شماره 11 – شماره پياپي 41
يكشنبه 21 مرداد 1386
فقه سنتي و پويا با هم نمي جنگند.
فريد مدرسي، مريم باقي
در گوشهاي در دل شهر حوزوي قم - مامن و موطن روحانيون شيعي- دفتر يك مرجع تقليد مركز تفسير تنازع فقه سنتي و پويا بود. مردي 70 ساله مانوس با فقه - دوستداشتنيترين گوهر دلرباي شيوخ روحاني - ميان دو مكتب فقه سنتي و فقه پويا هر دو را برگزيد و گفت: «اصلا فقه سنتي و فقه پويا با هم جنگ ندارند.» اما برخي از آيتالله العظمي شيخ يوسف صانعي به عنوان «فقيه مدافع فقه پويا» نام ميبرند و از اينرو روحانيوني منتقد او هستند؛ منتقداني كه دوستان و همدرسان سابق او به حساب ميآيند. امروز او در جايگاه مرجعيت نشسته است و آنان پلهاي پايينتر در حال تدريس در حوزههاي علميه و نقشآفريني در عرصه سياست. آنان نظرات اين مرجع تقليد را با سلف صالح حوزه همخون نميدانند، ولي او ميگويد: «بايد در حوزههاي علميه شيوه سلف صالح مراعات شود.» اين سخن آيت الله گواهي بر نگاه فقهياش در رساله عمليه اوست و نفي اظهارات منتقدان. به هر حال آيت الله صانعي مدافع احكامي است كه شايد در ميان فقها نادر به نظر ميرسد؛ 13 سالگي سن تكليف دختران، برابري ديه زن و مرد، مجاز انگاشتن قضاوت، رهبري و مرجعيت زنان و... . اين احكام نوگرايانه، عاملي شده است كه او را برآمده از نظراتي همسان با «فقه پويا» بدانند و ظهور اين احكام را در سير احكام فقهي رهبر فقيد انقلاب تلقي كنند. او آن روز روي صندلياي در اتاق كوچك دفتر خود به خواندن كتابي با چاپ سنگي مشغول بود كه به ميدان تفسير و تحليل فقه پويا وارد شد. سوالات در پي هم مطرح شد و چالش را با اين مرجع تقليد به نمايش گذاشت كه به يك گپ خودماني مبدل شد؛ نه گفتگويي خشك و پيچيده در لفافه علمايي.
فقه پويا پس از شكلگيري انقلاب اسلامي مطرح شد و برخي آن را با نوگرايي در فقه پيوند زدند. حضرتعالي فقه پويا را چگونه تفسير و تحليل ميكنيد و فقه سنتي چه تعريفي دارد؟
فقه شيعه هميشه پويا بوده است. پويايي يعني حركتي به جلو يعني قانون خدا را از فقه شيعه در مسائلي كه مورد ابتلاي مردم است براي آنها بيان كردن. ما يك روز فقه شيعه را در رساله ابنبابويه ميبينيم كه رساله بسيار مختصري بوده است و شايد به بيست صفحه نميرسد. متون فقهي پس از او آغاز شده است كه پيش از او به صورت نقل روايت بوده است. لذا اكنون رساله ابنبابويه كه به صورت مكتوب بوده، به صدها و هزاران جلد كتاب فقهي تغيير پيدا كرده و به صورت كتاب جواهر درآمده كه حدود 40 جلد است يا به صورت حدائق در آمده يا كتابهاي فراوان ديگري مثل كتابهاي شيخ و كاشف الغطاء و علامه و محقق و بسياري از اين بزرگان كه اگر امروز جمعآوري بشود به صورت كتابخانه معظميخواهد بود؛ بدون تكرار. اين معناي پويايي فقه است و همين معنا در روايتي كه ظاهرا از امام هشتم (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: «علينا القاءالاصول و عليكم التفريع»(1) بر ماست كه كليات را براي شما بيان كنيم و بر شماست كه تفريع كنيد. از يك كلي ميتوان صدها حكم استفاده كرد و صدها مطلب در آورد كه فقه بر اين پايه استوار است. همچنين در روايات دارد كه ما معالم دينمان را از چه كسي بپرسيم؟ ائمه به آنها ميفرمايند كه مثلا از فلاني بپرسيد يا در روايتي دارد كه «عليك بزكريا بن آدم المأمون عليالدين والدنيا»(2) بر شما باد كه از زكريا بن آدم سوالهايتان را بپرسيد. خب معلوم است كه زكريابن آدم همه فروع را به صورت روايت ندارد و اصلا بنا نيست كسي مثل معصوم (عليه السلام ) که روايت ميگويد به صورت فرع فرع بيان كند. كليات در دست زكريابن آدم بوده. حضرت ميفرمايد برو مصاديق و مواردش را كه مورد ابتلا قرار گرفت از زكريا بن آدم بپرس كه او هم از نظر دين مأمون است و هم از نظر دنيا.خب اين گوياي همان پويايي فقه است و رهنمود به پويايي فقه است. دهها شاهد براي اين مساله هست و بهترين كسي كه از لابلاي كلماتش ميشود پويايي فقه را از زمان ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) درآورد، امام امت است. امام در بحث اجتهاد و تقليدش براي اين مطلب كه اجتهاد هميشه بوده، دهها شاهد بيان ميكند. اگرچه اجتهاد در زمان ائمه هم بوده، منتها زمان ائمه مورد ابتلا و ارتباطات كم بوده، اما امروز موارد روز به روز بيشتر ميشود و بهترين كسي كه فقه پويا را عينيت بخشيد و وجود خارجي به آن داد و عملا فقه پويا را پياده كرد همان كسي است كه در قرن اخير بلكه از نظر جامع بودن در چندين قرن مثلش نيامده و او امام خميني (سلام الله عليه) است. چرا كه ايشان پس از بازگشت از قيطريه در تابستان مسائل مستحدثه را شروع كردند كه در آن تا حركت به كره ماه و مريخ و اينكه وظيفه افرادي كه به آنجا ميروند چيست بيان شده يا اينكه اگر نطفه را از گياهان گرفتند و به دنبال او انساني را پديد آوردند پدر و مادرش و مسائل حقوقي و بحثهاي اجتماعي آن در اين مسائل مطرح شده است. بنابراين فقه پوياي امام چندين قدم از علم جامعه هم جلو است. هنوز علم جامعه به آن نرسيده، اما امام حكمش را آن وقت بيان كردند. اين پويايي فقه در حد كمال است. ناگفته نماند كه فقه امام بالاتر از مبارزه با ظلم بود؛ چون مبارزه با ظلم حد و زماني داشت اما نسبت به فقه، امام از اول دنبال فقه پويا به معناي گسترش دادن بوده است.به هر حال عرضم اين است كه فقه پويا از اول بوده و در آينده هم خواهد بود. اساسا حوزههاي علميه اگر فقه پويا نداشته باشند، حالت حوزه بودن خود را از دست ميدهند و مردم ديگر به آنها رجوع نميكنند. مردم فقيهي را ميخواهند كه به مسائلشان پاسخ بدهد و اگر پاسخ نداد و گفت نميتوانم پاسخ بدهم، يا فقيه نيست و يا اگر باشد فقه پويا ندارد. فقه با مردم زنده است. اين معناي فقه پوياست. من بعيد ميدانم كسي باشد كه فقيه باشد و فقه را درك كرده باشد و بگويد من فقه پويا را قبول ندارم. البته ممكن است كه كسي بگويد من فقه پويا را قبول ندارم؛ يعني اينكه بعضي از نظريات را به نظر خودش اشتباه بداند و بگويد كه اين نظريه فقهي مبتني برروشنفکري بوده و اين حرف نتيجه كم معلوماتي بوده است. ولي اينكه كسي فقيه باشد و آشناي به زبان اهل بيت و اين جمله «بكم علمنا الله معالم ديننا»(3)، را در زيارت جامعه خوانده باشد و بگويد فقه ايستاست، امكان ندارد. چرا كه شيعه سخت با انسداد باب اجتهاد مخالف است و باب اجتهاد را منفتح ميداند و ميبينيد كه امام تا كجا باب اجتهاد را باز كرده است.
