Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: واژه نامه

واژه نامه

ابطح: نام يكى از وادى هاى شن زار و سيل گونه اطراف شهر سابق مكه است كه اكنون جزو شهر شده و در خيابان مسجدالحرام، پس از پل حجون و نرسيده به ميدان معابده فعلى است.

اجحاف: بى انصافى، بى عدالتى، جور و ستم.

إجزاء: كفايت.

اجنبى: مرد بيگانه، نامحرم.

اجنبيّه: زن بيگانه، نامحرم.

اجير: كسى كه طبق قرار مشخص در برابر كارى كه انجام مى دهد، مزد دريافت مى كند.

احتياط: پيش بينى و انتخاب روشى كه موجب اطمينان انسان در رسيدن به واقع است.

احتياط واجب: احتياطى كه مجتهد، وجوب رعايت آن را از طريق آيات و روايات يافته است و همراه آن فقيه فتوا نداده است، در چنين مسائلى مقلّد مى تواند به همان احتياط عمل نمايد و يا به فتواى مجتهد ديگرى كه از بقيّه مجتهدين اعلم باشد، عمل نمايد.

احتياط مستحب: احتياطى كه غير فتواى فقيه است و عمل به آن مطلوب است ولى لازم نيست.

احتياط لازم: احتياطى كه مجتهد وجوب رعايت آن را از طريق ادلّه عقلى يافته است و مقلّد در اين گونه مسائل مى تواند به همان احتياط عمل نمايد و يا به مجتهد ديگرى كه از بقيّه مجتهدين اعلم باشد مراجعه كند.

احراز: كسب اطمينان نسبت به كارى.

ادنى الحل: يعنى نزديكترين منطقه خارج از حرم به حرم.

استطاعت: توانايى و قدرت داشتن، توانايى به جا آوردن فريضه حج از نظر بدن، مال، راه، رجوع به كفايت.

استلام حجرالاسود: دست كشيدن به حجرالاسود.

استمنا: انسان با خود كارى كند كه منى از او خارج شود.

اصل تركه: مجموعه دارايى ميّت است.

اضطرار: ناچارى، درماندگى.

اظهر: روشن تر، آشكارتر از نظر تطبيق با ادلّه فتوا.

اعاده: دوباره آوردن، دوباره گفتن.

اغسال مسنونه: غسل هاى مستحبى.

اقوى: فتوا اين است و بايد عمل شود.

اولى: سزاوارتر، شايسته تر.

اوليا: سرپرستان، نزديكان.

ايذاء: آزار دادن، اذيّت كردن.

برى الذّمة: رفع تكليف.

بعيد نيست: فتوا اين است (مگر قرينه اى بر خلاف آن در كلام باشد).

بيتوته: توضيح آن در اول فصل ششم بيان شده است.

بومادران: گياهى است خوشبو و معطّر، داراى ساقه هاى بلند و گلهاى سفيد رنگ.

تبرّع: انجام دادن كارى مجّاناً.

تحيّت: سلام گفتن، درود گفتن، و مستحب است انسان وقتى وارد مسجدى مى شود دو ركعت نماز به قصد تحيت و احترام مسجد بخواند.

تخميس: پنج قسمت كردن چيزى و يك پنجم آن را جدا كردن.

تدارك: به جا آوردن مجدّد عمل يا جزئى از آن كه فراموش شده يا درست به جا آورده نشده است.

تداخل اغسال: جايى كه چند غسل با هم تداخل كنند، كه جمعاً يك غسل كفايت از همه آنها مى نمايد.

تذكيه: حيوانى كه با رعايت موازين شرع كشته شده باشد.

تفحّص: كاوش و جستجو كردن، بررسى نمودن.

تقليد: پيروى كردن، عمل به فتواى مجتهد.

تقيّه: خوددارى، خوددارى از اظهار عقيده و مذهب خويش و عمل به عقيده مخالف اگر لازم باشد، در مواردى كه ضرر مالى يا جانى يا عرفى متوجه شخص باشد.

تكبيرة الاحرام: اللّه اكبر كه به قصد ورود به نماز گفته مى شود.

تلّ سرخ: مكانى است بين راه عرفات به مشعر كه به آن كثيب احمر هم مى گويند.

تلقين: ياد دادن، شخصى را وادار به گفتن كلامى كردن.

ثقه: شخص مورد اعتماد و اطمينان.

ثلث ميّت: يك سوم دارايى ميّت.

جاهل قاصر: جاهلى كه در جهلش مقصّر نيست، يعنى در شرايطى است كه امكان دسترسى به حكم خدا براى او وجود ندارد و يا اصلاً خود را جاهل نمى داند.

