|
چکیده اندیشه ها
در آغاز جهان امروز، با تمام اطلاعات و دادههاي گونه گون، مانند دهكدهاي كوچك است كه در كوتاهترين زمان، كوچك ترين و بزرگترين مسائل پيراموني ما را منعكس ميكند و تمام فعل و انفعالات اجتماعي، سياسي و فرهنگي ما را در مقابلمان نمايان ميسازد؛ اما همين دهكده با آن همه عظمت و شكوهي كه در خود جاي داده، ناتوان از ترسيم و تصوير تاريخ و هويت ديني و ملي ما ميباشد، حتي گاهي ديده شده كه اطلاعات ارائه شده براي نسل جديد و دنياي غير از اسلام با افكاري مغشوش، درهم و متضاد همراه بوده است. با همين نگاه به دنياي امروز، كه نشر مكتوب جايش را به الكترونيك داده و كتاب جاي خود را در سبد خانواده ايراني باز نكرده، بايد از اطناب و زياده گويي پرهيز كرد و يا آن را كم كرد و به جاي آن به ذكر مسائلي پرداخت كه با يك نگاه بتوان كُنه انديشه بشري را دريافت. بر همين اساس، با احترام اندیشهها و دغدغههای نسل امروز و با حفظ ميراث ماندگار تاريخ پرافتخار شيعه و علماي مجاهد و آگاه، به ارائه چكيدهاي از انديشههاي مرجع نوانديش و فقيه اهل بيت عصمت و طهارت (ع) حضرت آيت الله العظميصانعي (مدظلهالعالي) پرداختهایم نمونهای از آنچه كه اين مرجع درد آشنا در طول ساليان به آن ميانديشيده و در پي سالها مطالعه و تلمذ در محضر استادان برجسته خود بويژه امام خميني (س) و ممارست در تاريخ فقه و حديث به آن دست يافته، در مجموعهاي و مختصر تقديم علاقهمندان و دوستداران آگاهي و آزادي کنیم. وقتي اين مجموعه را آماده ميساختيم، ياد سخني از معظمله افتاديم كه در ديداری فرمودند: «هرگاه در دنياي متلاطم امروز، حصار تنهايي وجودم را فرا ميگيرد، وقتي ميبينم برخي با هدايت اهل تزوير به شكوه تمدن اسلاميو عظمت اسلام و تشيع حمله ميكنند و دين را منبع و سرچشمه ترور و تروريسم ميپندارند، درد تمام وجودم را پر ميسازد. در اين لحظهها، به ياد خدا ميافتم، به ياد ائمه مظلوم شيعه ميافتم و به ياد مردان و زناني كه در طول تاريخ، صبر كردند، مبارزه كردند ولي تسليم نشدند و تمام قدرتها را به نقد كشيدند. با خود ميانديشم من در مقابل اين همه ايثار و فداكاري نياكانمان چه ميتوانم بكنم. بايد سكوت كنم، يا به نحوي صدايم را به گوش جهانيان برسانم كه اسلام اين نيست كه ميشنويد و براي شما ترسيم كردهاند، از طرفي ميبينم كه قدرت اجرايي ندارم و از داشتن تريبون اختصاصي هم محروم ميباشم. پس چه بايد كرد؟ به اين نتيجه رسيدم كه بايد هميشه در ديدار با اهل قلم و مطبوعات، حقوقدانان و آزاديخواهان و علاقهمندان، از اسلام، آگاهي و آزادي بگويم؛ از زيبايي و لطافت دين سخن بگويم؛ بگويم كه از نظر اسلام، انسانها در هر پست و مقاميو از هر رنگ، نژاد و مكتبي با هم برابر هستند، يعني همه انسان هستند... در توفان حوادث، تنها ياد خدا و ياد مصلحي كه خواهد آمد و آرامش، عدالت و انسانيت را به منصة ظهور خواهد رساند، آرامم ميكند و با همين حس به همه ديداركنندگان ميگويم كه مصلح و نجات بخش جهان كسي است كه ما را به كمال ميرساند و عقول ما را كامل ميسازد و رؤياي بشريت را تحقق ميبخشد. او كسي است كه دلها و قلبها را به هم نزديك ميسازد و چون رسول گرامي اسلام كه رحمـهللعالمين ناميده ميشد، رحمت، آرامش، محبت و انسانيت را به ما ارزاني ميدارد...» با يادآوري آلام و دغدغههاي خود، اين سبك كار را نيز تأييد كردند و دعاي خيرشان را بدرقه راهمان ساختند. ناگفته نماند كه مآخذ اين دفتر که، از خلال مصاحبهها، سخنرانيها و بحث خارج فقه حضرت آيت الله العظميصانعي استفاده شده، در دفتر مؤسسه فقه الثقلین موجود است. اميد است که در آینده با مطالعه در حوزههاي ديگر تفكرات ايشان، مجموعهاي كاملتر را عرضه بداريم. خداوند رحمان انسان زماني به بندگي خدا و اطاعت او ميرسد كه درك بكند خدايي مهربان دارد؛ خدايي كه سراسر لطف است و رحمتش بر غضبش برتري دارد. چنين انساني خدمت به جامعه و هدايت انسانها را نيز در سرلوحه افكار خود قرار ميدهد و مرگ او نيز افتخار خواهد بود. اسلام آيين رحمت دين اسلام ديني است كه داعيه جهاني بودن دارد، لذا بايد آن را به گونهاي معرفي كنيم كه انسانها پذيراي آن باشند؛ مبناي اسلام بر سهولت است نه بر سختگيري و خشونت. چنانچه رسول گرامي اسلام حضرت محمد بن عبداللّه (ص) فرمودند: «بعثنی بالحنيفية السهلة السمحة».[1] چهره حقيقي اسلام من منتظر روزي هستم كه بتوانم در مقابل حقوقدانان، روشنفكران و تحصيلكردهها و شخصيتهاي متفكر جهاني، از اسلام صحبت كنم و آنها را با ابعاد انساني و حقيقي اسلام و چهرهرهايي بخش تشيع آشنا نمايم. به آنها ثابت خواهم كرد كه در اسلام روح دموكراسي، آزاديخواهي، عدالت، برابري و حقوق بشر موج ميزند. اسلام علاوه بر رعايت حقوق همه ابناي بشر، حتي به حقوق حيوانات نيز توجه دارد؛ اسلام تمام حقوق انسانها را بيان كرده و نسبت به آن احترام قائل است؛ اسلام طرفدار دوستي و محبت و صلح است و هيچگاه بر دشمني و جنگ با افراد تكيه نكرده است؛ اسلام، مجموعهاي از قوانين و دستورات است كه بسيار سهل و آسان است و هيچ قانون مشكلي را براي انسانها قرار نداده و با هرگونه خشونت، ظلم، بيعدالتي مخالف است و چنانچه اين آيين خوب بيان شود، همه انسانها آن را ميپذيرند. قرآن و فطرت انسانها قرآن با فطرت انسانها هماهنگ است و فطرت اسلام و انسانها نيز مخالف ظلم و تضييع حقوق انسانهاست. فطرت اسلام، فطرت منطق و گفتن و شنيدن است. تمام سورههاي قرآن به استثناي سوره برائت فرياد ميزنند كه قوانين قرآن، قوانين مهر و محبت و سهولت است. ﴿وَمَا ارسَلنَاكَ اِلَّا رَحمَةً لِلعَالَمِينَ﴾،[2] ﴿يُرِيدُ اللهُ بِكُمُ اليُسرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ العُسرَ﴾.