|
پیشینه دیه
این پرسش مطرح است که آیا دیه پیش از اسلام و در زمان جاهلیت سابقه داشته است یا خیر و اگر سابقه داشته چقدر بوده است؟ و صد شتر چگونه و از چه زمان سنت نهاده شد؟ ظاهر پارهای از روایات و نقلهای تاریخی این است که پرداخت دیه به شتر در زمان جاهلیت سابقه داشته است؛ چنانکه در «حاشیه سیره نبوی» آمده است: «نخستین کسی که شتر را به عنوان دیه پرداخت کرد، زید بن بکر بن هوازن بود» (ابن هشام، 1360، ج1، ص 163). و نیز نقل شده است: اولین کسی که دیه را صد شتر قرار داد، «ابو سیاره» بود، چنانکه «ابن قتیبه» میگوید: «اولین کسی که دیه را صد شتر قرار داد، ابو سیاره عدوانی بود و گفته شده اولین کس عبدالمطلب بود که قریش و دیگر عرب از او گرفتند و رسول الله (ص) آن را در اسلام تثبیت نمود» (ابن قتیبه، 1394، ص 552).[1] «یعقوبی» در باره سنت عبدالمطلب میگوید: «عبدالمطلب زنانی گرفت و فرزندانی برای او متولد شدند و چون پسرانش به ده نفر رسیدند، گفت: خدایا من کشتن یکی از ایشان را برای تو نذر کرده بودم و اکنون در میانشان قرعه میزنم، پس قرعه را به هر کدام که میخواهی بیانداز، قرعه زد و قرعه بهنام عبدالله بن عبدالمطلب که او را بیش از همه فرزندان خود دوست میداشت، اصابت نمود... عبدالمطلب عبدالله را میبرد تا قربانی کند. لکن چون قریش آن را شنیدند... گفتند: ای ابوالحارث، راستی اگر این کار را انجام دهی، در میان قوم سنت خواهد شد. گفت: من با پروردگار خود عهد کردهام... بعضی از ایشان بدو گفتند: فدیه او را بده... سپس صد شتر آورد و میان آنها و عبدالله قرعه زد و قرعه بهنام شتران درآمد. پس مردم صدا به تکبیر بلند کردند... آنگاه گفت: من دیگر بار قرعه میزنم، پس قرعه زد و بهنام شتران افتاد... سپس در نوبت سوم قرعه زد و بهنام شتران درآمد. پس آنها را قربانی کرد... و دیه (آدمی) از شتر بر همانچه عبدالمطلب سنت نهاد، قرار گرفت» (یعقوبی، 1358، ج1، ص 328 ـ 325). داستان نذر عبدالمطلب را دیگران نیز با تفاوت نقل کردهاند. «ابن هشام» مینویسد: «عبدالمطلب نذر کرده بود که اگر خداوند ده پسر به او بدهد، یکی (یا آخرین پسرش) را قربانی کعبه کند و چون فرزند دهم وی بهدنیا آمد، قرعه زده شد و قرعه بهنام عبدالله که آخرین فرزند وی بود، بیرون آمد و چون عبدالمطلب خواست به نذرش وفا کند، مردم مانع شدند و راه چارهای ارائه شد که بین ده شتر که در آن زمان دیه یک انسان بود (ابن هشام، 1360، ج1، ص 163) و عبدالله قرعه زده شود، اگر قرعه بر شتر آمد، عبدالله از ذبحشدن نجات یابد و اگر قرعه بهنام عبدالله بیرون آمد، ده شتر دیگر بر شتران بیافزایند و باز هم قرعه بزنند و به همین ترتیب ادامه دهند. این عمل تکرار شد و شتران ده تا ده تا افزایش یافت تا به صد شتر رسید و قرعه بهنام شتران درآمد (همان، ص 160 به بعد) و دو بار دیگر هم تکرار کردند و باز قرعه بهنام شتران درآمد و ظاهراً از اینجا بود که دیه انسان صد شتر قرار گرفت؛ یعنی معلوم شد که خالق انسان، جان او را برابر صد شتر دانسته است» (طبرسی، 1365، ج2، ص 306 به بعد). اگر قصه مذکور را درست بدانیم، مطرح میشود که مگر جناب عبدالمطلب چه موقعیتی داشت که خداوند سنت او را در اسلام جاری ساخت؟ آیا او در مقام و مرتبهای بود که از برخی مغیبات عالم مطلع باشد؟ یا خداوند خواسته است از این طریق به عبدالمطلب و از طریق او به مردم بفهماند که دیه یک انسان صد شتر است یا دیه فرزند گرامی او عبدالله، صد شتر است یا حکمی است که پیش از آن در دین حضرت ابراهیم و اسماعیل (ع) وجود داشته و دو باره احیا شده است؟ اگر این قصه را نپذیریم، چون نقل آن از این طرق حجت نیست[2] و تنها ما باشیم و سنتی که جناب عبدالمطلب برقرار کردند و به دلیل روایات واردشده از طریق اهل بیت (ع) قابل قبول است؛ چنانکه در روایات از پیامبر (ص) وارد شده است که فرمود: «ای علی! عبدالمطلب در زمان جاهلیت (پیش از اسلام) پنج سنت نهاد که خداوند آنها را در اسلام اجرا و انفاذ کرد... در قتل صد شتر قرار داد که خداوند آن را در اسلام جاری ساخت» (حر عاملی، 1389 ق، ج 19، ص 145).[3] و منظور از سن، عین است؛ یعنی آن جناب، صد شتر را تعیین کرد. این احتمال وجود دارد که سنت آن جناب از باب کارشناسی باشد و او به عنوان یک کارشناس مسلط بر اوضاع و شرایط زمان خودش تشخیص داد که صد شتر را به عوض جان یک انسان کشتهشده قرار دهد و خداوند این تعیین و سنت را در اسلام امضا کرد؛ چون آن را در آن شرایط مکفی میدانست و نیز میخواست وضعیت دیه را سامان دهد. از برخی نقلها بهدست میآید که دیه معین نبوده و از 5 شتر تا ۱۰۰۰ شتر نوسان داشته است و ظاهراً به حسب اصالت و موقعیت و پشتوانه اجتماعی افراد متفاوت بوده است؛ مثلاً اگر برده یا غیر اصیل بود، دیهاش 5 شتر و اگر اصیل بود، ده شتر بوده است؛ چنانکه صاحب «اغانی» میگوید: «دیه برده و همپیمان 5 شتر و دیه کسی که نژاد عربی خالص داشت، ۱۰ شتر بود» (شفیعی سروستانی و...، 1376، ص 42).[4] «ابن هشام» در جایی که قضیه نذر عبدالمطلب را نقل کرده است، میگوید: «گفت: دیه در میان شما چه قدر است؟ گفتند۱۰ شتر» (ابن هشام، 1360، ج1، ص 163) و دیه پادشاهان ۱۰۰۰ شتر بوده است؛ چنانکه در «بلوغ الارب» نقل شده است که گروهی گفتند: «اگر دیه پادشاهان دهید میپذیریم و اگر خودداری کنید میجنگیم، پس دیه پادشاهان را که هزار شتر بود، پرداختند» (همان، ص 41).[5] «دینوری» میگوید: «مردی از خوارج شبانه در کمین مسعود بن عمرو [بن سعید بن عاص] نشست و چون برای نماز صبح از خانه بیرون آمد، با کارد به او حمله کرد و او را کشت، ازدیها جمع شدند و گفتند به خدا سوگند کسی غیر از تمیمیها او را نکشته است و ما سالار بنی تمیم، احنف بن قیس را خواهیم کشت. احنف به قوم خود گفت: ازدیها شما را متهم کردهاند که دوست ایشان را کشتهاید... و چارهای از پرداخت خونبهای او نیست و هزار ماده شتر فراهم آوردند و برای ازدیها فرستادند و این مقدار خونبهای پادشاهان بود و ازدیها خشنود شدند و از تعقیب موضوع دست برداشتند».[6] این نقل و برخی نقلهای دیگر حاکی از آن است که هر کس زورش میرسید، بیشتر میگرفت؛ چنانکه نقل شده است، «قبیله حارث بن عبدالله بن بکر برای کشتهشده خودشان از دیگران دو دیه میگرفتند و هرگاه لازم میشد، دیه دهند یک دیه میدادند» (همان، ص 42)[7] و نیز نقل است که: «بنی نضیر خود را برتر از بنی قریظه میدانستند، هرگاه فردی از بنی قریظه فردی از بنی نضیر را میکشت، قصاص میشد و اگر به عکس اتفاق میافتاد، صد وسق خرما دیه میپرداخت».[8] و در تفسیر تبیان آمده است: «یهود در نزاعی که داشتند، پیامبر (ص) را به قضاوت در میان خود پذیرفتند. حضرت میان آنان قضاوت کرد و زمانی که میخواستند از محضر آن حضرت خارج شوند، بنی قریظه، بنی نضیر را نگه داشتند و گفتند: ای ابوالقاسم! اینها برادران ما هستند، هرگاه کسی از ما را بکشند، اجازه قصاص نمیدهند و به ما فقط ۷۰ وسق (تقریباً معادل ۱۲6۰۰ کیلو) خرما میدهند و اگر ما از آنها کسی را بکشیم، قصاص میکنند و ۷۰ وسق خرما هم میگیرند و اگر دیه بگیرند، 140 وسق خرما دریافت میکنند و این گونه است جراحتهای ما که نصف جراحتهای ایشان است» (طوسی، 1400 ق، ج 3، ص 526).