|
درخشش و تداوم عاشورا با حضور شیر زنان
درخشش و تداوم عاشورا با حضور شیر زنان[1] درسهاى عاشورا درسهاى حادثه كربلا را بايد فصحا و علما، متفكرين، صاحبان قلم و روشنفكران دانشگاه و حوزه بيان كنند تا مردم بيش از پيش با عظمت عاشورا و شخصيت بىبديل ابىعبدالله (ع) آشنا شوند. ما از حركت امام از مدينه به سوى كوفه مخصوصاً رها كردن و ناتمام گذاشتن اعمال حج، درسهاى بىشمارى مىآموزيم. ياد مىگيريم كه وقتى اصل دين و اساس مكتب با خطر مواجه است، بايد حج را هم رها كرد. ما مىفهميم وقتى مبناى نگاه به انسانها تغيير مىكند و برخى مىخواهند به نام دين و مذهب، خلق خدا را بنده خود سازند، بايد حركتى جدى انجام داد. امام حسين (ع) به ما آموخت وقتى مىخواهند با تفسير خود، اسلام را معرفى كنند و بر منبر رسولالله (ص) بنشينند و دايه مهربانتر از مادر شوند و روح اسلام را مسخ نمايند، نبايد توقف كرد. در اينجا بايدها بىشمار است و حركت زيباى امام حسين (ع) تحليلهاى بسيارى مىطلبد كه از حوصله اين مطلب خارج است. من مىخواهم از درسهاى ديگر عاشورا بگويم. ... از ديگر درسهاى عصر عاشورا اين است كه قوام حادثه كربلا را به مرد و زن بدانيم. زن و مرد، با هم حادثه كربلا را خلق كردهاند و در آن نقش داشتهاند؛ يكى به شهادت و ديگرى به اسارت. اگر خدا خواسته كه حسين را شهيد ببيند، زينب، امكلثوم، سكينه و رباب هم اسراى كربلا هستند: «ان الله قد شاء ان يراهن سباياً»[2] و بىجهت نيست كه فرمودهاند اگر اسارت زينب و كاروان اسرا نبود، ارزش شهادت ابى عبدالله (ع) را از بين مىبردند و قدرت تبليغى بنىاميه نمىگذاشت كسى بفهمد كه ابى عبدالله (ع) شهيد شده و چه پيامى داشته است. اگر هم كسى مىفهميد مىگفتند عليه حكومت وقت قيام كرده و به آشوب دست زده است. اما اين زينب، ام كلثوم و دختران ابى عبدالله (ع) هستند كه در طول مسافرت، هر جا سخن گفتهاند، عالىترين و زيباترين حماسهها را خلق كردهاند و راه را براى استفاده از وجدان عقلى و عاطفى مردم هموار نمودهاند. خطبه حضرت زينب (س) در بازار كوفه را بنگريد: «يا اهل الكوفه، يا اهل الختل و الغدر و الخذل ... أتدرون و يلكم أىّ كبد لمحمّد (ص) فرثتم و أيَّ عهد نكثتم؟ وأيَّ كريمة له أبرزتم؟ و أىَّ حرمة له هتكتم؟».[3] ببينيد اين زن چگونه بين عقل و عاطفه و عقلانيت و احساسات را جمع كرده است. او مىگويد: «اى مردم اهل دروغ و نيرنگ! نيرنگْ خلاف انسانيت و عقل است. اى اهل دروغ و اهل مكر!...». زينب در اينجا از عقلانيت و انسانيت استفاده مىكند: «اىَّ كبد لرسول الله افرشتم؟»؛ مىدانيد چه جگر گوشهاى از پيغمبر را قطعه قطعه كرديد و از بين برديد؟ اين استفاده از عاطفه است! همين بانوى عالمه در مجلس يزيد بن معاويه و با استفاده از تاريخ فرياد مىزند: «اَمِنَ العدل يابن الطلقاء تخديرک حرائرک و إمائک و سوقک بنات رسول الله (ص) سبايا»؛[4] سابقه شما مشخص است. شما كسانى هستيد كه مخالف رسولالله (ص) و اعمال انسانى بوديد و اگر لطف جدّ ما نبود، هنوز در جهالت و وحشىگرى زندگى مىكرديد: «انتم الطلقا»، «اَمِنَ العدل يابن الطلقا...». آرى، اين شعار عدالتطلبى اوست و با اين گزينه، طرفدارى از حقوق انسانها را فرياد مىزند: اى يزيد! تو كنيزهاى خودت را پشت پرده نگاه داشتهاى و دختران پيغمبر را در مجلس نامحرم و به عنوان اسير حاضر كردهاى؟ پرواضح است كه يك زن به نام زينب، دختر اميرمؤمنان (ع) چقدر زيبا و متفكرانه بين تاريخ، عقل و عاطفه را جمع مىكند و در حضور مفسران رسمى دين و ظالمانِ به حقوق اوليه انسانها، از حقيقت دين مىگويد و بر ستمگرى و قلدرى ظالمانْ خط بطلان مىكشد. به همين جهت است كه آگاهانه و با استفاده از شناخت روانىِ ستمگران، وقتى از او مىپرسند اين حادثه را چگونه ديدى؟ مىگويد: «مارأيت إلّا جميلا»؛ من چيزى جز زيبايى نمىبينم. اين كلام آنچنان بر افكار جاهلى نسل بنىاميه وارد شد كه ديگر حرفى براى گفتن نداشتند. حاضرانِ در صحنه نيز با شنيدن اين كلمات سنگين كه هر كدام معنايى به بلندى تاريخ دارد، حزن و اندوهْ سراسر وجودشان را پر كرد. همگان يكبار ديگر ديدند كه گويى اميرمؤمنان (ع) است كه در مسجد كوفه خطبه ايراد مىكند، آن هم با آن صلابت و شجاعت. پس در حادثه كربلا مرد و زن همراه هم هستند و هيچ نگرانى ندارند و پا به پاى هم وارد كارزار مىشوند. در اينجا زهير و همسرش هم هستند... زينب و كاروان اسرا يك پيام داشتند و همانطور كه اشاره شد پيامآور پس از عصر عاشورا. البته دختران و زنان اهلبيت: نيز هر كدام نقش به سزايى داشتند، به همين جهت است كه ما معتقديم زن و مرد هيچ فرقى با يكديگر ندارند و آدميت زنها به اندازه آدميت مردهاست. اين حرف، بعضى از افراد ناآگاه را عصبانى مىكند؛ چرا؟ بحث فقهى كه عصبانيت ندارد. ما كه نگفتيم بُت بپرستيد، گفتيم آدميت زنها با مردها برابر است. ما در اين حادثه دردناك مىبينيم كه زنها در دفن شهدا بر مردها مقدم بودند. پس از واقعه كربلا، طايفه بنىاسد براى دفن شهدا تعلل مىكردند. زنها گفتند اگر شما مىترسيد، ما مىرويم و آنها را دفن مىكنيم. با اين سخن، مردها تحريك شدند. اين حركت بايد در بينش اسلامى زيربناى فكرى ما باشد؛ همچنين در فقه اسلامى در اخلاق اسلامى، در زندگى و برخورد اجتماعى هم بايد زيربنا باشد. زنها به خوبى توانستند در اين حادثه نقش مثبتى را ايفا نمايند و با تصميم بر دفن شهدا، بر ترس و هراس از بنىاميه فائق آمدند و مردها را نيز وادار كردند تا بر ترس و دلهره غلبه كنند. در حادثه كربلا و پس از كشته شدن امام، رباب مىگويد: من زير سايبان نمىروم، چون همسرم در مقابل خورشيد گرم سوزان افتاده است. مىگويند رباب يك سال در كربلا و در مقابل نور مستقيم خورشيد نشست و عزادارى كرد. بايد اين حركت را بالاى منبرها بگوييم و البته به شرط اينكه بعد نگوييم زنها بىوفا هستند! و چيزى سرشان نمىشود! بايد دهان اينهايى كه اين حرفها را با آگاهى مىزنند پر از آتش كرد و اگر ناآگاهانه حرف مىزنند، از خدا براى آنها طلب عقل و آگاهى كرد. اين وفاى زن است، كدام وفايى بالاتر از اين مىشود؟ يك سال در مقابل تابش خورشيد نشست و گفت من از اينجا تكان نمىخورم. زينب (س) گفت برايت سايبان درست كنم، گفت سايبان نمىخواهم، بدن ابى عبدالله (ع) در آفتاب است، آن وقت شما مىخواهيد براى من سايبان درست كنيد؟! اين يك درس است و بايد در سراسر فقه مطرح بشود، نه اينكه فقط بالاى منبر بگوييم. آيا درست است پس از اين همه شواهد و قرائن باز هم به يك روايتى كه به جعل شبيهتر از واقعيت است و از طريق اماميه هم نقل نشده، استناد كنيم كه پيغمبر فرمود: «اَخِروهن من حيث اخَّرَهن الله»؛ زنها را عقب بيندازيد، همانطور كه خدا آنها را عقب انداخته است. وقتى بگوييم پيغمبر فرموده: «اخرهن الله» با اين تعبير، او نمىتواند قاضى، مرجع تقليد، حاكم و رئيس جمهور بشود؛ چرا كه خدا آنها را مؤخر دانسته است! پس مفهوم «المومنون و المومنات والمسلمين و المسلمات، المصدقين و المصدقات» چيست؟ چرا بايد سخن يك شخص مجهول و ناشناخته را كه روايت او مرسل است و از نظر برادران اهل سنت هم سنديت ندارد و از طريق اماميه نيز نقل نشده پذيرفت؟! پس چرا در دهه عاشورا از زينب، ام كلثوم و رباب مىگوييم كه آنها چنين كردند و بعد از دهه مىگوييم «اخرهن الله» اصلا زنها ارزش ندارند! بايد به خدا پناه برد. از درسهاى ديگر عصر عاشورا، رعايت حقوق انسانها و حيوانها است. ابى عبدالله (ع) در حادثه كربلا عملا حقوق بشر و حقوق حيوانات را هم مراعات كرده است. ايشان وقتى به منزل «ذى حسم» رسيد، دستور داد به سربازان دشمن كه از راه رسيدهاند و تشنهاند آب بدهيد، اسبها و مركبهايشان را هم آب بدهيد. بعد فرمود به اين حيوانات، آهسته آهسته آب بدهيد، چون زياد گرما ديدهاند، اگر يك دفعه آب بخورند ناراحت مىشوند. بگذاريد مركبها آهسته آهسته آب بخورند. در كجاى دنيا مىتوان پيدا كرد كه به دشمن اينگونه نگاه كنند و علاوه بر رعايت حقوق انسانى، حقوق حيوانات را هم با اين اوصاف مراعات كنند؟! ------------ [1]. برگرفته از سخنرانی مرجع نو اندیش شیعه به مناسبت فرا رسیدن محرم الحرام سال 1428 هـ. ق در مدرسه فیضیه قم. [2]. بحارالانوار، ج 44، ص 364. [3]. الاحتجاج، ج 2، ص 111. [4]. الاحتجاج، ج 2، ص 125.
|