چیزی شنیده بودید؟ این مطلبی است که ایشان دارد. در استنباط دقت بفرمایید، تا تفاوت دیدگاهها در استنباط مشخص شود، و به دو آیه هم استناد کرده است. عبارت «مختصرالنافع» چنین است: «و ينظر الى جسد زوجته باطنا و ظاهرا، و الى محارمه ما خلا العورة»؛[7] این فتوای مشهور است که در محارم ـ غیر از زن یا ملک یمین ـ میشود به غیر عورتشان نگاه کرد. اما صاحب «التنقیح» میفرماید: «المحرم هو كل امرأة ملك وطأها [محرمهر زنی است که شخص مالک وطیش شده است] أو حرم [وطأها] بنسب أو رضاع أو مصاهرة بعقد أو ملك يمين [گاهی مالک وطی اوست که امکان دارد به ملک یمین باشد یا به عقد. این یکی از محارم است. ـ منظورش این است که: کل امرأة ملک وطأها أو حرم وطأها این حرام بودن وطیش به چه سبب است؟بنسب أو رضاع أو مصاهرة بعقد یا آن مصاهره به ملک یمین ـ] اما التي ملك وطأها [آن زنی که مرد مالک وطیش میشود]فيجوز النظر إليها كالزوجة باطنا و ظاهرا [این هم مشخص است که نگاه به کسی که میتوان با او وطی کرد، جایز استمانند زوجه] و اما من حرم وطأها [اما زنانی که زوجهاش نیستند وحق وطی آنها را ندارد] فيباح النظر منهن الى الوجه و الكفين و القدمين إجماعا [البته ناگفته نماند که این مقدار از نگاه اختصاص به محارم ندارد، استثنائات از نگاه بودند] و يحرم النظر الى القُبل و الدبر [در چه صورت؟] لغير ضرورة من مباشرة علاج و إشهاد إيلاج إجماعا [ ظاهرا «اشهاد ایلاج» همان شهادت بر باکرگی و مسائل آمیزشی باشد. که میفرماید: که نگاه دراین موارد جایز است و باز ناگفته نماند که اگر برای معالجه باشد برای غیرمحرم هم جائز است. مثلا طبیبی که نامحرم است، و زن نامحرم را معالجه میکند.] و اما غير ذلك من البدن فعلى ثلاثة أقسام: الأول الثدي حال الإرضاع، و هو يلحق بالوجه لشدة الحاجة الى ظهوره في أغلب الأوقات [این مطلب جدیدی است. در لابهلای عبارات فقها چیزهایی به دست میآید که برای ما اصلاً تابو است. درباره همان زنی که میخواهد بعدا بگوید نمیشود به سایر اعضایش نگاه کرد، درباره نگاه به ثدی حال الارضاع آن زن میفرماید: مثل وجه است لشدة الحاجة. چون زن است و میخواهد بچه را شیر بدهد، لذا مدام نمیتواند از این اتاق به اتاق دیگر برود و در آن زمان هم یک اتاق بوده که با هم زندگی میکردهاند. حتی تا پنجاه یا صد سال پیش، خانهها به این شکل بود که با هم زندگی میکردند و هر خانواده یک اتاق داشت که با چند تا بچه در آن زندگی میکرد و محارمش هم برای دیدنش به آنجا میآمد. حالا که میخواهد بچه را شیر بدهد، باید مدام به اتاق دیگر برود تا بچه را شیر بدهد، درحالی که در زمستان مثلا باعث سرماخوردگی کودک میشود و در تابستان، موجب گرمازدگی او. یا اصلاً در جایی که واجب است بچه ای را شیر بدهد؛ مثل جایی که زن مرضعه است و برای شیر دادن در مدت معین مثل شب اجیر شده، میفرماید: «الأول الثدي حال الإرضاع، و هو يلحق بالوجه لشدة الحاجة الى ظهوره في أغلب الأوقات» درحالی که اگر ما باشیم میگوییم باید سینهاش را بپوشاند یا پشتش را به ما بکند یا به جای دیگر برود و شیر بدهد.] الثاني الثدي لا في حال الإرضاع [این را میفرماید نمیشود نگاه