|
۲. عاقله در لغت، روایات و فقه
۲-۱. عاقله در لغت عاقله در لغت به معنای قوم، گروه یا جماعتی است که از افراد خود حمایت میکند؛ چنانکه در «منجد» میگوید: «عاقله مرد عصبه او هستند»[1] و در معنای عصبه نیز میگوید: «عصبه، قوم (گروه و خویشان) مرد هستند که به عصبیت از او حمایت میکنند»[2] و «عصبیت؛ یعنی ارتباط شدید شخص به خویشان و گروهی که او را به جد یاری میکنند».[3] «ابن اثیر» در «نهایه» میگوید: «عصبه نزدیکان شخصی از طرف پدر هستند».[4] و در «صحاح» میگوید: «عصبه مرد، فرزندان و خویشان او از طرف پدر هستند و آنها را عصبه نامیدهاند، چون مرد را احاطه کردهاند، پدر از یک طرف، فرزند از یک طرف، عمو از یک سو و برادر از سوی دیگر».[5] مشاهده میشود که در معنای عاقله بین لغویان اختلاف است؛ زیرا در اینکه چه کسی در قبیله از فرد حمایت میکرده است، اختلاف شده که آیا قوم او هستند که متعصبانه از او حمایت میکردند یا خویشان او از طرف پدر؛ چنانکه «المنجد» میگوید.[6] و نیز گفته شده: «عاقله، عصبه و خویشان از طرف پدر هستند که دیه خطا را میپردازند»[7] و ظاهراً عاقله را عاقله گفتهاند، چون «در جاهلیت که دیه غالباً به شتر بوده، قاتل یا کسان او را مجبور میکردند که شتران را ببرند و بر در خانه ورثه مقتول بخوابانند (زانوی شتران را ببندند)» (مصاحب، 1374، ج 2، ص 1652؛ نجفی، 1365، ج 43، ص 413).[8] پس ظاهراً مراد از عاقله کسانی بودند که شتر را به اهل مقتول میپرداختند؛ یعنی برای آنها به زانوی شتران عقال میزدند و شتران را به این ترتیب تسلیم آنها میکردند و اینها پیش از اسلام قوم و قبیله قاتل بودند که معمولاً با او ارتباط خونی داشتند و همه از یک پشت بودند. بنابراین، بهطور عادی شامل برادران و عموها و عموزادهها و اجداد میشد و زنان نیز مطرح نبودند؛ چون مالک اموال عمدتاً مردها بودند و زن، خود جزء مایملک مرد به حساب میآمد. بسا در این حمایت موالی (کسانی که آزاد شده بودند؛ خواه خسمان جریره را نیز پذیرفته باشند یا خیر) و صاحبان جوار (کسانی که در حمایت قبیله قرار داشتند) و احتلاف (افراد یا قبایل دیگر که با آنها پیمان موّدت و نصرت داشتند) نیز مشارکت داشتند. پس «اگر فردی از افراد قبیله، فردی از قبیله دیگر را میکشت، قبیله مقتول از قبیله قاتل تسلیم قاتل را میخواست تا به قصاص مقتول بکشد و یا دیه مقتول را بپردازند. در پرداخت وجه دیه خویشاوندان و افراد قبیله شرکت میکردند» (مصاحب، 1374، ج 2، ص 1708). با این بیان ممکن است مراد از عاقله به معنای لغوی آن کسانی باشند که شتران را به اهل مقتول تسلیم میکردند؛ خواه از بستگان نسبی و سببی و ولایی او باشند یا نباشند، فرد باشد یا جمع، زن باشد یا مرد، همشهری او باشند یا هر کس دیگر. اختلاف تعبیر در روایات وارده نیز مؤید این معناست؛ چنانکه در آنها از واژههای عشیره، ورثه، اولیا، قوم، عصبه، قبیله و غیر اینها استفاده شده است، با اینکه روشن است معنای این واژهها یکی نیست و آنها از حیث معنایی متداخلند و سعه و ضیق دارند. ۲-۲. عاقله در روایات پرسش دیگری که در اینجا مطرح است، این است که از نظر شارع اسلام، منظور از عاقله چه کسانی هستند؟