روزنامه جمهوری اسلامی - دوشنبه 13 خرداد 1398
شماره 11449- سال چهل و یکم
حوزه - دوره سوم - 407
حضرت آیتالله حاج شیخ یوسف صانعی، در سال 1316 ش در «جرقویه» اصفهان به دنیا آمد. در شش سالگی، در زادگاهش ـ روستای نیک آباد ـ تحصیلات خود را در مکتب خانه آغاز کرد و برخی از درسهای مقدماتی را نیز نزد پدرش آموخت. در سال 1325، با توصیه و راهنمایی پدر و به همراه برادر آیتالله حاج شیخ حسن صانعی، راهی اصفهان شد و به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. سپس، در سال 1330، برای ادامه تحصیلات، به حوزه علمیه قم رهسپار شد. تلاش علمی وی، سبب شد که دوره سطح را در چهار سال به پایان رساند و در سال 1334 در آزمون عمومی فارغ التحصیلان دوره سطح شرکت کند و رتبه اول را کسب نماید. این مساله، باعث شد که آیتالله العظمی بروجردی، وی را مورد عنایت و تشویق خود قرار دهد. با پایان یافتن دوره سطح، در حالی که هجده سال بیش نداشت، به درس خارج استادان حوزه علمیه قم رفت؛ از جمله در دروس امام خمینی شرکت جست و تا زمان تبعید امام به نجف، همواره از شاگردان ممتاز درس او بود. وی شاگرد پروری، تکیه بر ارزشها، شناخت دقیق موضوع را از ویژگیهای درس امام خمینی میداند و امام خمینی نیز نسبت به حضرت آیتالله صانعی عنایت و لطف ویژهای داشتند که تبلور لطف و بزرگواری حضرت امام خمینی هنگام معرفی ایشان به عنوان دادستان کل کشور میباشد که فرمود «من آقای صانعی را مثل یک فرزند بزرگ کردهام آقای صانعی وقتی که سالهای طولانی در مباحثاتی که ما داشتیم تشریف میآوردند ایشان بالخصوص میآمدند با من صحبت میکردند و من حظ میبردم از معلومات ایشان، و ایشان یک نفر آدم برجستهای در بین روحانیون است و مرد عالمی است». (صحیفه امام ج 17 ص 231).
آیتالله صانعی، تا کنون فعالیتهای علمی و فرهنگی بسیاری را به جامعه اسلامی ایران ارزانی داشته است. او در طول سالیان تحصیل و پس از آن، بارها به مناطق گوناگون کشور سفر کرده و به تبلیغ معارف اهلبیت (ع) پرداخته است. همچنین از سال 1340 تا 1357 به طور مستمر، هر هفته از قم به تهران سفر میکرده و در مساجد و کانونهای فرهنگی مختلف شهر، جلسات سخنرانی بر پا مینمود. این تلاش پیگیر از وی، خطیبی توانا و واعظی برجسته ساخت. ایشان همزمان با آغاز درس خارج ـ سال 1334 ـ به تدریس علوم حوزوی روی آورد و ابتدا، کتابهای دوره مقدمات را تدریس مینمود. سپس به طلاب مدرسه علمیه حقانی که در آن روزگار، در چارچوب علمی ویژهای درس میخواندند، دروس مختلف دورههای مقدمات، سطح و خارج را آموزش میداد که حاصل آن، ظهور بسیاری از علما و محققان حوزه علمیه و مسئولان اجرایی کشور است. در طول 18 سال، تدریس کتاب مکاسب در مسجد امام حسن عسکری (ع)، کتاب کفآیهالاصول و درس خارج فقه در مدرسه حقانی از برنامههای روزانه وی در آن ایام بوده است. وی تدریس خارج فقه را در سال 1344 و تدریس خارج اصول را در سال 1352 آغاز کرد که تدریس خارج اصول در سال 1373 پایان یافته و تدریس خارج فقه تا هم اکنون ادامه دارد. مبنای دروس خارج فقه ایشان تحریر الوسیله حضرت امامخمینی میباشد. آیتالله صانعی، تا کنون کتب فراوانی را نیز تالیف نموده است. آیتالله صانعی در پیش از انقلاب و پس از آن، فعالیتهای سیاسی گستردهای را به انجام رسانده است او که همزمان با شرکت در درس فقه و اصول امام خمینی، اصول نهضت و مبارزه بر ضد طاغوت را میآموخت، در زمان رژیم شاه، بارها و بارها به افشای ماهیت خاندان پهلوی و استعمارگران شرق و غرب میپرداخت و به مناسبتهای