بنابراين از نگاه حضرتعالي فقه از آغاز تشيع پويا بوده است؟
بلكه از زمان پيغمبر هم فقه پويا وجود داشته است.
پس چرا شاگردان امام پس از انقلاب فقه پويا را مطرح كردند و آن را آلترناتيو فقه سنتي تفسير كردند؟
از قضا خود امام (سلام الله عليه) هم فقه پويا دارد و هم فقه سنتى. فرمودند فقه را پويا قرار بدهيد منتها با حفظ روش صاحب جواهر. اصلا فقه سنتي و فقه پويا با هم جنگ ندارند. فقه سنتي يعني متد فقه والا نه اينكه وقتي ميپرسيم اگر كسي به كره ماه رفته وزن آب بايد چه مقدار باشد كه كر باشد؟ بگويد هشتاد و چند من، ميگوييم اصلا آنجا وزني وجود ندارد. اين اصلا فقه نيست بلكه جمود است. امام در سخنانش به هر دو اشاره دارد؛ هم به فقه پويا و هم به فقه سنتي.فقه سنتي يعني متد و بايد در حوزههاي علميه شيوه سلف صالح مراعات شود.
پس طبق فرمايش شما فقهاي ما در گذشته و در حال حاضر هم به فقه پويا معتقد بودند و هم به فقه سنتي؟
اما تفاوت اين است كه يك وقت سرعت انتقال در مسائل و آشنايي به مسائل جامعه و زبان مردم و روايات توسط فقيه اقتضا ميكند كه جامعه نسبت به مطالبي كه او ميگويد خيلي راحت قانع بشود؛ اما زماني ديگر چنين استعدادي وجود ندارد و به گونهاي فقيه برداشت ميكند كه با اين برداشتش جامعه قانع نميشود. از باب نمونه فقيهي ميگويد زن وقتي شوهر كرد از يك گوسفند هم بيشتر در اختيار شوهرش است، يعني حق ندارد پايش را از آستانه در بيرون بگذارد كه اگر يك پايش را بيرون گذاشت آن يكي كه بيرون است خلاف است و پاي ديگرش كه داخل است وفاق است و اين موافق با شرع است؛ چون زن بدون اجازه شوهر نميتواند بيرون برود.تا اين حد ميآورد ولكن اين قابل پذيرش نيست.
اين فقه سنتي است؟
خير، اين اشتباه در برداشت است. او هم ميخواهد حكم اين را برداشت كند.
به فقيهي كه چنين برداشتي ميكند چه ميگويند؟
فقيه و در نظرش معذور است. لکن اين مردمند كه وقتي ديدند اين گونه نظر ميدهد ميتوانند دنبال اين نظر نروند و از نظر فقيه ديگري كه آشناتر است و احكام را به طوري استنباط کند که قانعکننده باشد، تبعيت كنند.
پس مكتب فقه سنتي و مكتب فقه پويا نداريم؟
به اين معنا نداريم.
پس فقيهي كه در حال حاضر نظرات خاصي در مورد زنان ميدهد و برخي آن را نميپسندند، معذور است؟
اگر فقيهي باشد كه عادل باشد و از روي روايات استنباط کرده، معذور است.
يعني شما معتقديد كه دو نگرش با عنوان فقه سنتي و فقه پويا وجود ندارد؟
به اين معنا كه در طول هم باشند نداريم. فقه سنتي و فقه پويا يك مطلب است. فقه پوياست با همان متدها لكن برداشت از آن متدها فرق ميكند. به عنوان نمونه روايات ميگويد زني كه از خانه شوهر بدون اجازه شوهر بيرون رفت فرشتگان او را لعن ميكنند تا برگردد. حالا از يك فقيه ميپرسيم كه زن بدون اجازه شوهر ميتواند بيرون برود يا نه؟ ميگويد زن بدون اجازه شوهر نميتواند بيرون برود و جواب ميدهد مدركش اين حديث است و دلالت بر حرمت آن دارد، ولي يك فقيه ديگر اين روايت را اينگونه تفسير ميكند كه اين پا بيرون گذاشتن لغوي را نميگويد بلكه مرادش قهر كردن است. اين معناي خروج، مطابق با ذوق عرفي است و جامعه ميپذيرد و انسانيت يك زن هم حفظ شده است. چراكه زن برده نيست و در انسانيت و حقوق اجتماعي و غيره با مردان تفاوتي ندارد.