[9] عاقله مأخذ قرآنی ندارد، ولی در بخشی از روایات، تحت چند عنوان از آن یاد شده است که به آنها اشاره میشود. در بخشی از روایات در قالب چند واژه از عاقله حکایت شده است، از جمله عشیره، قرابه، ورثه، قوم، قوم پناهدهنده، عصبه، اهل البلد، اولیا، قبیله و بطن. در روایتی از امام علی (ع) نقل شده است که آن حضرت از کسی که به خطا دیگری را کشته بود، میپرسد: «عشیره و نزدیکان تو چه کسانی هستند»؟[10] در روایتی دیگر از امام باقر یا صادق (ع) نقل شده است که در باره مردی که مرد دیگری را به خطا کشته بود و پیش از آنکه دیه او را بپردازد، فوت کرده بود، فرمود: «دیه بر ورثه اوست و اگر عاقله ندارد، بر امام است که از بیت المال بپردازد».[11] در این روایت چنانکه پیداست ورثه را عاقله میداند. و در روایتی دیگر عاقله را قوم او دانسته است؛ چنانکه نقل شده است، محمد بن ابی بکر، به امیرالمؤمنین علی (ع) نامه نوشت و در مورد مرد دیوانهای که مرد دیگری را به عمد کشته بود، پرسش کرد، حضرت «عمد او را خطا و دیه او را بر قومش قرار داد».[12] در روایتی دیگر، محمد بن مسلم، از امام صادق (ع) نقل میکند که فرمود: «کسی که به قومی پناهنده شود و آنان ولایت او را اقرار نمایند، میراث آن فرد برای آنان و دیه او بر آنان است».[13] این روایت ظاهراً مربوط به موالات است و اگر اینگونه باشد، به سبب پیمان یا ولای جریره نیز یک قوم، عاقله فردی میشوند که به آنها ملحق شده است. در روایتی دیگر، عاقله را عصبه شخص میداند؛ چنانکه از امام صادق (ع) نقل است که فرمود: «دیه جنین آن زن بر عصبه سارق کشتهشده است».[14] و در صحیحه محمد بن قیس، از امام صادق (ع) نقل میکند که: «امیرالمؤمنین (ع) در باره زنی که مردی را آزاد کرد و ولای او را شرط کرد و فرزندی داشت، قضاوت کرد که ولای آن مرد به عصبه آن زن ملحق است که دیه او را میپردازند، نه به فرزندش».[15] و در یک روایت که پیشتر به آن اشاره شد، بعد از خویشان، همشهریان او را تضمین میکند و در واقع عاقلهاش را آنان میداند. «اگر خویشان پدری و مادری ندارد، دیه او را بر اهالی موصل توزیع کن»[16] که معنایش آن است از بیت المال موصل بپردازد. در یک روایت، تعبیر به اولیا کرده است؛ چنانکه از امام باقر (ع) نقل است که فرمود: «دیه جنایت خطایی بادیهنشین بر اولیای بادیهنشین اوست... و دیه جنایت خطایی شهرنشین بر اولیای شهرنشین اوست».[17] و در یک روایت از امام علی (ع) نقل است که عاقله را قبیله آنان دانسته و فرموده است: «من دیه دوکشته شده را بر قبایل آن چهار نفر قرار میدهم».[18] و از طریق اهل سنت نقل است که پیامبر (ص) نوشتند: «دیه هر بطن بر اوست».[19] ۲-۳. عاقله در فقه اختلاف در روایات باعث شده است که در معنای مراد از عاقله اختلاف شود و فقیهان شیعه و اهل سنت در باره اینکه عاقله چه کسانی هستند و از کجا شروع و به کجا منتهی میشوند، نظرات مختلفی ابراز کنند. نظرات برخی از فقیهان شیعه و اهل سنت را نقل میکنیم: «محقق حلی» میگوید: «محل عاقله، عصبه، آزادکننده، ضامن جریره و امام است و عصبه شامل کسانی است که به واسطه پدر به شخصی منسوبند؛ مانند برادران و فرزندان ایشان و عموها و فرزندان آنان و شرط نیست که میراثبر باشند».