Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه مشهور فقها در صورت جهل به جهر و اخفات و قصر و اتمام
دیدگاه مشهور فقها در صورت جهل به جهر و اخفات و قصر و اتمام
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
کتاب الصّلاة - الخلل
درس 58
تاریخ: 1397/1/18

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«دیدگاه مشهور فقها در صورت جهل به جهر و اخفات و قصر و اتمام»

در ذیل بحث لاتعاد و بیان قواعد، مشهور بین اصحاب، استثنای این دو مورد است: یکی باب جهر و اخفات و دوّم باب قصر و اتمام که گفته اند جهل به جهر و اخفات، مضرّ نیست و اگر اخفات را در موضع جهر آورده‌اند یا جهر را در موضع اخفات آورده‌اند، مضرّ نیست و همین طور در باب قصر و اتمام گفته اند، اگر کسی جاهل به مسأله قصر بود و نمازش را تمام خواند، جهلش عذر است. البته ممکن است در فقه، موارد دیگری هم پیش بیاید، ولی آن چیزی که معروف است، این دو مورد است.

در باب جهر و اخفات، ثبوت جهر در نماز صبح و مغرب و عشا در اوّلَین آنها در حمد و سوره بلااشکال است. اخفات در نماز ظهر و عصر هم در رکعتین اوّلَتین در عصر جمعه، بحثی نیست، اما به استثنای ظهر جمعه، بقیه ظهرها استثنا و ثابت است. فرموده اند اشکالی در معذوریّت جاهل به اخفات فی مواضع الجهر نیست؛ مثل جهر فی مواضع الاخفات؛ یعنی ظهر و یا عصر و ظهر روز جمعه؛ چون در ظهر روز جمعه برخی خواسته اند بگویند وقتی کسی نماز ظهر روز جمعه را می خواند، باید حمد و سوره آن را بلند بخواند. پس گفته‌اند جهر در موضع اخفات؛ مثل جهر در نماز عصر و در نماز ظهر غیر جمعه بلااشکال اخفات در آنها معتبر است.

«مقام دوگانه بحث در معذوریت مرتکب اخفات در مواضع جهر و جهر در موضع اخفات»

اگر کسی مرتکب اخفات در مواضع جهر و جهر در موضع اخفات نسبت به قرائت حمد و سور شد، در معذوریّتش نسبت به جهر، در دو مقام بحث است: یک مقام به حسب مقتضای قواعد عامّه و مقام دوّم، مقتضای روایات خاصّه.

اما به حسب قواعد عامّه: اگر بنا باشد دلیل جهر و اخفات، اطلاق نداشته باشد که شامل حالات سهو و خطا و نسیان و جهل بشود، فی الجملة برمی آید که باید حمد و سوره نماز ظهر را بلند خواند. فی الجملة برمی آید که حمد و سوره عصرها در همه روزها باید آهسته خوانده بشود. اگر اطلاق نداشته باشد، مقتضای حدیث رفع آن طور که ما تبعاً لسیّدنا الاستاذ (قدّس سرّه) مشی کردیم می گوییم حدیث رفع جاری است و نمازش درست است. اگر کسی جهلاً اخفات را به جای جهر آورد یا جهر را به جای اخفات آورد، یا خطا کرد یا اشتباه کرد و یا فراموش کرده و به جای جهر، اخفات آورد و به جای اخفات، جهر آورد، در همه اینها وقتی دلیل وجود جهر و اخفات، اطلاق نداشته باشد، مرجعش برائت شرعی و برائت عقلی، در اقلّ و اکثر ارتباطی است. ما که گفتیم برائت شرعی و عقلی در اقلّ و اکثر ارتباطی جاری می شود، بر خلاف کسانی که گفته اند احتیاط تبعاً لسیّدنا الاستاذ، صلاتش صحیح است و اگر نیاورد، از باب برائت، چیزی نیست و نمازش صحیح است مطلقاً؛ چه بعد از نماز بفهمد و چه قبل از ورود در رکنی بفهمد، چه بعد از ورود در رکنی بفهمد، حسب حدیث رفع، شرطیّت جهر در موضع خودش و شرطیّت اخفات در موضع خودش که بر عکس شده، رفع می شود و حدیث رفع آن را برمی دارد: «رفع ما لا یعلمون»؛ چه خطا باشد، چه اشتباه باشد؛ مثلاً سوره قدر را خیال کرده سوره حمد است و آهسته خوانده یا اصلاً مسأله را فراموش کرده که باید این طور بخواند، در همه اینجاها حدیث رفع می آید؛ برای این که دلیل اطلاق ندارد.

