Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: پدر

پدر

پدر معظّم له،آقا شيخ محمدعلي متولّد محرم الحرام سال 1310 قمري برابر با مرداد 1271 شمسي، در روستاي ينگ آباد، عالمي وارسته و ساده زيست و مردمي بود. در شش سالگي پدرش را از دست داد و در نوجواني با آن‌که عشق به تحصيل علوم ديني را در دل داشت براي گذراندن زندگي مشغول کسب و کار شد.

در جواني وقتي توانست زندگي خود و خانواده‌اش را تأمين کند ضمن اشتغال به کار، خواندن و نوشتن و قرآن، مقدمات، نصاب،
امثله و احکام را نزد روحاني محل، آقا ميرزا حسين طباطبائي ينگ‌آبادي آموخت.

در 27 سالگي[1] براي ادامه تحصيل به اصفهان رفت و در مدرسه‌ي کاسه‌گران حجره‌اي محقّر گرفت و مشغول تحصيل شد. کتاب‌هاي درسي رايج حوزوي از مقدّمات تا شرح لعمه را نزد مدرّسان و اعلام مشهور حوزه‌ي علميه اصفهان فرا گرفت و از محضر بزرگاني چون آيات عظام؛ حاج سيّد محمد باقر ابطحي سده‌اي (متوفاي 1367 هـ .ق)، آيـ] الله سيد محمدباقر دُرچه‌اي (متوفاي 1342 هـ .ق)، آيـ] الله شيخ محمد حسن عالم نجف آبادي (متوفاي 1384 هـ .ق) و آيـ] الله حاج شيخ عباسعلي اديب حبيب آبادي (متوفاي1412‌هـ‌ .ق) بهره برد.

آقا شيخ محمد علي با تصديق و تأييد چند سال تحصيل علوم حوزوي در اصفهان از آيـ] الله آقا سيد محمد باقر سده‌اي و تسلّط بر بيان احکام ديني، به زادگاهش بازگشت و در موقع ورود مورد استقبال گرم مردم و هم ولايتي‌هاي خود قرار گرفت. با استقرار و سکونت در ينگ‌آباد، همّت خود را به تبليغ و ارشاد و تکفّل امور ديني و اجتماعي اهالي منطقه قرار داد و تا چند صباحي که به پايان عمرش باقي مانده بود اين راه ادامه يافت.

آقا شيخ محمد علي در آخرين سفري که براي زيارت حضرت معصومه(ع) به قم مشرف گرديد، در منزل فرزندش آيـ] الله صانعي واقع در کوي بيگدلي بيمار شد که اين بيماري سه روز بيشتر طول نکشيد. در روز سوم (6 ربيع الثاني 1393‌هـ .ق برابر با ارديبهشت 1352 هـ .ش) دقايقي قبل از ظهر لباس‌هايش را از تن بيرون آورده ، خود را سبک کرد و رو به قبله خوابيد.

وقتي مؤذن مسجد مدني شروع به اذان و گفتن تکبيرات اول آن نمود روح اين بنده صالح خدا به عالم باقي شتافت. فرزندان،
بستگان و آشنايان، پيکر پاک آن مرد الاهي را پس از غسل و کفن و بعد از نماز[2] و طواف در حرم حضرت فاطمه معصومه(ع) ، تشييع و در قبرستان وادي السلام به خاک سپردند.[3]

آيـ] الله العظمي صانعي از اوضاع و احوال پدرش چنين مي‌گويد:

... پدرم در روستاي ينگ‌آباد پنجاه سال کار آخوندي کرد. در خانه‌اي کوچک که محل مراجعه‌ي طبقات مختلف مردم بود، در کمال سادگي و زهد با آن مردم زندگي نمود. برنامه‌هاي کاري‌اش وعظ و ارشاد، رفع مشکلات و گرفتاري‌هاي مراجعين بود. از راه کشاورزي و داشتن چند دام با قناعت زندگي‌اش را اداره مي‌کرد. کارهاي شخصي‌اش را خودش انجام مي‌داد و از کسي توقّع نداشت که کاري براي او انجام دهد. خيلي متواضع و خون گرم بود. به نيازمندان و يتيمانِ آبادي و محل عنايت داشت و در نيمه‌هاي شب زمستاني نان و مايحتاج اوليه آنان را خودش به خانه‌هايشان مي‌برد.