[20] «صاحب جواهر» میگوید: «نظر «شیخ مفید» و «شیخ صدوق» و «فاضلین» (محقق حلی و علامه حلی) و «شهیدین» (شهید اول و ثانی) و غیر ایشان همین است» (نجفی، 1365، ج 43، ص 415). محقق میگوید: «و نیز گفته شده که عصبه کسانی هستند که اگر قاتل کشته میشد، دیه او را به ارث میبردند»[21] و صاحب جواهر میگوید: «شیخ طوسی و صاحب غنیه و صاحب اصباح نیز نظرشان همین است» (همان، ص 417). «شیخ طوسی» میگوید: «دیه قتل خطایی بر عاقله است؛ یعنی کسانی که، اگر قاتل کشته میشد، دیه او را به ارث میبردند و بر کسانی که از دیه او ارث نمیبردند، به هیچ رو چیزی نیست».[22] و «در رأی حنفیها نظام عاقله تطور یافته و از خانواده به عشیره و سپس قبیله و سپس دیوان و سپس حرفه و در آخر به بیت المال کشیده شده است» (شفیعی سروستانی، 1376، ص 398). حنبلیها میگویند: «دیه جز بر کسی که نسبش نسبت به قاتل شناخته شده باشد و یا معلوم باشد از گروهی است که متحمل دیه هستند، حمل نمیشود... کسانی عاقله قاتل حساب میشوند که با او در جد قريب مشترك باشند... اگر از «فخذ» واحدي باشد -كه ميدانيم همه آنان مسئوول پرداخت ديه هستند- واجب است همه آنان دیه او را بپردازند؛ چه تک تک افراد نسبت خود را با او بدانند یا نه... و اگر نسبت قاتل با هیچکس روشن نشد، دیه بر بیت المال است».[23] این عبارات به وضوح نشان میدهند که بر حدود عاقله بین فقیهان توافق نیست و این عدم توافق ناشی از اختلاف ارباب لغت و روایات است و شاید بشود گفت عاقله حد معینی نداشته و صاحبان مال از ورثه، عصبه، عشیره، قبیله، شعب و امت به ترتیب میتوانستهاند عاقله باشند و در مواردی که جانی (سبب قتل یا جرح) هیچ ضامنی نداشت، همشهریان و به تعبیر امروزی هموطنان او عاقلهاش بودند و قهراً از بیت المال آنان دیه جنایت او پرداخت میشد؛[24] چون سود این شخص متعلق به آنان بود؛ پس زیان ناخواسته او نیز بر آنان بود. چنانکه امروزه نیز اتباع هر کشور بهطور عام مورد حمایت دولت خود هستند و در هر صورت، این پرسش مطرح میشود که پای عاقله به هر معنا، در چه مواردی بهمیان میآید؟ ----------- [1]. «عائلة الرجل: عصبته» (لوئیس معلوف، المنجد، ص 520). [2]. «العصبة، ج عصبات، قوم الرجل الذين يتعصبون له» (همان). [3]. «العصبة، شدة ارتباط المرء بعصبة أو جماعة و الجدا فى نصرتها» (همان). [4]. «العصبة الاقارب من جهة الاب» (مجدالدین ابوالسعادات ابن اثیر، النهایة، ج ۳، ص 245). [5]. «عصبة الرجل بنوه و قرابته لابيه و انما سموا عصبة لانهم عصبوا به اى احاطوا فالاب طرف و الابن طرف و العم جانب و الاخ جانب» (اسماعیل بن حماد جوهرى، صحاح اللغة، ج 1، ص 192). [6]. «او قرابته من قبل الاب» (لوئیس معلوف، المنجد، ص 520). [7]. «العاقلة، هى العصبة والاقارب من قبل الاب الذين يعطون دية الخطا» (همان). [8]. و نیز گفته شده: به وی عاقله گفتهاند، چون آنها را از کشتن قاتل با درخواست قصاص باز میداشت یا بهخاطر اینکه دیه او را که همان عقل است، میپرداختند (محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 