Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: اخبار
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: درگذشت همسر استاد معظّم، از نگاهی دیگر
درگذشت همسر استاد معظّم، از نگاهی دیگر

مقدمه

این حقیر یکی از هزاران طلبه‌ای است که توفیق یافته‌اند از کرسی درس استاد معظم حضرت آیت الله حاج شیخ یوسف صانعی‌‌دام‌ظله، پیش از کرسی مرجعیت و پس از آن بهره ببرند. آنان که با مناسبات آموزشی حوزه‌ها آشنایند می‌دانند که رسم شاگردی و مراوادات علمی برای ما طلاب محدود به یک یا دو استاد نمی‌شود و این طلبه نیز از این قاعده مستثنی نیست اما روابط استاد و شاگردی ، وقتی به درازا می‌کشد نوعاً مراودات علمی و صنفی گسترده تری را به دنبال دارد و در مراحل بعد، انس و الفت ویژه‌ای را میان شاگرد و استاد پدید می‌آورد و با حفظ مراتب استادی و شاگردی، به دوستی نزدیک می‌انجامد، وآنچه در نهایت و در مجموع به دست می‌آید، آمیخته‌ای از الزامات مناسبات شاگردی و استادی، پدر و فرزندی، و عالم رفاقت و نیز تقارب‌های فکری و دیدگاهی است؛ به ویژه اگر استادی چون حضرت آیت الله صانعی دام ظله باشد که دو عنصر دینی و انسانی «مهربانی» و «فروتنی» را پشتوانه رویکردهای فکری و سخت کوشی‌های علمی خود کرده باشد. اینجانب از این توفیق نیز بی بهره نبوده است. از این رو جای شگفتی نخواهد بود که با آگاهی از رنج و بیماری همسر مکرّمه حضرت استاد در چند سال اخیر و با آگاهی از خلق و خوی اسلامی جناب ایشان در قوت عاطفه و احساس و مهربانی نسبت به نزدیکان خود به ویژه همسر مکرّمه، بارها به ذهن خطور کند که اگر حادثه‌ای اتفاق افتد، ایشان چه خواهند کرد و چه روزهای دشواری را در پیش خواهند داشت؟

هیچ کس، در هیچ زمانی به پایه فضایل اخلاقی و عواطف انسانی اولیاء معصوم اسلام (صلوات الله علیهم)، نرسیده و نخواهد رسید، همچنان که بزرگ ترین ستم‌ها و غم‌ها نیز بر آن بزرگواران رفت، اما درست از همین دو نقطه است که امیرالمؤمنین علی‌(علیه السلام) پس از به خاک سپاری شبانه همسر مظلوم و زجر کشیده خود، فاطمه زهرا‌(سلام الله علیها)، خطاب به پیامبر اکرم‌(ص) در سوگنامه‌ای بس دلگداز و پرنکته از جمله می‌گوید : « اما اندوهم دیگر جاودانه است، و اما شب‌هایم دیگر همه بیداری است».[1] حال جای شگفتی نبود که چنین پرسشی به ذهن آید که استاد چه خواهند کرد؟ و اینک چند روزی است که ایشان با آن همه توجه و احترام و علاقه‌ای که به همسر ارجمند خود داشتند و دارند، به سوگ ـ به گفته خودشان ـ « همراه پنجاه ساله‌« خود نشسته‌اند و این تعبیری بود که ایشان در کنار قبر و به هنگام به خاک سپاری آن بانوی مکرّمه بر زبان آوردند. و اینک به رغم ظاهر عادی و آرامی که در جمع شاگردان و علاقه‌مندان خود دارند، به راحتی می‌توان حدس زد که در خانه و خلوت خود چقدر احساس تنهایی می‌کنند، احساسی برخاسته از این ویژگی که پیامبر عظیم الشان اسلام‌(ص) بر آن تأکید می‌جست که « قل انما ان بشر مثلکم ».[2]