[3] اهانت به انسان نيز در فرهنگ قرآن و فرهنگ ائمه (ع) هيچ جايگاهي ندارد. قرآن با صراحت ميگويد ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسنا﴾[4] در سخن گفتن با مردم بايد رعايت حسن و نيكي بشود و در كتابهاي فقهي ما هم آمده است كه اهانت به افراد گرچه مسلمان نباشند، تعزير و مجازات دارد چه رسد به اين كه توهين به اديان و مذاهب الهي باشد. مشي و روش پيامبر اكرم (ص) قرآن روش پيامبر مكرم اسلام و مشي او و همه كساني كه دنبالهرو او هستند را در سوره يوسف (علي نبينا وآله و عليه السلام) بيان كرده و نشان داده است كه چه بايد بكنند. قرآن با آن بيان مبين و زيباي خودش به نبي مكرم اسلام فرمان ميدهد كه به ديگران بگو روش من دعوت بر اساس بصيرت است: ﴿قل هذه سبيلی ادعوا الی الله علی بصيرة انا و من اتبعنی﴾؛[5] يعني من شما را به علم و كمال مطلق دعوت ميكنم. قرآن تأكيد ميورزد كه پيروان الهي بايد چنين روشي را در پيش گيرند: ﴿انا ومن اتبعنی﴾. يعني خط مشي پيامبر و تمام تابعان نبي مكرم (ص) براي دعوت به طرف خدا بايد با بصيرت باشد، در غير اين صورت (دعوت با خشونت و اجبار) به استبداد، اختلاف و خفقان منتهي ميشود و اين راه خدا، رسول الله و ائمه شيعه نيست. پيامبر، رسالت آسماني خود را با خلق نيكو، انديشه، حكمت، پند و اندرز پيش برد. قرآن نيز پيامبر را رحمـه للعالمين ميداند كه طي بيست و سه سال رسالتش آن همه مورد آزار و اذيت دشمنانش قرار گرفت، اما يك بار آنها را نفرين نكرد، بلكه هدايت آنها را از خداوند طلب نمود. پس چه عواملي باعث ميشود كه از اين پيامبر با آن همه مهرباني و خوبي، چهرهاي خشن ترسيم ميكنند؟ آيا غير از ايجاد دشمني، هدف و نفع ديگري در كار بوده است؟ هدف پيامبران هدف از فرستادن پيامبران و آمدن كتب آسماني، اقامه قسط است. حركت در مسير پيامبران بايد به نحوي باشد كه مردم از درون به حقّ خودشان قانع بشوند. اسلام ديني است كه مردم بايد خود در آن قائم به قسط شوند، ﴿لَقَد ارسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيِّنَاتِ وَانزَلنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَالمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط﴾[6] اسلام دين مردم و دين رحمت است. همه پيروان اديان آسماني و همه انسانهاي اهل انديشه و خرد وظيفه دارند كه براي عدالت، انصاف، صلح و رسيدن انسانها به حقوقشان ـ كه همان قسط و عدل است ـ قيام نمايند و از هر فرصتي براي توجه بشريت به خداي بزرگ و اهداف پيامبرانش حداكثر استفاده را بنمايند. قرآن ميگويد ما به طور قطع و يقين پيامبران و رسل و رهبران الهي و آسماني را با ادله زنده و روشن كه بيانگر رسالت آنهاست فرستاديم. خداوند آنها را با برنامه آسماني و قوانين الهي همراه با عقل و خرد فرستاد تا مردم از درون و از وجدان و باور ديني خود اهل قسط و عدالت باشند. اديان الهي بر اساس بينش ما اديان الهي كارشان هدايت است نه جنگ و درگيري. البته نبايد فراموش كرد كه دفاع امر مشروعي است كه همه بشريت آن را قبول دارد. همه اديان الهي اساس سعادت بشر را تكامل عقل و انديشه ميدانند و اولين چيزي كه خداوند بر حسب مرتبه خلق كرده، عقل و فكر بوده است. از ديدگاه اديان الهي، همه انسانها فرزندان آدم و حوا هستند و در حقوق انساني با يكديگر برابرند، لذا هرچه ما بيشتر در زمينه مساوات حقوقي بشر تفكر كنيم و بينديشيم، به اديان و بشريت خدمت كردهايم. ما ميگوييم دروغ بد است، ظلم بد است، همسايهآزاري بد است، ساير اديان هم اين را ميگويند. ما ميگوييم مردم بايد رأي بدهند و حقوق مردم با مردم است. آنها هم اين را ميگويند، پس ما با ساير اديان اختلافي نداريم. جامعه اسلامي به جامعهاي اسلامي ميگويند كه مردم شخصاً در امور مربوط به خودشان تصميم بگيرند و خود بر سرنوشت خويش حاكم باشند. جامعهاي اسلامي است كه انديشمندان، خردورزان و عقلمداران بسياري را در خود تربيت كرده باشد و انسانها براي تعالي علم و دانش فعاليت كنند و ايمان و تعهد واقعي به ارزشهاي ديني انساني در آن متبلور باشد. در چنين جامعهاي، متملقان، چاپلوسان و خردستيزان، جايشان را به انديشمندان، حكيمان، متفكران و منتقدان ميدهند. در اين صورت، ديگر استبداد و تك روي مفهوم ندارد و شور و مشورت و خيرخواهي و... همه جا معنا پيدا ميكند و اداره امور نيز به نحو بهتري انجام ميگيرد. جامعه ايدهآل اسلامي، جامعهاي است كه در آن، حقوق همه انسانها حفظ بشود و انسانها در راه رسيدن به حقوق خود آزاد باشند و برابري و قسط و عدل در آن حكم فرما باشد و هيچ گونه فشاري بر مردم وارد نگردد. جامعه ايدهآل جامعهاي است كه ارزشهاي اسلامي و انساني در آن حفظ شود و عقل جمعي بر عقل فردي حاكميت داشته باشد. موازين اسلامي براي ما موازين اسلاميمطرح است. بر اين اساس ما معتقديم توده مردم در امور خودشان و در سرنوشتشان بايد نظر بدهند. اگر توده مردم در آراي مستقيم و غير مستقيم حضور نداشته باشند، به نظر من خلاف موازين و عنوان جمهوري است. اسلام و مسيحيت قرآن مهمترين و با افتخارترين سند ديني است كه به دفاع همه جانبه از مسيح و مادرش مريم طاهره (س) پرداخته و قداست و پاكي آنها را در ميان ميليونها مسلمان، متبلور ساخته است و آن را به صورت يك فرهنگ ديني و اعتقادي در آورده است، پس چگونه برخي به خود اجازه ميدهند كه سخنان اختلاف برانگيز و دروغهاي آشكار را مبناي قضاوت خود قرار دهند؟ مسيحيان با ايمانِ جهان بايد با نگاهي به احكام نوراني اسلام كه بر پايه انديشه و عقل، صلح و صفا و انسان دوستي و محبت استوارشده است، به روابط صميمانه مسلمانان و مسيحيان و ارزش و احتراميكه بزرگان مسيحيت و رهبران گذشته براي اسلام و مسيحيت قائل بودهاند لطمهاي وارد نشود و به خشونتِ برخاسته از ترور و تروريسم دامن نزنند و راه را براي اهانت به مقدسات پيروان اديان الهي هموار نسازند. عيسي مسيح، پيامبر بزرگ خدا عيسي مسيح ( هم مانند همه پيامبران الهي منادي صلح است. او با پيام دوستي و محبت و پرستش خداي واحد، به ميان خلق خدا رفت و آنها را به سوي وحدانيت فراخواند. عيسي مسيح با مادر پاك و مطهرش در ميان مردمي زندگي ميكرد كه نميتوانستند او و پيام بزرگش را درك كنند و پس از اين كه به پيامبري مبعوث شد، سختيها و مرارتهاي فراوان را تحمل كرد تا اينكه به ارادة خداوند از ديدهها پنهان شد و به آسمانها عروج كرد. ما معتقديم كه او براي اتمام مأموريت خود و براي اين كه بشريت را به سوي صلاح و شايستگي دعوتكند پس از هبوط به زمين به منجي عالم بشريت، امام زمان +اقتدا ميكند و با آن حضرت همراهي خواهد كرد. اسلام دين همزيستي از روزي كه مسيحيان به مدينه آمدند و بحث از دين پيامبر شد هميشه سخن از منطق و دليل و گفتار و ارزش نهادن به مقدسات يكديگر بوده است؛ زيرا اسلام