جاهل مقصّر: جاهلى كه در جهلش مقصر است، يعنى امكان آموختن مسائل را داشته ولى كوتاهى نموده است.

جبل الرّحمة: نام كوهى است در سرزمين عرفات كه امروزه بعضى از حجاج در روز عرفه بالاى آن مى روند، و وقوف در بالاى آن مكروه است.

جروح: زخم ها.

جُحفه: نام يكى از ميقاتهاست كه درفاصله «156» كيلومترى شمال غربى مكه واقع شده و اهل مصر و سوريه و مغرب از آنجا احرام مى بندند و نيز هر كسى كه از آن راه به مكه مشرف شود.

جعرانه: نام يكى از حدود چهارگانه حرم خداست كه از ناحيه شرق مكه بر سر راه طائف در فاصله سى كيلومترى شهر مكه قرار دارد.

جماع: آميزش جنسى، نزديكى كردن مرد با زن.

جُنُب: كسى كه با ديگرى همبستر شده (جماع و دخول كرده) و يا منى از او خارج شده است.

جهر: با صداى بلند چيزى را خواندن.

حائض: زنى است كه در ايام قاعدگى مى باشد.

حجامت: خون گرفتن از بدن انسان به شكل و شيوه خاص.

حَجة الاسلام: بر هر شخص مستطيع واجب است حداقل يك مرتبه در عمر خود به زيارت خانه خدا برود و آن را «حجة الاسلام» مى گويند.

حجّ بلدى: حجّى را كه نايب از شهر منوب عنه يا از شهر مورد نظر او به جا مى آورد.

حجّ ميقاتى: حجّى كه از ميقات آورده مى شود.

حجّ نيابتى: انجام اعمال حج از طرف ديگرى.

حدث اصغر: هر امرى كه موجب وضو شود، مانند بول كردن و يا خوابيدن.

حدث اكبر: هر امرى كه موجب غسل شود، مانند احتلام و نزديكى كردن با همسر.

حَرَج: مشقّت يا سختى.

حنوط: ماليدن كافور به پيشانى، كف دست ها، سرِ زانوها، و سرِ دو انگشت بزرگ پاهاى مرده.

خالى از قوت نيست: فتوا اين است (مگر اينكه در ضمن كلام قرينه اى بر غير اين معنا باشد).

خالى از اشكال نيست: نشانه نداشتن فتواى قطعى مرجع مى باشد، در اين گونه موارد، مقلّد مخيّر است بين عمل به احتياط و يا رجوع به فتواى مرجع ديگرى با شرايطش.

خالى از وجه نيست: فتوا اين است (مگر اينكه در ضمن كلام قرينه اى بر غير اين معنا باشد).

خراج عراقين: «خراج» نوعى ماليات بوده است كه حكومت هاى اسلامى از اقشار خاصّى مى گرفتند و «عراقين» يعنى: عراق عرب و عجم.

خَصّى: انسان يا حيوانى كه بيضه او را كشيده اند و از عمل جنسى ناتوان است.

خطور قلبى: توجه نمودن به چيزى در قلب و مجسّم نمودن آن در ذهن.

خزامى: گياه صحرايى خوشبو است.

خون قروح و جروح: خونريزى اى كه به سبب دُمل ها يا زخم هاى چركين به وجود مى آيد.

دُبُر: عقب، پشت.

دِرمَنه: يك نوع گياه صحرايى خوشبو.

دمل: زخمى كه روى پوست بدن پديدار شود و از آن خونابه و چرك بيايد.

ذهاب حمره مشرقيّه: بر طرف شدن سرخى طرف مشرق آسمان در هنگام غروب آفتاب.

رجا: اميداورى، انجام عمل به قصد رجا، يعنى به قصد و اميد ثواب.

ريا: به نيكو كارى تظاهر كردن، ترك اخلاص در عمل به اينكه غير خدا را در عمل لحاظ كند.

ساتر: پوشاننده.

شأن: همان مجموعه حيثيّت شخصى و اجتماعى يك فرد است و خلاف شأن يعنى مراعات نكردن حيثيّت ذكر شده مى باشد.

شوط: گشتن يك دور كامل به دور خانه كعبه.

ضيق وقت: تنگى زمان، گنجايش نداشتن وقت و زمان براى انجام عمل با تمام اجزا و شرايطش.

فخّ: وادى اى است در مدخل شهر مكّه از راه جدّه و مسجد تنعيم.