اینجانب نیز به سهم خود، داغ درگذشت این همسر همراه و یار استوار(رحمة الله علیها) را به محضر استاد معظم دام‌ظله و بیت شریف به ویژه فرزندان ارجمند ایشان تسلیت می‌گوید و از خداوند مهربان برای آن بانوی مکرّمه رحمت واسعه و برای این فقیه بزرگوار سلامتی و عزت روز افزون و برای فرزندان گرامی‌اش صبر و اجر درخواست می‌کند. اما با این پیش درآمد مناسب می‌نماید از منظری دیگر به موضوع درگذشت همسر حضرت استاد و سوگمندی ایشان پرداخته شود؛ منظری که به گمان حقیر به سیره و سخن ایشان نزدیک‌تر و برای حال و روز ما به ویژه ما حوزویان، سودمندتر است و با جایگاه مرجعیت که امری فراتر از جریان‌ها و گروه‌ها و افراد است، متناسب تر و به رسالت حضرت استاد به عنوان یکی از مراجع معظم تقلید و یکی از شاگردان برجسته حضرت آیت الله العظمی امام خمینی‌(قدس سره) نزدیک‌تر است. و درست از همین منظر است که درگذشت این بانوی مکرّمه (رحمة الله علیها) را دست کم از نگاه تحلیلی ، می‌‌توان یک «نقطه عطف» شمرد. و بی‌آنکه بخواهیم احساسات پاک برخی علاقه مندان در عطف توجه به دیدگاه‌های این فقیه بزرگوار در مسائل بانوان به مناسبت درگذشت همسر گرامی‌اشان یا توجه به صحنه غم و اندوه ایشان را کاملاً نادیده بگیریم، می‌توان برداشت و تحلیل نسبی خود را از نگاهی فراتر و تأمل برانگیزتر پیش رو گذارد. این که جناب استاد اندوه درگذشت همسرخود را داشته باشند و حتی در برابر دیگران به خاطر آن اشک بریزند، نقصی نیست و بلکه برخاسته از همان «مودّت» و «رحمت» است که دست حکمت الهی میان زن و شوهر قرار داده و قرآن کریم به عنوان یکی از آیات الهی از آن نام می‌برد.[3] اما اینجانب خود شاهد بود که جناب استاد در همان تشییع جنازه نیز، وقتی دچار تأثر شدید می‌شدند و می‌گریستند که مردم به یاد فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و فرزند مظلومش سید الشهدا(علیه السلام) نوحه می‌خواندند و شدّت گریه استاد ناشی از همین بود. کسی که یک عمر برای اهل بیت(علیه السلام) سوگواری کرده و گریسته، پیداست که همه داغ‌ها و غم‌ها را در برابر آن غم‌ها و آن مظلومیت‌ها بسی ناچیز بداند و این واقعیتی است که همواره از جناب استاد سراغ داشته‌ایم و در این مصیبت جانسوز نیز شاهد آن بودیم. چه اینکه عطف توجه به همسر و مهربانی با وی در میان عالمان و فقیهان و بزرگان حوزه‌ها ویژه ایشان نبوده و نیست و خود جناب استاد بارها نمونه‌های آن در میان عالمان را برای ما شاگردان بازگو کرده‌اند. و این درست به این نقطه بر می‌گردد که هر کس شناخت و پای بندی اش به دین و شریعت و سیره پیامبر(ص) و خاندان پاکش بیشتر و جامع‌تر باشد و از الزامات فطرت انسانی خود کمتر فاصله گرفته باشد، طبعاً در توجه به حقوق و شخصیت دیگران به ویژه خانواده و فرزندان و بستگان خود، فزون‌تر و قوی‌تر خواهد بود. چنان که دختری از امام صادق‌(علیه السلام) درگذشت و حضرت یک سال سوگوار مرگ فرزند خود بود. همین مدت سوگواری را برای فوت پسری از خود نیز داشت. چنان که در سومین بار، در فوت جوانش اسماعیل نیز به شدّت آه و فغان کرد. فردی بوالفضول یا ناآگاه به حضرت گفت‌: «‌أ یناح فی دارک؟! آیا در خانه شما نیز نوحه سرایی می‌شود؟» و امام پاسخ داد : رسول خدا‌(ص) وقتی حمزه درگذشت (‌و زنان مدینه برای شهدای خود می‌گریستند و حمزه فقط یک دختر در مدینه داشت‌) فرمود: اما حمزه زنان گریه کننده ندارد! [4]