39، ص 255). [9]. در ماده (۳۰۷) قانون مجازات اسلامی، مصوب سال ۱۳۷۰ آمده است: «عاقله عبارت است از بستگان ذکور نسبی پدر و مادری یا پدری به ترتیب طبقات ارث؛ بهطوری که همه کسانی که حین الفوت میتوانند ارث ببرند، به صورت مساوی عهدهدار پرداخت دیه خواهند بود» و در تبصره ذیل این ماده میگوید: «کسی که با عقد ضمان جریره، دیه جنایت دیگری را برعهده گرفته است، نیز عاقله محسوب میشود». [10]. «من عشیرتک و قرابتک ؟» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۷، ص 364؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۹، [11]. «ان الدیة علی ورثته فان لم یکن له عاقلة فعلی الوالی من بیت المال» (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۹، ص 304). [12]. «فجعل الدیة علی قومه و جعل خطأ و عمده سوا» (همان، ص ۳۰۷). [13]. «من لجأ الی قوم فاقرواب ولایته کان لهم میراثه و علیهم معقلته» (همان، ص 304). [14]. «و دیة سخلتها علی عصبة المقتول السارق» (همان، ص ۳۰۸). [15]. «قضى اميرالمؤمنين (ع) على امرأة أعتقت رجلاً و اشترطت ولاه و لها ابن فالحق ولاه بعصبتها الذين يعقلون عنه دون ولدها» (همان، ج 16، ص 52). [16]. «وان لم يكن له قرابة من قبل ابيه و لاقرابة من قبل امه فقض الدية على اهل الموصل» (همان، ج١٩، ص 3٠1). [17]. «فدیة ما جنی البدوی عن الخطاء علی اولیانه البد و بین ... فان دیة ما جنی من الخطا علی اولیاء لله من القرویین» (همان، ص 305). [18]. «انا اجعل دية المقتولين على القبائل الاربعة» (همان، ص 173). [19]. «فی حدیث علی (ع): کتب علی کل بطن عقوله» (محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج 13، ص 54). [20]. «فهو (اى المحل) العصبة و المعتق و ضامن الجريرة و الامام و ضابط العصبة من يتقرب بالاب كالاخوة و أولادهم و العمومة و أولادهم و لایشترط کونهم من اهل الارث فی المال» (محقق حلی، شرائع الاسلام، ج 4، ص 288). [21]. «و قیل هم الذین یرثون دیة القاتل لو قتل» (همان). [22]. «و اما دية قتل الخطاء فانها تلزم العائلة الذين يرثون دية القاتل ان لو قتل و لايلزم من لايرث من ديته شيئاً على حال» (ابو جعفر محمد طوسی، النهاية، ص 737). [23]. «و لايحمل العقل الا من يعرف نسبه من القاتل أو يعلم أنه من قوم يدخلون كلهم فى العقل و من لايعرف ذلك منه لايحمل وإن كان من قبيلته... فيعقل عنهم من يشاركهم فى نسبهم إلی أب الادنى... لكن إن كان من فخذ واحد يعلم أن جميعهم يتحملون وجب أن يحمل جميعهم سواء عرف أحدهم نسبه أو لم يعرف، ... إن لم يثبت نسب القاتل من أحد فالدية فى بيت المال» (ابن قدامه، المغنى، ج 9، ص 520). [24]. چنانکه در مورد اهل ذمه هم وارد شده است: فان لم يكن لهم مال رجعت الجناية على امام المسلمين لانهم يؤدون اليه الجزية» (حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۱۹، ص ۳۰۰) و نیز حضرت امیر (ع) در باره مرد مسلمانی که مسلمان دیگری را به خطا کشته بود، فرمود: «اگر کسی نداشته باشد، من ولی او هستم و از جانب او پرداخت میکنم». «فانا ولیه و المؤدی عنه ولایبطل دم امراء مسلم» (همان، ص ۳۰۱).
|