پس بر مبناي صحبت حضرتعالي اگر فقها از طرف جامعه پذيرش داشته باشند، مطمئنا آن فقيه پويايي خاص خودش را دارد؟
بله، و لذا امام توانست. با اين وجود اينكه يك راديو و يك تلويزيون مرجعيت او را اعلام نكرد و مخالفتهاي زيادي با مرجعيت ايشان شد، حتي اسم امام در حوزه بنا نبود برده بشود، اما ديديد كه چگونه يك مرجعيت علي الاطلاق را پيدا كرد و جامعه به دنبالش آمد. امام دوتا فتوي داد اما با فتواي امام چه كه نكردند؛ يكي اينكه فرمود اگر كسي خانهاش را حفر کرد و چاه نفت درآمد، جزء انفال است. يك نامه نوشتند كه تو آبروي شيخ انصاري را بردي، تو آبروي صاحب جواهر را بردى! يك مساله هم راجع به شطرنج بود كه فرمودند اگر شطرنج از وسيله قمار بودن خارج شده باشد بازي سرگرمي با آن مانعي ندارد. بعد هم امام در حرفهايش دارد كه اسلام كساني را ميخواهد كه آبرويشان را بگذارند و فداي اسلام كنند و احكام اسلام را بيان كنند. امروز اگر امثال بنده ميتوانيم مطالبي را بيان كنيم و دشمنيهايي هم كه ميشود به جايي نميرسد، به خاطر آگاهي جامعه است و جامعه ميپذيرد كه من ميگويم زن يك انسان است وخونبهاي او با مرد برابر است. البته ما تابع كتاب و سنت و فهم از كتاب و سنتيم.
بنده بنا بر نظرات حضرتعالي به اين باور رسيدهام كه فقه پويا، فقهي است كه در عرصه سياست صحبت ميكند مثل چاه نفتي كه مثال زديد يا اينكه بعضي از مسائلي كه مردم خواهان آن هستند عرضه ميكند. از سوي ديگر فقه سنتي فقهي است كه بنا بر نظر شما جامعهپذيرياش كم است و كمتر مورد پذيرش مردم است.
نه اينكه غير پوياست؛ او هم پوياست. منتها كشش بيش از اين ندارد. من نميدانم پويا را چه معني ميكنيد؟ پويا يعني اينكه با آن متدها نياز و سوال را جواب بدهد و نگويد چون در يك روايت بالخصوص نيست، من جواب نميدهم. البته برداشت فرق ميكند. يك وقت فقيهي برداشتي ميكند كه جامعه ميپذيرد و بيشتر به طرف او ميآيد و از سوي ديگر فقيهي ديگر برداشتي ميكند كه جامعه نميپذيرد كه هم خودش و هم مقلدش معذورند.
پس شما اصلا فقه پويا را درتمام حوزه جاري و ساري ميدانيد و هيچ فقيهي را مدافع فقه غير پويا نميدانيد؟
هيچ فقيه عادلي به فقه غيرپويا معتقد نيست؛ البته فقيهي كه فقاهتش پذيرفته شده باشد.
پس اين انتقادي كه در حوزه نسبت به بعضي ديدگاههاي شما يا در گذشته نسبت به ديدگاههاي امام ميشد، بر مبناي سنت و پويايي فقه نبوده است؟ و اين مخالفتها برآمده از فقه سنتي نبوده و نيست؟
شما حسادت، دشمني و سياست را با بحث علمي مخلوط نكنيد. مرحوم فيض يك وقت آمد گفت كه موسيقي حرمت ذاتي ندارد بلكه حرمت محتوايي دارد. يعني موسيقي اگر همراه با مطالب گمراهكننده نباشد؛ مثلا موسيقي ميزند كه مردم را به جبهه بفرستد يا براي اينكه بهداشت را آموزش بدهد، اين حرام نيست. فيض را به خاطر همين نظر و فتوا تكفير كردند خوب اين تكفير غلط است. اگر مطلبش به نظر فقيهي نادرست است، بايد به مطلب او اشكال كرد و اصلا حوزه جاي اين بحثهاست. آنچه نسبت به امام ميفرماييد بنابر دشمني ديرينه، حسادت و سياست با او مخالف بودند. والا بحث آزاد است؛ مثل دانشگاهها. گاهي براي يك مطلب صدها دليل، روايت و حديث را بايد بررسي كرد تا به آن رسيد. هيچ اشكالي ندارد.