شاید برای کسانی که اطلاع ندارند جالب باشد بدانند که جناب استاد در عین اندوه فقدان همسر و همراه دیرین خود، درست فردای به خاک‌سپاری وی، یعنی 24 ساعت بعد، دوباره بر کرسی درس نشسته و همچون گذشته شاگردان خود را بهره مند ساخته‌اند، کاری که یادآور رفتار استاد معظم و مکرم ایشان حضرت امام خمینی در فوت فرزند دلبندشان آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی است. هدف اینجانب ستایشگری نیست. حتی به انگیزه تجلیل از دیدگاه‌ها و مواضع جناب ایشان نیست و چه بسا به رسم طلبگی و در چارچوب مناسبات استاد و شاگردی، نسبت به برخی از آنها نیز خرده گیری طلبگی داشته باشد و استاد نیز همواره از طرح آنها در محضرشان استقبال کرده و می‌کنند، حتی اگر نپذیرند. هدف پرداختن به این پرسش است که چه می‌کنیم؟ چرا چنین شده ایم؟ و به کجا می‌رویم؟ ویا در واقع به کجا برده می‌شویم؟ این است که با این مقدمه طولانی به بخش اصلی سخن می‌پردازیم.

 نگاهی به ديروز، فکری برای آينده

1- در مراسم تشییع و بزرگداشت همسر محترم استاد، طبقات مختلف مردم و حوزه به ویژه حوزه بزرگ قم ـ که خداوند آن را از شرّ «جاهلان» و کینه «دشمنان» حفظ کند‌ ـ و شخصیت‌های علمی و فقهی و سیاسی و بالاخص مراجع معظم تقلید و علمای بزرگ حوزه، به ویژه در مجالس ختم ایشان به گونه‌ای چشمگیر و بلکه غیر منتظره حضور یافتند و با عمل به این «سنت حسنه» علاقه مندی و یا احترام خویش را نسبت به جناب استاد نیز نشان دادند. در دیداری که اینجانب خدمت ایشان رسید، فرمودند فوت همسرشان مایه تقویت وحدت و ظهور و یکدلی بیشتر در حوزه شد و آن را از این منظر پر برکت دانستند.

این بنده نمی‌خواهد این دستاورد را کم جلوه دهد و آن را در عین ماتم زدگی استاد، برای حوزه و برای علاقه مندان به جایگاه مرجعیت و روحانیت اصیل شیرین نداند، اما می‌خواهد به واقعیت تلخی اشاره کند که در پس این شیرینی و کامروایی در تقویت وحدت و همرنگی حوزویان نهفته و یا ـ بهتر بگوییم ـ آشکار است اشاره کند. و آن اینکه چرا ما چنین شده‌ایم یا به این وضع و روز انداخته شده‌ایم که همدلی و ظهور اخوت اسلامی و عواطف انسانی و در واقع به «خود آمدن» را بیشتر در شهادت یا مرگ و فقدان یکدیگر می‌جوییم تا در حیات و روزهای طولانی زندگی و پستی و بلندی‌های آن که بسی به یکدیگر نیازمندیم؟ چرا پیوندهای انسانی و اجتماعی و دینی خود را حتی در سطوح حوزویان و توجه به بسیاری از نقاط مشترک، به وسعت روزهای «حیات» و آن همه درد و رنج مشترک درباره اسلام و مسلمانان و آن همه پرسش‌ها و چالش‌های فکری و اخلاقی گسترش نمی‌دهیم؟ چرا کسانی که ، درست یا نادرست، خود را متولّی هدایت و مدیریت جامعه می‌دانند، فرصت ظهور و بروز این همه نقاط اشتراک در منافع و مصالح و مضار مشترک را فراهم نمی‌سازند، و بلکه خود بر ضخامت و بلندی دیوارهای «خودی» و «غیر خودی» و صف کشی‌های خسارت بار و بی سرانجام می‌افزایند و روز به روز دایره «خودی» ها را تنگ‌‌تر می‌کنند؟ آیا شریعت مقدس می‌پذیرد که با ملاک‌های واهی یا توهمات خود ساخته، مایه آن همه جدایی و «تباغض» به جای دوستی‌های طلبگی و «تواصل» گردیم و با آن همه «رادع» و «مانع» بیرونی و ذهنی که پدید می‌آوریم، دست کم بخشی از جامعه را به انتظار روزی نشانیم که عزیزی از دست برود تا بهانه و عذری برای حضور و عرض احترام و ارادت و پیوند بیابند؟ آیا خداوند تعالی انسان‌ها را آفریده که همه مثل هم ذکر کنند و مانند هم عمل کنند؟!