این که ما می گوییم حدیث رفع، نسبت به جاهل قاصر و جاهل مقصّر به جهل مرکّب می‌آید؛ چون حدیث رفع شامل عامد عالم نمی‌شود قطعاً. «رفع ما لا یعلمون» شامل عامد عالم نمی‌شود، ولی جایی که نمی داند و رفته دنبال مسائل، اما چنین مسأله ای به گوشش نخورده، حدیث رفع شامل چنین موردی می‌شود. یا این که نرفته، اما اصلاً چنین چیزی را احتمال نمی داده، اصلاً غفلت داشته از این که باید اینجا حمد را با جهر بخواند و یک جا باید با اخفات بخواند، اصلاً جاهل مرکّب بوده است، اینجا هم حدیث رفع شاملش می‌شود؛ چون نمی شود شارع جزئیّت را برای او جعل کرده باشد که اصلاً توجهی ندارد.

البته اگر جاهل مقصّری است که شاک است، حدیث رفع در آنجا نمی آید؛ چون معنایش جریان حدیث رفع است، قبل الفحص. اصلاً شک دارد که باید بلند بخواند یا آهسته بخواند. می داند یک از این دو حکم الله است. این یا باید به شکلی بیاورد که عمل به احتیاط بکند یا باید حکم را عن اجتهادٍ أو عن تقلیدٍ بفهمد و بداند. اگر آنها را ترک کرد، حدیث رفع شاملش نمی شود؛ چون این آدم مقصّر است و جاهل مقصّری است که شک دارد. عقل در اینجا قبح عقاب بلا بیان ندارد، حدیث رفع هم شاملش نمی شود؛ چون عقل حکم به احتیاط و به تعلّم می‌کند. عقل می گوید اینجا یا احتیاط کن یا یاد بگیر، نه این که همین طوری بخوانی. عقل در اینجا حجّت است و حدیث رفع شامل آن نمی شود. خودش هم جاهل مقصّر است؛ یعنی شاکّ است و چون حدیث رفع یک نحوه منّت است، شامل این آدمی که مبالاتی به قانون دارد، نمی شود. پس جاهل مقصّری که شاکّ است و عقل برای او در احتیاط کردن و درک واقع بالاحتیاط حجت است، یا این که فهمیدن مسأله عن اجتهادٍ یا عن تقلیدٍ، در اینجا اطلاق حدیث رفع شاملش نمی شود؛ چون وجود حجّت عقلیّه و حاکم در باب اطاعت و عصیان، عقل است و عقل می گوید برو یاد بگیر، عقل اینجا را قبح عقاب بلا بیان نمی داند. حدیث رفع شاملش نمی شود؛ چون اگر حدیث رفع بخواهد شامل بشود، جایی را شامل می‌شود که هنوز فحص و بحث نشده و حدیث رفع از اینجا انصراف دارد؛ زیرا حدیث رفع، یک نحوه لطف است به هر معنا بگیرید، یا لطف در واجب بگیرید یا در مندوب، به هر حال، یک نحوه لطفی است، یک نحوه بزرگواری است که قانون گذار انجام داده است. وقتی یک نحوه لطفی است، از کسی که مبالاتی به قانون ندارد و می گوید نمازی می خوانیم چه حمد و سوره آن بلند باشد، چه آهسته، انصراف دارد و شاملش نمی شود. اما جاهل قاصر؛ یعنی کسی که رفته دنبال مسأله و دنبال مسائل بوده، اما این به ذهنش نیامده یا رفته، ولی باز شکّش سر جای خودش باقی است، اطلاق «رفع ما لا یعلمون» شامل آن می شود و همچنین است جاهل مقصّری که عن ترکّبٍ است؛ یعنی نمی فهمد که نمی داند، حدیث رفع در اینجا شاملش می شود و از او انصراف ندارد. البته اگر شاک باشد، اطلاق از او انصراف دارد. این مقتضای قاعده، اگر دلیل شرطیّت جهر و شرطیّت اخفات، اطلاق نداشته باشد.

