Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دفاع از اسلام‌

دفاع از اسلام‌

امام - سلام اللّه عليه - به يك سري از ارزشها عنايت خاصي داشتند و در طول زندگي هيچ گاه آنها را ناديده نگرفته و فراموش نكردند. از جمله آن ارزشها مي توان از ستيز جدّي با سرمايه داران بي درد، استعمارگران و متحجّرين و نيز دفاع از اسلام و كيان آن، انقلاب و نظام جمهوري اسلامي، محرومان و پابرهنگان، جبهه رفته ها و كتك خوردگان نام برد.

در دفاع از اسلام و كيان آن خاطره جالبي را به ياد دارم كه شرح آن مناسب به نظر مي رسد. پيش از شرح خاطره جا دارد به يكي از عادتها و ويژگيهاي امام كه بي ارتباط با موضوع مورد بحث نيست، اشاره كنم.

امام در روز آخر درسشان معمولاً چند جمله اي را به عنوان نصيحت مي گفتند. اين چند جمله نصيحت براي يك سال هر طلبه كافي بود تا در طول آن مدت به مسائل اخلاقي پايبند باشد. بيشتر اين نصيحتها به جهان آخرت مربوط مي شد. در آن مواقع امام درباره عذابهاي جهان آخرت و عالم برزخ بحث مي كردند و روايتهايي را در اين باره نقل مي كردند. شبيه به همين برخورد را امام با سران اتحاد جماهير شوروي و نمايندگان آن هم داشتند. در هر دو مورد ايشان خواهان آن بودند كه مخاطبانشان به راه راست بروند و در طي طريق آن، به شخصيتي كاملتر دست پيدا كنند. در واقع روش تربيت اخلاقي امام نسبت به معاد، در زماني كه در راس قدرت يك جامعه نشسته اند و آن را هدايت مي كنند با زماني كه به ظاهر فاقد آن قدرت بودند، تفاوتي پيدا نكرده بود.

در هر صورت بهتر است كه به شرح خاطره بپردازم.

در سال 40 يا 41 - درست به خاطر ندارم - به علت گرماي تابستان قم، امام قصد حركت به سمت امامزاده قاسم را داشتند. در آنجا منزلي براي ايشان تدارك ديده شده بود. در آن زمان بنا بود من در تهران، شميران، سلطنت آباد و رستم آباد به مناسبت ايام محرم منبر بروم. امام كه از طريق برادرم از اين جريان آگاه شده بودند، فرمودند كه بياييد با هم به تهران برويم. پس از آنكه سوار ماشين شديم و سفر آغاز شد، به من فرمودند:

صحبتي كنيد تا راه تمام شود.

من حيران مانده بودم كه چه بگويم، چرا كه در مقابل امام و جلال و شكوه شخصيت ايشان، صحبت كردن و اظهار نظر كردن از هر كسي ساخته نيست. گاهي نيز از اينكه همراه ايشان شده بودم، خودم را سرزنش مي كردم، چرا كه تصور مي كردم اين كار برايم گران تمام مي شود. ايشان دوباره فرمودند: “چيزي بگوييد!”.

عرض كردم: “آقا چه عرض كنم؟”

اما ايشان اصرار بر اين داشتند كه من حتماً درباره مطلبي صحبت كنم. ناگهان به ياد صحبتهايي افتادم كه آن روزها بين طلبه ها مطرح بود. جريان از اين قرار بود كه رژيم شاه به علت اختلافهايي كه بين ايران و عراق پيش آمده بود، به كسي گذرنامه نمي داد تا به عراق برود. از آنجا كه اين جريان با فوت آقاي بروجردي همزمان شده بود، بيشتر طلبه ها آن را به فال نيك گرفتند، چرا كه تصور مي كردند در صورت رفتن طلبه‌ها به عراق و حوزه علميه نجف، حوزه علميه قم از هم مي پاشد. بنابراين، خوشحال بودند كه با عدم امكان رفتن طلبه ها به عراق، حوزه علميه قم همچنان برقرار مي ماند. با يادآوري اين صحبتها بود كه گفتم: “آقا! الحمدلله به طلبه هاي قم گذرنامه داده نمي شود كه به نجف بروند؛ در نتيجه حوزه علميه قم نيز از هم پاشيده نمي شود”.

امام همين يك جمله را از من بهانه كردند و تا پاسگاه حسن آباد صحبت كردند. تكيه گاه كلام ايشان نيز اين بود:

اگر افراد خدا پرست باشند، قم ونجف برايشان معني ندارد. هدف ترويج اسلام و فقه امام صادق(عليه السلام) است. تو چرا نجف را غير از قم مي داني؟

مقداري از صحبتهاي امام نگذشته بود كه به فكرم رسيد كه مبادا ايشان، مرا غير موحد بدانند. از اين رو به خود جرئت دادم و گفتم: “آقا! اين يك نظريه همگاني است، نظر من تنها نيست. همه اين حرف را مي زنند. من نخواستم بگويم كه نجف غير از قم است، من خواستم بگويم كه چون حوزه قم اهميت دارد، بايد بماند و حفظ شود”.

امام فرمودند:

اينجا جلسه درس نيست كه بخواهي حرف بزني، اينجا جاي مسائل اخلاقي است.

منظورشان نيز اين بود كه در جلسه درس مي توان اشكال نمود، اما در هنگام موعظه و نصيحت نبايد اشكال كرد.

در هر صورت امام به اين مسئله كه تنها جايي كه مسائل مادي و دنيايي مطرح باشد، دعوا به وجود مي آيد و اينكه اگر صد و بيست و چهار هزار پيامبر بخواهند در جهان حكومت كنند، دعوايي پيش نخواهد آمد، اشاره كردند و فرمودند:

آيا هرگز درباره نماز صبح با كسي دعوايت شده است؟ آيا هيچ وقت قم و نجف از نظر نماز صبح فرقي داشته اند كه مثلا ًحوزه قم نماز صبح را بخواند و نجفي ها نخوانند؟

گفتم: “نه”. فرمودند: پس اينكه گفته مي شود كه طلبه هاي حوزه قم به نجف نروند، گوياي اين امر است كه آنها موحّد و خداپرست نيستند.

در همين هنگام راننده جلوي پاسگاه حسن آباد ايستاد و يكي از مأموران پاسگاه را سوار كرد و صحبت هاي امام نيز قطع شد...

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org