دين همزيستي است. اسلام، علم و فضيلت اسلام همانگونه كه طرفدار صلح و عدالت است و با هرگونه خشونت، ظلم و آزار بشريت مخالف است به همان نحو طرفدار علم، فضيلت و عقل و خرد است. اصولاً يكي از زيربناهاي ارزنده اسلام در كنار كتاب و سنت، عقل است. ما امروز در برابر دنياي متمدن افتخار ميكنيم كه طرفدار و پيرو ديني هستيم كه اساس و زيربنايش عقل و خرد است. اسلام و موضوع فكر و انديشه در اسلام بايد فكر و انديشه را با انديشه پاسخ داد و جواب قلم را با قلم داد. از نظر اسلام زندان فقط براي موارد محدود مثل جرايم اجتماعي مثل دزدي و قتل و غيره كاربرد دارد. در اسلام باب سؤال و انتقاد باز است و حتي نصيحت حاكمان امري لازم و مطلوب است. اسلام و نفي جمود فكري و واپسگرايي جمود فكري، پاشيدن بذر نفاق بر روي ظواهر اسلام است و موجب از بين رفتن رشد و تعالي اسلام ميگردد. اگر آينده اسلام را با عقل و خرد و با بينشي كه بنيانگذاران فقه شيعه داشتهاند نگاه كنيم، بسيار زيبا و متعالي خواهد بود همان طور كه با ديد ارتجاعي و واپسگرايي، هيچ پيشرفتي نخواهد داشت؛ اصولاً پيشرفت اسلام بدون توجه به عقل، قابل قبول نيست. اسلام و خرافات ترويج خرافات از مغزهاي كوچك بر ميتابد و مغزهاي متحجر نيز آن را تبليغ ميكنند و فرهنگ غني اسلام از آن بينياز است. البته برخي طراحي اين عمل را با نقشة هدفمند دنبال ميكنند، ما نيز بايد انديشه و تفكر صحيح اسلاميو شيعي را ترويج كنيم و در حد توان، نقشة آنها را خنثي كنيم. البته اين كار خيلي دردسر دارد چرا كه مبارزه با خرافات يعني مبارزه با تحجر و واپسگرايي. اسلام از تحجر و گروههايي نظيرخوارج بيزار است، بايد اين دين را دين آزادي بدانيم، نه دين بردگي و قيمومت، چرا كه بر اساس قرآن كريم و آنچه كه در آیة الكرسي ميخوانيم، مردم يك قيّم بيشتر ندارند و آن هم خداوند است، پس بايد به مردم بگوييم كه در نظام اسلامي فقط قانون خدا حاكم است. هرگاه مردم از علم و انديشه و فكر بازداشته شوند و نتوانند و يا احياناً نگذارند از دين واقعي و اسلام حقيقي استفاده كنند، طبيعي است كه به جاي گرايش به عقل و علم و دين، به سمت خرافات و موهومات و در واقع خلاف عقل و دين حركت ميكنند. و اين مطلبي است كه در طول تاريخ اسلام وجود داشته است. اسلام و اختلاف فكري اساس پيشرفت بشر نيز همين اختلاف فكري است. اساساً اگر ما باب اختلاف فكري را در بين علما ببنديم، بالاترين خيانت را به علوم و فرهنگ اسلاميكردهايم، همچنان كه اگر جلوي اختلاف فكري را درجامعه بشريت بگيريم، علم و دانش، تحقيق و نوآوري، ابتكار و اختراع علم و دانش محكوم به مرگ هستند و جلوي پيشرفت بشر گرفته ميشود و درب همه دانشگاهها و كتابخانهها و مراكز علمي و تحقيقاتي و صدها مركز ديگر بايد بسته شود، اين روش به استبداد فكري منجر ميشود، در صورتي كه در اختلاف فكري، آزادي فكري نهفته است. اسلام و نشاط اسلام دين قيد و بند نيست بلكه دين آزادي و نشاط است، به همين جهت عبادت و نماز با نشاط، ثوابش بيشتر از نماز با غم و غصه است. اسلام، جوان و زيبايي بايد به جوانان آزادي بيشتري داده شود و براي حل مشكلات آنان به گونهاي فرهنگ سازي شود كه خود جوانان به سمت اعمال خلاف شرع نروند. فرهنگسازي براي جواني كه زيباييطلب است و تازهياب، مؤثرتر از فشار و تهديد است. اصولاً اسلام زيباييطلب است همچنان كه فطرت بشر هم فطرت زيبايي خواهي است. اساساً اسلام براي عبادت و بندگي جوان ارزش خاصي قائل است. اولين كساني كه به پيامبر اسلام (ص) گرويدند و ايمان آوردند جوانها بودند و حتي يكي از اشكالهايي كه به پيامبر اسلام (ص) ميكردند اين بود كه شما جوانانمان را از ما گرفتيد و آنان را فاسد كرديد، اينها مسلمان شدند. در جريان نهضت اسلامي ايران هم ابتدا جوانان تحصيل كرده به انقلاب پيوستند و قبل از هر صنف و هر جميعتي جوانان دانشجو آمدند. بنده عقيدهام اين است كه نسل جوان امروز ما تشنه حقايق اسلامي است. ما اگر بتوانيم اين حقايق را آن چنان كه هست به آنها معرفي كنيم، خيلي راحت ميپذيرند. اگر مشكلي براي جوانان وجود دارد، به اين دليل است كه ما نتوانستيم آن چنان كه بايد و شايد اين جوانها را با اسلام عزيز عملاً و قولاً آشنا سازيم و اسلام را دين سهل بدانيم، اسلام را دين خرد و عقل بدانيم، اجازه بدهيم سؤال كنند و سؤالشان را جواب بدهيم. اسلام و جوانان اسلام براي عبادت و بندگي جوان ارزش قائل است. بنده عقيدهام اين است كه نسل جوان امروز ما تشنه حقايق اسلامي است. ما اگر بتوانيم واقعيت دين را به آنها نشان دهيم، خيلي راحت و در كمال آگاهي ميپذيرند، در غير اين صورت مشكل از ما ميباشد كه نتوانستيم به چنين موفقيتي دست پيدا كنيم، به عبارت ديگر اگر بتوانيم اسلام را كه دين آساني، خرد و عقل است معرفي كنيم و اجازه بدهيم سؤال كنند و به شبهات آنها جواب بدهيم، به راحتي با موازين و اصول دين آشنا ميشوند و با آن مأنوس ميگردند. اسلام و هويت فرهنگي جوانان جوانان ما بايد با اصالت فرهنگي و هويت دينيشان آشنا شوند، بايد آنها بدانند كه خليفه خدا در روي زمين هستند، ايراني هستند و بايد احساس شخصيت كنند. اگر نسل ما با اين فرهنگ آشنا شود، ديگر هيچ فرهنگي نميتواند اصالت و اعتبار آنها را بگيرد. با شناخت فرهنگ صحيح اسلامي، آشنايي با فرهنگهاي بيگانه نيز مثبت است، چرا كه هم براي خودش ارزش قائل است و خود را ميشناسد و هم تحت تأثير مدهاي ديگران قرار نميگيرد و هويتش سلب نميشود. اسلام و مردم امروز اگر مردم ببينند دين با آن عظمت وسيله اعمال قدرت و اسير حرفها و حركتهاي سخيف و بيارزششده، از آن رويگردان خواهند شد. دين در هر زماني ميتواند با هر تمدني هماهنگ باشد. اساس اسلام بر ارزشهاي انساني، احياي عدالت و حفظ حقوق مردم استوار است. اسلام دين منطق، عقل و خرد است و آنچه همواره ميتواند به مسخ مذهب و آلوده ساختن آن بينجامد قدرت است نه مردم و انسانها. مردم در اسلام نسبت به حقوق خود همه كارهاند. در اسلام هرگز عقل فردي بر عقل جمعي غلبهاي ندارد و مقدم نيست. در اسلام، اين حرف كه "من" ميگويم و "من" دستور ميدهم نيست و ارزش ندارد. هدف اسلام انسان سازي از درون است و اين انسانسازي با فشار و جنگ معنا نميدهد. اسلام ميگويد بياييد جلوي ظلم را