اما اگر آنها اطلاق داشتند، مثلاً ادله‌ای می گویند در نماز صبح، جهر واجب است: «الجهر فرضٌ فی قراءة الصبح» این اطلاق دارد؛ شامل نسیان، جهل، شک و ... می شود. اطلاق دلیل شامل همه اینها می شود. برخی یا کثیری خواسته اند بفرمایند که وقتی اطلاق دلیل حاکم است، حدیث رفع و حدیث لاتعاد نمی تواند بر آن حاکم بشود. اگر این ادلّه اطلاق دارند، نه حدیث رفع بر آن حاکم است، نه حدیث لاتعاد. حدیث رفع اصلاً اینجا راه ندارد؛ چون اطلاق دلیل داریم، «ما لا یعلمون» می شود ممّا یُعلم، نسبت به نسیانش نمی آید. گفته اند حدیث لاتعاد شامل اینجا نمی شود و حدیث رفع هم نسبت به نسیانش شامل نمی شود. مناقشه شده در شمول لاتعاد و حاکمیّتش بر آن ادلّه و در شمول حدیث رفع در مورد نسیانش. مثلاً نسیان کرد و حمد و سوره را جابجا خواند؛ یعنی به جای جهر، اخفات خواند و به جای اخفات، جهر خواند. اشکالش این است.

«اشکال و مناقشه در شمول حدیث لا تعاد»

اما مناقشه در حدیث لاتعاد این است که لاتعاد مربوط به بعد از صلات است. «لا تعاد الصّلاة الا من خمس» اعاده مربوط به بعد از فراغ از نماز است و شامل وسط نماز نمی شود؛ چون اعاده یعنی آوردن چیزی که آورده ای، برگرداندن چیزی که آورده ای، پس وسط را شامل نمی شود و اعاده صلات نیست.

اگر فرض کردیم وسط نماز را هم شامل می شود، مربوط به بعد از دخول در رکوع است. بعد از آن که وارد رکن شد؛ قرائت را فراموش کرد یا جهراً نیاورد و بعد وارد رکوع شد، حدیث لاتعاد شامل اینجا هم می‌شود. اما اگر هنوز وارد رکن نشد، حدیث لاتعاد معنا ندارد. هنوز وارد رکن نشد، هنوز جای هست، مثلاً بنا بوده حمد و سوره را جهراً بخواند، ولی قبل از این که به رکوع برود، یادش آمد که باید جهراً بخواند، نه اخفاتاً، یا قبل از آن عالم شد و به خطایش پی برد، به سهوش پی برد، در اینجا حدیث لاتعاد معنا ندارد. اعاده و استیناف در اینجا اصلاً محل ندارد. پس نسبت به قبل از رکوع، اگر هم بگوییم حدیث لاتعاد، شامل اثنای صلات هم می شود، ولی جایی را که قبل از ورود در رکن است، شامل نمی شود؛ چون هنوز نیاورد و جایش هنوز هست، هنوز به رکوع نرسیده تا این را اعاده کند یا نکند. بنابر این، حدیث لاتعاد اینجا را شامل نمی شود. این مناقشه در حدیث لاتعاد که شامل جایی را که قبل از ورود در رکوع به خلاف رفتار کرده نمی‌شود. اگر چه بگوییم بقیّه جاها حدیث لاتعاد شاملش می‌شود، اما اینجا را شامل نمی شود.

اما حدیث رفع: «رُفع النّسیان» هم می گوید نسیان برداشته شده است و این رفع نسیانی که در اینجا آمده، وقتی متذکر شد، دیگر نسیانی نیست تا بگویید برداشته شده است. وقتی متذکر شد، باید به وظیفه متذکر عمل کند. الآن که متوجه شد، باید به وظیفه اش عمل کند؛ اگر بعد از رکوع است و اگر قبل از رکوع باشد، به سراغ اطلاق این دلیل می رود و اطلاق دلیل می گوید باید بیاوری. حدیث رفع هم شامل نیسان نمی شود، ولو آنجایی که اطلاق دلیل است.

«ردّ اشکالات وارده از طرف استاد»