گوناگون به همراه دوستان خود اعلامیهها و بیانیههای بسیاری بر ضد رژیم شاه صادر میکردند. از جمله، بیانیه خلع شاه بود که نقطه عطفی در مبارزات حوزه علمیه بر ضد شاه محسوب میشود. ایشان از جمله در سال 1357، در حالی که برای سخنرانی به مسجد جامع بازار تهران میرفت دستگیر شد و به همراه امام جماعت مسجد ـ آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی ـ به کلانتری برده شد. در بازداشت، علاوه بر توهینها و آزارهای روحی، متحمل ضربات بدنی بسیاری نیز شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، فعالیتهای سیاسی آیتالله صانعی، همچنان ادامه داشت. وی پس از پیروزی انقلاب، در مسئولیتهای اجرایی گوناگونی نقش ایفا کرد که برخی از آنها به شرح زیر است: دادستانی کل کشور با حکم امامخمینی؛ عضویت در شورای نگهبان با حکم امام خمینی؛ نمایندگی امام در شورای بازسازی مناطق جنگی؛ امامت جمعه قم با حکم امام خمینی؛ عضویت در مجلس خبرگان رهبری در دوره اول به نمایندگی به عنوان نفر دوم از مردم تهران؛ عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام با حکم امام خمینی.
حضرت آیتالله صانعی پس از فراغت از کارهای اجرایی به قم مراجعت نمود و تدریس خارج فقه و اصول را ادامه داد و شاگردان فاضل بسیاری را تربیت کرد و سالها است که مرجعیت شیعیان را نیز به عهده دارد و از مراجع پرنفوذ در میان قشر تحصیل کرده و فرهیخته با ابداعات فقهی پرشمار به حساب میآید. نقطهنظرهای ایشان درباره امام خمینی را در آستانه سالگرد رحلت بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، مرور میکنیم.
ما اول باید امام را بشناسیم، نه فقط به اسم و تاریخ تولّد و پدر و مادر که البته آن هم خوب است اما شناخت اساسی، این است که بدانیم امام امّت بزرگوار بود و مخلص. امام امّت، عالمی عامل به جمیع معنا بود و بعد ببیند او چه کرده، کارهای او را در زندگی خودش اسوه قرار بدهد. نسبت به اسوه قرار داده شدن، نیازی به بحث نیست. قطره قطره خون شهدا، گواهی دادند به اینکه امام، انسان والایی است. میلیونها ساعت، انسانهای بزرگی که به زندان رفتند، ثانیه به ثانیه در زیر شکنجه و فشار، شهادت دادند، که امام انسان والایی است. آنها که از زندگیشان برای امام و نهضت و انقلاب ساقط شدند، شهادت دادند، آنها که مغازههایشان را تعطیل کردند، شهادت دادند. آنهایی که فشارها را تحمل کردند، شهادت دادند. آنهایی که برای یک سخنرانیشان دستگاه جبّار هزار قید و شرط میگذاشت؛ اما ایستادند و سخنرانی کردند و حقایق را گفتند، گواهی دادند. تمام کتب فقهی امام، گواهی داد. کتب اصولی امام، گواهی داد. «اربعین» امام را مطالعه کنید و برای مردم بگویید. امام را آن کتابهایش معرفی کرده است. جامعه ایران او را معرّفی کرده. این شور و عشقی که ملّت به امام دارند، او را معرّفی کرده است. امام احتیاج ندارد که من بیایم معرفیاش کنم. مردم بهتر از بندهای که فرض کنید خیلی هم به امام نزدیک بودهام، امام راشناختهاند. خانوادههای شهدا، اسرا، آزادگان، روحانیون عالی مقام، علما، مراجعی که به امام علاقه داشتند، همه معرّف امام هستند. حالا اگر هم ما خدای ناخواسته در معرّفی کوتاهی کنیم، به شناخت مردم، ضرر نمیزند. به نظر من، مردم نسبت به امام به جایی رسیدهاند که دیگر بالاتر از آن نمیشود معرفی کرد؛ مگر اینکه خدای ناخواسته ما بعد یک جوری بشویم که در بحث بعدیام عرض میکنم. پس اصل معرّفی مورد بحث نیست. امام انسان والایی بوده، باید اسوه قرار بگیرد، باید الگو بشود.