2- به راحتی می‌توان گفت که همسر مکرّمه استاد ارجمند(رحمة الله علیها)، مایه افتخارش بود که خاک زیر پای «فضّه» خادمه حضرت صدیقه کبرا‌(سلام الله علیها) باشد. این گمان را درباره خود جناب استاد دام ظله نیز داریم که افتخار کنند آستانه بوس «قنبر» غلام امیر المومنین‌(علیه السلام) باشند. از این رو و بر خلاف رویه نادرستی که در برخی شبیه سازی‌ها و افراط و تفریط‌هایی که به ویژه با انگیزه‌های سیاسی رایج شده است، جایی برای «تنظیر» و «تشبیه» کامل نیست. چنان که لزوماً هدف این نیست که برخی رفتارهای موجود را درتاریخ گذشته شبیه سازی کنیم. هدف توجه دادن به برخی دوگانگی‌هایی است که در جامعه دینی و علمی ما نیز موجود است. به نقل شیخ طوسی امیرالمومنین (علیه السلام) به رغم احترامی که برای عموی خود جناب عباس بن عبدالمطلب قائل بودند و با اذعان به خیرخواهی و دلسوزی عباس، پیشنهاد ایشان مبنی بر تشییع جنازه عمومی فاطمه (سلام الله علیها) با حضور مهاجران و انصار را محترمانه نپذیرفتند و اشاره به وصیت خود فاطمه‌(سلام‌الله علیها) کردند که خواسته است ماجرای وی پنهان بماند. جناب عباس، که در ملاقات خود، وضع فاطمه‌(سلام الله علیها) را در بستر بیماری دیده بود و حدس می‌زد که حضرت به زودی رحلت خواهد کرد، به علی (علیه السلام) پیغام فرستاد که: فدایت شوم! اگر برای او مرگ پیش آمد، مهاجران و انصار را جمع کن تا با حضور در تشییع جنازه و نماز بر حضرت به ثواب برسند و این کار مایه زیبایی و شکوهمندی برای دین است! (فاجمع، أنا لک الفداء، المهاجرین و الانصار حتی یصیبوا الأجر فی حضورها و الصلاة علیها و فی ذلک جمال للدین). چرا علی(ع) نپذیرفتند؟ توضیح خود حضرت این بود : « فاطمه دختر رسول خدا(ص) دایماً مورد ستم بود، و از حقش باز داشته شد و از میراثش کنار زده شد. سفارش رسول خدا (ص) درباره وی پاس داشته نشد. نه حق او رعایت گشت و نه حق خدای عزوجل ».[5]

مگر همان مهاجر و انصار نبودند که هیچ کدام به رغم تظلّم و شکایت بردن‌های شبانه و مکرر فاطمه زهرا(سلام الله علیها) همراه همسر و فرزندانش در خانه و کنار خانه خود پاسخ مثبت نداده و هر کدام عذری آوردند؟! آیا چنین مهاجران و انصاری شایستگی حضور در تشییع جنازه و نماز بر فاطمه (سلام الله علیها) را دارند و آیا در جامعه‌ای که اینگونه امنیت جانی و مالی پاره تن پیامبر‌(ص) سلب می‌شود و به دادخواهی وی نیز اعتنایی نمی‌گردد، تشییع جنازه و مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالگرد می‌تواند مایه «جمال» برای دین باشد؟ یا در واقع سرپوش نهادن بر فساد و حق کشی و بوی گند ستم و ناامنی و به عبارتی «ماله کشی» بر زشتی‌های موجود است؟

