مصیبتهای امام کاظم (علیه السلام)
موسی بن جعفر(علیه السلام) در مدتی که زندان بود، انواع مصیبت ها را دیده است. در این مدت زندان، آن طور که از زیارتنامه و دعاها برمی آید، مصیبت های بزرگی را تحمل کرده، «السلام علی... المعذَّب فی قعر السّجون و ظُلَم المطامير ذي السّاق المرضوض بحلق القيود والجنازة المنادى عليها بذلّ الاستخفاف»؛[1] یعنی زندان بود، اما در زندان در گودالی بود، شبیه زندان انفرادی و آن هم در زیرزمین. «و ظُلَمِ المطامير»، تاریک هم بود؛ به طوری که میگویند حضرت روز و شب را تشخیص نمیداد.
«ذي السّاقِ المَرضوضِ بحلَق القیود»، در زندان انفرادی که هست، هیچ، پاهای او را هم کُند و قید گذاشته اند؛ به نحوی که ساقه های پا کأنّه کوبیده شدهاند؛ چون «رَضّ»؛ یعنی کوبیده شدن، «والجنازة المنادى علیها بِذُلِّ الإستخفاف»، مصیبت ها تنها مربوط به زمان حیاتش نبود که می گویند چهارده سال در زندان بود، بلکه بعد از شهادتش هم مصیبت داشت؛ برای اینکه «والجنازة المنادى علیها بِذُلِّ الإستخفاف»، جنازه را می بردند، ولی طوری شعار می دادند که موسی بن جعفر(ع) را سبک کنند و کسی فریاد میزد: «هذا امام الرافضة فاعرفوه»؛ اين پيشواى رافضيان است او را بشناسيد.
زندان برای انسان های والا راحت و آسایش است. برای تقیّه از امام هفتم به «شیخ» تعبیر می کردند؛ چون جرأت نمی کردند از ایشان روایت نقل کنند. قطع نظر از اینکه زندان هم بود، کسی حق نداشت بگوید موسی بن جعفر(ع) این طور فرمود. هم اتهام آشوب گری داشت و هم زندان، کسی حق نداشت فتوای موسی بن جعفر را که شک در یک و دو که شک در فرض الله است، موجب بطلان نماز است، بیان کند؛ چه برسد بخواهد در امور اجتماعی و مدنی و تدبیر امور صحبت کند. تعبیر به «شیخ» یا تعبیر به «رجل» یا تعابیر دیگر، غالباً درباره موسی بن جعفر(ع) است و سرّش هم تقیّه روات بود که جرأت نمی کردند از ایشان نام ببرند.
مصیبت بعدی این است که هارونالرشید امام(ع) را زندانی و سپس شهید کرد و الآن صاحب عزا شد. بعد که دید نمی تواند بگوید کشته شده، به دروغ گفت امام(ع) به مرگ طبیعی از دنیا رفت. از این رو، یکی از وابستگان به هارون که ظاهراً سلیمان نام داشت، یک کفن قیمتی آوردند که کل قرآن بر آن نوشته شده بود و با تشییع خیلی دولتی و با حضور مردمی که علاقه داشتند، برگزار شد.
یعنی خود هارون امام را به شهادت رساند، ولی الآن خودش صاحب عزا و طلبکار شده است. خودش او را از مدینه آورد و بدون هیچ محاکمه و بازجویی، رو کرد به قبر رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) و گفت: السلام علیک یا رسولالله، من موسی بن جعفر را برای جلوگیری از آشوب به حصر و حبس می برم.[2] موسی بن جعفر(ع) وقتی آن مَرد در مدینه، هر وقت او را می دید، به او بد و بیراه می گفت، گفتند او را بکشیم که این طور بد و بیراه می گوید و فحاشی می کند، فرمود به او کاری نداشته باشید. تا اینکه یک روز که آن مرد در مزرعه خودش کار می کرد، موسی بن جعفر(علیه السلام) به مزرعه او آمد و پرسید: این قطعه زمین چقدر برای تو درآمد دارد؟ گفت: مثلاً دویست درهم، حضرت سیصد درهم؛ یعنی صد درهم اضافه به او داد. آن مرد هم بنا کرد به استغفار.[3]
به باور بنده یکی از درس هایی که فشارهای وارده بر معصومین(علیهم السلام) به ما می دهد، این است که برای حفظ دین و مذهب و اعتقادات مردم، هر صدمه ای را باید تحمل کنند و به ائمه شان اقتدا کنند. آنان همه جور محرومیت دیده اند، زندان انفرادی دیده اند؛ حصر دیده اند؛ و حتی پس از مرگ، نگذاشته اند آنان را در قبرستان عمومی دفن کنند. مصیبتی نبود که به ائمه معصومین نرسد و آنان با این حرکت و استقامتشان به افراد یاد داده اند که در راه حفظ مذهب، هر چه به سرتان آمد، پشیمان نشوید و بدانید که رضایت خدا و پیامبر و ائمه معصومین: در این مصیبت ها و فشارها هست و احکام و اعتقادات و دین با صبر بر این مصیبت ها پا برجا مانده است.[4]