دوم - از امام بیاموزیم که هیچ گاه مایوس نشویم. در مسیر هدفی که تشخیص دادیم درست است و برای خدا حرکت کردهایم و فکر میکنیم اجر نهایی را در آخرت میبریم و برای دنیا و پست، و پول و مقام نیست، هیچ وقت از هدفمان برنگردیم. به قول شهید مطهری: «آمن بهدفه» منتها هدف را حساب شده تشخیص بدهیم. وقتی تشخیص دادیم مایوس نشویم. آنهایی هم که دنبال ما میآیند، مایوسشان نکنید. وقتی در سال 42 در فیضیه طلبهها را زدند و شهید کردند، به نام کشاورزها طلاب، خون آلود به منزل امام آمدند، چون جایی نداشتند که بروند. جز منزل امام پناهی نبود. امام فرمود: «هنیئاً لکم، مرحبا بکم، اینها (حکومت طاغوت) نفسهای آخرشان را دارند میکشند». خیلی است! درحالی که آنها کوبیدهاند و هیچ کس دیگر قدرت نفس کشیدن ندارد. فرمود: «اینها نفسهای آخرشان را میکشند».
سوم - از امام مبارزه و ایستادگی یاد بگیریم. امام این برنامه را قرار داد؛ آخوند، زندان، آخوند، شهادت، آخوند، شلاق، آخوند، فشار، آخوند، شکنجه. کی روحانیون قبل از امام، شکنجه و فشار و زندان دیده بودند. بزرگانشان را هم اگر میخواستند شهید کنند، سوزن هوا به آنها میزدند، از بینشان میبردند، آنها را زندان نمیکردند. امام آمد و یاد داد که اسلام احتیاج به فداکاری دارد. اسلام احتیاج دارد آدم برای خدا به زندان برود. احتیاج دارد بچه آدم شهید بشود. احتیاج دارد شلاق بخورد. موهای صورت مرحوم آیتالله ربانی شیرازی را دانه دانه بکنند و باز ایستادگی کند. اسلام احتیاج دارد به خاطرش افراد را روی بخاری داغ بنشانند. اسلام احتیاج دارد به اینکه انسانها را به بند بکشند. گفت: بروید، همه هم به دنبال امام رفتند. امام فرمود: استقامّت کنید، درس استقامّت داد. ایستاد و ایستاد تا انقلاب را به پیروزی رساند. پس این نکته را هم از امام فراموش نکنید.
چهارم - از امام، فقه یاد بگیریم. کر و فر در فقه را یاد بگیریم. از امام، اصول یاد بگیریم. خیال نکنید حوزه علمیه قم، چیزی ندارد. امام به نجف رفت که این فکر غلط را از اذهان بیرون کند. هی نگویید: دیگران، دیگران، بگویید امام. مباحث امام را مطرح کنید، ولو اشکال کنید. ما نمیگوییم: اشکال نکنید، اشکال کنید. اگر اشکالتان درست باشد، درست، نادرست هم باشد، نادرست. در اشکال حرفی نیست. یک وقت به امام گفتند: چرا شما اینقدر به مرحوم نایینی اشکال میکنی؟. نایینی خیلی بزرگ است. فرمود: «چون بزرگ است، من حرفش را نقل میکنم، و الا اگر آدمی بود در نظر من اهمیت نداشت که من حرفش را نقل نمیکردم». بیایید شما هم توی بحثهایتان با شاگردهایتان مطرح کنید، شما هم با شاگردهایتان که بحث میکنید، نوشتههای امام را مطالعه کنید و به آنها بگویید.
پنجم - از امام یاد بگیریم که همه چیز مربوط به ملت است. امام برای ملت ارج قائل میشود. یاد بگیریم که امام فرمود: تاریخ، مثل ملت ما سراغ ندارد. برای اینکه آنهایی که اطراف امیرالمومنین(ع) بودند، دل او را گاهی خون میکردند، این ملت یک بار امام را ناراضی نکرد. امام هم یک بار ملتش را ناراضی نکرد. امام محیط به تمام دردهای جامعه ما بود، از نامهها و سخنانش معلوم است. آنجا که سخن از احتمال شکنجه آمد، هیئت تشکیل داد و قاطعانه ایستاد. افرادی مثل دکتر افتخار گودرز جهرمی را مامور کرد، گفت: بروید ببینید شکنجه هست یا نه؟ آنجایی که دادسراهای انقلاب با همه خدماتی که داشتند و با همه فداکاریهایی که نموده بودند و با همه خطرها که به جانشان خریده بودند اما در عین حال به امام خبر رسید که در بعضی از جاها، بعضی از آدمهای کم ظرفیت به افراد ظلم کردهاند، بعضی از آدمهایی که انقلاب را قبول نداشتند، آمدهاند که مردم را به انقلاب بدبین کنند، آن پیام هشت مادهای را داد.