بگيريم. اسلام و انسان من بر اساس مذهب شيعه معتقدم اصل بر كرامت و بزرگواري انسان استوار است و روزي سرشار از عدالت براي بشريت فرا خواهد رسيد كه ستمگران از جوامع طرد ميشوند و يا به خود ميآيند و افكار مخالف آزادي و عدالت انساني از بين اهد رفت. روند تحولات جهاني، بخصوص پس از جنگ جهاني دوم و تدوين منشور حقوق بشر و حقوق ملل نيز نشانههايي از مين مدعاست. ما برحسب منطق قرآن معتقديم كه روزي خواهد آمد كه در آن روز تنها عدالت، مهرباني و كرامت انساني حاكم است. اسلام و آزاديهاي انسان اگر كسي بخواهد با استفاده از آزادي، به حقوق و آزادي ديگران لطمهاي واردكند و به آنان ظلم نمايد در واقع جلو آزادي ديگران را گرفته است و اين امر، خلاف آزادي است. قدرتمندان بايد توجه داشته باشند كه آنچه امروز براي اصلاح امور لازم است آزاد بودن مردم در بيان، عقيده و قلم است و مهمتر از آن، آزادي پس از بيان كه بايد از جانب قدرتمندان براي مردم تأمين شود. اسلام به آزاديهاي اساسي انسان توجه ويژهاي دارد. وقتي امنيت درجامعه برقرار باشد، تمام استعدادها شكوفا ميشود، درحالي كه با شيوعترس همگاني و فشار و آزار، مفاسد اجتماعي و اخلاقي در جامعه فراگير ميشود. مردم سالاري ديني مردمسالاري ديني به حاكميتي اطلاق ميشود كه بر مبناي احترام به حقوق انسانها شكل بگيرد و تمام شهروندانش در امنيت، آزادي، رفاه و آسايش زندگي كنند و بتوانند در پناه آن به تثبيت و تبليغ ارزشها و آمالهاي ديني خود بپردازند. در حكومت مردم سالاري ديني، كه بر اساس انديشه دينمداري آزادانه شكل ميگيرد، فساد، تهمت، استبداد و خفقان جايي ندارد و تمام انسانها به راحتي ميتوانند از يك زندگي سالم، با نشاط و خلاّق برخوردار باشند. اسلام و دموكراسي در اسلام دموكراسي به صورت كامل آن وجود دارد، زيرا اصل در دموكراسي رعايت حقوق همه انسانها است، و در اسلام حقوق همه انسانها به حساب آمده و حق هيچ كس ناديده گرفته نشده است. اگر كاستي و يا احياناً تخلفي ديده ميشود، مربوط به حوزه اجراست. بايد تلاش كنيم كه به جهان نشان دهيم كه اسلام و تشيع حاميو منشأ دموكراسي، آزادي و حقوق بشر و مخالف با تروريسم است. بايد نشان دهيم كه هر كس در هر كجا، فارغ از هر دين و مذهب و رنگ و نژاد، كه براي رسيدن مردم به حقوق خود تلاش ميكند، مورد علاقه اسلام و انسانهاست. تأكيد ميكنم كه از نظر ما دموكراسي به اين معناست كه در جمهوري اسلامي همه چيز با رأي مردم است و اگر مشكلاتي بروز و ظهور ميكند به دليل عمل نكردن به فرهنگ اسلامي و اجراي قوانين ميباشد، چون آزادي هيچگاه به دين لطمه نميزند؛ دين اسلام دين تحميل و اجبار نيست. مردم را بايد بسازيم تا خود عمل كنند. اسلام و ترور بسيار متأسفم كه در غرب به اسلام به عنوان يك دين حاميتروريسم نگاه ميكنند؛ چنين قضاوتي در مورد اسلاميكه همه چيز آن عدالت و عاطفه است، جاي تأسف دارد. اسلام به ما اجازه نميدهد حتي يك مورچه را زير پا له كنيم، با اين وصف چگونه ميتوان گفت كه اسلام طرفدار ترور و تروريسم است. من در تمام مصاحبههايي كه با رسانههاي خارجي داشتهام مكرراً گفتهام كه اسلام با ترور و تروريسم مخالف است، اما چه كنيم كه قدرتهاي تبليغي بزرگي به نفع تروريستها فعاليت ميكنند و مانع از اين هستند كه صداي ما به دنيا برسد، اما حاميان تروريسم نيز موفق نميشوند، انسانها با آدمكشها مخالفاند و لذا اينها هيچ موقع نميتوانند پيشرفت كنند. همه وظيفه داريم اين انديشه متعالي را كه اسلام دين صلح و صفا و معتقد به همزيستي مسالمت آميز است، ترويج كنيم. از نظر اسلام قدرتمندان بايد به گونهاي عمل كنند كه ميان مردم خود و ساير ملتها محبوب واقع شوند. شيعه و تنفر از ترور دو حادثه بزرگ در تاريخ اسلام، بهترين دليل براي مخالفت شيعه با ترور و تنفر شيعيان از آن است: اول، ترور امام علي (ع) پيشواي اول شيعيان و نماد واقعي عدالت در جهان خلقت، كه به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادي در حال نماز و در مسجد انجام گرديد، ميباشد. اين ترور هميشه در حافظه شيعه زنده ميباشد و هميشه مورد تنفر و انزجار است. دوم، در جريان واقعه كربلا، زماني كه مسلم به عيادتهاني بن عروه از ياران امام حسين (ع) رفت، نقشه قتل عبيدالله بن زياد طرح شد، اگر عبيدالله كشته ميشد تمام نقشههاي بني اميه از بين ميرفت و امام حسين (ع) و يارانش نيز كشته نميشدند، حتي ميتوان گفت كه ترور عبيدالله ميتوانست مسير تاريخ را تغيير دهد؛ اما درست در هنگام اجراي اين نقشه، مسلم دست از اين كار كشيد و روايتي از پيامبر را نقل كرد كه ميفرمايد: «ان الايمان قيد الفتك»،[7] ايمان، ترور را به بند ميكشد. ايمان به خدا اجازه ترور را به مسلمان نميدهد. بر همين مبنا اگر كسي كوچكترين كمكي به تروريستها بنمايد در واقع به مذهب و انسانيت خيانت كرده است، چرا كه تروريستها مذهب، انسانيت و مرز نميشناسند. تروريسم مولود فقر، استبداد و تحقير همه كساني كه مدعي مبارزه با تروريسم هستند بايد براي خشكاندن ريشههاي ترور دست به دست هم دهند و فقر و استبداد را از ميان بردارند. قدرتها نيز بدانند كه راه مقابله با حركتهاي انتحاري، عمليات نظامي نيست. همه بدانند كه تروريسم، مولود فقر، استبداد و تحقير ملتهاست. تحقير ملتها و توهين به مقدسات هيچ ربطي به آزادي و حقوق بشر ندارد و راه مبارزه با تروريسم نيز تحقير ملتها نيست. من خودم از روحانيوني هستم كه مجدّانه موافق حقوق بشر و آزادي انسانها هستم، اما درعين حال نميتوان از كنار توهين به مقدسات و تحقير ملتها به سادگي گذشت، چرا كه اين توهينها قطعاً مخالف حقوق بشر و موجب اهانت به مسلمانان و پراكندن بذر خشونت ميگردد. بايد همه تلاش كنيم تا اين معضل را از ريشه بخشكانيم و براي اجرا و احقاق حقوق بشر گامهاي مؤثرتري برداريم و شاهد زمانهاي باشيم كه ديگر از ترور و انفجار خبري نباشد. تروريستها در قعر جهنم هستند من به سهم خودم بارها انتقاد كردهام و ترور را به طوركلي محكوم كردهام؛ چرا كه كشتن انسانها از نظر اسلام بزرگترين جرم است، حتي كساني كه حركتهاي انتحاري ميكنند و عدهاي را بيگناه ميكشند، در قعر جهنم هستند و در اين خصوص هيچ بحثي نيست. اسلام و شهادت شهادت تنها مختص اسلام نيست، بلكه حقيقتي والا است كه