|
امام خميني و احياي اجتهاد
امام خميني و احياي اجتهاد(21( به مناسبت اينكه روز آخر سال تحصيلي مقارن با سالگرد رحلت امام - سلام اللّه عليه - و پانزدهم خرداد، سالروز قيام مردم براي احيا و نجات دين است، مطالبي را عرض مي كنم. بنده در حد امكان از جملات و روش امام الهام گرفته ام. امام در وصيتنامه شان مي فرمايند حديث ثقلين يك حديث متواتر است بين الفريقين و آنچه بر سر قرآن آمده بر سر عترت هم آمده چون اين دو با يكديگر هستند. نكته اول اينكه يكي از مسائلي كه به نظر بنده ممكن است به بوته فراموشي سپرده بشود و خطرناك نيز هست، اينكه امام مبدع حركت پانزده خرداد بوده و پيشرو مبارزه با خرافات و تحجر بوده است. مبارزه با خرافات و تحجر يك اصل اساسي در فقه، كلام، اخلاق و زندگي امام بوده است. براي نمونه اگر به اثر ايشان با نام “انوار الهدايه” جلد اول بحث تحريف قرآن رجوع كنيد؛ در آن كتاب امام گفته هاي يك عالم بزرگي را چنان نقد مي كنند كه بنده هنوز شرايط اجتماعي و فكري را مساعد نمي دانم آن عبارات را بخوانم. امام مي فرمايد غالب يا كل آنچه اين بزرگوار در “مستدرك” نوشته روايات ضعاف است كه مشايخ ثلاثه به آنها توجه نكرده اند. امام مي فرمايد اين آقاي بزرگوار اين روايات را در مستدرك جمع كرده است چه برسد به ساير كتابهايش. امام معتقد بود نتيجه آن ظاهر گرايي صدمه و مصيبت بسيار بزرگي بود كه بر اسلام وارد شد. آن عالم و نويسنده نه تنها مقصر نبوده، بلكه انسان خوب و پرهيزكاري بوده ولي خرافه و ارتجاع كارش را به اينجا رساند. جمود بر يك اصل بدون توجه به ساير ابعاد مسأله، مشكلات فكري فراواني دارد. اين بُعد در زندگي امام متأسفانه فراموش شده است. البته خرافه و ارتجاع به معني حمله به آنچه كه شيعه مقدس مي داند و دليل بر تقدسش دارد نيست. اينكه اگر انسان بعد از نمازش با بندهاي انگشتش تسبيح بگويد افضل است. اما اگر تربت امام حسين(عليه السلام) باشد افضل است. اين ديگر ارتجاع نيست، قداست و احترام به يك شهيد است. خرافه و ارتجاع يعني چيزهايي را براي سرگرمي مردم ساختن، كه آنها را در ناآگاهي نگه داريم و نگذاريم آگاه بشوند. نگذاريم راز بدبختي و عقب ماندگي شان و راز استبداد و استبداد پروري را در وجود و سرزمين خودشان دريابند. اين بُعد زندگي امام را بايد برجسته كرد و درباره اش تحقيقات فراوان انجام داد. نكته دوم: تأثير زمان و مكان در اجتهاد است. اين اصل را ابتدا “شهيد اول” مطرح كرد امام هم آن را احيا نمود. البته استفاده فقهي، نه استفاده موضوعي؛ يعني استنباط حكم با توجه به زمان و مكان؛ امام بر روي اين مسأله پافشاري دارد و در مباني و مباحث فقهي نيز از آن استفاده كرده است. نمونه هاي فراواني در فقه اثني عشري وجود دارد كه به يكي از آنها اشاره مي كنم: شيعه رواياتي دارد مبني بر اين كه فرزند هر چه اموال دارد مال پدرش است. پدر مي تواند بدون اجازه از اموال فرزند بردارد و حتي مي تواند با آن حج برود. اما مادر چنين حقي ندارد؛ اگر بخواهد بردارد بايد قرض بردارد. خوب اين روايات ظاهرش زننده است، چرا پدر مي تواند اموال فرزندان را تصاحب كند؟ مگر فرزند برده و غلام است كه مالك نباشد؟ سي چهل سال زحمت كشيده، و مقداري اموال جمع كرده است. تازه بعد مادر حق ندارد، چرا مادر حق نداشته باشد؟ مادر فقط حق دارد كه قرض بگيرد؟ مرحوم مجلسي اول در روضه` المتقين وقتي به اين روايات در كتاب “المعيشه” مي رسد، مي فرمايد: اولاً اين روايات معرضه عنهاست، اصحاب به اين روايات عمل نكرده اند؛ ثانياً ممكن است اين روايات تقيّه باشد و مطلب از آنهايي رسيده كه با عترت فاصله داشتند كه تا زمان ما هم آمده است. مرحوم مجلسي شاهد مطلب را اصل و شأن روايت مي داند - كه تأثير زمان و مكان را نشان مي دهد - اصل روايت اين است كه: يك مردي پدرش را نزد پيغمبر آورد و عرض كرد يا رسول اللّه من از دست پدرم شاكي هستم. فرمود: شكايت تو چيست؟ گفت: پدرم ارث من را كه از مادرم به من رسيده، خورده است. او قبول كرد كه آن ارث را خورده است، عرض كرد بله، اما براي خودم و پسرم مصرف كرده ام و پسرم نيز چيزي در آن زمان نداشت. پيغمبر فرمود: “انت ومالك لابيك”(22). بعد پيامبر فرمود: من اين پدر را به خاطر پسرش زنداني كنم؟ خوب پدري هم ندارد، بدهكاري كه ندارد “المفلس في امان اللّه” اينكه مسلم است (فَنَظِرَهٌ اِلَي مَيسَرَه)(23) حالا پيغمبر زندانش كند؟ بعد هم براي اينكه يك مقدار مسأله را عاطفي كرده باشد از باب كنايه و مجاز به پسر فرمود: بله، ولي او پدر توست. قانون هست ولي اينجا مسأله احترام و كنايه است. قانون اين است كه پدر (تمكن مالي) ندارد، حالا كه ندارد خوب زندان هم نمي رود. نمي شود پدر را به خاطر پسر زندان كرد، قانون شرع هم اجازه نمي دهد. اينجا پيغمبر فرمود : “انت ومالك لابيك” حالا اين چه ربطي دارد كه اموال پسر را پدر تصاحب كند؟ با آن حج برود و ... چه توجيهي براي اين مطلب وجود دارد؟ اينجا مسأله زمان و مكان مؤثر است. در باب خيار الحيوان با توجه به مسأله تأثير زمان و مكان جمع بين روايات كرده است. در باب كفر مسأله رتل را مطرح كرده كه آيا عراقي است؟ مكي است يا مدني؟ امام معتقد است اختلافها متعلق مكان است كه آيا مكان راوي را در نظر بگيريم يا مكان مروي عنه را و يا مكان ديگري را حساب كنيم. مي بينيد كه فقه شيعه آكنده از تأثير زمان و مكان در اجتهاد است. امام در يكي از سخنراني هايش فرمودند: مي شود در حال حاضر جنگل را آن طوري اداره كنيم كه قبلاً بوده است؟ اگر جواب مثبت باشد هر كسي مي تواند با بلدوزر به سراغ جنگل برود و تمام درختها را قطع كند براي اينكه جنگل جزء انفال است و انفال هم براي شيعيان حلال شده است. اگر كسي زمينهاي فراواني را تصاحب كند و در آنها خانه سازي كند و ريالي هم به هيچ نهاد و فردي ندهد و بگويد بله من شيعه هستم، براي من مباح شده است. امام فرمود به اين صورت نمي شود مملكت را اداره كرد. درباره آن روايتهايي كه گفته انفال حلال شده، برخي از فقها مثل شهيد اول فرموده اند: شرطش فقر است، يعني تا مقداري كه فقرش را رفع كند مي تواند از زمين يا جنگل بردارد، اما الآن كه گاز طبيعي هست، ابزار زندگي وجود دارد اگر درختها را قطع كند و بفروشد، بعد هم سيل بيايد خانه هاي مردم را خراب كند، آن وقت ضامن خرابي كيست؟ براي بازسازي آنجا يا بايد مردم پول بدهند يا بودجه ي دولتي به هدر رود. امام ابعاد مسأله را در نظر داشت و تنها يك زاويه را نمي ديد. نكته سوم اينكه نظر فقهي امام پيرامون مردم بر اين بوده كه مردم بايد همه امور را در دست بگيرند. حتي در سؤالها و جوابهايي كه قبل از راي دادن به جمهوري اسلامي از امام شده است مي فرمايند مردم به هر نوع حكومتي راي بدهند ما هم تابع مردم هستيم، يعني با سر نيزه مردم را وادار به دينداري نمي كنيم. كار امام اين بود كه افكار را هدايت و عوض كرد. مردم خودشان آگاهند و مي دانند كه قيّم نمي خواهند. در روايات نيز اين امر تأكيد شده است و مبناي امام هم بر اين اساس شكل گرفته. شما ببينيد اسلام در باب فهم مردم تا كجا پيش رفته است. اگر امام معصوم براي خواندن نماز ميتي آمد - نماز ميت خواندن از حقوق ورثه است- و ورثه راضي به نماز خواندن او نباشند، خود امام فرمود كه اين سلطان من اللّه غاصب است، امام معصوم - نعوذ باللّه - اگر آمده غاصب است. در بحث انفال مراجعه بفرماييد، مسأله دومي كه محقق در شرايع دارد اين است كه اگر امام معصوم با كسي مقاطعه كرد و مقاطعه كار بيشتر سود برد، حق ندارد اضافه را از مقاطعه كار بگيرد! محقق در شرايع و همه فقها گفته اند امام معصوم حق ندارد آن زيادي را از او بگيرد، بلكه مسأله اين قدر مسلم است كه وقتي خواسته اند استدلال كنند، گفته اند اين مسأله لزومي به گفتن نداشته است زيرا روشن است كه حقوق مدني و سياسي امام معصوم مثل ساير مردم است. بحث رساله نيست، هيچ كس نمي گويد كه مردم رساله را بنويسند. رساله را بايد حوزه هاي علميه بنويسد، ديگران هم بايد مسائل ديني را در ابعاد سياسي نبرند. مسائل ديني را زير سؤالهايي كه خودشان مستحق هستند نبرند؛ بگذارند حوزه به همان روال طبيعي خود ادامه بدهد، بحث شود، اشكال كنند، ايراد بگيرند. متأسفانه كساني كه عترت را كنار گذاشته اند خودسري كرده و از اين رو برخي روايات را در مذمت عقل بسيار برجسته و پررنگ كرده اند. برخي فكر كرده اند عقل كلاً هيچ كاره است. اما آن چيزي كه نهي شده حاكميت فكر منهاي قرآن و سنت و عترت است. اگر فكر، انديشه و عقل انسان در كنار آنها (قرآن و عترت) قرار بگيرد خيلي از مباني مقدس اردبيلي و اصوليون عقل گرا كه به اجتهاد در بطن زمان و مكان مي انديشند قابل اتقان و صحت است. در اين صورت صحبتهاي ميرزاي قمي در باب عقل به كار مي آيد. و امام با اين مباني عقلي حيله باب ربا را از ريشه مي زند. بنده متعجب مي شوم زماني كه آقايان عنوان مي كنند حيل باب ربا به كسي ضرر نمي زند، اما اگر صاحب نظري مطلبي مستند و تحقيقي در اين زمينه ارايه دهد ولي خلاف نظر آقايان باشد، ناراحت مي شوند. ما در روايت نداريم كه حيل باب ربا درست نيست، نه اينكه قرآن گفته حيل باب ربا درست نيست؛ امام با استفاده از عقل به اين نظريه رسيده كه: اگر اين روايات بخواهد درست باشد لغويت حرمت لازم