زنده نگه داشتن افکار امام
بنده به شما توصیه میکنم برای حفظ ارزشها و تبیین قسط و عدالت اجتماعی، فقه امام را زنده نگاه دارید. ایشان علاوه بر اینکه سیاستمدار، فیلسوف و اصولی بزرگ بود، یک فقیه دوراندیش بود که با شناخت افکار و اندیشههای وی، بسیاری از مشکلات کم میشود. ما برای اینکه در آن برهه از تاریخ ـ زمانی که ایشان را به عنوان حاج آقا روح الله میشناختند ـ به طلاب و سایرین بفهمانیم که امام فقیه و مجتهد است، سراسر فیضیه را میپیمودیم و در راه و با صدای بلند مباحثه میکردیم و میگفتیم که حاج آقا روح الله چند اشکال به نایینی یا مقدس اردبیلی دارد و یا چند اشکال به حاج آقا رضا همدانی وارد کرده است. ما مدتها این حرکت را وظیفه خود قرار داده بودیم که بگوییم امام فقیه و مجتهد است. در زمانی که ایشان را به خاطر تدریس فلسفه، فقیه نمیدانستند و لیوان فرزندش (حاج آقا مصطفی) را آب میکشیدند، با صدای بلند میگفتیم که امام فقه و اصول هم دارد. متاسفانه امروز هم فقه امام مظلوم است. نقل مباحث و گفتگوهای فقهی امام کمرنگ شده و بنده در این ایام از بزرگان حوزه، که مفتخر به شاگردی امام هستند، خواهش میکنم و تقاضامندم که در کنار بحث ”لمعتین“، ”تحریر الوسیله“ را نیز مطرح کنند. نسل جوان حوزه باید با افکار امام در مکاسب، بیع، خیارات آشنا شود. امام را در بیعالسلاح، در ولایت ولات جور و در اصحاب اجماع ببینید. احیای فقه امام وظیفه اساتید بزرگی است که سطوح عالیه را مانند مکاسب و رسائل و... تدریس میکنند. اینها باید حق امام را بر حوزههای علمیه ادا کنند. با طرح این مباحث، فقه امام زنده میشود و از مظلومیت بیرون میآید. باید این حلقه مفقوده، که از زمان مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری تا الآن، ادامه یافته، احیا شود و به حلقه متصله برسد. مبانی حاج شیخ ماخوذ از حاج سید محمّد فشارکی و از میرزای شیرازی است، نگذارید این حلقه، مفقود بشود. عزیزان! بیایید امام را از مظلومیت فقهی نجات دهیم. چرا همه امام را در بعد سیاسی زنده نگه داشتهاند ولی در بعد فقهی فراموش کردهاند.
غربت امامخمینی
مرحوم آیت الله غفاری(قدس سره) که با شکنجه شهید شد، از بزرگانی بود که به خود اجازه نمیداد نام امام را بدون القاب ذکر کنند. آنها در آن برهه از تاریخ، همیشه از عنوان آیت الله العظمی استفاده میکردند و این نوع برخورد را مجد و عظمت امام میدانستند، در صورتی که آن زمان، امام را حاج آقا روح الله مینامیدند. امّا امام نیز برای تقویت و تثبیت دین، از هیچ شعار و شعوری کوتاهی نکرد. ایشان در نظر داشتند به هر وسیله نام اسلام و عزّت دین را در هر لحظه زنده کنند. یادم میآید وقتی که امام را در پانزده خرداد 42 دستگیر کردند و به زندان افکندند، فرمودند: ”والله، وقتی مرا میبردند، عزّت اسلام را حفظ کردم“. در تنهایی و غربت زمانه، حاضر به التماس نشد و یک جمله که حاکی از پشیمانی باشد بر زبان جاری نساخت. زندان را به جان خرید، تبعید در دیار غربت را پذیرفت، ولی لحظهای کوتاه نیامد. سکوت و فریاد او و یاران شهیدش (آیات و فقهای بزرگی چون سعیدی، بهشتی و غفاری) بر پیشرفت مکتب مبارزه و تحول بشریت و توجه انسانها به اسلام، فرهنگ تشیّع و نوع نگرش علمای دین، روز به روز نضج و شدت گرفت. امام و یاران ایشان در همان سالها نیز گمنام بودند. از طرفی بودند شخصیتهایی که مصلحت اسلام را در سکوت میدیدند و افقهای فکریشان آینده را نمیدید. آنها بر این نظر بودند که ما نمیتوانیم پاسخ یک خون ریخته شده را بدهیم.