جناب عباس به واقع انسان دلسوز و خیر خواهی بود و احترام و ارادت ویژه خود را نیز طبق همین روایت، پس از عدم پذیرش امیرالمومنین‌(علیه السلام) به صراحت نشان داد. اما برای فهم «واقعیت موجود» و فاصله آن با «حقیقت مطلوب» درک و شناختی چون امیرالمومنین (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) باید داشت تا به درستی فهمید در جامعه‌ای که آن گونه آشکارا درباره اهل بیت پیامبر‌(علیهم السلام) حق کشی و ناامنی روا داشته می‌شود، و با یک سلام و صلوات و نماز و ختم پوشانده می‌شود، چه زشتی‌هایی نهفته و چه سر شکستگی‌هایی برای دینداران وجود دارد که به انگیزه درک « فضیلت» و ثواب و به نام « شکوه مندی» دین و شریعت، اصول ارزش‌های انسانی و اسلامی نادیده گرفته می‌شود و متدینان و مهاجران و انصار نیز وجدان خود را راضی نگه می‌دارند که در تشییع جنازه دختر پیامبر دختر پیامبر‌(ص) حاضر شده‌اند و فضیلت نماز بر جنازه آن بانوی مظلوم و شهید را درک کرده‌اند و لابد به دیگرانی که به عنوان مثال در سفر یا بیماری بوده‌اند افتخار می‌کنند! اما در روزهایی که باید فریاد می‌زدند و اعتراض کنند سکوت کرده و بهانه‌هایی واهی می‌تراشند!

باز تأکید می‌شود که این نکته از سر شبیه سازی تاریخی یا شخصیت‌سازی‌های رایج خاطر نشان نمی‌گردد. همسر مکرّمه استاد معظم (رحمة الله علیها)، همانند هزاران زن مومنه‌ای بود که تاریخ اسلام به خود دیده است و چه بسیار بانوانی که دست‌کم در ظاهر در طی مراحل علمی و خدمتگذاری به جامعه، از آن مرحومه نیز نقش آفرینی بیشتری داشته‌اند. سخن این است که درباره جامعه‌ای که در آن برخی حقوق اولیه و انسانی آن بانوی مرحومه و مانند ایشان پاس داشته نمی‌شود و حریم مادی و معنوی کسی چون ایشان که یک عمر با دشواری و زحمت، با یک عالم شاگرد امام (قدس سره) و روحانی خدمتگذار و فقیه برجسته همراهی کرده، مورد تعرض قرار می‌گیرد، حضور در تشییع جنازه و مجلس ختم باشکوه ایشان ـ که در جای خود بسی لازم و ارزشمند است و خدای را بر همین مقدار نیز شاکریم ـ چقدر می‌تواند نشان دهنده «جمال برای دین» و درک «فضیلت» پای بندی به موازین شرع و ارزش‌های اصلی شریعت باشد؟ این کدام شکوهمندی است که در مدینه، در دوره پیامبر‌(ص) زنان و مردان یهودی نیز امنیت داشته باشند اما هنوز آب غسل پیامبر‌(ص) خشک نشده است که دخترش که در مرکز توجه مسلمانان است و به فرض که مقام عصمت نداشت و آن همه سفارش درباره‌اش نشده بود! امنیت نداشته باشد؟ شکوه‌مندی واقعی برای جامعه اسلامی و زیبایی اصلی حاکمیت دین، نه در اهتمام به برخی آداب و مستحبات اسلامی است و نه در آمارهای گزافی که در رسانه‌ها درباره حضور مردم در این ختم یا آن جلسه داده می‌شود؛ بلکه در این است که « مهاجران» و « انصار» به پاسخ درست این پرسش بپردازند و در عمل به آن پای بند باشند که برای چه از وضع گذشته خود « هجرت» کردند، و برای چه پیامبر‌(ص) را در میان خود پذیرفتند و به «نصرت» او پرداختند؟ بی شک پرهیز از شرک ورزی به هر صورت، و گسترش عدالت و آزادی و امنیت و آسایش روحی برای همه، از جمله مهمترین آنها بوده است و پیداست این عناصر کلیدی را نه در تشییع جنازه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) باید جست بلکه پیش و بیش از آن باید در عمل به سیره و سنت پیامبر‌(ص) پی گرفت. تشییع و ختم نیز در این راستا است که می‌تواند «جمال» دین باشد. «جمال دین» به این است که در عمل و نه در ادّعا ما پیرو مکتب و مرامی هستیم که پیامبرش چون «رحمة للعالمین» است و بشریت به گفته امیرالمؤمنین(ع) «یا برادر دینی تو هستند یا مانند تو انسان». زیبایی و افتخار برای دین به ویژه برای جهانی که با مفاهیم ارزش‌های انسانی آشناست و نه لزوماً با همه احکام و آداب شرعی ما، این است که در عمل نشان دهیم پیرو آن امام غیوری هستیم که درد انسان‌ها را داشت و نه یک گروه و جریان خاص یا مؤمنان به مذهب و دین خاص. امامی که سزاوار می‌دانست که آدمی از غصه بمیرد که در جامعه او خلخالی را به ناحق از پای زنی نامسلمان بیرون آورده‌اند و کسی مانع نشده است؛ آن هم به دست کسانی که مدّعی اسلام و شریعت مقدّس هستند!