کرد] الثالث: سائر البدن غير ما ذكرنا [که وجهین، کفین و قدمین بود] و في هذين القسمين خلافٌ [در ثدی غیر حال ارضاع و سایر بدن میفرماید خلافٌ] قيل بالإباحة لقوله تعالى: Pوَ لٰا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلّٰا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبٰائِهِنَّ أَوْ آبٰاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنٰائِهِنَّO[8]الآیة [میفرماید از این آیه، استفاده می شود که جائز است] و قيل بالتحريم [تحریم هم قائل دارد] Pلعموم: "قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصٰارِهِمْO[9] [که باز از این هم استفاده تحریم شده است] قال السعيد: و الأحوط أنه يحرم ما عدا الوجه و الكفين و القدمين و ما يظهر عادة بحسب أكثر الأوقات [چرا ایشان میفرماید حرام است؟] لأن جسد المرأة كله عورة و يحرم النظر إلى العورة»؛[10] خوب این یک نگاه است که تمام بدن زن را عورت فرض کنیم و بگوییم وجهین و قدمین چون در مرای و منظر است و یاآنچه اکثر اوقات بر حسب عادت نمیتواند بپوشاند و آشکار است، در اینجا اشکالی ندارد.ولی ببینید نسبت به ثدی که ـ در بحث حجاب حساسیت زیادی در آن دیده میشود، و خود خانمها هم حساسند ـ درحال ارضاع میفرماید اشکالی ندارد. اما نسبت به سایر اعضای بدن، مثل ساق پا وساق دست را نسبت به محارم می فرماید: حرام است نگاه کردن. در نظر بگیرید که اگر یکی از محارم غیر از زوجه در خانه پیراهن آستینکوتاه پوشیده باشد، بنا بر نظر ایشان نگاه به دست آنزن محرم حرام است، آن هم نه نگاه با شهوت، بلکه نگاه عادی. میبینید دو استنباط در یک مسأله از یک نفر، با هم تفاوت دارد. در ثدی حال الارضاع چون محل حاجت است وضرورت، و اینکه بیشتر مواقع مکشوف است پوشاندنش لازم نیست. باید کارش را انجام بدهد، در صورتی که زندگی کردن درحال حاضر، اینکه زن محرم در خانه بخواهد بیست و چهار ساعته روسری سر کند، و پاهایش را هم تا قدمینش بپوشاند مشکل است و ضرورت اینجا بیشتر است. درحالی که مشکل در پوشاندن حال الارضاع کمتر است. حتی در برخی مواقع میتواند رعایت کند - مثلا اگر نشسته، پشتش را به دیوار بکند- اینجا میفرماید پوشاندنش نیازی نیست، ولی نسبت به سایر اعضا که شدت حاجت و نیاز بیشتر است قائل به حرمت شده. با این که ملاک در اینجا بسیار قویتر است. به هیچ کدام تنقیص، وارد نیست اما در کارآمدی و ارزشگذاری باید ببینیم کدامش با سهولت، سازگار، تأثیرگذار است. اگر یکسری مسائل فرهنگی و بحثهای جنسیتی و مسائل جنسی در ذهنها و جامعه به صورت پررنگ مطرح نباشد، احکام حجاب و پوشش از برخی مستنبطین، به این صورت صادر نمیشود. ونحوه استنباط مسلماً تغییر میکند. «و صلّی الله علی سیدنا محمّدٍ و آله الطاهرین» ____________________[1]. جواهر اکلام، ج33، ص553 و554. [2]. التعلیقة علی تحریر الوسیلة، ج2، ص310. [3]. العروة الوثقی،ج1، ص601. [4]. مستمسک العروة ،ج5، ص538و537. [5]. وسائل الشیعة، ج25، ص42، کتاب اطعمه واشربه، باب12، ح8. [6]. مصباح الفقیه،ج11، ص384. [7]. مختصر النافع، ج1، ص172. [8]. نور(24): 31. [9]. نور(24): 30. [10]. التنقیح الرائع، ج3، ص22.
|