هم کدخداي محل و روستا بود و هم امام جماعت آن، هم مسئله‌گوي خوبي بود و هم مسئله و احکام دان قوي و مسلّط، هم روضه مي‌خواند و هم قرآن درس مي‌داد. اختلافات محلي و خانوادگي بين افراد را با ميانجيگري و با سرعت حل و فصل مي‌کرد. قباله‌ها، مصالحه نامه‌ها، اسناد معاملات، آب و املاک و عقد نامه‌هاي ازدواج را مي‌نوشت و با مهر و امضاي خود تأييد و تصديق مي‌نمود که مورد قبول و اعتماد مراجع دولت و غير آن نيز بود.

پدرم علاقه‌ي شديدي به اهل بيت ‌(ع) داشت و ارادت ويژه‌اي را به حضرت سيد الشهداء‌(ع) ابراز مي‌نمود. در يکي از سفرهايش به کربلا بوي سيب را در حرم حسيني‌(ع) استشمام کرد.[4] اغلب اوقات دعا مي‌کرد که خدايا در محل نميرم و در وقت مردن ذليل نشوم ... .[5]

آيـ] الله صانعي که مرحوم والدش را معلّم و مربّي اوّل خود مي‌داند، روش‌هاي تربيتي او را اين‌چنين بيان مي‌‌کند:

... مرحوم والدم در زندگي خود به نکاتي عنايت داشت که معمولاً مردم آن روز و آن زمان، حتي در شهرها هم کمتر عنايت داشتند ... با اين که در روستا زندگي مي‌کرد، اما يک نحوه روشن فکري خاص خودش را داشت ... وقتي مادرمان از دنيا رفت، مرحوم والدمان تمام تلاش را مي‌کرد که خلاء عاطفه مادري براي ما جبران شود و همين رفتارهاي پدرمان سبب گرديد که من هيچ کمبودي در خود احساس نکنم. همه آنها را مرحوم والدمان جبران کرده بود. نکات اجتماعي زيادي به ما مي‌گفت که هر کدام از آنها درس‌هاي بزرگي براي من در زندگي شد.

به‌عنوان نمونه يادم است يک روز دعوت شديم براي ختم انعام. عده‌اي هم بودند. يک روحاني در محل ما بود که از اطراف شهر رضا آمده بود. ايشان هم به ختم انعام دعوت شد. آنجا براي دعوتي ختم انعام‌ها نهار آبگوشت مي‌دادند. اگر کسي هم وضع مالي او بهتر بود ماستي هم در کنار آن اضافه مي‌کرد. در حين صرف نهار بود که آن شيخ هِي مي‌گفت: چه ماست خوبي، چه ماست خوبي! من در قيافه پدرم مي‌ديدم که از حرف اين شيخ ناراحت است. پس از نهار، هنوز چند قدمي از خانه آن آقا بيرون نرفته بوديم که پدرم دست اين آقا شيخ را گرفت و گفت: آقا شيخ رضا، چرا هِي مي‌گفتي چه ماست خوبي، چه ماست خوبي؟ گفت: خوب ماستش خوب بود ديگر. گفت: درست است ماستش خوب بود، ولي تو نبايد هِي چنين بگويي. گفت: چرا؟ خوب ماستش که خوب است بايد بگويم. گفت: نه، اينها خيال مي‌کنند ما روحانيون چيزي گيرمان نمي‌آيد، و فکر مي‌کنند ما ماست نديده‌ايم، آنها به يک ديد ديگري به ما نگاه مي‌کنند. ما بايد آبروي روحانيت را حفظ کنيم، ولو چيزي گيرت نيامده باشد، اما نبايد مقابل آنها اظهار کني که آنها احساس کنند ما چيزي نخورده‌ايم. بايد روحانيت آبروي خودش و شخصيت اجتماعي و مناعت طبع خودش را حفظ کند ... .[6]

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. حجـ] الاسلام آقا شيخ محمد علي صانعي در سال 1336 هـ .ق برابر با 1297 هـ .ش به حوزه علميه اصفهان وارد شد.

[2]. نماز ميّت را حضرت آيـ] الله العظمي مرعشي(قدس سره) بر ايشان خواند.

[3]. حديث زندگي،‌ روايت زندگي عالم زاهد حجـ] الاسلام آقا‌ شيخ محمد علي صانعي، ص 163.

[4]. جهت اطلاع بيشتر از موضوع استشمام بوي سيب در حرم سيدالشهداء به پاورقي کتاب «حديث زندگي» ص 117 ـ 118مراجعه شود.

[5]. خاطرات شفاهي آيـ] الله العظمي صانعي.

[6]. مصاحبه با حضرت آيـ] الله صانعي.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org