مي آيد. حيل باب ربا، سرمايه داران را به استثمارگري وا مي داشت و كشاورزان، كارگران مورد بهره كشي قرار ميگرفتند. لذا فقها حيل باب ربا را مطرح كردند اما كسي اشكال علمي وارد نكرد تا اينكه امام خميني به دقت اين مسأله را مورد بازبيني قرار داد. هنگامي كه محقق اصولي صاحب كفايه(قدس سره) به اول بحث اراده و طلب در اوامر مي رسد، مي گويد قلم اينجا رسيد و سر بشكست “السعيد سعيد في بطن اُمه والشقي شقي في بطن اُمه وذاتي شيء لم يكن معللا ولم يك مغيراً”(24) امام آنجا سه جواب به اين مسأله داده است، آخر هم فرموده كه جاي اين جوابها اينجا نيست، اينها بحثهاي خيلي مفصلي است كه بايد جاي ديگر مطرح شود. به طور مثال صاحب كفايه مي گويد اين “الشقي شقي في بطن اُمه و السعيد سعيد في بطن اُمه” يعني ذاتيش است “ذاتي شيء لم يكن مغيراً”، امام معتقد است اين كه صاحب كفايه مي گويد در شكم مادر فراهم مي شود معلوم مي شود ذاتي نيست. يعني هنگامي كه مبدا را شكم مادر قرار داده دليل بر اين است كه ذاتي نيست. اگر ذاتي بود مبدا نداشت. ذاتي شيء با خود شيء است، نه مبدا دارد نه مقصد. “الانسان حيوان ناطق” اينكه مبدا و آخر ندارد كه استدلال كنيم بله انسان حيوان ناطق در شكم مادرش است، بعد كه متولد مي شود تغيير مي كند. اين يكي از زيباترين جوابهاي امام است. جواب ديگري دارد كه مرحوم فلسفي هم آن را مطرح كرده است. اما جواب سوم امام معتقد است شايد بطن “ام” منظور دنيا باشد. چه كسي گفته بطن “اُم” يعني شكم مادر و يعني رحم؟ يعني در دنيا انسانها در اثر عوامل مختلف و ارتباطات متنوع ساخته مي شوند.(25( بنابراين، بايد بدقت از منابع و اصول خود مواظبت كنيم. ما تابع قرآن و عترت هستيم؛ و آنچه از اين دو بر ما ثابت بشود به جان و دل مي پذيريم. ما همچون امام با خرافه، عوام فريبي، ارتجاع، تحجر و اجتهاد غير پويا مخالفيم. ما معتقديم اصول اجتهاد پويا كه از گذشته بر قرار بوده، بايد همچنان زنده بماند. به همان نحوي كه بزرگان ديروز به يكديگر اشكال مي كردند امروز بايد به همديگر اشكال كنند. همان گونه كه بزرگان ديروز آرائشان مختلف بوده امروز هم آراي مختلف بايد بتوانند رشد كنند. در ارتماس صائم در آب در روز ماه مبارك رمضان پنج نظريه وجود دارد، از حرمت و قضا و كفاره گرفته تا مباح بودن. به اصطلاح از شور شور تا بي نمك بي نمك. اگر شرح ارشاد مقدس اردبيلي، “كتاب الصوم” بحث ارتماس را نگاه كنيد؛ يكي گفته حرام است و قضا و كفاره دارد، ديگري گفته حرام است قضا دارد، يك نظر معتقد است حرام است ولي قضا و كفاره ندارد، عالمي ديگر مي گويد: كراهت دارد قضا و كفاره هم ندارد، يكي هم گفته اصلاً كراهت ندارد. فقه پويا اين گونه است. حوزه هاي علميه بايد به اين سمت حركت كند تا بتوانند رشد كنند. نه اينكه خداي ناخواسته تا كسي يك مطلب جديدي را گفت كه شايستگي گفتن آن را دارد، بلافاصله موضع منفي عليه او بگيريم. علاقه به دين هم بايد باشد، اما علاقه به دين ممكن است سمت و سوي ديگري پيدا كند كه به ضرر دين باشد. علاقه به دين بايد حساب شده باشد.
|