امام برای انسان منهای موقعیت و شخصیت اجتماعی ارزش قائل است، ایشان همه اینها را نادیده میگرفت و به انسان بماهو انسان نگاه میکرد. باز میبینیم در زمانی که بعد از سال 43 که ارتباط ما با امام قطع میشود و امام را به ترکیه تبعید میکنند – پانزده سال طول میکشد تا – در زمان استعفای بنده از دادستانی با همه مشکلاتی که امام در این برهه از انقلاب داشت در عین حال میبینیم فراموش نمیکنند و آن جملات آکنده از محبت را دوباره تکرار میکنند. البته نسبت به سایر انسانها نیز اینگونه بودند و حتی در برخورد عملی هیچگاه افراد را هتک نمیکرد، هیچگاه در مقابل اشکال، رو ترش نمیکرد، البته جاهایی که لازم بود، حرکتی را انجام میداد که به دیگران بفهماند قضیه چیست.
اگر در فقه ایشان دقت کنید میبینید در سراسر تقریرات و درسهای ایشان، هیچگاه نسبت به بزرگان – نه قلم و نه زبان – تندی نداشته است. مثلاً شیخ(ره) با همه زهدش گاهی قلمش در مکاسب، بیع و خیارات تند میشود، صاحب جواهر گاهی نسبت به مقدس اردبیلی(ع) و هم نسبت به صاحب حدائق بیان تندی دارد، شیخ هم اینگونه بود منتها خیلی کمتر. ولی امام هیچگاه نه در قلم نه در گفتار به افراد حمله نداشته و احترام افراد را حفظ میکرد. قبل و بعد از پیروزی انقلاب امام اینگونه بود یعنی روی ارزش انسانها تکیه میکرد. این تفاوت است نه تبعیض. تفاوت لازمه انسانیت است، نمیشود یک دانشمند را با کسی که معلوماتی ندارد، یکسان به حساب بیاوریم یا آدمی که به همسایه ستم میکند با کسی که ستم نمیکند برابر بدانیم این تفاوت است که در بحث حقوق بشر روشن است. میخواهم بحث تفاوت و ارزشها را در حدّ لازم نگه داشتن بگویم. امام هر فردی را در حدّ شخصیت و موقعیت خودش نگه میداشت. مسائل را در حدّ معنویت حفظ میکرد. یک خاطره راجع به معنویت امام را که قبلاً متذکر شدهام اینجا هم عرض میکنم که مسائل را مادی نمیدید بلکه در حدّ و اندازه معنویت آنها را طرح میکرد. بنده سفری به شیراز رفته بودم در آنجا منبر میرفتم، به کتاب علاقه فراوانی داشتم و کتابها را معمولاً با هر سختی و مشقتی بود تهیه میکردم. آنجا به یک کتابفروشی رفتم. امام یک زمانی از «جامعالمقاصد» مطلبی نقل کرد و فرمود من جامعالمقاصد نزدم نیست که بینم درست است یا نه؟ من رفتم کتابفروشی و جامعالمقاصد را تهیه کردم.
روز ولادت ثامنالائمه(ع) که خدمت امام رسیدیم تصمیم گرفتیم که این دوره جامعالمقاصد را خدمت ایشان بدهیم. مرحوم والد هم کتابها را صحافی کرده بود. امام فرمودند شما خودتان استفاده کنید، ما گفتیم در کتابخانه هست و میتوانیم تهیه کنیم ولی برای شما مشکل است. ما روی فکر خودمان مترصد بودیم امام پولی که بابت خرید کتاب هزینه کرده بودیم به ما بدهد، چون ما این کتاب را با منبر رفتن خریده بودیم، ولی اینطور نشد. ما نمیفهمیدیم چرا. تا بعد از مدتی که گذشت فهمیدم که امام ارزش آن را با پول حساب نمیکند. نمیآید ارزش این را با صد تومان و هزار تومان و ده هزار تومان مقایسه کند، بلکه ارزش معنوی برای این کار قائل بود.
باز انسانیت امام و احترام به انسانها را در تاریخ نهضت و انقلاب ببینید که هر کسی به امام نامه نوشته، فراموش نکرده و جواب نامه را داده است. هیچکس از دنیا نرفته جز اینکه وقتی به ایشان تسلیت گفتهاند پاسخ داده است. یا وقتی به قم آمد بلااستثنا به دیدار همه آقایان رفت. البته بعض کارها و افراد، سخت امام را ناراحت میکرد. اما شکایت نمیکرد. یکی از آقایان تعریف میکرد که وقتی امام در نجف بود، فرمود: پولی برای فلانی ببرید. پول را برای آن آقا برده بودند و گفته بودند این پول را امام برای شما فرستاده است. گفته بود چون فلانی داده نمیخواهم، پول را برگرداندیم و به امام قضیه را عرض کردیم. امام لبخندی زد و فرمود: من داستانی در معراج پیغمبر خوانده بودم که فکر میکردم نمود عینی و بیرونی ندارد، اما حالا فهمیدم که میشود. وقتی پیغمبر(ص) به معراج آمد آتش جهنم را خاموش کردند. گفتند چرا خاموش کردید؟ گفتند به احترام حضور و عبور پیامبر، آتش را خاموش کردیم. بعضی از اهل جهنم گفتند چون به خاطر پیغمبر(ص) است دوباره روشن کنید، نمیخواهیم به حساب پیغمبر آتش خاموش باشد.
از نظر گفتار بهترین چیزی که میتوان عنوان کرد اینکه امام کرامت انسانی را قبول داشت، شاید همان جمله معروف امام است که فرمودند: «میزان رای ملّت است».
صحیفه امام را مطالعه کنید، میگوید هرچه مردم بگویند همان است. حتی امام جملهای دارد که اگر مردم ما خواستار رژیم شاهنشاهی شدند – منتها میگوید مردم نمیخواهند – ما نمیتوانیم کاری انجام بدهیم خواست مردم است و به دنبال خواسته خودشان میروند. امام در انقلاب و نهضت هیچگاه از خواسته و نظر مردم تخلفی نداشته و کمال احترام را برای انسان قائل بود. نگاه اسلام به انسان هم غیر از این نبوده و نیست.