Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: کتابخانه فارسی
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: یکم: دلیل قرآنی قاعده

یکم: دلیل قرآنی قاعده

آیاتی که بر این قاعده دلالت دارد، بر دو دسته هستند، یکی دسته­ای که به صورت ایجابی شیوه تحقّق دعوت رسالت را بیان و برای اجرای آن مرزبندی تعیین می‌کند و دیگر آیاتی که به صورت سلبی می­گوید که چه کارهایی نباید بکنید.

اما شواهد ایجابی:
الف: به پیامبر دستور می­دهد که چگونه در دعوت خود با مردم رفتار کند، مثل این‌که با زبان حکمت و موعظه و در نهایت جدال احسن سخن بگوید: )ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ(. (نحل: 125) مفهوم آیه این است که اگر روشی خلاف حکمت حسنه رخ بدهد، در چارچوب دستور خداوند به پیامبر برای دعوت به دین نیست. چنان‌که در باره اهل کتاب هم همین معنا را بیان می‌کند (عنکبوت: 46)، که اگر از جدال احسن استفاده نکنی دستور خداوند را اجرا نکردی و آثار منفی از خود پراکندن را خواهد داشت. این معنا دلالت دارد که تنها راه مفید و موفق برای دعوت به حق با علم به حقانیّت، روشی است که در آن از منطق رایج علمی پیروی کند و به ملازمه می­گوید راه­های دیگری که برخلاف این شیوه باشد، مثل تهدید، زور که زمینه تنفیر و انفضاض در آن فراهم شود، استفاده نکن. وقتی در باره دعوت به خدا این معیار مهم است، در کارهای دیگری که مربوط به حوزه دین باشد و برخلاف رفتار حکیمانه نیک باشد، خلاف دستور قرآن است.

و شاهد آن این است که در جای دیگر می­فرماید: «ای پیامبر تو جبار نیستی، تو سیطره‌گر نیستی. (غاشیه: 21 و 22؛ ق: 45) یا از این‌که در مواجهه با فردی ضعیف و نابینا کسی عبوس است، توبیخ می‌شود که این نشان می‌دهد نوعی تقابل میان دعوت موفق و دعوت با درهم کشیدن و ایجاد تنفّر است.

ب: خداوند یکی از اوصاف پیامبر را لینت زبان می­داند و این را عطیه‌ای از سوی او می‌داند: )فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ(، (آل ‌عمران: 167) در نتیجه می‌گوید: دعوت الهی باید همواره با لینت زبان باشد و پیامبر به گونه‌ای عمل کند که رفتار او مایه جذب و علاقه می‌شود. بنابراین وقتی در وصف پیامبر به صورت مستقیم بیان می‌کند که این خداوند بود که به تو زبان نرم (لینت) داد و همین وصف نرمی و لطافت، معنای مقابلی دارد، یعنی تندی و خشونت و زور ندارد که ایجاد نفرت کند، از این باب که پیامبر اسوه است و رفتار او الزامی برای دیگران ایجاد می‌کند که دیگران هم نباید از صورت نرمی و لطافت بیان خارج شوند.

پس دلالت دارد که هرکاری که خروج از سیره عملی پیامبر باشد، حرام است و روشن می‌کند که در مقام ایجاب تنها با منطق و نرمی دعوت به دین قابل قبول است.

شواهد سلبی: دسته‌ای دوم از آیات که بیان جنبی سلبی دارد. یعنی می‌گوید پیامبر و دین نباید آن‌گونه باشند و در نتیجه به صورت مستقیم همین معنای قاعده حرمت تنفیر قابل استفاده است.

1) استدلال به ذیل آیه دوم )لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ( است که می‌فرماید: )وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ(؛ اگر تندخو و سخت­دل بودى قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى‌شدند. این افضاض، همان معنای تنفیر و ایجاد نفرت در زبان و رفتار است، زیرا هرچند تعبیر به لینت ناظر به زبان است، اما بخشی از عمل جوارحی و رفتار از زبان آغاز می‌شود و پراکنده شدن و به تعبیری گریز از دین در رفتار زبانی و هیئت عملی مثل خشم و ترشرویی است. یعنی پیامبر در اصل دین و دعوت کاری درست انجام می­دهد؛ اما خداوند خبر می‌دهد که اگر روش او خراب باشد، موجب نفرت می‌گردد.