این است که به صراحت باید پرسید و بر آن تأکید جست که در فضا و جامعه‌ای که روزی به راحتی امنیت خانه امن یک بانوی محترم ـ چه همسر یک مرجع و چه یک فرد عادی ـ سلب می‌شود و عکس العمل درخوری به ویژه از سوی متولیان امر مشاهده نمی‌گردد، و مدتی بعد، دویست متر آن طرف‌تر، ختمی هر چند شکوهمند برای آن بانوی محترم برگزار می‌گردد، آیا می‌توان گفت در آن جامعه یا گروه به همه الزامات شکوه‌مندی دین، توجه و پای‌بندی وجود دارد؟ گمان ندارم کسی بتواند با توجیه مقبولی این تناقض را پای دین و ارزش‌های آن بگذارد!

3- حضور مراجع معظم تقلید و یا نمایندگان محترم آنان و علمای بزرگ حوزه و جمع فراوانی از فاضلان و عالمان حوزه در مراسم ختم و یا تشییع جنازه و یا حضور در بیت سوگوار استاد معظم، بسی مایه تسلیت خاطر داغ دیدگان به ویژه جناب استاد بوده است و آثار روحی آن را ما از نزدیک شاهدیم و از خداوند می‌خواهیم همین دعاها و توجهات معنوی مردم عزیز به ویژه عالمان و فقیهان فرهیخته و خدمتگذار که بدون تبلیغات رسانه‌ای رایج و به رغم پاره‌ای ملاحظات که متاسفانه بلای جان برخی از ما شده، آن گونه حضور و پیوند خود را نشان دادند و رسم انسانی و اسلامی را به جا آوردند، مایه فزونی رحمت الهی برای آن بانوی مرحومه گردد، اما کمی به عقب تر می‌رویم و نکته‌ای را به صورت پرسش مطرح می‌کنیم. پرسش درباره حمله‌ای است که در زمانی نه چندان دور به دفتر و خانه حضرت آیت الله صانعی (دام ظله) شد. اینکه در جامعه‌ای که مدّعی حاکمیت قانون و قضا هست، عده‌ای جوان خام «خودسر» یا «فرمانبر»، به دفتر کار و درس و نماز و خانه امن یک مرجع تقلید، نه، بلکه یک طلبه یا هموطن دیگری که در حمایت قانون قرار دارد، حمله کنند و هیچ چیز را سالم نگذارند و آن همه «جسارت» روا دارند و آن همه «خسارت» به بار آورند که تا فردی از نزدیک نمی‌دید چندان باور نمی‌کرد ـ اینجانب خود، دوبار آن صحنه‌های ناگوار را از نزدیک دید ـ پیداست اقدامی نامشروع و زشت و دور از اصول اسلامی و انسانی است و نیازی نیز به این سوال نیست که بر اساس کدام قانون و ضابطه چنین کردند؟ خود بی قانونی نیز یک قانون است! اما نکته دیگری وجود دارد که در نگاه این طلبه ناچیز بسی مهم‌تر از اقدام زشت و تجاوز آشکار آن گروه سبک مغز است. و آن درباره مسئولیتی است که متوجه مسئولان و دستگاه‌های مسئول در حفظ امنیت شهروندان از هر قشر و گروه و با هر اندیشه می‌باشد. دستگاه‌هایی که از بودجه مردم فراهم آمده تا برابر ضوابط شرع و قانون مواظب باشند حتی آن کسی را که محکوم به اعدام است و