اين فقه پويايي كه شما ميگوييد،با نياز و خواست جامعه پيوند خورده است، يعني بايد الزاما نظرات فقهي با خواست مردم و جامعه منطبق باشد.
نه خواست مردم، بلكه سوالات مردم. پاسخ فقها دو گونه است؛ ممكن است جوابها را بهگونهاي در بياورد كه مردم نپذيرند و ممكن هم هست طوري در بياورد كه بيشتر بپذيرند. برداشت او است و معذور.
يعني يك فقيه بر اثر بازنگري در متون ممكن است كه در زمانهاي مختلف، نظريات مختلفي را مطرح كند؟
بله، هر روزي ممكن است كه نظريهاي داشته باشد. مثلا ميبينيد كه علامه در هر كتابي يك نظر دارد يا شيخ طوسي در هر كتابي يك نظر دارد. من نميخواهم خودم را شبيه آنها قرار بدهم؛ اما بنده اخيرا كه دارم تطبيق ميكنم هر سالي يك نظر دارم؛ در يك مسالهاى.
براساس نظر شما پس تمامي علما و حوزويان به فقه پويا معتقدند؟ بنابراين اين مخالفتها چگونه تعبير ميشود؟
حوزه همهاش فقه پوياست. ممكن است اشكال علمي باشد. اما گاهي اين اشكالها سياسي است. به عنوان مثال اين آقا سواد ندارد يا اين آقا ماركسيست است. لذا معلوم است كه علمي نيست. والا كل حوزهها پوياست. اصلا اگر پويايي را از حوزهها و فقه بگيريد فقهي نميماند.
حضرت آيتالله، افرادي همچون شما كه به برابري ديه زن و مرد معتقدند و اين امر با خواسته بخشي از جامعه پيوند خورده، به فقه پويا معتقدترند؟
هر دو اجتهاد كردهاند. آن كسي كه ميگويد برابر است و آن كسي كه ميگويد برابر نيست اجتهاد كرده و هر دو فقيه معذورند.
شما در ميان سخنانتان براي مثال آوردن در مورد پويايي فقه، همواره از فتواي امام ياد ميكنيد. مگر فقط امام از منظر شما نماد بارز فقه پويا هستند؟
قبل از ايشان هم بودند. همه فقها در اين عرصه جاي ميگيرند. همه فقها در طول تاريخ فقهشان پويا بوده فقهاي آزاد و عادلي بودهاند كه خودشان نظر ميدادند.
پس فرق بين كسي كه نياز امروز را جواب ميدهد و كسي كه به نياز امروز جواب نميدهد چيست؟ آيا اولي مدافع فقه پويا و دومي مدافع فقه سنتي نيست؟
همه، نيازها را جواب ميدهند. فقيهي به گونهاي جواب ميدهد كه جامعه ميپذيرد و ميشود سهل. يك فقيه ديگر همان را جوري جواب ميدهد كه جامعه نميپذيرد. اين خود جامعه است كه بايد ببيند دنبال كدامشان برود.
اما فقه پويا پس از امام خميني عرض اندام كرد.
امام هم در صحبتهايش فقه پويا را مطرح ميكرد.
با اين همه بحث، بفرماييد كه فقه پويا از منظر شما چه تعريفي دارد؟.
يعني پاسخگوي مردم از نظر قانون الهي باشد.
پس با اين تعريف، همه مراجع مدافع فقه پويا هستند، چراكه پاسخگو هستند؛ حالا ممكن است اين پاسخگويي بنا بر آنچه مردم ميخواهند باشد و ممكن هم هست كه نباشد.
