|
فرق حکم قضایی و حکم حکومتی
روایت 638 از امیرالمؤمنین با همین تعبیر «قضَی» آمده است: «قضى أمير المؤمنين (علیه السّلام) في دية الأنف [دیه بینی را حضرت مقرّر کردند، حضرت حکم کرد. لازم به توضیح نیست که در پرانتز متذکر بشوم، ولی در عین حال عرض میکنم که «قضَی»، گاهی به معنای «حَکَمَ» در موارد فصل خصومت و صدور حکم موردی است. قضا به معنای خاص و گاهی به همان معنای «حَکَمَ» است، حکم کلی (اقضا به معنای عام)؛ مثل (إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ).[1] پس مفاد حکم امام علی (ع) بر حسب مورد فرق میکند. اینجا ما الآن یک بخشنامه در همین روایت 638 داریم که حضرت این موارد را به صورت کلی ذکر فرمودهاند:] إذا استؤصل مائة من الإبل... [و ادامه پیدا میکند] و دية العين إذا فقأت خمسون من الإبل و دية ذكر الرّجل إذا قطع من الحشفة مائة من الإبل... و كذلك دية الرِّجل و كذلك دية اليد».[2] همین طور اینها یک سری از مجعولات و مقررات کلی هستند که همه آنها با «قضَی» تعبیر شدهاند. در روایات ما این مطلب وجود دارد که امیرالمؤمنین اینها را مقرر فرمودند، نظر دادند و بخشنامه کردند. روایت دیگر این است که: «افتی امیر المؤمنین (ع) فکتب النّاس فتیاه و کتب به امیرالمؤمنین (ع) الی اُمَراءه و رؤوس اجناده»[3] بعد، یک به یک این موارد دیات در همین بخشنامهای که امیرالمؤمنین صادر فرمودهاند، دیده میشود. موارد بهکار رفتن این تعبیر در روایات فراوان است. یا تعبیر دیگر در روایت از امام صادق (ع) این است. توجه کنید که چرا وقتی امام صادق (ع) میخواهد این مسأله را بیان کند، به صورت یک حکم شرعی بیان نمیکند که دیه بینی این قدر است؟ میفرماید: «قضی امیر المؤمنین کذا»، امیرالمؤمنین این طور حکم کرده است. خیلی فرق میکند که حضرت به صورت یک مسأله کلی که ظاهرش این است که حکم الهی است، مطلب را بیان بفرماید یا این طور: عن أبی عبد الله (ع) روایت را مرحوم کلینی و مرحوم شیخ طوسی نقل کردهاند: «أنّ علیّاً (علیه السّلام) قضی فی شحمة الأذُن ثلث دیة الأذُن».[4] حضرت فرمودند بر نرمی گوش یکسوّم دیه مقرر میشود. دندانهای صبی را باز تعبیر «قضَی» کرده و همین طور کسی که ستون فقراتش بشکند، «قضی علیٌّ (ع)» در مورد جنین «جَعَلَ» امیر المؤمنین علی (ع) دیة الجنین مائة دینار و این تعبیرات، بسیار بسیار زیاد است. کتاب ظَریف و طبق ضبط برخی، ظُریف که از امیرالمؤمنین علی (ع) در باب دیات بوده و ظاهراً به نحو کامل به دست ما نرسیده، مرحوم شیخ طوسی در تهذیب، مجموعه آن را تا حدودی نقل کرده، همه این تعبیراتی است که با همین «قضَی» و «حَکَمَ» و «وَضَعَ» و «جَعَلَ» و امثال اینهاست. من فکر میکنم یکی از گامهای جدیای که باید در کار تحقیق برداشته بشود، اوّل این است که ماهیت دیه معلوم بشود. اگر واقعاً تقدیر الهی است و شرع این طور به صورت کلّی مقرر کرده، ما یک وظیفهای داریم و اگر نه، در این زمینه تقدیری نبوده و اصلاً وقتی ما میگوییم امیرالمؤمنین مقرر کرد؛ یعنی تقدیری از ناحیه خداوند ندارد؛ چون دین بعد از پیغمبر کامل شد و دیگر، ائمه تشریع حکم کلی الهی ندارند، البته میتوانند از حکمی خبر بدهند که قبلاً بیان نشده، اما خود امیرالمؤمنین که جعل حکم نمیکند؛ چون دین کامل شد و او پیغمبر نیست. حال که امیرالمؤمنین اینها را وضع و جعل کردند، پس معلوم میشود که اصل اینها جعل از ناحیه حق تعالی به عنوان دین و تشریع الهی نداشته و ما باید برویم روی اینها بحث کنیم، بحثهای ثانوی پیش میآید که آیا اقتضائات آن زمان، دخالت داشته یا نداشته، قابل تقدیر است یا قابل تقدیر نیست؟ ولی اگر گفتیم تقدیرات الهی است، یک باب دیگر است، آن همین بحث مصلحت و حکم حاکم و امثال اینها در آنجاها میآید. این یک احتمالی است که میتواند در مسأله طرح و بررسی بشود. ---------- [1]. احزاب (33): 36. [2]. وسائل الشیعة 29، ص 288. [3]. همان، ص 289. [4]. همان، ص 297.
|