به طرف چوبه دار برده می‌شود، کسی خود سر و بدون حکم قاضی نتواند یک سیلی به او بزند و یا ریالی از جیب او بردارد یا اهانتی به او روا دارد! چه رسد به هجوم به حریم زندگی و کار یک مسلمان یا شهروند که هنوز در هیچ دادگاه صالحی محکوم نشده است و چه رسد به خانواده و بستگاه همان محکوم یا متهم! اینکه چگونه این دستگاه‌ها خود را در جلوگیری از آن تجاوز آشکار معذور دانسته یا می‌دانند، قصد پرداختن به آن نیست. آنان شاید خود را از مصادیق «لا یُسأل عمّا یفعل» می دانند!

حضور گسترده در مراسم تشییع و ختم، بی شک مایه رحمت الهی و تسلیت خاطر بازماندگان و تجلیل از آنان خواهد بود اما بیت شریف حضرت آیت الله صانعی دام‌ظله به عنوان یک «مصداق» و جامعه به گونه «عام» پیش از آن و بیش از آن نیازمند جلوگیری از هجوم به حریم و حقوق خود و اعتراض در خور به آن است. کاری که بحمدلله گروهی از دلسوزان از جمله برخی بزرگان حوزه اجمالاً به آن اقدام کردند، اما افسوس که واکنش‌ها در خور آن کار بس ناروا نبود و از یک عذرخواهی نیز دریغ شد! شاید از این باب که چیزی که مایه افتخار است، چگونه می‌توان از آن عذرخواهی کرد!

4- ما به حمد الله در سرزمینی زندگی می‌کنیم که مذهب رسمی آن مذهب جعفری و روز شهادت حضرت جعفر صادق (ع) تعطیل رسمی است، ‌اما خوب است این پرسش پاسخ داده شود که چه نسبتی میان رفتار ما و آن امام بزرگوار(ع) در حفظ حقوق مردم وجود دارد؟ پاسخ درست به این پرسش را نباید در داوری کسانی شمرد که خود باید پاسخگوی این رفتارها باشند. پاسخ را شایسته است عالمان فرهیخته‌ای بدهند که بیش از هر چیز دل در گرو حفظ دین و گسترش مذهب دارند. ذکر یک نمونه به خوبی می‌تواند نشان دهد که فاصله چقدر است و چگونه برخی از ما از زیبایی‌های واقعی دین و مذهب فاصله گرفته و دل به برخی ظواهر خوش کرده‌ایم و چگونه گرفتار «تبعیض» در عمل به شریعت مقدس شده‌ایم و «متن» را رها کرده و به «حاشیه» سرگرم شده‌ایم.

سفیان ثوری که خود یکی از سران مذاهب غیر شیعی است، روزی وارد بر حضرت صادق‌(ع) شد اما حضرت را رنگ پریده دید و از دلیل آن پرسید. حضرت اشاره فرمود که من قبلاً اهل خانه را گفته بودم بالای بام نروند! اما داخل خانه که شدم دیدم یکی از کنیزهای من که عهده دار نگه داری یکی از فرزندانم است بالای نردبان رفته و پسر بچه هم همراه اوست. کنیز وقتی نگاهش به من افتاد لرزید و دست پاچه شد و پسر بچه از دست او رها شد و به زمین سقوط کرد و مرد. اما رنگم به خاطر مرگ کودک نپرید بلکه رنگم به خاطر ترسی که به دل آن کنیز انداختم پریده است!