طلاق بائن: طلاقى را گويند كه پس از طلاق، مرد حقّ رجوع به زنش را بدون عقد جديد ندارد.

طلاق رجعى: طلاقى كه مرد در عده طلاق مى تواند به زن مطلقه اش رجوع كند و بعد از رجوعْ زن او مى شود و نياز به عقد جديد ندارد.

طواف نساء: آخرين طواف حج تمتع و عمره مفرده است كه ترك آن موجب استمرار حرمت همسر براى او مى شود.

عادت ماهيانه: قاعدگى و خون ديدن زن در هر ماه به مدت معيّن.

عُسر و حَرَج: زحمت و مشقت زياد.

عقبه مدنيين: سابقاً دروازه مدينه در شهر مكه بوده و اكنون جزو شهر شده و جنب حُجون و قبرستان مكه مى باشد.

قُبُل: جلو (كنايه از عضو ـ آلت تناسلى).

عذر طارى: عذر و ناتوانى كه بعداً بوجود آيد.

قصد اقامه: تصميم مسافر به ماندن ده روز يا بيشتر در محلّ واحد.

قصد قربت: به جا آوردن عمل براى رضا و قرب الهى.

قصد قربت مطلقه: به جا آوردن عملى به قصد تقرّب به خداى متعال، بدون قصد واجب يا مستحب بودن عمل.

كثيرالشك: كسى كه زياد شك مى كند.

ما فى الذّمة: آنچه به عهده انسان است.

مأزمين: تنگه اى است بين عرفات و مشعر كه حدّ مشعر و خارج از آن است. متنجّس: چيزى كه ذاتاً پاك است، ولى در اثر برخورد مستقيم يا غيرمستقيم با شىء نجس، به نجاست آلوده شده باشد.

مَحْرَم: خويشاوندان نزديك، كسانى كه به خاطر نسبت (خويشاوندى) يا رضاع (شير خوردن) يا ازدواج، ازدواج با آنها حرام ابدى مى شود مانند خواهر، مادر، دختر، مادر زن، دختر و خواهر رضاعى و غير اينها كه در جاى خود بيان شده است.

محاذات: رو به رو، مقابل، برابر.

مُحْدث: كسى است كه كارى كه موجب وضو يا غسل باشد، انجام داده باشد.

مُحْرم: كسى كه در حال احرام عمره تمتع يا حج تمتع يا حج قِران و افراد و يا عمره است.

مُحِلّ: كسى كه از احرام خارج شده است.

مستطيع: كسى كه داراى توانايى است و امكانات و شرايط از نظر مالى، صحت، بدن و راه برايش فراهم است.

مستحاضه: زنى كه خون استحاضه از او مى آيد.

مسّ ميّت: دست زدن به بدن انسان مرده، كه قبل از غسل و بعد از سرد شدن بدن او موجب غسل مسّ ميّت است.

مسكين: كسى است كه وضع و حال او از فقير بدتر است.

محلّ اشكال است: صحيح نيست و در اين موارد مى توان به مجتهد ديگر مراجعه كرد.

محلّ تامّل: بايد احتياط كند.

مطاف: حدّ فاصل بين كعبه و مقام ابراهيم(عليه السلام).

مقام ابراهيم: سنگى است در فاصله 13 مترى از كعبه بين شرق و شمال آن، كه در جايگاه مخصوصى قرار دارد و گفته مى شود حضرت ابراهيم(عليه السلام)هنگام ساختن كعبه، روى آن مى ايستادند.

موالات: كار و عملى را پى در پى و پشت سر هم و بدون فاصله انجام دادن.

ناسى: فراموشكار.

نُفَسا: زنى است كه بعد از وضع حمل خون مى بيند.

وادى محسِّر: محلى است بين راه مشعرالحرام به منى .

وادى عقيق: نام يكى از ميقاتها است و در فاصله «94» كيلومترى شمال شرقى مكه قرار دارد. اهل عراق و نجد و هر كسى كه از آن راه به مكه مشرف مى شود از آنجا احرام مى بندند.

وطى به شبهه: يعنى مردى كه به اشتباه با زن بيگانه اى به غير از همسر خود به خيال اينكه همسرش مى باشد، نزديكى نمايد.

وقوف: ماندن در محلى است.

ولايت: سرپرستى، تسلّط داشتن.

يائسه: زنى كه ديگر حيض نبيند.

يَلَملَم: نام كوهى است در جنوب مكه كه ميقات اهل يمن و هر كسى است كه از آن راه به حج برود، و فاصله آن تا مكه «84» كيلومتر است.

عنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org