بشريت از روز ازل آن را درك كرده و در زندگي خويش بدان تحقق بخشيده است. وقتي كه دفاع از ميهن، عزت و شرف ايراني مسلمان، به آرمانهاي بزرگ و معناداري تبديل ميشود، شهادت بُعدي فراتر از كشته شدن صرف و مرگ معمولي پيدا ميكند. در حقيقت دفاع از فرهنگ، مذهب و ايمان و كشته شدن در راه آن است كه مرگ را به شهادت تبديل ميكند. چنين كسي شهيد و شاهد همواره زنده و ناظر هميشگي ملت در طول ساليان ميباشد. شهادت امري شخصي است و كاملاً از نهاد اختيار و انتخاب آدمي سر بر ميآورد و مفهومي است كه خداوند در وجود انسان به وديعه نهاده است. شهادت و شهادتطلبي با اختيار و آگاهي و به پاس اهداف و آرمانهاي بلندي همچون دفاع از انسانها و انسانيت، آرمانهاي بشريت و پايمردي در راه حفظ عزت و شرف رخ ميدهد. شهيد، احياي آزادي، تحقق عدالت و برابري و تثبيت حقوق بشر را در سرلوحه افكار خود ميپروراند. شهادت از سر ايثار و فداكاري و از خويش گذشتن براي رسيدن به هدفي بس والاتر و ارجمندتر سرچشمه ميگيرد. شهيد هرگز نميميرد، بلكه همواره زنده است و ناظر بر جامعه خويش ميباشد. اسلام دين منطق اسلام دين منطق و استدلال است. از همين رو در قرآن به پيامبر ميفرمايد: مردم را با حكمت و سخن نيكو و مشي خردمندانه به سوي خدا دعوت كن، نه با زور و سر نيزه و قدرت. با اين همه، اين ابعاد انساني اسلام چندان مورد توجه ديگر اديان و مذاهب قرار نگرفته و برخي گمان ميكنند كه اسلام دين خشونت است. از طرفي ما در زمانهاي زيست ميكنيم كه بشريت به طرف صلح جهاني ميرود و احترام و اقتدار و آينده ما نيز در پناه عقل و انديشه تضمين ميشود. اسلام و حقوق بشر اسلام دين حقوق بشر است. در دين تمام حقوق شرعي و قانوني افراد رعايت ميشود و قرآن به عنوان كتاب آسماني مسلمانان به همه انسانها ارزش ميدهد، چرا كه خداوند پس از آفرينش انسان، به عنوان اشرف مخلوقات، به خودش آفرين ميگويد: ﴿فتبارك الله احسن الخالقين﴾.[8] در اين تبريك ديگر نژاد، مذهب، مليّت و جغرافيا هيچ جايگاهي ندارد. برداشت من از اسلام نيز بر اساس انطباق دين و حقوق بشر است. در فرهنگ شيعه، همه انسانها مورد توجه هستند، مثلاً در دعاهاي ما آمده است: خداوندا! همه فقرا را غني بگردان، همه گرسنگان را سير كن و همه اسرا را آزاد كن. در اين دعا، نگاه ديني ما به همه انسانهاي مكاتب مختلف است. آيا چنين نگرشي اوج رعايت حقوق بشر نيست؟ در اسلام، دموكراسي و رعايت حقوق مردم به مراتب بيشتر از آن چيزي است كه طرفداران حقوق بشر ميگويند. اسلام حتي حقوق حيوانات را هم مراعات كرده است. اساس دموكراسي در اسلام بر نهادينه شدن رفتار مردم با حاكمان است؛ يعني مردم بايد قدرتمندانشان را دوست بدارند و قدرتمندان نيز به گونهاي رفتار كنند كه مردم آنها را از خود دانسته و دوست بدارند. در اين صورت هيچ گونه ستم و استبدادي نمايان نميشود، چرا كه رابطه بين آنها انساني است. منشور حقوق بشر، پس از جنگ جهاني دوم[9] تدوين شده، اما حقوق انسان در اسلام 14 قرن قبل نوشته شده، آن هم در روزهايي كه بشر فرهنگ ابتدايي داشته است. منشور حقوق بشر اسلاميدر زماني تدوين شده كه مردها دخترانشان را زنده به گور ميكردند. در اين زمان ميبينيد كه بنيان حقوق انسان در اسلام بر كرامت انسان نهاده شده و نژاد، مذهب، ملّيت و جغرافيا در آن دخيل نيست. حقوق انسانها در اسلام تبعيض نژادي، جنسيتي، جغرافيايي را بر نميتابد و براي تمام آنها داراي هر مذهب و مرامي كه باشند حقوقي قائل است. اسلام و حقوق حيوانات اسلام انسانها را از بدرفتاري با حيوانات، عدم رسيدگي به آنان و بيدقتي در تيمار آنها و حتي بار اضافي نهادن بر آنها به شدت منع ميكند. اين قانون سالها پيش از اين كه قانون حمايت از حقوق حيوانات در جهان منتشر شود وضع شده است، آن هم چقدر كاملتر و عميقتر؛ در اين حقوق، قواعدي نهفته است كه حتي به احساسات و روحيات حيوانات هم اهميت ميدهد. حال آيا چنين آئيني با اين همه قانون متعالي و شكوهمند ميتواند به لحاظ انساني و منطقي و عقلايي رواج دهنده خشونت باشد؟! اسلام، دين صلح و آرامش اسلامي كه ما ميشناسيم منادي صلح، آرامش و نفي خشونت و ظلم است؛ اسلام پيام آور عدالت و حاميعلم و منطق است، پس چنين ديني هيچ ترسي براي ديگران ندارد؛ لذا ما در تاريخ زندگي ائمه معصومين (ع) ميبينيم كه غير مسلمانان در منزل آنان كار ميكردند و شاهد علاقه وافر آنها به امامان خود بوديم. اسلام و قوانين اجتماعي همه انسانها عمل به قوانين را سعادت بخش ميدانند. ما ميگوييم بياييد عمل به قوانين را همه جا اجرا كنيم و همه كساني كه به مردم ظلم ميكنند مثل جنايتكاران جنگي محاكمه بين المللي شوند و اين ربطي به عقايد و ايدئولوژي ملتها ندارد. بايد عمل به قانون را آن گونه كه از درون مردم تراوش كند فراگير كرد تا همه آن را محترم بشمارند. كشورها ميتوانند در عرصه بينالمللي با رعايت قوانين اجتماعي از اقتدار و احترام خاصي برخوردار شوند، زيرا عمل به قانون و احترام به آن در حد بسيار بالايي قرار دارد و ما قدرت را در اين موضوع ميبينيم نه در اتم و موشك. ما قدرت را در صلح و صفا و انسانيت ميبينيم. اسلام و نفي خشونت در اسلام خشونت نسبت به انسانها وجود ندارد و قرآن به عنوان قانون اساسي اسلام ميگويد: با همه مردم به خوبي رفتار كنيد ﴿و قولوا للناس حسناً﴾[10] و اگر تعداد اندكي هم در اين خصوص دچار اشتباه شدهاند، به دليل اشتباه آنها در برداشت از برخي آيات و روايات است كه انسان غير مسلمان را كافر قلمداد ميكنند در حالي كه بنده معتقدم كه غير مسلمان، كافر نيست، بلكه كافر، غير مسلماني است كه ميداند اسلام حق است اما در عين حال دشمني ميكند. اين مطلب را من خدمت بعضي از علماي اهل سنت هم بيان كردم و آنها نيز قبول كردند. امروز اگر ما بتوانيم اين مطلب را در دنياي اسلام روشن كنيم اين مختصر بذر خشونت هم برداشته ميشود. بر اساس منطق اسلام همه انسانها محترم و ارزشمند هستند، مگر كسي كه دانسته و فهميده با اسلام به طور عملي دشمنيكند. اساس تشيع اساس تشيع بر حب، عشق و علاقه و دوري از خشونت، ظلم، ستم و جنايت استوار است. بشريت بعد از جنگ جهاني دوم، آثار زيانبار جنگ را با تمام وجود خود لمس كرده و از خشونت و مردم آزاري متنفر است و شهد شيرين عدالت