آیا غربت بالاتر از این بود که وقتی برخی میخواستند به درس اخلاق امام خمینی بروند، وضو میساختند، ولی مورد خطاب قرار میگرفتند که مگر درس صوفیگری هم وضو میخواهد؟! این طعنهها را مردم کوچه و بازار یا روشنفکران غرب زده نمیگفتند. این برخوردهای سخیف را برخی از متحجّرین، مقدس نماها و روحانیون، انجام میدادند. این طرز برخورد با امام بود و تمام تلاشها نیز برای این بود که ایشان را از صحنه خارج سازند.
امروز هم پس از گذشت چند دهه از ارتحال امام، باید مواظب بود که امثال ما، اندیشه و راه ایشان را از صحنه خارج نکنیم. باید حرفها و نظریات امام مطرح شود، مخصوصاً تاکید میکنم نظرات فقهی و اصولی ایشان آسیب نبیند. آنهایی که در نجف بودند و کسانی که با اندیشه امام آشنایی دارند، آنها را بازگو کنند، بنده هم به اندازه توان، استعداد و قدرتم آنها را ذکر میکنم. با گفتن و زنده نگه داشتن روزهای با امام بودن، عظمت و شخصیت ایشان فراموش نمیشود. اگر امام برای مجد و عظمت اسلام رنجها کشید، ما هم وظیفه داریم که افکار بلند ایشان را زنده نگه داریم. بخاطر دارم که هشت سال تمام از مسجد سلماسی تا خانه با ایشان بودم و هر روز هم سوال میکردم. یک بار اتفاق نیفتاد که چهرهاش متغیر شود و اخمهایش را در هم بکشد. با تمام حوصله و سعه صدر به سوالهایم گوش میداد و پاسخ میداد. باید امام را بشناسیم. آن امامی که در نجف بود. آن امامی که درس اخلاق میگفت و آن امامی که شرح دعای سحر و رسالهالقرعهو التقیهرا نوشت و بالاخره آن امامی که در موضوعات اجتماعی ـ سیاسی و رهبری دنیای اسلام منحصر به فرد بود. من تاکید میکنم میخواهند نقش این امام را از بین ببرند و یا امامی را به ما معرفی کنند که هیچ خاصیتی ندارد. امامی که «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعبُدُ اللهَ عَلَی حَرف فَاِن اصَابَهُ خَیرٌ اطمَاَنَّ بِهِ» باشد. امام را باید در سختیها و راحتیها دید. اگر تنها به خوشی و راحتی فکر کنیم، روحانیت راحت طلب تربیت کردهایم و طبیعتاً دِینمِان را نیز حفظ کردهایم و همه هم انقلابی میمانیم و فدایی امام. اما به محض اینکه کوچکترین ناراحتی و سختی دیدیم، مجد و عظمت دین و فداکاری و ایثار فراموش میشود. در این حالت روایات هم بیرون میآید که: ما تقیه داریم، باید در خانه بنشینیم، ما مثل کعبه هستیم و مردم باید دنبال ما بیایند نه ما دنبال مردم. مردم باید به خانه ما بیایند و بر دستهایمان بوسه بزنند و راحت طلبی را پیشه کنیم. آنهایی را که من میشناسم میگفتند تعیین موضوع در شان فقیه نیست. چرا حاج آقا روح الله میگوید شاه و مجلس بد است و این خارج از وظیفه فقیه است، بلکه فقط باید بگوید آدم بد، بد است. حالا به اینجا رسیدهاند که هسته اتم را هم میشکافند و تعیین موضوع میکنند. مواظب باشید که امام را آن چنان که هست بشناسیم.
خدمت امام به فقه و اسلام
فقاهت، اخلاق، خصوصیات روحی و اجتماعی، عبادت و عرفان حضرت امام خمینی ـ سلام الله علیه ـ منحصر به فرد بود. تا جایی که معتقدم خدمات محققانه و دقیق ایشان به فقه شیعه پس از بزرگانی چون صاحب جواهر و شیخ انصاری بی همتا است. این همه خدمت را میتوان در پویایی اندیشه فقهی ایشان جستجو کرد که چگونه با احکام و برداشتهای زیبای خود، حاکمیّت و تسلط فقه را بر زندگی اجتماعی، به تثبیت رساند.
