Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: دیدگاه فقها در شمول یا عدم شمول شرط در «المؤمنون عند شروطهم» بر شرط ابتدایی
دیدگاه فقها در شمول یا عدم شمول شرط در «المؤمنون عند شروطهم» بر شرط ابتدایی
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
بحث خیارات
درس 73
تاریخ: 1397/11/23

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«دیدگاه فقها در شمول یا عدم شمول شرط در «المؤمنون عند شروطهم» بر شرط ابتدایی»

آیا شرط که در «المؤمنون عند شروطهم» آمده، شامل شرط ابتدایی هم می شود یا خیر؟ شیخ اعظم در بحث «القول فی الشروط» کلامی دارد که می فرماید شامل نمی شود - گرچه در جای دیگری فرموده است شامل می شود - و از روایاتی که به آن استدلال شده و شرط، در شرط ابتدایی استعمال شده جواب داد. سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) هم می فرماید شرط، شرط ابتدایی را شامل نمی شود و موارد استعمالی که خیال شده در شرط ابتدایی استعمال شده، آن موارد استعمال را ایشان جواب داد و در آخر هم نتیجه گرفت که می شود با الغای خصوصیت بگوییم شرایط ابتدایی هم مثل شرایط ضمنیه، التزامٌ فی التزام است.

آقای بروجردی (قدّس سرّه الشریف) در تقریراتی که از ایشان موجود است، فرمود شرط ابتدایی شامل نمی شود و موارد را جواب داده و فرموده است در «المؤمنون عند شروطهم» کلمه شرط، شامل شرط ابتدایی را نمی شود و به آن جواب که قبلاً گذاشت. ایشان در آخر یک مطلب دارد و آن این که ولو به بیعت، شرط ابتدایی اطلاق شده است، اما این بیعت لزوم وفاء ندارد و این بیعت، ولو التزام است، اما لزوم وفا ندارد؛ چون بیعت در جاهلیت وجود داشت و بعد از جاهلیت هم امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) از باب اضطرار به سراغ آن رفت و پیغمبر هم دنبال آن رسم جاهلیت رفت، ولی در شرع، دلیلی بر لزوم بیعت نداریم. ولو بیعت شرط ابتدایی و التزام است، اما دلیلی بر وجوب وفا و لزومش نداریم و آن چیزی که بوده، مربوط به زمان جاهلیت بوده و در اسلام هم تثبت و امضا نشده و در اسلام، دلیلی بر لزوم وفا به بیعت وجود ندارد.

«نقد استاد به دیدگاه مرحوم بروجردی (قدس سره)»

من تعجبم از این بیان آقای بروجردی (قدّس سرّه الشریف). در اینجا دو شبهه به فرمایش آقای بروجردی وارد است که یکی از آن دو شبهه، عمده است که عرض می کنم و یکی هم غیر عمده است. غیر عمده این است که لقائلٍ أن یقول که بیعت التزام نیست - که سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) در باب بیع هم فرمود بیع التزام نیست - بلکه بیع، مبادله مال به مال است. بیعت را هم بعضی ها در اینجا همین طور معنا کرده اند و گفته اند بیعت، مبادله بین دو امر است. مثلاً این آقا با آن آقا در خلافت بیعت می کند، آن آقا هم با این آقا قرار داد می بندد که مصالحش را رعایت کند. این جان و مال خودش را در اختیار کسی که با او بیعت می کند، قرار می دهد و او هم رعایت حال این و حفظ حال این را قبول می کند. پس مبادله بین دو شیء است. اما آنجا بین المالین است، اینجا بین دو حق و شبیه به مال است. گفته اند بیعت هم این طور است.

اگر بیعت را به این شکلی که تفسیر و گفته شده، بگیریم و بیعت در آیات و روایات هم به همین معناست، اشکال اول به آقای بروجردی این است که چرا شما می فرمایید بیعت شرط است؟ اصل بیعت شرط ابتدایی نیست، کما أنّ البیع و الاجارة لیسا شرطاً ابتدائیّاً علی ما حقّقه سیدنا الاستاذ (قدّس سرّه) تلمیذ سید اعظم مرحوم آقای بروجردی.

ولی عمده اشکال در دومی است. عمده اشکال این است که این که ایشان می فرماید دلیلی بر لزوم و وجوب وفا به بیعت وجود ندارد، به نظر بنده، بیان درستی نیست. من به سراغ بحار رفتم و در آنجا ادلّه روایات و آیاتی را مرحوم مجلسی بیان کرده است که از آنها استفاده می شود ظهور ، بلکه صراحت دارد که بیعت لزوم وفا دارد. اشکال ایشان این است که بیعت شرط است، اما لزوم وفا ندارد. اما ما عرض می کنیم، اگر قبول کردیم که بیعت هم شرط است - کما این که ایشان فرموده اند - ، بالکتاب و السنّة، بل بالاجماع العملی و بالسیرة العملیّة لزوم وفاء دارد.

