|
دوّم: عموم روایات «غیبت»
در بسیاری از روایاتی که بر حرمت غیبت وارد شده، هیچ اشارهای به خصوصیات غیبت شونده نشده بلکه به صورت عام، حکم حرمت آن بیان شده است و یا اینکه با الفاظ عامی مثل «مَن» و «ناس» حکم حرمت آمده است که نشانگر عمومیت حرمت غیبت هر انسانی بدون در نظر گرفتـن بعضی ویژگیهاست. در ادامه به ذکر و بررسی بعضی از آنها خواهیم پرداخت: 1ـ موثّقه سماعه از امام صادق(ع): من عامل الناس فلم یظلهـم وحدّثهم فلم یکذبهـم و وعـدهم فلم یخلفهـم کان ممّن حرمت غیبته و کملت مروّتـه، و ظهر عدلـه، و وجبت أخوّتـه؛[1] هر کس در معامله با مردم ظلم نکند و در گفتوگوی با آنها دروغ نگوید و اگر وعدهای داد تخلّف نکند، غیبتش حرام و مروّتش کامل و عدالتش پدیدار و برادریاش واجب است. 2ـ موثّقه سکونی از امام صادق(ع): الغیبة أسرع فی دین الرجل المسلم من الآکلة فی جوفـه؛[2] غیبت در (نابودی) دینِ مردِ مسلمان، از بیماری خوره در درون او سریعتر عمل میکند. 3ـ موثّقه دیگری از سکونی با همین سند: قـال رسول الله(ص): الجلوس فی المسجد انتظاراً للصلاة عبـادة ما لم یحدث، قیـل: یا رسولالله! و ما یحدث؟ قـال: الاغتیاب؛[3] پیامبراکرم(ص) فرمودند: به انتظار نماز در مسجد نشستن عبادت است، مادامی که حَدَثی پیش نیاید. سؤال شد: چه حدثی؟ فرمودند: غیبت کردن. 4ـ روایت نوف بکّالی که از حضرت امیرالمؤمنین درخواست موعظه کرده و حضرت فرمودند: اجتنب الغیبة، فإنّها ادام کلاب النار؛ دورى کن از غیبت، زیرا که آن نانخورش سگهاى آتش است. و در ادامه فرمودند: یا نوف! کذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو یأکل لحوم الناس؛[4] اى نوف! دروغگوست کسى که گمان کند حلالزاده است و حال آنکه گوشتهاى مردم را به سبب غیبت کردن مىخورد. 5 ـ روایت جامع الأخبار از پیامبر اکرم(ص): کذب من زعم أنّه ولد من حلال و هو یأکل لحوم الناس؛[5] همانطور که ملاحظه میشود، در تمامی روایات ذکر شده غیبت به طور مطلق، حرام شمرده شده است و هیچ تصریحی در آنها به مسلمان بودن و یا شیعه اثنا عشری بودن نشده است، بلکه در روایت اوّل با کلمه «مَن»؛ یعنی «هر کس» و در دو روایت اخیر با کلمه «الناس»؛ یعنی «مردم»، حرمت آن بیان شده است که شامل مؤمن، مسلمان و غیر آنها میشود. روایاتی که غیبت را شدیدتر از زنا معرفی میکند نیز به طور مطلق بیان شده و هیچ خصوصیتی؛ از قبیل اسلام و ایمان در آن نیامده است. به عنوان نمونه: 1ـ روایتی که در کتاب اختصاص ذکر شده است: الغیبة أشدّ من الزنا، قیل: و لم ذاک یا رسول الله؟ قال: صاحب الزنا یتوب فیتوب الله علیه و صاحب الغیبة یتوب فلا یتوب الله علیه حتّی یکون صاحبه الذي یحلّله؛[6] غیبت از زنا شدیدتر است. گفته شد: چرا این گونه است یا رسول الله(ص)؟ حضرت فرمود: چون زناکننده توبه میکند و خدا توبه او را میپذیرد؛ امّا غیبت کننده توبه میکند ولی خدا مادامی که غیبت شونده او را حلال نکند، توبه او را نمیپذیرد. این روایت در کتابهای خصال[7] و علل الشرائع[8] شیخ صدوق; نیز آمده است. 2ـ روایت جابر و ابوسعید از پیامبر اکرم(ص): إیّاکم والغیبة، فإنّ الغیبة أشدّ من الزنا، إنّ الرجل یزنی و یتوب فیتوب الله علیه، و إنّ صاحب الغیبة لا یغفر له حتّی یغفر له صاحبه؛[9] پیامبراکرم(ص) فرمودند: بپرهيزيد از غيبت كه از زنا بدتر است. چون زناکننده توبه میکند و خدا توبه او را میپذیرد؛ امّا غیبت کننده آمرزيده نمیشود مگر اینکه غيبت شده او را بيامرزد. 3ـ روایت نبوی(ص): یا اباذر! إیّاک والغیبة، فإنّ الغیبة أشدّ من الزنا، قلت: ولم ذاک یا رسول الله؟ قال: لإنّ الرجل یزنی فیتوب إلی الله، فیتوب الله علیه، والغیبة لا تغفر حتّی یغفرها صاحبها...؛[10] ای اباذر! از غيبت دوري كن. چون غيبت از زنا بدتر است. گفتم: یا رسول الله! چرا اينگونه است؟ فرمود: چون شخص زناكار ميتواند توبه كند و خداوند توبه او را قبول نمايد؛ اما در غيبت، تا زماني كه غيبت شونده، از شخص غيبت كننده راضي نشود و وي را نبخشد، آمرزیده نمیشود. همانطور که ملاحظه میشود، در تمامی روایات ذکر شده، غیبت به طور مطلق از زنا شدیدتر بیان شده است و هیچ قیدی؛ اعمّ از اسلام، ایمان، اخوت و غیر آن در هیچ یک از این روایات نیامده است؛ پس حکم این روایات، شامل تمام انسانها میشود. البته روایات دیگری نیز وجود دارد[11] که بر همین معنا دلالت میکنند و ما به جهت پرهیز از طولانی شدن بحث، فقط به چند نمونه از آن اشاره کردهایم. گفته نشود که: این روایات و آیات عامّ و مطلق، به روایاتی که در آن، قید اسلام، ایمان و اخوت آمده است، تخصیص و یا تقیید میخورد؛ بنابراین آنچه دلالت میکند بر حرمت غیبت هر انسانی به عنوان عامّ و مطلق، به همه ادلّهای که دلالت میکند بر حرمت مؤمن به طور خاص، مخصّص و مقیّد میشود. زیرا در جواب خواهیم گفت: تخصیص و تقیید در صورتی خواهد بود که بین عامّ و خاص و مطلق و مقیّد تعارض و تنافی وجود داشته باشد، و در اینجا هیچ تنافی و تعارضی بین حرمت غیبت هر انسانی و حرمت غیبت مؤمن و مسلمان وجود ندارد؛ زیرا هر دو نوع از این دلایل در صدد اثبات حکم متعلّق خود بوده و از این رو در اصطلاح «مثبتان» گفته میشود و در این صورت نه عام آن بر خاصش و نه مطلق آن بر مقیّـدش حمل نمیشود؛ چون تقیید و تخصیص از قواعد باب تعارض است و در اینجا تعارض و تنافی وجود ندارد. و نیز اگر گفته شود: آیه شریفه و بسیاری از روایات به جهت اشتمالشان بر کلمه «أخ» فقط دلالت بر حرمت «مؤمن» میکند؛ زیرا هیچگونه اُخوّت و برادری بین «مؤمن»؛ یعنی شیعه دوازده امامی و غیر آنها وجود ندارد. در جواب گفته خواهد شد: اُخوّت در اصطلاح آیات و روایات که به این شکل آمده است، در برابر عداوت است در حالی که در این بحث سخنی از عداوت نیست و ما با آنها عداوتی نداریم. خصوصاً دستورهایی چون حلّیت ذبیحه آنها، عدم منع ازدواج با آنها، عدم منع دخول آنان در مساجد مؤمنین، نشانگر عدم دشمنی ما با آنهاست، بلکه اظهار عداوت و دشمنی با اهل بدعت و منکرین و جاحدین آنها و کسانی است که از روی علم و به عمد حق را منکر میشوند. ما با هم برادریم؛ یعنی دشمنی