به نظر من حضرت امام از مصادیق بارز و مسلم این آیه شریفه هستند که میفرماید «یَهدِی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ» یعنی کسی را که همه اعمالش، رضایت خدا و هماهنگ با کلام الهی و مخصوصاً رضایت و تبعیّت از حق باشد، به سبل سلام میرساند. قرآن با صراحت میفرماید که ما کسانی را که از دستورات خدا متابعت کنند و خدا از آنها راضی باشد، به مقامی والا و راههایی امن و سالم میرسانیم. ما نیز با استفاده از این آیه، امنیّت راههای سیاسی و... را در زندگی امام دیدیم و درخشش آن را به وضوح مشاهده کردیم. ما دیدیم که امام چگونه در عصری که همه شرایط ظاهری مرجعیّت برای ایشان مهیا بود، بخاطر رضایت خدا و انجام وظیفه دینی و ملی خود، از آن گذشت و زندان و تبعید را به جان خرید. برای ایشان آزادی انسانها و احیای ارزشهای اسلامی مهم بود و کوچکترین سستی را در این راه نمیپذیرفت. همین حرکت سیاسی و اجتماعی باعث شد که متحجّران و کوتاه فکران، این نوع فعالیت را در شان روحانیت شیعه ندانند و زخم زبانها را نصیب امام کنند و یاران ایشان را جوانانی خام، ناپخته و بی تجربه بدانند که بیشتر به دنبال جنجال هستند تا علم.
ابتکارات امامخمینی
نکته اول اینکه یکی از مسائلی که به نظر بنده ممکن است به بوته فراموشی سپرده بشود و خطرناک نیز هست، اینکه امام مبدع حرکت پانزده خرداد بوده و پیشرو مبارزه با خرافات و تحجر بوده است. مبارزه با خرافات و تحجر یک اصل اساسی در فقه، کلام، اخلاق و زندگی امام بوده است. برای نمونه اگر به اثر ایشان با نام ”انوار الهدایه“ جلد اول بحث تحریف قرآن رجوع کنید؛ در آن کتاب امام گفتههای یک عالم بزرگی را چنان نقد میکنند که بنده هنوز شرایط اجتماعی و فکری را مساعد نمیدانم آن عبارات را بخوانم. امام میفرماید غالب یا کل آنچه این بزرگوار در ”مستدرک“ نوشته روایات ضعاف است که مشایخ ثلاثه به آنها توجه نکردهاند. امام میفرماید این آقای بزرگوار این روایات را در مستدرک جمع کرده است چه برسد به سایر کتابهایش. امام معتقد بود نتیجه آن ظاهر گرایی صدمه و مصیبت بسیار بزرگی بود که بر اسلام وارد شد. آن عالم و نویسنده نه تنها مقصر نبوده، بلکه انسان خوب و پرهیزکاری بوده ولی خرافه و ارتجاع کارش را به اینجا رساند. جمود بر یک اصل بدون توجه به سایر ابعاد مسئله، مشکلات فکری فراوانی دارد. این بُعد در زندگی امام متاسفانه فراموش شده است. البته خرافه و ارتجاع به معنی حمله به آنچه که شیعه مقدس میداند و دلیل بر تقدسش دارد نیست. اینکه اگر انسان بعد از نمازش با بندهای انگشتش تسبیح بگوید افضل است. اما اگر تربت امام حسین(علیه السلام) باشد افضل است. این دیگر ارتجاع نیست، قداست و احترام به یک شهید است. خرافه و ارتجاع یعنی چیزهایی را برای سرگرمی مردم ساختن، که آنها را در ناآگاهی نگه داریم و نگذاریم آگاه بشوند. نگذاریم راز بدبختی و عقب ماندگی شان و راز استبداد و استبداد پروری را در وجود و سرزمین خودشان دریابند. این بُعد زندگی امام را باید برجسته کرد و دربارهاش تحقیقات فراوان انجام داد.
نکته دوم: تاثیر زمان و مکان در اجتهاد است. این اصل را ابتدا ”شهید اول“ مطرح کرد امام هم آن را احیا نمود. البته استفاده فقهی، نه استفاده موضوعی؛ یعنی استنباط حکم با توجه به زمان و مکان؛ امام بر روی این مسئله پافشاری دارد و در مبانی و مباحث فقهی نیز از آن استفاده کرده است.