«ادله استاد در بیان اشکال و نقد خودش به مرحوم بروجردی (قدس سره)»

اما الکتاب که لزوم وفا را می فهماند، یکی آیه 91 تا 95 سوره نحل است: (وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْأَيْمانَ بَعْدَ تَوْكيدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ * وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظيمٌ * وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).[1] این آیاتی که بحار نقل کرده است تا «فيهِ تَخْتَلِفُونَ»، بعدش هم می گوید: «الی قوله تعالی: (وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ). در اینجا طبرسی (قدّس سرّه) می فرماید: «و هذه الآیۀ»؛ یعنی آیه سوره نحل، ذیل «وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ»، «نزلت في الذين بايعوا النبي (صلی الله علیه و آله و سلم) على الإسلام فقال سبحانه للمسلمين الذين بايعوه: لا يحملنّكم قلّة المسلمين و كثرة المشركين على نقض البيعة فإنّ الله حافظُكم أي اثبتوا على ما عاهدتم عليه الرسول و أكّدتموه بالأيمان».[2] مرحوم طبرسی می گوید شأن نزولش بیعتی بود که مردم با پیغمبر انجام دادند.

در این آیات، چند وجه دلالت وجود دارد. در حالّی از این آیات، دلالت هست بر این که وفا به عهد، واجب است: یکی خود «أَوْفُوا» که امر است «أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ»؛ چون مرحوم طبرسی این را تفسیر کرده و گفته شأن نزولش در بحث بیعت بوده است. «لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً» اول، عهد و بیعت را فرمود، بعد أیمان را فرمود و بعد می فرماید: «لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً»، این طور نباشد که آنچه بافته اید، بعد به حال نخ بودن و حال قبلی آن بر گردانید «لَا تَتَّخِذُوا»، «تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ أَنْ تَكُونَ أُمَّةٌ هِيَ أَرْبى مِنْ أُمَّةٍ»، شما این طور نباشید که وقتی جمعیت زیادی را دیدید، دست از أیمانتان بردارید: «أُمَّةٍ إِنَّما يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ ما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ»، از این، امر به وفا و از حرمت نقض، ولو حرمت نقض در أیمان است، ولی معلوم می شود که أیمان خصوصیتی ندارد و این در رابطه با چیزی است که عهد و بیعت بسته است.

«وَ لا تَتَّخِذُوا أَيْمانَكُمْ دَخَلاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ». از راه خدا کنار رفتید، بدی های آن را می بینید. «وَ لَكُمْ عَذابٌ عَظيمٌ». اینها همه دلالت بر حرمت دارند. «وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً»، با یک جزئی، عهد خدا را نفروشید و از آن صرف نظر نکنید: «انَّما عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ». بعد از آن که مرحوم طبرسی می فرماید: نزلت در باب بیعت، از این آیات استفاده می شود که بیعت وجوب وفا دارد.

آیه دیگری که دلالت بر وجوب وفای به بیعت دارد، آیه 10 سوره فتح است: (إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً).[3] این آیه هم درباره بیعت با پیغمبر است و دلالت بر لزوم وفا می کند «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ». یکی از جاهایی که دلالت می کند بر این که این بیعت واجب و لازم است، این است که کسی که با پیغمبر بیعت می کند، به منزله بیعت با خداست. عقل می گوید بیعت با خدا و قرارداد با خدا را به هم نزن، همه چیز تو از اوست، اول آیه که اشعار، بلکه ظهور در وجوب دارد، لمکان قوله: «إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ». «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ» آن که نقض می کند و می شکند، به ضرر خودش است. معلوم می شود که یک امر مستحب نیست و اگر امر مستحب باشد، به ضرر نیست. این یک امر واجب است که وقتی نقض کرد، به ضرر خودش است. «وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً». این آیه هم از این جهت که «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ» و «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ» دلالت بر وجوب وفای به بیعت می کند.