نه اينكه خواسته مردم موثر بوده بلكه برداشتش با خواسته مردم مطابق شده است
حضرتعالي به عنوان يك مرجع تقليد، كاركرد يك فقيه و مرجع تقليد را چه ميدانيد؟ يك مرجع تقليد فقط به نياز مردم درباره احكام شرعي ميپردازد يا اينكه به مسائل ديگر هم جواب ميدهد؟
يك فقيه، چون فقيه است، بايد پاسخگوي مردم در احكام شرعي باشد.
پس نياز مردم در عرصه سياست و اجتماع را بنا بر احكام شرعي چه كسي بايد پاسخ بدهد؟
كلياتش را فقيه ميتواند بگويد، نه اينكه فقيه بيايد و خودش اجراكند.فقيه بما هو فقيه ميتواند كلياتش را بگويد.
پس چگونه است كه برخي براي فقها جايگاه اجرايي تعريف ميكنند، آيا اين جايگاه منافات با وظيفه اصلي فقيه ندارد؟
اجرا حيث فقاهتش نيست، بلكه حيث ولايتش است. ببينيد ولي، فقيه و قاضي است. اينها مناصبي است كه براي او گفته شده است. از حيث فقاهت كارش اين است و از حيث ولايت كار ديگري دارد. حيث ولايت مربوط به اجراست نه مربوط به حكم كلي.
اين حيث فقاهت را در يك دوره بلندمدت در حوزه به دست ميآورد، ولايت را چه كسي به او ميدهد؟
ولايت فقيه يعني همه فقها ولايت دارند؛ يعني همه فقها ـ بنا بر قول به ولايت فقيه ـ برايشان اين قابليت هست كه در امور اجرايي دخالت كنند.
كاركرد فقيه مگر دخالت در امور اجرايي است؟
خلط مبحث ميفرماييد. يك مثال بزنم. من يك زمان دادستان بودم اگر به عنوان دادستاني ميخواستم نامه بنويسم، مينوشتم دادستان كل يوسف صانعى؛ اما اگر به عنوان كار شخصي يا كار ديني امضا ميكردم الاحقر يوسف صانعي يا يوسف صانعى، دو حيث بود.حال يك منصب آدم، فقيه است و وقتي فقيه شد يك منصب ديگر دارد كه قضاوت است (آقاياني كه ميگويند در قضاوت اجتهاد شرط است) و يك منصب ديگر ولايت در اجراست. بنا بر قول به ولايت، اين مناصب را دارد. البته وقتي ميخواهد اجرا كند بايد برود مقدماتش را تحصيل كند. بايد برود مسائل سياسي را ببيند و با افراد سياسي ارتباط برقرار كند. نميشود بگويد چون در مدرسه علميه خواندهام كه تمسك به عام در شبهه مصداقيه مخصص جايز نيست، پس فعلا فلان كار را انجام بدهيم. ربطي به هم ندارد. اين ولايت در اجرا دارد و ولايت در اجرا مقدمات دارد و مقدماتش اين است كه بررسي كند، مشاور داشته باشد، صحبت كند، مسائل را ببيند، روزنامهها را ببيند، كما اينكه امام (سلام الله عليه) اين جور بود.
پس ولايت براساس نظر حضرتعالي جزو وظايف و نقشهاي فقيه است؟
جزو وظايفش ولايت است. البته وقتي احتياج پيدا كرد، ميرود مقدماتش را فراهم ميكند، قابليت را دارد و وقتي اين قابليت به منصه ظهور رسيد، اجرا هم ميكند.
پينوشتها:
1- الوسايل، كتاب القضا، باب 6، ص 52.
2- الوسايل، ج 18، ص 106، الباب 11 من ابواب صفات القاضي، حديث 27.
3- زيارت جامعه كبيره.
