|
نماز مسافر
«مسافر» بايد نماز ظهر و عصر و عشا را با هشت شرط، شكسته به جا آورد، يعنى دو ركعت بخواند: اول، آنكه سفر او كمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد؛ (مسئله 530) كسى كه رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، اگرچه رفتن او كمتر از چهار فرسخ هم باشد، بايد نماز را شكسته بخواند؛ چه همان روز و شب بخواهد برگردد يا غير آن روز و شب. (مسئله 531) اگر سفر او مختصرى از هشت فرسخ كمتر باشد، يا نداند كه سفرش هشت فرسخ شده است يا نه، نبايد نمازش را شكسته بخواند، و چنانچه شك كند كه سفر او هشت فرسخ است يا نه، در صورتى كه تحقيق كردن برايش مشقّت دارد، بايد نمازش را تمام بخواند و اگر مشقّت ندارد، بنا بر احتياط واجب، بايد تحقيق كند كه اگر فرد مورد اطمينانى بگويد، يا بين مردم معروف باشد كه سفر او هشت فرسخ است، بايد نمازش را شكسته بخواند. دوم، آنكه از اول مسافرت، قصد هشت فرسخ را داشته باشد. پس اگر به جايى كه كمتر از هشت فرسخ فاصله دارد، مسافرت كند و بعد از رسيدن به آنجا قصد كند به جايى برود كه با مقدارى كه آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، بايد نمازش را تمام بخواند؛ ولى اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ ديگر برود يا مقدارى برود كه با برگشتن هشت فرسخ باشد، بايد نمازش را شكسته بخواند؛ سوم، آنكه در بين راه، از قصد خود برنگردد. پس اگر پيش از رسيدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد يا مردّد شود و آنچه كه رفته با برگشت، هشت فرسخ نباشد، بايد نماز را تمام بخواند؛ چهارم، آنكه نخواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ، از وطن خود بگذرد، يا ده روز يا بيشتر در جايى بماند. پس كسى كه مى خواهد پيش از رسيدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد يا ده روز در محلّى بماند، بايد نمازش را تمام بخواند؛ پنجم، آنكه براى كار حرام سفر نكند، و اگر براى كار حرامى، مانند دزدى سفر كند، بايد نمازش را تمام بخواند؛ همچنين است اگر خودِ سفر، حرام باشد، مثل آنكه براى او ضرر داشته باشد، يا زن، بدون اجازه شوهر سفرى برود كه بر او واجب نباشد و منافى با شئون خانوادگى مرد و يا به صورت اعتراض و بيرون رفتن از خانه يا مزاحم حقوق واجب زوج باشد؛ ولى اگر مثل سفر حجْ واجب باشد، بايد نمازش را شكسته بخواند؛ ششم، آنكه از صحرانشينهايى نباشد كه در بيابانها گردش مى كنند و هر جا آب و خوراك براى خود و حَشَمشان پيدا كنند، مى مانند و بعد از چندى به جاى ديگر مى روند. صحرانشينها در اين مسافرتها بايد نمازشان را تمام بخوانند؛ هفتم، آنكه كثيرالسفر نباشد. بنابراين، شتردار و راننده و چوبدار و كشتيبان و مانند اينها، اگرچه براى بردن اثاثيه منزل خود مسافرت كنند، در غير سفر اول بايد نماز را تمام بخوانند؛ ولى در سفر اول، اگر كوتاه باشد، نمازشان شكسته است؛ ولى اگر سفر او طول بكشد يا از مكانى به مكان ديگر برود كه عرفاً بگويند كثير السفر است بايد نماز را تمام بخواند. هشتم، آنكه به حدّ ترخص برسد، يعنى از وطنش يا جايى كه قصد كرده ده روز در آنجا بماند، به قدرى دور شود كه ديوار شهر را نبيند و صداى اذان آن را نشنود؛ ولى بايد در هوا غبار يا چيز ديگرى نباشد كه از ديدن ديوار و شنيدن اذان جلوگيرى كند و لازم نيست به قدرى دور شود كه مناره ها و گنبدها را نبيند، يا ديوارها هيچ پيدا نباشد؛ بلكه همين قدر كه ديوارها كاملا معلوم نباشد، كافى است. (س 532) تكليف نماز و روزه معلّمانى كه در هر هفته، سه يا چهار روز در محدوده سى كيلومترى تدريس دارند، چيست؟ مأموران دولت كه در هفته، چهار يا پنج روز براى بازرسى سفر مى كنند، چطور؟ ج ـ نماز و روزه آنها چون كثيرالسفرند، تمام و صحيح است؛ مگر اينكه ده روز در جايى بمانند، كه با اين فرض، در سفر اول، نماز آنها شكسته، و در سفرهاى بعدى تمام است، به شرط آنكه مأموران دولتى در هر سفر، مقدار مسافت شرعى را طى كنند. 24/12/74 (س 533) كثير السفر به چه كسى گفته مى شود؟ همچنين اگر كثير السفر، ده روز در جايى يا در وطن خود بماند، نمازش چگونه است؟ ج ـ كثير السفر، كسى است كه زياد مسافرت مى كند، به گونه اى كه حدّاقل قبل از ده روز، يك مسافرت شرعى داشته باشد. چنين كسى اگر ده روز در جايى بماند، در سفر اول، نماز او شكسته و سفر دوم، تمام است. 15/4/73 (س 534) آيا خارج شدن از حدّ ترخص، مضرّ به قصد اقامه است يا خير؟ يعنى اگر كسى مثلاً مى خواهد ده روز در قم بماند و مى داند كه روزها براى چندين مرتبه به جمكران مى رود (امّا خوابگاه و محلّ اقامتش قم است)، آيا قصد اقامه اش صحيح است يا خير؟ ج ـ خروج در مسيرى كه مادون مسافت شرعى (كمتر از چهار فرسخ) باشد، مضرّ به اقامه نيست؛ ليكن اگر قصد دارد ولو يك شب را در خارج از محلّ قصد اقامت بماند، قصد اقامه اش محقّق نمى شود. (س 535) چنانچه فردى دو وطن داشته باشد (يكى محلّ تولّد و ديگرى محلّ زندگى)، امّا بنا بر مصلحت شغلى، چندين سال در شهر ديگرى زندگى كند و وضعيت كارى او به گونه اى باشد كه نتواند قصدِ ده روز كند و برايش هم مشخّص نباشد كه در چه زمانى به وطن خود بازمى گردد، تكليف نماز و روزه او چيست؟ ج ـ در هر سه شهر، نمازش تمام است، چون وطن در دو محل قرار گرفته است، و محلّ اشتغال هم در حكم وطن است. 19/11/73 (س 536) فاصله وطن شخص تا اول شهرى كه قصد رفتن به آن را دارد، به اندازه سفر شرعى (5/22 كيلومتر) نيست، امّا وى قصد رفتن به محلّ خاصّى در داخل همان شهر را دارد كه مسافت آن نقطه تا وطن، بيش از سفر شرعى است. وظيفه اش نسبت به اداى نماز و روزه چيست؟ اگر قصد رفتن به شهر فوق را داشته باشد، امّا مكان خاصّى مورد نظرش نباشد و در عين حال، بيش از سفر شرعى را در داخل شهر طى كند، آيا حكمش نسبت به مسئله فوق، متفاوت است؟ ج ـ در فرض سؤال، مسافت طى شده، مسافت شرعى است و نماز، قصر مى شود؛ امّا در فرض دوم سؤال، نمازْ تمام است. 6/1/76 (س 537) براى كسى كه از شهرى به شهرى ديگر مسافرت مى كند، ابتداى سفر از كجاست؟ همچنين انتهاى سفر كه در صورت صدق مسافت شرعى نمازش شكسته مى شود، كجاست؟ ج ـ ابتداى مسافت، بيرون شهر است (يعنى جايى كه خارج شهر محسوب مى شود) و آخر مسافت، جاى معيّن شهر است، اگر مقصد همان جا باشد. مثلاً اگر در بيمارستان شهر كار داشته باشد، آخر مسافت، همان بيمارستان است، و اگر مى خواهد به شهرى (مثلاً به قم يا مشهد براى زيارت و سياحت) برود، آخر مسافت، اولِ شهر مقصد است. 13/2/75 (س 538) به نظر جناب عالى، ملاكِ شكسته شدن نماز مسافر چيست؟ آيا به نظر شما فرقى بين بلاد كبيره و غيركبيره درباره نماز مسافر هست يا نه؟ ج ـ هر كسى كه مسافرت او زياد باشد، به نحوى كه حدّاقل ده روز در يك جا نمى ماند، حتّى در سفرى كه مربوط به سفرهاى قبلى و كارهاى آن نباشد، نمازش تمام و روزه اش صحيح است و بلاد كبيره (اگر محقّق شود) حكمش با ساير بلاد متفاوت است؛ ليكن تهران بزرگ هم از بلاد كبيره نيست و بين آن و شهرهاى ديگر ايران، تفاوتى از حيث وطن بودن و غير آن نيست. 4/7/74 (س 539) زنى اهل شهرى است و همسر او اهل شهرى ديگر، و محلّ زندگى آنها شهر سومى است. حكم نماز و روزه اين زن در شهر و وطن همسرش چگونه است؟ آيا رفتن اين زن به شهر ديگر به تبعيّت از همسر، اعراض از وطن خودش محسوب مى شود يا خير؟ ج ـ چون بر حسب جريان عادى، بناست كه با همسرش و در محلّ زندگى او زندگى كند، لذا اگر نسبت به محلّ زندگى شوهر قصد توطّن كند، وطن او محسوب مى شود، و اگر قصد توطّن نكند و بناست بعد از مدتى و يا در آينده اى نامعلوم، به جاى ديگر بروند، چنين محلّى (كه مدتى بنا دارد در آنجا زندگى كند)، براى آنان در حكم وطن است؛ امّا محلّ زندگى قبلى، كه برحسب طبع براى زندگى به آنجا برنمى گردد، هرچند علاقه و حبّ به برگشتن داشته باشد از وطن بودن خارج است و دوست داشتن مراجعت، غير از برنامه ريزى براى مراجعه است؛ امّا در وطن اصلى همسرش نمازش شكسته است. 8/2/76
|