و اداي حقوق مردم و تضييع نكردن آن را چشيده است. در مكتب شيعه، مرز، نژاد، مذهب و... مطرح نيست، بلكه انسان به مفهوم واقعي آن مورد توجه است. اين موضوع در دعاهاي ما نيز به خوبي نشان داده شده است: «اللهم اغن كُل فقير، اللهم فُك كُل اسير»؛ ميگويد: خدايا! تمام فقرا را غني بگردان و تمام اسرا را آزاد كن. در اين دعا به خوبي نشان ميدهد كه نه مذهب مطرح است و نه مرز جغرافيايي، نه نژاد مطرح است و نه جنسيت. اين دعا نشاندهنده خط مشي امامان شيعه و از افتخارات فرهنگ شيعه است. همه اين محاسن و زيباييها در اصول تشيع ديده ميشود. بايد طوري حركت كنيم و به نحوي سخن بگوييم كه اين همه شكوه را با دست خود از بين نبريم و در راه ترويج و تهييج صحيح مكتب شيعه گامهاي بلندتري برداريم. مكتب شيعه شيعه همواره در جهت مبارزه با ظلم و تبعيض تلاش نموده و ديدگاه انتقادي و اعتراضي نسبت به حكومتهاي ظالم داشته و در برخي مواقع نيز همراه با عصيان مدني برخورد كرده است.[11] علماي شيعه نيز هميشه با حاكمان مستبد و ضد مردمي در ستيز بودهاند. حتي امروز هم به خاطر آن كه شيعه به دنبال عدالت و آزادي است، با دشمني قدرتپرستان از هر ناحيه مواجه است. اجتهاد در مكتب شيعه در مذهب شيعه، باب اجتهاد هميشه باز است و به دليل همين پويايي، به عنوان يك فرهنگ غني اسلاميتلقي ميشود. فقهاي شيعه (قدس الله اسرارهم) نيز با همه اختلافاتي كه در فتوا داشتهاند، هميشه نظرشان محترم بوده و همين عامل باعث تحرك و پويايي اجتهاد شيعه شده است. برداشت فقيهان از ادلّه و براهيني كه به عنوان كتاب و سنّت و عقل و اجماع وجود دارد گوناگون و آزاد است و هرگز باب اجتهاد در جهان تشيع مسدود نشده است. بدين لحاظ است كه فقه شيعه، بسيار فقه پيشرو و پويا در دنياي اسلام جلوهگر شده است و همانند خورشيد در آسمان فقاهت ميدرخشد. حضرت علي (ع) ما پيرو و شيعه امامي هستيم كه ولايت و امامت او را يك افتخار بزرگ ميدانيم. حب و عشق به علي (ع)، را دوستي با خدا ميدانيم و معتقديم كه اگر راه علي، مشي علي و شخصيت و افكار بزرگ علي (ع) را درك كنيم، ميتوانيم ادعا كنيم كه شيعه واقعي او هستيم. به همين جهت است كه شيعه نماد مظلوميت تمام تاريخ ميشود، همان طور كه امام و پيشواي بزرگ ما اولين مظلوم عالم خلقت ناميده ميشود. امام علي (ع) مردي است كه بايد بيش از پيش او را بشناسيم. شناخت او، ما را در طريق معرفت به خدا و پيامبر قرار ميدهد. اگر بتوانيم با درك و معرفت امام حركت كنيم، دنيا به عقلانيت و شعور ما رشك ميبرد و تمام صلح جويان و عدالتطلبان و آزاديخواهان جهان با ما همصدا و همفكر ميشوند، چرا كه انديشه بزرگ آن امام همام بزرگترين راهنماي بشريت در زندگي خصوصي و اجتماعي است. پنج سال حكومت آن حضرت، بزرگترين آزادي و دموكراسي واقعي را به ما ارزاني داشت؛ ارمغاني كه هنوز بشر امروز قادر به درك و فهم آن نيست و نميتواند آن همه عظمت وشكوه و آن همه عدالت و آزادي را پياده كند؛ هديهاي كه بخشي از آن را در عهدنامهاش به مالك اشتر ميخوانيم. عهدنامهاي كه ميتوان با تصويب يك جملهاش به اداره حكومت و حفظ جان و مال و عرض همه انسانها پرداخت تا حقوق همگان حفظ شود و دموكراسي به معناي واقعي جامه عمل به خود بگيرد: «فانهم صنفان اما اخ لك فی الدين و اما نظير لك فی الخلق».[12] حضرت فاطمهِ زهرا (س) فاطمه زهرا (س) عصاره عصمت و آيينه طهارت و پاكي و نمودار سنجش حق و باطل و معرّف پدر، همسر و حسنين در حديث كساء است. او با زندگي كوتاه و با خطبههاي متقن و دردمندانهاش، فرهنگ مقاومت و اعتراض را در تمامينسلها بوجود آورد و ماهيت تفكر و انديشة جاهلي را به خوبي نمايان ساخت. فاطمه (س) زلال كوثر و نماد واقعي مظلوميت يك زن در دو عصر است. ايمان و اعتقاد او به پيامبر و به علي (ع) به بزرگي تمام تاريخ است. دختر رسول گرامياسلام، با مظلوميت و در اوج تنهايي، به تمام پيروانش ثابت كرد كه يك زن هم ميتواند به مقابله با حاكميت زور و خفقان بپردازد و پرده نفاق و ترس را پاره كند و به انسانها حق و حقيقت را نشان دهد، و همچنين با مبارزه و فرياد خود نشان داد كه بيان حق و افشاي ستم، مرد و زن نميشناسد. زهراي اطهر (س) در عصر درد و رنج رشد كرد و در هجران پدر غريبانه گريست و بالاخره با تني بيمار و زخم خورده، خانه گلين خود را به اميد ديدار پدر ترك گفت تا قصه آن همه درد و هجران را با او بازگويد و شهادت مظلومانه خود را ترسيم كند. درسهاي عاشورا يكي از درسهاي مهم حادثه كربلا ـ كه ما به آن عشق ميورزيم و براي آن محافل و مجالس و كنگرهها برگزار ميكنيم ـ نشان دادن زشتي ترور و تروريسم و ظلم و جنايت است؛ اين موضعگيري، از افتخارات شيعه ميباشد كه نه تنها ترور را وسيلة پيشرفت كار خود نميداند، بلكه با آن مخالفت هم ميكند. كربلا و عاشورا به عنوان يك نماد، مظهر تنفر از ظلم و ستم است. عشق به عاشورا، ريشه خشونت را در جهان انساني ميخشكاند و علاقه به مظلوم را در تمام وجود ما سرشته ميسازد. واقعه عاشورا يك حركت سياسي حسابشده بود و امام حسين (ع) به احترام دعوت و خواست مردم كوفه، مدينه را ترك كردند؛ ايشان براي جنگ نرفتند، بلكه جنگ به ايشان تحميل شد و حضرت هم براي دفاع از مظلومين و مبارزه با ظلم و براي نيل به آزادي، از شهادت استقبال كرد. چنين تصميمي، بسيار ارزنده است. امام و ياران باوفايش جان خود را از دست ميدهند تا با خون خود جلوي ظلم و ستم را بگيرند تا انسانهاي ديگر در آرامش و آسايش زندگي كنند. مصلح جهاني همه انسانها منتظر يك مصلح حقيقي هستند كه جهان را سرشار از صلح و عدالتكند. امروز بشريت، به طرف زمينهسازي ظهور مصلح در حركت است و شايد مهمترين نشانه آن هم نفرت انسانها از جنگ و خشونت و طرفداري از حقوق بشر، عدالت و صلح باشد. اين كه امروز علماي اسلام با علماي مسيحيت و ساير اديان، در كمال صميميت و دوستي پيرامون صلح و ظهور منجي و ساير موضوعات با يكديگر گفت وگو ميكنند انسان را به اين باور ميرساند كه اين هماهنگيها، در راستاي ظهور مصلح كل و برقراري عدل جهاني است و اختلاف در اين خصوص نيز صرفاً در اسم مصلح است و بر آن هم هيچ ضرري مترتب نيست. اين كه گفته ميشود با ظهور مصلح جهاني، كشتهها فراوان ميشود مسلماً نظريه باطل و نادرستي است و اين