|
مفهوم کفر و کافر
در فقه مسائل و موضوعات فراوانی وجود دارد که میتوان بابهایی برای آن باز کرد و من هم تنها به یک موضوع اشاره میکنم که هم برادران اهل سنّت توجه کنند و هم برادران شیعه و همه علما: یکی از موضوعاتی که انسانهای غیر مسلمان را از بسیاری از حقوقشان؛ مانند حق ارث، حق قصاص، حق دیه و... محروم دانستهایم، کافر بودن آنهاست، بلکه میگوییم: (لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً).[1] با اینکه این آیه شریفه چهار یا پنج تفسیر دارد و یکی از آنها این است که: «الاسلام یعلو ولایعلی علیه»؛[2] حتی همین تفسیر هم میخواهد بگوید در حجّت و دلیل، شما غالبید؛ یعنی فقه ما میتواند و توان آن را دارد که پاسخگوی همهگان و همه مسائل باشد؛ آیات قرآن و اسلام میتواند پاسخگو باشد. علیرغم این معنا، حتی با این بیانی که در روایت «الاسلام یعلو ولایعلی علیه» گفتیم، امروزه میگویند آنان نمیتوانند هیچ گونه مسؤولیتی داشته باشند. حتی مدیر یک مدرسه هم نباید باشند. رئیس هیچ ادارهای نباید قرار بگیرند. ولی میتوانیم آنها را به جنگ ببریم و کشته بشوند. مالیات هم باید بپردازند. همه الزامات قانونیِ مسلمانان را باید رعایت نمایند؛ اما نمیتوانند و نباید در دانشگاه استاد باشند!! شمایی که چنین نسخهای میپیچید اقلاً توجه داشته باشید که (لَنْ يَجْعَلَ) چهار ـ پنج تفسیر دارد و شما فقط فلان تفسیر را گرفتید و بقیه را رها کردید که البته همان یک تفسیر هم معنای دیگری دارد. سیّد محمّد کاظم یزدی (صاحب عروه)[3] این مطلب را فرموده است. علامه طباطبایی[4] هم فرموده، ولی علامه طباطبایی میگوید ممکن است «نفی سبیل» در آیه شریفه اعمّ باشد؛ هم شامل دنیا شود و هم آخرت، هم محاجّه دینی، هم محاجّه خارجی و فیزیکی. اما کافرین، کافر کیست؟ مبنایی که میگویم آقایان نسبت به آن فکر کنند. از حضرات آیات آقای بجنوردی، آقای محقّق، از حضرت آقای موسوی [تبریزی] و از بقیه آقایان و فضلای حاضر در این نشست تقاضا میکنم روی این مبنا تدبّر کنند. در قرآن، کافر به چه کسی میگوید؟ تمام آیاتی که در قرآن، متذکّر کفر شده است، عذاب هم در کنارش آمده است. پس آیاتِ کافر با عذاب همراه است. عذاب از آنِ کسی است که حجّت بر او تمام باشد و الا قبح عقاب بلا بیان پیش میآید. اگر قاصر است که عذاب ندارد و اگر مقصّر است؛ یعنی میداند اسلام حق است و در عین این که میداند حق است، انکار و دشمنی میکند، این کافر است. در دنیا این چنین افراد، چند نفر هستند؟ آنکه برای تضعیف فرهنگ اسلام، نقشه بکشد با اینکه میداند فرهنگ اسلام بر حق است، اندک شمارد، به این چنین فردی ـ با توجه به اصطلاح قرآن؛ به قرینه و شاهد عذابی که در کنارش آمده و روایات مربوطه هم مؤیّد است ـ کافر میگویند. بنابراین، باید انسانها به سه دسته تقسیم شوند: مسلم، غیر مسلم و کافر. آن که در روایات از حقوق ممنوع شده است، کافر به این معناست، نه غیر مسلم. هفت میلیارد جمعیّت را از همه حقوق محروم بدانیم؟ این چه طرفداری از حقوق بشر است؟! ارث به آنها ندهید، به بچههایشان هم ارث ندهید؟! به هر حال، این یک مسأله است، مسائل دیگری هم وجود دارد که انشاءالله آقایان مطالعه کنند. از همه آقایان تقاضا دارم که از مطرح کردن نظریات با روشِ فقه سنّتی و روش مشایخ عظام، واهمهای نداشته باشند: (لايَخافُونَ فی الله لَوْمَةَ لائِم).[5] البته چنین مسائلی همیشه در تاریخ وجود داشته است. مرحوم سیّد محمّد باقر درچهای (قدس سره) استاد [آیتالله العظمی] آقای بروجردی، در اصفهان یک مسجد کوچکی داشت. در «مسجد نو» هم درس میگفت ـ آنچه میخواهم نقل کنم به سند مورد وثوق برای بنده نقل شده است؛ سندش را هم الآن دارم ـ وقتی فوت میکند، یک عدّهای جمع میشوند و آب میبرند به مسجدش تا هوای مسجد را آب کُرّ بگیرند، نه دیوار و زمین مسجد را؛ چون دیوار و زمین آن را قطعاً نجس میدانستند، بلکه هوای مسجد را با آب کُرّ شستشو دهند. سیّد تقی درچهای (قدّس الله روحه و رضوان الله علیه) که در تهران سکونت داشت، از طریق پدرش برای بنده نقل میکرد که یک مدرسی که در مدرسه صدر بازار اصفهان تدریس میکرد، میگفت بعد از آنکه مرحوم سیّد محمّد باقر، فوت کرد، یکی از آقایان متعیّنین اصفهان که یک کلاه نمدی قیمتی داشت، پیشم آمد و کلاهش را برداشت و گفت آقا من یک سؤال دارم؟ گفت بفرمایید. گفت آقا من با این کلاه نمدیام آب از حوض مسجد نوی اصفهان برداشتم و بردم آن سنگی را که سیّد محمّد باقر به آن تکیه میکرد و درس میگفت، آب کشیدم، بقیه هم آب آوردند و آب کشیدند. آیا به وظیفه دینیام عمل کردهام یا نه؟!! عنایت بفرمایید، وضع فقه، فقاهت و فقها این طور بوده است، به اینجاها میرسید. مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی در نجف چهها که بر سرش نیامده است. چرا اختلاف سلیقه در نظریههای علمی، این قدر باید هزینه ببار بیاورد و باعث بروز مشکل و خسران بشود؟! جای تأسّف دارد. ----------- [1]. نساء (4): 141. [2]. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 26، ص 14. [3]. مطلب از ایشان پیدا نشد. [4]. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 117. [5]. مائده (5): 54.
|