|
ضامن جریره
جریره به معنای جنایت و گناه است و به آن جریره گفتهاند، چون کیفر و عقوبت را به سوی جانی میکشاند (طریحی، بیتا، ج3، ص 244). اسلام دو نهاد حمایتی «ولای عتق» و «ولای خصمان» جریره را که در زمان جاهلیت جریان داشت، پذیرفت و ساماندهی کرد. «صاحب ریاض» میگوید: «اصحاب گفتهاند عقد ولای جریره عقدی است که در صدر اسلام، بلکه در زمان جاهلیت جریان داشته، پس عموم (اوفُوا بِالعُقُود) (مائده (5): 1) آن را فرا میگیرد و مقتضای آن لزوم است» (طباطبایی، 1418 ق، ج14، ص 410). در صحیحه «هشام بن سالم» از قول امام صادق (ع) آمده است: «هرگاه مردی با دیگری عقد ولا برقرار کند، از او ارث میبرد و دیه جنایت وی بر اوست».[1] و در صحیحه حذّاء آمده است: «از امام صادق (ع) در باره مردی پرسیدم که اسلام آورد و با مردی از مسلمانان عقد ولا برقرار کرد، فرمود اگر ضامن دیه و جنایت او بشود، از او ارث میبرد» (محقق حلی، 1408 ق، ج 4، ص 35).[2] ظاهراً ضمان جریره در دو حالت پدید میآمده است: حالت اول اینکه فردی بندهاش را آزاد کند و به هنگام آزادکردن، از جریره او تبری نجسته باشد که ضامن جریره او بوده است. این قسم در زمان ما موضوعیت ندارد؛ چون بردهداری منسوخ شده است. حالت دوم عقدی است بین دو نفر[3] که یکی یا هر دو وارث نداشتند؛ مبنی بر اینکه هریک دیگری را یاری و از او دفاع کند و دیه او را بپردازد و پس از مرگ از او ارث ببرد و این دو صورت دارد؛ چنانکه در جواهر میگوید: «در صورت اول کسی که وارث نداشته میگفته با تو پیمان میبندم بنا بر اینکه مرا یاری کنی و از من دفاع کنی و دیه مرا بپردازی و از من ارث ببری و دیگری میگفت قبول کردم».[4] و در صورت دوم یکی از آن دو میگفته با تو پیمان میبندم بنا بر اینکه مرا یاری کنی و تو را یاری کنم، از من دفاع کنی و از تو دفاع کنم و دیه مرا بپردازی و دیهات را بپردازم و از من ارث ببری و از توارث ببرم و دیگری میگفت قبول کردم».[5] ------------ [1]. «اذا والی الرجل الرجل فله میراثه و علیه معقلته» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 7، ص 171). [2]. عن رجل اسلم فتوالی رجلاً من المسلمین، قال: «ان ضمن عقله و جنایته ورثه و کان مولا» (ابو جعفر محمد طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۹، ص ۳۹۸؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۷، ص 546). [3]. در شرائع الاسلام میگوید: «من توالی الی احدی یضمن حدثه و یکون ولاؤه له، صح ذلک» (نجم الدین جعفر بن حسن (محقق حلی) شرائع الاسلام، ص ۳۹). [4]. «عاقدتک علی ان تنصرنی و تمنع عنی و تعقل عنی و ترثنی» و دیگری میگفته قبلت» (محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 39، ص ۲۵۵؛ ملاعلی قزوینی، صیغ العقود و الایقاعات (محشی)، ص 148). [5]. «عاقدتک علی ان تنصرنی و انصرک و تمنع عنی و امنع عنک و تعقل عنی و اعقل عنک و ترثنی وارثک و دیگری میگفت قبلت» (همان).
|