مسئله افترا به امام زمان+ است. شاهد و دليل آن هم رواياتي است كه ميفرمايد حركت امام زمان همانند حركت نبي مكرم اسلام (ص) است و آرمانش را با خلق نيكو به پيش ميبرد؛ قرآن هم از اين مسئله با عظمت ياد كرده است «انك لعلی خلق عظيم». مهدويت و دموكراسي امروز كساني طرفدار مهدويت و منتظر ظهور مصلح به حساب ميآيند كه در جهت برقراري صلح جهاني تلاش و كوشش نمايند و مروج واقعي دموكراسي و حقوق بشر باشند و حركتشان در مسير علم و دانش باشد. در انديشة مهدويت، نه فالگيري و رمالي است و نه خواب و خرافه، بلكه آزادي فكر، انديشه، خدمت به بشريت و پيشرفت علم و دانش است. برهمين اساس زماني هم كه مهدي موعود+ ظهور ميكند، حكومت مردمي و صلح بر سراسر جهان حاكم ميشود و هر كسي هم ظلم كند و جلوي آزادي انديشه و بيان را بگيرد، مخالف ظهور مهدي موعود+ است. مصلح جهاني و نفرت بشريت از جنگ نفرت و انزجار بشر از جنگ و خشونت، امري بديهي است و مصلح جهاني نيز هيچ گاه نميتواند حركت و پيام خود را براي تحقق صلح و عدالت، با خشونت و جنگ آغاز كند. ما معتقديم هر كسي كه زمينه ساز جنگ باشد و جنگافروزيكند مجرم و گناهكار است. امروز دنيا، دنياي عقل و گفت و گو است و بشريت متنفر از جنگ است. ما به اميد روزي هستيم كه همه سلاحها به صلاح و شايستگي تبديل شود. چنين روزي با آمدن امام دوازدهم شيعيان مهدي موعود+ تحقق پيدا ميكند. انسان، آزادي و عدالت اسلام براي تمام انسانها ارزش قائل است و در اين خصوص فرقي ميان مسلمان، يهودي، زرتشتي، دهري و حتي ماركسيست ـ تا زماني كه دشمني اعتقادي نميكنند ـ وجود ندارد. انسان آزاد، عدالتطلب است و كسي كه از حقوق انساني خود دفاع ميكند، هيچ گاه به جدايي و نفاق نميانديشد. انسان عدالتدوست، چون آزاد آفريده شده، آگاه است و با انديشه و تفكر به وحدت و صلح انسانهاي همنوع خود ميانديشد. انسان حقجو افقهاي بزرگي را در سر ميپروراند و از جنگ و ترور متنفر است و نگاه او با حقوق بشر، عدالت، همزيستي مسالمت آميز، حفظ آزادي ديگران عجين شده است. انسان در اسلام به حقوق طبيعي ديگران احترام ميگذارد و دوست ميدارد تا امنيت اجتماعي و رواني فراگير شود و همه در آرامش زندگي كنند. امام خميني امام خميني (س) يك مسلمان كامل بود و براي اعتلاي شخصيت و هويت ملتش تلاش كرد و براي احقاق حقوق اصيل آنها و تمام انسانهاي آزاديخواه از همه چيز خود گذشت. انقلاب او براي انسانها و احياي انسانيت بود و براي خودش سهمي نميخواست. او همه چيز را براي مردم و از آن مردم ميدانست و با هرگونه استبداد به طور كلي مخالف بود. آن شخصيت ممتاز تاريخ اسلام، هم فيلسوف بود و هم عارف و در عين حال به عنوان يك چهره مبارز و شجاع نيز در صحنه حضور داشت. ايشان با درك حقايق بلندي از مباني عرفان و فلسفه، خدمت به مردم را نيز دوست ميداشت و ميخواست كه تمام انسانها از ظلم و ستم نجات پيدا كنند. امام خميني (س) نماد تمام خوبيهاست. فقيه، فيلسوف و عارفي بود كه براي احياي ارزشهاي ديني و احقاق حقوق ملت و آزادي تمام مستضعفان از سيطره ستمگران فريادها زد، دردها كشيد ولي هيچ گاه در مقابل مظاهر استبداد و تزوير سكوت نكرد. امام و خرافات امام. زماني كه نهضت و انقلاب خويش را آغاز كرد، نه تنها جلوي موهومات را گرفت بلكه جلوي تمام حركات مخالف عدالت و آزادي را هم گرفت. بشريت را آگاه كرد و آنان را متوجه آزادي و اسلام نمود منتها عوامل بازدارنده رشد جامعه براي مبارزه با حركت امام (س) با ايجاد جنگ و اختلافات داخلي و بعد از ايشان به صورتهاي ديگر به مبارزه با حركت امام. برخاستند. امام و مبارزه مسلحانه امام در طول مبارزاتش عليه رژيم ستم شاهي هيچ گاه اجازه مبارزه مسلحانه و ترور و انفجار را ندادند و حتي با كساني كه به دنبال كسب اجازه از محضر ايشان براي ترور بودند مخالفت ميكردند. امام هيچ گاه فرمان به مبارزه مسلحانه و كشتار كور نداد، بلكه همواره از اين نوع برخوردها پرهيز ميكرد و نفرت داشت. سلاح امام زبان بود و كلمه و هرگز راضي نميشد خون انساني بيگناه بر زمين ريخته شود. امام گفتمان شهادت را پس از سالها خاموشي در ميان بشريت زنده كرد و به مفهوم شهادت معنايي تازه داد. امام و اصل جمهوريت امام يك اصل فراموششده در اسلام را به نام جمهوريت و حاكميت اكثريت زنده كرد. امام نظام را به نام جمهوري خواند، يعني حاكميت مردم، يعني حاكميت اكثريت. ايشان با احياي اين اصل اسلامي به همه كوتهفكران و متحجران فهماند كه مردم خوب ميفهمند و خوب ميتوانند تصميم بگيرند. ميراث امام خميني ارزندهترين ميراثي كه از امام به جا مانده و بايد به آن توجه فراوان شود، ارزش دادن به انسانها در گفتار و عمل است. اگر چه اين ميراث ارزشمند تا حدي با منافع برخي در تضاد ميباشد، ولي اميدواريم با رشد ملتها و عظمت اسلام، به جايگاه خودش برگردد. يكي ديگر از ميراثهاي امام، حاكميت اسلام همراه با احترام گذاشتن به آراء و آزادي مردم است. مشي ايشان بر آزادي مردم در تعيين سرنوشت خويش و حاكميت انسان در چارچوب قوانين اسلام استوار بود و از طرفي هوادار صراحت بيان و شجاعت در عمل بود و به شفافيت و پاسخگويي به ملت ايمان داشت و به آنچه ميگفت عمل ميكرد. همه ما بايد اين گونه باشيم. روح حقوق بشر و عدالت خواهي روح حقوق بشروعدالتخواهي دريك اصل اسلامي بهنام انصاف خلاصه ميشود. انصاف به اين معني است كه انسان آنچه را براي خود ميپسندد، براي ديگران هم بپسندد و آنچه را براي خود نميپسندد، براي ديگران هم روا ندارد. انصاف، عاليترين اصل اخلاقي اسلام است كه هر كجا به اجرا درآيد، نشانه حفظ حقوق بشر و آزادي انسان است. برابري حقوق انسانها در رابطه با برابري حقوق انسانها بايد به دو اصل اساسي توجه شود: اول اين كه خداي بزرگ براي خلقت همه افراد بشر به خود تبريك و تحسين گفت: ﴿فتبارك الله احسن الخالقين﴾. بنابراين از نظر حقوقي نميتوان بين انسانها فرق گذاشت، چرا كه خلاف مبارك بودن امر خلقت است. اصل دوم، كه در اسلام و اخلاق، فوقالعاده روي آن عنايت و تكيهشده و در حقيقت زير بناي مباني اخلاقي و حقوق انساني به شمار ميرود اين است كه هر كسي بايد آنچه را براي خود دوست ميدارد براي ديگران هم دوست بدارد و آنچه را كه براي خود دشمن ميدارد براي ديگران نيز دشمن