اجتهادهاي نوين آيت الله
اجتهاد در حقيقت كليد و راز پويايي شريعت و جلوگيري آن از انجماد و ايدئولوژيك شدن است. ايدئولوژيك شدن به معناي تبديل يك آيين به سلسله اي از اصول دگم و لايتغير، در حالي كه اجتهاد روشي است كه با حفظ اصول اساسي شريعت (توحيد، نبوت، امامت، عدل و معاد) در فروع دين به اجتهاد مي پردازد و نقش زمان و مكان را در ان منظور مي كنند و شريعت را بدون خروج از شالوده هاي ديني اش،روز آمد مي سازند. در صدر اسلام يكي از محور هاي تفاوت ديدگان اهل سنت و اهل تشيع چنين بوده كه بر خلاف شيعه، اهل تسنن با اجتهاد مخالفت مي ورزيدند و به نص تمسك و اكتفا مي كردند، اما در گذر زمان تسليم اصل اجتهاد شدند. امروز نيز با پيدايش مسايل مستحدثه فراواني كه براي جهان اسلام و مسلمانان پيش آمده اجتهاد راه تجديد حيات مداوم اسلام است.جمهوري اسلامي فرصت تاريخي و طلايي براي درگيرشدن فقه سنتي با مسايل عيني و عملي جامعه و جهان امروز را فراهم كرد. گرچه پيش از انقلاب معدودي از فقها مانند استاد مطهري پاسخگوي نياز عصر خود بودند اما امروز فقهاي متعددي با نگاه تازه به مسايل جديد و بازتفسير فقهي، نماياندند كه شريعت مي تواند معبر پيشرفت باشد نه مخل آن. يكي از اين فقها كه از اجتهادهاي نوين او بارها سخن به ميان آمده، آيت الله يوسف صانعي است. از اين مرجع تقليد، استفائات بسياري شده است. فتواي سن بلوغ دختر در سيزده (13) سالگي از اولين فتاواي وي بود كه شهره شد. برابري ديه زن و مرد و ارجحيت حضانت مادر بر فرزند نسبت به پدر بزرگ از ديگر فتاواي متفاوت اوست. او كه در مسئله قضاوت زن و نه تنها قضاوت بلكه ولايت، حاكميت، مرجعيت و مواردي ديگر، ذكوريت را شرط نمي داند؛ بلكه مناط را فقه و تقوا مي شمارد و معتقد است در حقوق اسلامي همان گونه كه تبعيض نژادي نيست و سياه و سفيد برابرند، تبعيض جنسيتي و مليتي نيز وجود ندارد. آنچه در فتاواي اين مرجع قابل توجه است آن است كه در نگارش آنان به دلايل و مستندات فقهي نيز اشاره مي كند. اين نگارش به سبك ميرزاي قمي است به لحاظ آموزشي و علمي براي پژوهش گران و فقه پژوهان مفيد است. (سايت شخصي آيت الله صانعي) فتاوا و نظرات ابتكاري آيت الله صانعي نيز نشانگر پويايي اوست. فقه سنتي و پويا گرچه هر دو اجتهادي اند و از منابع يكساني بهره مي گيرند اما نمي توان كتمان كرد كه از وجود تمايز برخوردارند. چه اينكه يكي احكام را بر مبناي منابع موجود ثابت و دائمي مي داند و سنت و روايت را بدون تفسير اما ديگري شاخص مهم موقعيت زماني و مكاني را در نگاه اجتهادي مد نظر دارد. همچنين فقيه پويا شرايط جديدي را كه در فقه قاعده اي نسبت به آن نيست، با استنباط از اصول، وضع مي كند و دست به ابتكار عمل مي زند. آيت الله صانعي نيز يكي از اين فقهاست كه به اعتقاد خود او، امام مبتكر اصلي ابتكارات فقهي جديد است. فقه پويا گرچه با زمان حركت مي كند اما همه تمايلات زمانه را تاييد نمي كند؛ بلكه در تطبيق شرايط مباني فقه مي كوشد تا به اصول و مباني ديني تعارض و تصادم نيابد. آيت الله صانعي در جديدترين فتواي خود اجراي رجم و قطع يد را مختص زمان معصوم دانسته و به تبعيت از آيت الله خوانساري اجراي اين حدود را در شرايط فعلي جايز نمي داند. شريعت براي همه زمان ها و مكان هاست. به همين خاطر بايد متكي به اجتهاد باشد و آنچه دايمي است ايمان به وحدانيت و حقانيت الهي و اصول اساسي دين است.