به تعبیر دیگر رفتار پیامبر دو بخش دارد، یکی بیان رسالت الهی و دیگری شیوه بیان. هشدار خداوند ناظر به اصل انجام هدایت و انتقال وحی نیست، بلکه ناظر به چگونگی تحقّق و اجراست. حال وقتی مانند پیامبر که با کمال عصمت و حقانیّت اگر زبانی تند داشته باشد و یا رفتاری خشن به‌کار گیرد، به گفته قرآن موجب تنفیر می­شود. رفتار مؤمنان هم به طریق اولی، که حتماً باید به‌گونه­ای باشد که موجب نفرت نشود و اگر روشی و حکمی از احکام الهی هم که موجب تنفیر و افضاض جامعه باشد، باز با همین معیار، حرمت تنفیر را خواهد داشت. یعنی اصلی برای خداوند اهمیت دارد که دعوت الهی و تحقّق بخشیدن به آن توأم با رفتاری که موجب اثر و ثمر است باشد و تنفّر و پراکندن عرف مردم را دربر نداشته باشد.

2) استناد به آیه شریفه )ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ( (نحل: 25) است که خداوند به پیامبر خطاب می‌کند که تنها با حکمت و موعظه حسنه و جدال نیکو مردم را دعوت کن یعنی نفرت‌پراکنی و خشونت و ترس راه دعوت به خدا نیست، که برخی از مفسران معاصر معنای حکمت را این‌گونه بیان کردند که توجه به حال و ظرفیّت مخاطب یکی از مصادیق حکمت است؛ از جمله حکمت نیکو، رعايت حال دعوت شوندگان و توانمندی آن‌ها است؛ به‌گونه‌ای که حکمت برایشان سنگین نشود و بیش از وضعیت فعلی، منجر به زیان و جدایی نگردد. بنابراین، بر حسب توانمندی‌ها حکمت‌های پویا اثربخش هستند و دعوت‌ها مفید واقع می‌شوند. هر گاه حکمت افزون شود و یا کاهش یابد، نقض غرض می‌شود و هر گاه متناسب باشد، می‌جهد.[47]

3) خداوند در برخی از این آیات دستور می­دهد از کاری که موجب عصبانیت و نفرت افراد مقابل می­گردد و موجب واکنش می‌شود، نکنید: )وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ(؛ و آن‌هايى را كه جز خدا مى‏‌خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى و به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد.

وجه استدلال: از این آیه استفاده می‌شود رفتاری که بسا موجب واکنش شود نکنید. به تعبیر دیگر خداوند دشنام دادن را حتی به مخالفان اعتقادی که به مرتبه شرک رسیده حرام می‌کند، چون علی الأُصول نفرت‌پراکنی موجب واکنش منفی آنان می‌شود. جامعه را دو قطبی و رویاروی هم قرار می‌دهد. آیه از دو بخش تشکیل یافته یکی نهی از سبّ مخالفان و دیگری دلیل ایجاد حساسیت و تنفّر: )فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ( که موضوع واکنش مخالفان است. در نتیجه مسأله آیه، مذمت نفرت پراکنی است که صورت کلی دارد، که دشنام دادن حرام است، چه مسلمان و چه غیر مسلمان. زیرا وقتی نفرت‌پراکنی غیر مسلمان حرام باشد، در حق مسلمان به طریق اولی حرام است.
ممکن است گفته شود: این حکم حرمت سبّ ناظر به انجام فعل حرام است و نه انجام وظیفه‌ای که شخص مسلمان و یا جامعه می‌خواهند انجام دهن و جامعه آمادگی پذیرش آن را ندارد و موجب تنفیر می­شود. لذا آیه به قاعده تنفیر ربطی ندارد.

پاسخ: آیه در مقام نهی از کاری است که مسلمانان گمان می‌کنند وظیفه دینی آنان است. چنان‌که مسلمانان گمان می‌کنند هرگونه تکلیفی هرچند موجب نفرت‌پراکنی باشد، لازم است. قرآن می‌گوید هرجایی وظیفه نیست. از طرفی ممکن است که مشرکان از سبّ معتقداتشان دچار واکنش نشوند، اما به مجرّد احتمال )فَيَسُبُّوا اللهَ( این فعل سبّ حرام می‌شود. وانگهی در تقریر دیگری استناد به این آیه مربوط به ملاک آیه: که نفرت‌پراکنی موجب واکنش مخالفان است و با الغای خصوصیّت می‌توان گفت هر کاری که موجب عکس­العمل منفی و منافرت جمعی می‌گردد، شامل حکم حرمت هم می‌شود.

بنابراین، این دو دسته از آیات سلباً و ایجاباً مرز رفتار جایز دینی را در جامعه تعیین و تحدید می‌کند و این بیان ناظر به اصل وظیفه نیست، بلکه ناظر به روش انجام و نتیجه و اثر وظیفه است. از طرف دیگر این آیات حکم اولی را بیان می‌کند، از اول حکم را محدود به عدم ایجاد تنفّر می‌کند، و از آغاز قلمرو دعوت دینی و اجرای احکام را مشخص می‌کند.

--------------------------

[47]. ر. ک: صادقی، محمد، ترجمه تفسیر الفرقان، ج 16، ص 463.

عنوان بعدیعنوان قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org