یکی از روحانیون و فضلا که خود برادر شهید و از جانبازان دفاع مقدس است نقل میکند که من در اوایل دهه 60 (ایام جنگ) در مدرسه فیضیه (مدرس زیر کتابخانه) حدوداً یک ساعت قبل از ظهر نماز میخواندم. یکی از آقایانی که امروز داعیه دار انقلاب و مدعی ولایت مداری است به بنده رسید و سؤال کرد شما خیلی نماز میخوانی و این چه نمازی است؟ من عرض کردم، نماز استیجاری است. فرمود: چرا نماز استیجاری؟ گفتم برای رفع مشکل مالی ناچارم که نماز استیجاری بخوانم، چون شهریه من و جمعی از دوستانم را به خاطر حضور در جبهه قطع کردهاند و حجرههایمان را نیز گرفتهاند، ایشان گفتند: بهتر است نمازهای گذشته خودتان را قضا نمایید. گفتم تا به یاد دارم از زمان بلوغ تا الآن نمازهایم قضا نشده است، ایشان گفتند: چرا نداری؟ همین رفتن به جبهه سفر معصیت است، چرا که شما طلبه شدهاید که درس بخوانید و علوم اهل بیت (علیهم السلام) را تعلیم ببینید و رفتن به جبهه خلاف هدف و معصیت است. گفتم: حضرت امام فرموده: «رفتن به جبهه برای کسی که عذر ندارد، واجب است». ایشان گفتند: شما چه کار به خمینی داری؟! ببین بقیه چه میگویند. روایت «خُذ بما اشتهر بین اصحابک»، برای همین موارد است، یک نفر در مقابل این همه؟! ... این یک برخورد بود.
برخورد دیگر اینکه در سالهای آخر جنگ بود، یکی از دوستان گفت به منزل آیت الله صانعی میروم گفتم برای چه؟ گفت ایشان به طلبههایی که به جبهه رفتهاند شهریه میدهند.
حال ملاحظه کنید شخصی که امروز سنگ نظام و ارزشها را به سینه میزند، آن روز، رفتن به جبهه را حرام میدانست؛ و عالم بزرگواری چون آیت الله صانعی که مشخصاً برای جبهه رفتهها، ایثارگران و جانبازان عزیز، خصوصیت قائل بود و این روش آیت الله العظمی صانعی تا چندین سال بعد از جنگ هم ـ که هنوز شهریه ایشان عمومی نشده بود ـ برای طلبهها و روحانیون جبهه رفته ادامه داشت.