لکن این دو اشکالی که در این دو قاعده شده است، هیچ کدام وارد نیست. اما مناقشه در لاتعاد: این که فرموده شد اعاد، آوردن چیزی است که قبلاً آورده، این درست است، ولی در حدیث لاتعاد و در هر جایی که امر به اعاده شده و یا نهی از اعاده شده، آن اعاده مأمورٌبها یا عدم اعاده مأمورٌبها، به عنوان کنایه از بطلان و عدم بطلان است. هر جا گفته شد اعاده کن؛ یعنی عملت کان باطلاً و هر جا گفته اعاده نکن، یعنی عملت کان صحیحاً. این کنایه از صحّت و بطلان عمل است. خود اعاده قابلیّت امر ندارد و نمی شود بگوییم یک امر مولوی به اعاده متوجه شده است؛ برای این که فرض کنید در جایی که رکنی را نیاورد است، که لاتعاد می گوید باید نماز خودت را اعاده کنی، این در وقت یا در چیزهای دیگر، رکنی را نیاورد است، این وقتی رکنی را نیاورد، در باب حدیث لاتعاد که می گوید اعاده کن، این امر، نمی‌تواند مأمور به امر شرعی باشد؛ چون وقتی باطل شد، یعنی امر قبلی از بین رفت و با از بین رفتن امر قبلی چرا من اعاده کنم؟ امر قبلی می گوید همه چیز باقی است. می گوید اعاده کن؛ یعنی نماز تو باقی است. یعنی بطلان می گوید امر قبلی هست. امر به اعاده هم که می گوید اعاده کن، نتیجه آن این می شود که دو امر داشته باشد؛ یکی این امر سابق؛ نماز ظهر یا نماز عصر و یا صبحی را که اشتباه کرده و رکنش را نیاورده، یک امر سابق دارد و یک امر به اعاده دارد که لاتعاد می گوید. لاتعاد می گوید لا تعاد الا از آنها؛ یعنی از آنها یعاد. این امر را دارد اعاده می کند و حال این که دو امر بالبداهة باطل است، نمی شود بگوییم دو امر دارد، بلکه لک أن تقول که این امر دوم اصلاً لغو است. وقتی امر اول هست، چه نیازی به امر دوم است؟ همین قدر که حکم به بطلان بشود، امر اوّل وجود دارد و امر دوّم برای چیست؟ بر فرض که امر دوم هم باشد، خلاف بداهت است که شما بگویید یک امر دیگر وجود دارد. یک امر، امر سابق است و یک امر هم امر لاحق است. این که اگر آن رکن را نیاوردی اعدِ الصّلاة، یعنی این نماز دو امر دارد؛ یک امر سابق برای این که می گوید باطل بوده پس امر سابق سر جای خودش هست، غرض هم سر جای خودش هست. یک امر هم الآن دارد که امر به اعاده است. نمی شود دو امر باشد. در نهی هم همین طور است. پس در این حدیث لاتعاد، این اعاده و عدم اعاده مانع از بطلان و عدم بطلان است.

بنابر این، معنای امر در این «لا تعاد» صحّت است و اعاده، یعنی بطلان؛ فرقی نمی کند قبل از دخول در رکوع باشد یا بعد از دخول در رکوع باشد، بعد الفراغ باشد یا قبل الفراغ باشد، همه جا را می گوید.

مناقشه این بود که اعاده، بعد الفراغ است و اگر هم چشم پوشی کنیم، شامل قبل الفراغ می‌شود، البته اگر وارد رکن شده باشد، اما اگر وارد رکنی نشده باشد، اصلاً اعاده و استیناف هیچ معنایی پیدا نمی کند، پس لاتعاد شاملش نمی شود. ما عرض کردیم اصلاً لاتعاد، معنای کنایی است؛ یعنی صحیح است و «اعِد» به معنای کنایی است، یعنی باطل است و این دیگر قبل از ورود در رکن و بعد از ورود در رکن، فرقی برای او نمی کند و حدیث لاتعاد حاکم است، بر صحّت، اذا جهِلَ و جهرَ فی موضع الاخفات و جهَلَ و أخفتَ فی موضع الجهر. این لاتعاد می گوید نمازتو اعاده ندارد، «القراءةُ سنّةٌ». این یک جهت کنایه بودنش است که قرینه عقلیّه است.

دوّم: قرینه لفظیّه بر معنای کنایی آن داریم. به قرینه عقلیّه این بود که دو امر معقول نیست. قرینه لفظیّه هم داریم که: «القراءة سنّةٌ، و التّشهّد سنّةٌ، و التّكبير سنّةٌ، و لا تنقض السّنّةُ الفريضةَ».[1] سنّت فریضه را نمی شکند، این علت است. علت که شد، معلول این باید همان صحّت باشد، صحّت را این درست می کند. این علت، عبارةٌ اخرای از صحّت و بطلان است، «لا تنقض»؛ یعنی صحیح است. پس آن امر هم کنایه از صحّت است، نه این که آن امر، مولوی است یا امر ارشادی است، آن با این علت نمی خواند. علتی که برای لاتعاد آمده «لا تعاد الصّلاة إلّا من خمسةٍ: الطّهور، و الوقت، و القبلة، و الرّكوع، و السّجود، ... القراءة سنّةٌ، و التّشهّد سنّةٌ، و التّكبير سنّةٌ، و لا تنقض السّنّةُ الفريضةَ». فریضه را نمی تواند بشکند. پس هم قرینه عقلیّه داریم، هم قرینه لفظیّه داریم که مراد از اعاده و عدم اعاده، صحّت است. پس حدیث لاتعاد جریان دارد.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین»

-----------

[1]. وسائل الشیعة 5: 471، کتاب الصلاة، ابواب افعال الصلاة، باب 1، حدیث 14.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org