حضرت به همین خاطر و برای جبران این ترس ناخواسته‌ای که در دل آن کنیز پدید آورده بود، دوبار به او گفته بود: « تو به خاطر خدا آزادی و باکی بر تو نیست!» و به این طریق او را آزاد کرده بود و اطمینان خاطر هم داده بود که «گناهی بر او نیست».[6]

پرسش این است که آیا هیچ نسبتی میان برخی از رفتارهای ما با چنین رفتارهای امامان بزرگوار(ع) جز «تباین کلی» وجود دارد؟ آیا بر عهده ما نیست که دست کم و صرف نظر از اینکه دیدگاه‌های فقهی و غیر فقهی و مواضع فردی و شخصیتی را قبول داشته یا نداشته باشیم،‌ نشان بدهیم که هر گاه سلب امنیت و آسایش از خانواده‌ها، آن هم به نام دین و یا به عنوان دفاع از انقلاب و نظام و یا این فرد و آن فرد صورت گیرد، هیچ ربطی به دین و شریعت ندارد و قهراً نسبتی نیز با انقلاب و نظام اگر بخواهد « اسلامی » باشد ندارد؟ البته حضرت صادق (ع) خود در زمانی زندگی می‌کرد که به دستور خلیفه وقت، علاوه بر آن همه فشارها و محدودیت‌ها، خانه‌اش را نیز آتش زدند. اما چه کسی می‌توانست ابراهیم وار گام در آن آتش‌ها بگذارد که «درب» و «دهلیز» خانه را فرا گرفته بود، و در آن راه برود و بگوید :

« انا ابن اعراق الثری؛ انا ابن ابراهیم خلیل الله؛ منم فرزند پایه‌ها گیتی، منم فرزند ابراهیم خلیل الله»؟[7]

کسی که نسبت به شریعت از جمله حقوق مردم متناسب با شیعه حضرت صادق‌(ع) بودن،‌ شناخت و پای‌بندی داشته باشد که رنگ چهره‌اش نه به خاطر مرگ فرزند دلبند خود بلکه به خاطر ترس ناخواسته‌ای که در دل یک کنیز افکنده بپرد؛ آن هم کنیزی که نسبت به دستور حضرت بی توجهی کرده است. پیداست کسانی می‌توانند به درستی در برابر آتش فساد و توطئه و اقدامات دشمنان به اتکای ملت خود بایستند که هر چه بیشتر پای بند اصول اسلامی و انسانی و موازین شرع به ویژه حقوق جامعه باشند. کسی که خانه را برای «اهل خانه» هر چند ناخواسته ناامن کند و در دل بی گناهان یا بیش از استحقاق کیفر مجرمان، «رعب» افکند و حریم آرام دل آنان را همزمان با حریم خانه اشان پاس ندارد و در صدد جبران هم بر نیاید، آیا می‌تواند در برابر آتشی که « منصور» افروخته، آن حماسه زیبا را بسراید و آن صحنه ابراهیمی را بیافریند؟

« وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون ، صدق الله العلیّ العظیم »

سيد ضياء مرتضوی

بهمن 1390

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - نهج البلاغه ، خطبه 202.

[2] - کهف ، آیه 110.

[3] - روم ، آیه 21.

[4] - وسائل الشیعه ، ج2، ص 892.

[5] - بحار الانوار ، ج 43، ص 209.

[6] . بحار الانوار ، ج 47، ص 24.

[7] . بحار الانوار، ج 47، ص 136.


تاریخ: 1390/11/17
بازدید: 57431



....

نام
پست الکترونيکي
وب سایت http://
نظر
کد امنیتی کد امنیتی
کد امنیتی


کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org