نکته سوم اینکه نظر فقهی امام پیرامون مردم بر این بوده که مردم باید همه امور را در دست بگیرند. حتی در سوالها و جوابهایی که قبل از رای دادن به جمهوری اسلامی از امام شده است میفرمایند مردم به هر نوع حکومتی رای بدهند ما هم تابع مردم هستیم، یعنی با سر نیزه مردم را وادار به دینداری نمیکنیم. کار امام این بود که افکار را هدایت و عوض کرد. مردم خودشان آگاهند و میدانند که قیّم نمیخواهند. در روایات نیز این امر تاکید شده است و مبنای امام هم بر این اساس شکل گرفته. شما ببینید اسلام در باب فهم مردم تا کجا پیش رفته است. اگر امام معصوم برای خواندن نماز میتی آمد ـ نماز میت خواندن از حقوق ورثه است ـ و ورثه راضی به نماز خواندن او نباشند، خود امام فرمود که این سلطان من اللّه غاصب است، امام معصوم ـ نعوذ باللّه ـ اگر آمده غاصب است.
متاسفانه کسانی که عترت را کنار گذاشتهاند خودسری کرده و از این رو برخی روایات را در مذمت عقل بسیار برجسته و پررنگ کردهاند. برخی فکر کردهاند عقل کلاً هیچ کاره است. اما آن چیزی که نهی شده حاکمیت فکر منهای قرآن و سنت و عترت است. اگر فکر، اندیشه و عقل انسان در کنار آنها (قرآن و عترت) قرار بگیرد خیلی از مبانی مقدس اردبیلی و اصولیون عقل گرا که به اجتهاد در بطن زمان و مکان میاندیشند قابل اتقان و صحت است. در این صورت صحبتهای میرزای قمی در باب عقل به کار میآید. و امام با این مبانی عقلی حیله باب ربا را از ریشه میزند.
بنابراین، باید بدقت از منابع و اصول خود مواظبت کنیم. ما تابع قرآن و عترت هستیم؛ و آنچه از این دو بر ما ثابت بشود به جان و دل میپذیریم. ما همچون امام با خرافه، عوام فریبی، ارتجاع، تحجر و اجتهاد غیر پویا مخالفیم. ما معتقدیم اصول اجتهاد پویا که از گذشته بر قرار بوده، باید همچنان زنده بماند. به همان نحوی که بزرگان دیروز به یکدیگر اشکال میکردند امروز باید به همدیگر اشکال کنند. همان گونه که بزرگان دیروز آرائشان مختلف بوده امروز هم آرای مختلف باید بتوانند رشد کنند. در ارتماس صائم در آب در روز ماه مبارک رمضان پنج نظریه وجود دارد، از حرمت و قضا و کفاره گرفته تا مباح بودن. به اصطلاح از شور شور تا بی نمک بی نمک. اگر شرح ارشاد مقدس اردبیلی، ”کتاب الصوم“ بحث ارتماس را نگاه کنید؛ یکی گفته حرام است و قضا و کفاره دارد، دیگری گفته حرام است قضا دارد، یک نظر معتقد است حرام است ولی قضا و کفاره ندارد، عالمی دیگر میگوید: کراهت دارد قضا و کفاره هم ندارد، یکی هم گفته اصلاً کراهت ندارد. فقه پویا این گونه است. حوزههای علمیه باید به این سمت حرکت کنند تا بتوانند رشد کنند. نه اینکه خدای ناخواسته تا کسی یک مطلب جدیدی را گفت که شایستگی گفتن آن را دارد، بلافاصله موضع منفی علیه او بگیریم. علاقه به دین هم باید باشد، اما علاقه به دین ممکن است سمت و سوی دیگری پیدا کند که به ضرر دین باشد. علاقه به دین باید حساب شده باشد.
احیای جمهوریت
از برکات وجود امام، احیای اصل جمهوریت و اکثریت بود. شما در تاریخ فقه و فقاهت نمیتوانید شخصیتی مانند امام را بیابید که همزمان بر روی دو اصل جمهوریت و اسلامیت تاکید ورزد. اینجا دیگر بحث استنباط و رساله عملیه نیست، بحث حاکمیت مردم است. موضوعی که امام آن را از پس قرنها استبداد و خود کامگی، جمهوری نامید و مردم را برای تثبیت و تحکیم آن فرا خواند. در صورتی که حاکمیت مردم در فقه ما رو به فراموشی میرفت و یا با استنباطهای کوتاه و بدبینانه، مردم را «لاَیَعقِلُونَ ولاَ یَشعروُنَ» میپنداشتند. ایشان این فکر اشتباه را از ما و حوزههای علمیه دور کرد و نشان داد که رای مردم بی اهمیت نیست، مردمی که تا به امروز حوزههای علمیه را نگاه داشتهاند و نگذاشتهاند که حوزه، به حکومت و قدرت وابسته شود. مردمی که جبههها را اداره کردند و باعث افتخار ایران و اسلام شدند.
