|
دعا، توسل و دقت
حضرت امام خميني - سلام الله عليه -، روح بسيار لطيفي داشتند، در وجودشان ريزه كاريهاي اخلاقي خاصي وجود داشت كه در شخص ديگري ديده نمي شد. من چندين سال، معمولاً بعد از درس همراه امام، از مسجد سلماسي به منزلشان مي رفتم و سؤالهايم را مي پرسيدم و ايشان نيز جواب مي دادند. در اين چند سال هرگز نشد كه برخورد امام گوياي اين باشد كه حاضر به جواب دادن نيستند و البته كار من هم، كار يك روز يا دو روز نبود، تقريباً بيشتر روزها من همراه حضرت امام حركت مي كردم؛ چه آن روزهاي اولي كه در درسشان شركت مي كردم و چه روزهاي آخر. براي يك بار هم نشد كه ايشان قيافه شان را طوري كنند كه خوششان نمي آيد من همراهشان بروم و مطلب بپرسم. پس از اينكه از زندان آزاد شدند، دوباره من همراه ايشان مي رفتم. در آن زمان امام شخصيت و مرجع مطرح جامعه شده بودند. بعد از درس، معمولاً جمعيت زيادي براي دست بوسي ايشان مي آمدند. از اين رو، براي تلف نشدن وقت با تاكسي به مسجد اعظم رفت و آمد مي كردند. من هم براي آنكه بتوانم جواب سؤال خود را بهتر بگيرم، به منزل امام رفتم. در آنجا سؤال را مطرح كردم. امام فرمودند: “بنويس”. سؤال را نوشتم اما امام جواب ندادند. من كه سابقه برخورد سالهاي قبل را داشتم و نيز از سر پرتوقعي، با رنجيدگي خاطر بيرون آمدم و امام هم ناراحتي مرا احساس كردند. در همان موقع با برادرم روبه رو شدم. از من پرسيدند: “چرا ناراحتي؟” گفتم: “رفتم مطلبي را از امام بپرسم، ولي به من جواب نداند”. برادرم با تندي به من گفتند: “دخترشان مريض است و از اين بابت ناراحتند. امام به من فرموده اند كه امشب ختم “امن يجيب” بگيريم و آيت الله قاضي را هم بايد دعوت كنيم. حالا تو در اين شرايط توقع داري امام مثل هميشه به تو جواب سؤال درسي را بدهند؟!”. برادرم توضيح بيشتري داد گويا هنگامي كه حال دختر امام وخيم شده بود، فوراً يك شوراي پزشكي - در قم - تشكيل داده بودند و نظر بسيار مأيوس كننده اي مبني بر اينكه يا بايد مادر از بين برود يا بچه ابراز كردند. اين طور كه مي گويند امام فرموده بود: من الآن اظهار نظر نمي كنم، شما يكي - دو ساعت صبر كنيد من جواب مي دهم كه عمل جراحي انجام شود يا نه. پس از آن از برادر من خواسته بودند كه ترتيب ختم “امن يجيب” را در همان شب بدهند و مخصوصاً آقاي قاضي را براي دعا دعوت كنند. مرحوم قاضي كه عموزاده علامه طباطبايي و از دوستان امام بود، بسيار اهل ذكر و اوراد بود. ايشان در زمان طلبگي هم يك پيشگويي داشت و به امام عرض كرده بود: “شما بعدها جزو پيشوايان خواهيد شد”. بالاخره آقاي قاضي و عده اي از طلبه ها آمدند و ختم “امن يجيب” را گرفتيم. براي همه ما ميزان اعتقاد امام به دعا جالب بود. پس از آنكه ختم تمام شد، از بيمارستان نكويي قم، به منزل تلفن كردند و اطلاع دادند: حال دخترشان به طور معجزه آسايي بهتر شده است و از اين رو فعلاً نيازي به عمل نيست. در همان هنگام برادرم اين پيغام را از حضرت امام براي من آورد: من آن وقت روي حساب مريضي صبيه ناراحت بودم و جواب ايشان را ندادم، ولي فردا توي درس جواب خواهم داد. فرداي آن روز، حضرت امام در جلسه درس مطلب مرا مطرح كردند و جواب آن را نيز دادند. همچنين به ناراحتي من و عدم پاسخگويي خودشان نيز به طور ضمني اشاره كردند. مطرح كردن آن سؤال در مقابل هزار و پانصد نفر، خيلي برايم شيرين و دلنشين بود. البته حضرت امام همه وجودشان نسبت به من لطف بود، مثل لطفي كه به جامعه داشتند. اما خود طرح مسئله در جلسه درس، نشانگر اين بود كه ايشان به افراد اهميت مي دهند. در تمام مسائل دقت مي كنند، به حدي كه همواره به همه مسائل كوچك و بزرگ اهميت مي دادند وگرنه امام هرگز وقت درس هزار و پانصد نفر را براي گفتن حرف يك نفر، نمي گرفتند. از خاطره هاي ديگري كه توجه و اعتقاد امام خميني را به دعا مي رساند، مربوط به ترور آقاي هاشمي رفسنجاني است. وقتي ايشان ترور شدند، امام همان لحظه نذر كردند كه اگر حال آقاي رفسنجاني خوب شد، گوسفندي را قرباني كنند. ما نيز با شنيدن خبر ترور آقاي رفسنجاني، به طرف اقامتگاه امام در قم به راه افتاديم. وقتي كه به آنجا رسيديم، ديديم كه دارند گوسفندي را قرباني مي كنند. پرسيدم: “اين براي چيست؟” گفتند: امام نذر كرده اند و چون معلوم شده كه خطر رفع شده، قرباني مي كنند. اينها همه گوياي تعبّد و تمسّك ايشان به دعاست. زماني كه در خدمت امام درس مي خواندم، معمولاً صبح زود براي احوالپرسي به منزل ايشان مي رفتم و چند دقيقه اي در خدمتشان بودم. ايشان حالت مراقبت داشتند، به اين معني كه به خود مي نگريستند كه مبادا يك لحظه از خداي خويش دور بشوند و مبادا رفت و آمدها، اجتماعها و شخصيتهاي ظاهري اثري بر ايشان بگذارد. در واقع آن لحظه هايي كه انسان فكر مي كرد امام حالت سختي دارند، اين طور نبود. اتفاقاً بسيار لطيف و خوش برخورد بودند. ولي آن لحظهها، به قول اهل عرفان، حالتهاي مراقبت است كه اين هم از امتيازات و ويژگيهاي امام بود. حضرت امام استوانه تقوا و فضيلت و انسان متعبدي بودند كه سيزده سال زيارت امين الله ايشان در نجف ترك نشد. آيت الله خوانساري نقل مي كردند: “امام در مدرسه دار الشفاء حجره داشتند. شبها براي نماز شب - آب حوض دار الشفاء خيلي خوب نبود - به فيضيه مي آمدند، يخ حوض را مي شكستند و وضو مي گرفتند و نماز مي خواندند. گويا در و ديوار فيضيه با اين سيد چهل ساله همذكر و همصدا مي شد”.
|