با یکدیگر نداریم، و هر انسانی که با دین و عقاید ما دشمنی نکند از نظر دینی با او عداوتی نخواهیم داشت؛ اما هر کسی که با ما و دین و عقاید ما عناد و دشمنی به خرج دهد، برادر نیستیم. و نیز گفته نشود: این حرف شما اجتهاد در مقابل نصّ است، چرا که خداوند تبارک و تعالی فرموده است: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾؛ همانا مؤمنان برادر یکدیگرند. زیرا در جواب گفته خواهد شد: که اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند؛ یعنی گرچه آیه شریفه میفرماید مؤمنان با یکدیگر برادرند، ولی نفی برادری از دیگران نمیفرماید و در صدد بیان این مطلب نیست که با دیگران برادر نیستند. در این آیه به دو گروه از مسلمانان که با هم در حال جنگ و مخاصمه هستند، برادر گفته شده و امر به اصلاح و صلح بین آنها شده است. همین تعبیر در فرمایش امام صادق(ع) درباره امیرالمؤمنین(ع) بعد از پیروزی بر خوارج آمده است: «إنّ علیاً(ع) لم یکن ینسب أحداً من أهل حربه إلی الشرک و لا إلی النفاق، ولکنّه کان یقول: هم إخواننا بغوا علینا»؛[12] «امیرالمؤمنین(ع) به هیچیک از آنان که با او جنگیدند نسبت شرک و نفاق نمیداد، ولی میفرمود: آنها برادران ما هستند که بر ما شوریدند». یعنی مسلمانان گرچه با هم اختلافاتی داشته باشند؛ اما مادامی که در اصول عقاید اشتراکاتی دارند با یکدیگر برادرند و در صورت بروز اختلافات و مخاصمه، همه افراد جامعه، مأمور به اصلاح و برقراری صلح میباشند. از اینرو چه بسا آیه شریفه در صدد بیان اتحاد و یکپارچگی جامعه مسلمین با وجود هدف مشترک باشد، نه اینکه چه کسی با «مؤمن» برادر است و چه کسی برادر او نیست. ------------ [1]. وسائل الشیعة 12: 279، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 152، حدیث 2. [2]. وسائل الشیعة 12: 280، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 152، حدیث 7. [3]. وسائل الشیعة 12: 280، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 152، حدیث 8. [4]. وسائل الشیعة 12: 283، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 152، حدیث16. [5]. مستدرک الوسائل 9: 121، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 132، حدیث 31. [6]. مستدرک الوسائل 9: 114، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 132، حدیث 8. [7]. الخصال 1: 63. [8]. علل الشرائع 2: 557. [9]. مستدرک الوسائل 9: 118، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 132، حدیث 21. [10]. وسائل الشیعة 12: 280، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 152، حدیث 9. [11]. به عنوان نمونه بنگرید به: وسائل الشیعة 12: 288، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، باب 154، حدیث 3، 6 و 7، باب 152، حدیث 16؛ و مستدرک الوسائل 9: 113، کتاب الحجّ، أبواب أحکام العشرة، حدیث 3، 9، 13، 15، 22، 30، 31، 32 و 33. [12]. وسائل الشیعة 15: 82، کتاب الجهاد، أبواب جهاد العدوّ، باب 26، حدیث 10.
|