ما اهمیت اکثریت مردم را در مبانی فقهی هم میبینیم. مثلاً اگر مردم در نماز از امام جماعت ناراضی باشند، امامت او کراهت دارد و حتی صاحب حدائق معتقد است که بر اساس دلالت روایات، حرام است، چرا که حکم سلطان جائر را پیدا میکند. صاحب ”حدائق“ ادامه میدهد که اگر در جمعیتی راجع به انتخاب امام جماعت اختلاف پیدا شد و هر دستهای فردی را تعیین کردند، اولویت با کسی است که اکثریت او را انتخاب کردهاند. امام جماعتی که مامومین او را نخواهند، حقّ ندارد نماز جماعت بخواند. امام آمد این موضوع را زنده کرد و گفت مردم در تعیین سرنوشت خود آزادند. خود مردم باید کشور را بسازند و آن را اداره کنند. نمیشود با زور به مردم چیزی تحمیل کرد. ”باید“ فقط از آن خدا و معصومین (علیهمالسلام) است، آن هم با روشی که در اسلام نسبت به آن وجود دارد. امام آمد و جمهوری، یعنی حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان را زنده کرد، بعد هم قانون اسلام را جایگزین قوانینی کرد که مطابق با موازین باشد. نه مطابق با نظر بنده و نه مطابق با نظر مشهور فقها. امام اسلام را به سطح جامعه آورد، فقه را در جامعه آورد. ما نمیتوانیم این همه خدمات را نادیده بگیریم و چشمانمان را بر روی حقایق ببندیم. امام به ملت آگاهی سیاسی داد. امروز مردم واقعیتهای اطراف را میبینند و به خوبی تشخیص میدهند، تحلیل میکنند و وارد حوزههایی میشوند که قبلاً فکرش را هم نمیکردند. امام زیر بنای حریت و آزادی را با رفتار و کردارش در حوزه علمیه بناگذاشت. در حوزه کهنسال نجف، بر تمام حیلههای باب ربا خط بطلان کشید و فرمود عقلاً درست نیست. امام بعد از استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی، مسئله معادن را مطرح کرد و فرمود آنها متعلق به ملت و حکومت است. امام با دنیایی از میراث ماندگار و کهن و آثاری جاویدان که هویّت ما را در آن ثبت کرده بود آمد. سلام خدا بر او باد.
هنر امام در تربیت انسان
الزامات حفاظت از اندیشه امام
یکی از آن نکات که باید مورد توجّه قرار گیرد، این است که نباید مسائل غیر واقعی در آثار ایشان وارد شود. مسئولان نشر آثار امام باید با هوشیاری عمل کنند که مبادا مسائل خرافی و آنچه را که واقعیّت نداشته و نبوده در آثار ایشان وارد شود، چنانکه خود امام این جسارت را داشت و در بحث تحریف کتاب، ضمن معرفی فاضل نوری میگوید: فاضل نوری، مرد زاهدی است، ولی هرچه احادیث ضعیف وجود داشته جمع کرده است. این فکر و اندیشه، یعنی مبارزه با خرافات و احادیث ضعیف؛ در مشی امام هم تاثیر داشت تا حدی که اگر به روایت ضعیفی برخورد میکرد، دیگر به آن عمل نمیکرد.
دوم اینکه: در برخورد با سخنان و آثار امام، باید نظرات و تحلیلهای افراد در مباحث کلامی، فقهی، عرفانی تفکیک شود. یعنی اگر نظر و یا تحلیلی وجود دارد، به صورت جداگانه و مستقل بیاید تا با آثار امام مخلوط نشود.
سوم اینکه: اگر جامعه تحمل و کشش نقل آرا و افکار امام را ندارد، آنها را مرحله به مرحله تبیین و تشریح کنید تا جامعه پذیرای آن باشد. یعنی بستر جامعه پذیری افکار امام قدم به قدم فراهم شود.
آخرین نکته اینکه: مطالب و آرای امام را از کسانی بگیرید که از شاگردان و یاران ایشان بودهاند و در وفاداری شان هیچ شک و شبههای نمیباشد.