اما آیه 12 سوره ممتحنه: (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذا جاءَكَ الْمُؤْمِناتُ يُبايِعْنَكَ عَلى أَنْ لا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَ لا يَسْرِقْنَ وَ لا يَزْنينَ وَ لا يَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَ لا يَأْتينَ بِبُهْتانٍ يَفْتَرينَهُ بَيْنَ أَيْديهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ لا يَعْصينَكَ في مَعْرُوفٍ فَبايِعْهُنّ [اذا جاءک که مبایعه کنند، شما هم بیعت کنید] وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ ).[4] این هم بعید نیست اشعار داشته باشد، اگر بگوییم «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»؛ یعنی طلب استغفار برای بعدش. اگر گفتیم «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ»، چه تخلف قبل از معاهده که قبلاً دروغ می گفتند و قبلاً حیله می کردند، چه تخلف بعد از معاهده، این هم باز دلالت بر لزوم وفا می کند. این آیات هم دلالت لزوم وفای به بیعت دارند.

شبهه ای که در اینجا وجود دارد، این است که می گوید این آیات بیعت با پیغمبر یا بیعت با خدا را می گوید، ولی بیعت با همدیگر را نمی گوید. مثلاً اگر با سلطانی بیعت کرد، با یک فرمانده جنگی بیعت کرد یا با پدرش بیعت کرد را نمی گوید. این جوابش واضح است، چون اینجا هم دارد بیعت زمان جاهلیت را بیان می کند. همان بیعت جاهلیت است، ولی دارد موردش را بیان می کند، نه این که خصوصیت دارد و این بیعت واجب است و بیعت های دیگر واجب نیست. این وجوبی که در اینجا آمده، ممکن است تأکیدی در آن باشد، ناظر به همان وجوبی است که قبلاً بوده و در زمان جاهلیت هم بوده. در حقیقت، اینها امضای بیعت در جاهلیت است در روایتی از امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علیه) دارد که در مکه یا مدینه با پیغمبر آمدند «لا تدع صورةً إلا محوتُها، و لا قبراً إلا سوّيته، و لا كلباً إلا قتلتُه».[5] شبهه ای که در اینجا وجود دارد و بد نیست که بدانید، و بدانید بزرگان ما چه دقتی در روایت داشته اند. «و لا كلباً إلا قتلتُه»، سگ چه گناهی داشت که آن را بکشد؟ هر سگی را، چه سگ گله بوده، چه سگ دیده بان بوده، همه را کشت. اصلاً سگ های ولگرد را، چه دلیلی داشت که بکشد؟ لا تدع صورةً إلا محوتُها و لا قبراً إلا سوّيتُه و لا كلباً إلا قتلتُه» قبراً سوِّیته؛ چون مرکز توسل و عبودیت و پرستششان بوده تا جایی که (أَلْهاكُمُ التَّكاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ).[6]

سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) در کتاب مکاسب محرمه خودش دارد که «و لا کلباً»؛ یعنی «و لا کلِباً الا قتلتُه» و «کلِب»؛ یعنی سگ هار، چون روایت بر ما خوانده نشده که آیا «کلْباً» بوده تا آن اشکال پیش بیاید که خلاف قواعد است، یا «کَلِب» بوده تا مطابق با قواعد باشد. امام می فرماید احتمال دارد «لا کَلِبا»ً بوده. بنابراین، نمی توانیم روایت را کنار بگذاریم و بگوییم خلاف قواعد است و علاوه بر آن، از صدرش هم بگذریم.

در اینجا هم اگر بیعت یک امر مذموم بود، پیغمبر دنبالش را نمی گرفت، ائمه هم دنبالش را نمی گرفتند، قرآن هم دنبالش را نمی گرفت: «إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ».

«دلالت روایات بر لزوم و وجوب وفای به بیعت»

اما روایات: عن عبد الله بن علي العمري، عن علي بن الحسن، عن علي بن جعفر، عن أخيه (علیه السلام) قال: «ثلاثٌ موبقاتٌ: نكثُ الصفقة، و تركُ السّنة، و فراق الجماعة».[7] می گوید اینها چیزهایی است که انسان را هلاک می کند که یکی از آنها نکث الصّفقة است. صفقة همان بیعت است، دست دادن با هم است، چون با هم دست می دادند و در باب بیعت هم از عروه بارقی دارد: «بارک الله لک فی صفقۀ». صفقه؛ یعنی دست دادن با هم. اینجا می گوید نکث صفقه از چیزهایی است که انسان را هلاک می کند. این روایت هم دلیل بر حرمت است.

«و صلّی الله علی سیّدنا محمّدٍ و آله الطاهرین»

-----------

[1]. نحل (16): 91 تا 95.

[2]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن 6: 589.

[3]. فتح (48): 10.

[4]. ممتحنه (60): 12.

[5]. وسائِل الشیعة 3: 209، کتاب الطهارة، ابواب الدفن، باب 43، حدیث 2.

[6]. تکاثر (102): 1 و 2.

[7]. المحاسن (للبرقی) 1: 178، حدیث 62.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org