[9] از این نقل استفاده میشود که از دید بنی نصیر هر یک از بنی قریظه نصف یک فرد از بنی نضیر ارزیابی میشد. ازاینرو، اگر بنی نضیر از بنی قریظه میکشت، بنی نضیر اجازه قصاص نمیدادند؛ چون فرد قرظی را کمتر میدانستند و اگر بنی قریظه از بنی نضیر میکشت، قصاص میکردند و فاضل را هم میگرفتند یا دو دیه دریافت میکردند. «احمد ادریس» میگوید: «دیه در زمان جاهلیت از یک قبیله به قبیله دیگر فرق میکرد... مرد آزاد و شریف دیهاش متفاوت با مرد عادی بود، عرب خالص غیر از همپیمان بود... و نیز مقدار دیه به نسبت جایگاه قبیله مجنی علیه در میان دیگر قبایل از حیث قدرت و ضعف متفاوت بود. دیه بهطور عادی نزد قریش ده شتر بود، سپس این مقدار بعد از نذر عبدالمطلب، جد پیامبر (ص) افزایش یافت و به صد شتر رسید، اما دیه بزرگان و فرماندهان، گاه به ۱۰۰۰ شتر میرسید و دیه همپیمان، نصف دیه کسی بود که از فرزندان قبیله بود و نسبش به آن میرسید» (احمد ادریس، 1986 م، ص 62- 61).[10] --------- [1]. «أوّل من سنّ الدية، مائة من الإبل أبوسيّارة العدواني... و يقال: إنّ أوّل من سنّ ذلك عبدالمطلب، فأخذت به قريش والعرب و أقرّه رسول الله (ص) في الإسلام». [2]. و اشکالات دیگری نیز بر آن وارد است از جمله اینکه آیا نذر عبد المطلب به این ترتیب مشروعیت داشته است؟ با توجه به اینکه معتقدیم اجداد پیامبر (ص) موحد بودهاند. [3]. «یا علی! عبدالمطلب سنّ في الجاهلیّة خمس سنن أجراها الله له في الإسلام... سنّ في القتل مائة من الإبل فأجری الله ذلک في الإسلام». [4]. «و کانت دیة المولی فیهم و هو الحلیف خمساً من الابل و دیة الصریح عشرأ». [5]. «فان تدوه دیة الملوک نقبل و ان تأبوا نقتل، فودوه دیة الملوک، الف بعیر». [6]. ترجمه اخبار الطوال، ص 332. «فقال الاحنف لقومه - لابد من غرم عقله، فجمعوا الف ناقة و وجهوا بها الى الازد.. و كانت دية الملوك فرضيت الازد و کفوا» (ابوحنفیه دینوری، الاخبار الطوال، 1371، ص ۲۸۷). [7]. «و کانوا یاخذون للمقتول منهم دیتین و یعطون غیرهم دیة واحدة اذا وجبت علیهم». [8]. «كان النضير اشرف من قريظة فكان اذا قتل رجل من قريظة رجلاً من النضير قتل به و اذا قتل رجل من النضير رجلاً من قريظه فودى بمائة وسق من تمر» (ابو داود، سلیمان الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج 4، ص 168؛ ابراهیم شفیعی و دیگران، قانون دیات و مقتضیات زمان، ص 44 و نیز بنگرید به: ابو محمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج ۱، ص 556). [9]. «فلما ارادوا الانصراف تعلقت قريظة ببنى النضير فقالوا: يا أبا قاسم هولا اخواننا بنوالنضير اذا قتلوا منا قتيلاً لا يعطونا القود و يعطونا (أعطونا) سبعين وسقاً من تمر و أن قتلنا منهم قتيلاً اخذوا القود و معه سبعون وسقاً من تمر و إن اخذوا الدية اخذوا منا مائة و اربعين وسقاً و كذلك جراحتنا على انصاف جراحاتهم». ارباب لغت گفتهاند: الوسق هو ستّون صاعاً و در روایت هم آمده است: فقلت کم الوسق؟ قال: «ستّون صاعاً» (حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 6، ص ۱۱۹ و هر صاع، چهار مدّ و هر مدّ تقریباً ۷۵۰ گرم است. پس هر صاع سه کیلوگرم و هر وسق یا حمل بعیر، تقریباً معادل ۱۸۰ کیلوگرم و ۷۰ وسق تقریباً 12600 کیلوگرم است که اگر هر کیلو خرما را ۲۰۰۰ تومان حساب کنیم. مبلغ 25200000 تومان به دست میآید. [10]. «و كانت الدية لدى عرب الجاهلية تختلف من عشيرة الى اخرى... فالرجل الحر الشريف غير الرجل الرضيع و الصريح غير الحليف... و كذلك كان يتأثير مقدار الدية بمكانة عشيرة المجنى عليه بين العشائر من قوة او ضعف و لقد كان مقدار الدية العادية لدى قريش عشرة من الابل، ثم ارتفع هذا العدو الى مائة من الابل بعد نذر عبدالمطلب جد رسول الله (ص)، أمادية الامرا و العظماء فقد كانت تصل الى الف بعير و دية الحليف كانت على النصف من دية الصريح اى النسيب من أبناء العشيرة».
|