بدارد. بنابراين هر انساني بخواهد راجع به حقوق اجتماعي انسانها سخن بگويد، با توجه به اين اصل آنچه كه به ضرر آنها و يا تبعيض محسوب شود، انجام نميدهد و اين نابرابري را جزء حقوق الهي و اسلامينميداند. حقوق ديگران هر حركت و فعاليتي كه براي سعادت مردم باشد زنده و پايدار ميماند. مباني شيعي نيز بر حفظ و احياي حقوق مردان و زنان و همچنين شناخت زمان و مكان استوار است و هيچ خطري نميتواند اسلام را با وجود انديشههاي باز و پويا تهديد كند. حقوق زنان و مردان نظر ديني من ـ كه نشأت گرفته از نيم قرن كنكاش و تلاش و بازخواني فقه جواهري و متدهاي ماندگار فقهي است ـ اين است كه حقوق زنان و مردان در تمام امور برابر است و زن ميتواند تمام پستهاي دولتي يا مقامات ديني بسيار مهم را به دست گيرد. عقيده دارم همچنان كه مرد ميتواند در تمام امور اجتماعي و فكري فعاليت كند، زن هم ميتواند. چگونه ميتوان باور كرد كه مردان از دامان زنان به معراج برسند ولي از حقوق فردي و اجتماعي خود محروم باشند. پس زنان نيز ميتوانند حتي بالاترين مناصب حكومتي از قبيل رياست دولت و رهبري را نيز در اختيار بگيرند. بنده ثابت كردهام كه اين امكانپذير است و از منظر مفاهيم قرآن و اسلام، هيچ تفاوتي ميان زن و مرد از نظر ورود به بازار كار و يا سياست وجود ندارد و ملاك را نيز در دانش ديني، پاكي و پرهيزگاري جست و جو كردهام نه در جنسيت. ارزش وجودي زن من فاطمه زهرا (س) را نماد واقعي و حقوقي زن در جامعه عاري از احساس، عقلانيت و منطق انساني آن عصر و زمان ميدانم و معتقدم گويا خواست خداوند بود كه تنها فاطمه براي پيامبر بماند تا به عنوان يك زن به بيان ارزش وجودي زن بپردازد. خداوند نيز دوست ميداشت كه تنها دختر پيامبرش وارث تمام ارزشها و معارف انساني اسلامي باشد و تا جهان بشريت باقي است از خود گوهرهاي گرانبهايي به يادگار بگذارد كه همچنان بدرخشند. رابطه زن و شوهر به نظر من زن وقتي كه ازدواج كرد برده شوهرش نميباشد و اين گونه نيست كه همه حركات و سكناتش بايد با اجازه او باشد، بلكه هر عملي كه با حق زندگي شوهر و با حقّ استمتاع او منافات داشته باشد احتياج به اجازه شوهر دارد. اما اگر مثلاًَ زن بخواهد به مسافرت خارج برود و اين مسافرت هيچ مزاحمتي با حق شوهر نداشته باشد، او نميتواند مانع مسافرت همسرش بشود، همچنان كه اگر مرد نيز بخواهد به مسافرتي برود كه با زندگي مشترك و با حقوق زن منافات داشته باشد، او هم بايد از زن خود اجازه بگيرد؛ به عبارت ساده بايد زن و مرد با يكديگر به خوبي رفتار كنند و اين مسئلهاي دو طرفه است، چون زندگي زناشويي مشترك است، لذا بايد طرفين با يكديگر به خوبي رفتار كنند تا زندگي آرام، سالم و شيريني داشته باشند. عقيده ديني ما اين است كه زن و مرد هيچكدام مستخدم ديگري نيستند و ازدواج استخدام نيست، بلكه زندگي مشترك است؛ پس از نظر حفظ حقوق يكديگر آنجايي كه بر زن لازم است اجازه بگيرد بر مرد نيز لازم است اجازه بگيرد. قدرتمندان و حقوق بشر قدرتمندان حق ندارند راجع به ديگران حرف بزنند و در كار ديگران دخالت كنند. همين طور كه ما حق نداريم در كار ديگران دخالت كنيم. اصولاً هيچ انساني حق ندارد در سرنوشت ديگران دخالت كند، چرا كه از نظر اسلام انسان حاكم برسرنوشت خويش است و ديگري حق ندارد بر او سرپرستيكند. راه محبوبيت قدرتمندان نيز اين است كه بگذارند حقوق بشر به معناي واقعياش در جامعه پياده بشود و تبعيضها و نارواييها در جامعه از بين برود و قدرتمندان، خدمتگزار مردم بشوند نه طلبكار مردم. قدرتمندان و حق آزادي قدرتمندان هميشه بايد از قدرت خود به نفع آزاديهاي مردم استفاده كنند نه براي حفظ قدرت خود. بايد حاكمان را به هواداري از آزادي بيان و آزادي پس از بيان ترغيب كرد تا اثرات آن را در دراز مدت شاهد باشند. حق آزادي و حق حيات از بالاترين حقوق بشر است و اگر اين دو اصل رعايت شود مشكلات جامعه بشري مرتفع خواهد شد. خداوند به انسانها حق زندگي و حق آزادي داده است، ما چگونه ميتوانيم اين حقوق را از آنها سلب كنيم؟ ما چگونه ميتوانيم به انسانها بفهمانيم كه آن طور كه ما دوست داريم زندگي كن و آن طور كه ما از آزادي تعريف ميكنيم، بپذير؟ اينها همه سلب حقوق طبيعي انسانها است. اگر ما اين حقوق را با همه جهاتش به رسميت شناختيم، ديگر هيچ انساني مورد اذيت و آزار بدني و جاني قرار نميگيرد و اصولاً ديگر كسي نميتواند آنها را از حقوقشان محرومكند. وقتي كه اسلام حق حيات را براي گياهان به رسميت ميشناسد و كندن گياه را بدون دليل اجازه نميدهد، طبيعي است كه اين معنا را در عاليترين درجهاش براي انسانها قائل است و آنها را با همه خواستههايشان محترم و صاحب كرامت و ارزش ميداند. منشور ملل متحد تدوين منشور ملل متحد ـ آن هم بعد از جنگ ويرانگر دوم جهاني ـ و به تبع آن تشكيل سازمانهاي مدافع حقوق بشر نظير سازمان عفو بينالملل، سازمان حقوق بشر، دادگاه محاكمه جنايتكاران جنگي همه در راستاي اتحاد و هماهنگي تمام بشريت است. بشريت، خشونت و جنگ حركت امروز بشريت به سمت حق و عدالت است و بر خلاف گذشته كه جنگ و خشونت را نوعي افتخار ميدانست، امروز منفورترين موضوع در نزد تمام ملتها جنگ، خشونت و مردم آزاري است. امروز بشر به جاي خشونت، منشور حقوق بشر را تدوين كرده است و عليه جنايتكاران جنگي دادگاه تشكيل ميدهد و اينها همه گوياي اين است كه حركت بشريت به سمت رعايت حق و عدالت است. و اما «حسن ختام» این بخش دیدگاهها را به دیدگاه و بیانات ایشان درباره نقش زن در قیام عاشورا اختصاص دادیم: ------------ [1]. كافي، ج 5، 494. [2]. سوره انبياء، آية 107. [3]. سوره بقره، آية 185. [4]. سوره بقره، آية 83. [5]. سوره يوسف، آية 107. [6]. سوره حديد، آية 25. [7]. عوالي اللئالي 2: 241. [8]. سوره مؤمنون، آية 15. [9]. صدور اعلاميه جهاني حقوق بشر، دهم دسامبر 1948 ميباشد. [ويراستار] [10]. سوره بقره، آية 183. [11]. در تاريخ معاصر ايران مواردي از اين قبيل مشاهده ميشود كه براي نمونه ميتوان به جنبش تنباكو، انقلاب مشروطيت ايران، نهضت ملي شدن صنعت نفت، قيام پانزده خرداد 1342 و انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در سال 1356 اشاره كرد. [ويراستار] [12]. نهج البلاغه 3: 84.
|