صور بیع صبره با جهل به اشتمال
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1113 تاریخ: 1391/3/7 بسم الله الرحمن الرحيم صورت ديگري را که در بيع صبره با جهل به اشتمال هست اين است که همهي صبره را بفروشد، منتها کل صاعٍ به ثمنٍ معين، ولي مقدار صبره معلوم نيست که چقدر است. در اينجا اگر ما مستند را براي مانعيت جهل و شرطيت علم، حديث نفي غرر بدانيم يا از رواياتي که علم را معتبر کرده استفاده کنيم، يقع البيع باطلا؛ براي اينکه مثمن معلوم نيست چقدر است، اما اگر ما در مسئله استناد کرديم به اينکه غرر به معناي خطر است، لو قلنا بأن الغرر هو الخطر و ما لا يؤمن فيه المفسدة يا اينکه در مسئله استناد کرديم به صحيحه حلبي که در آن صحیحه دارد يک عدلي را به يک کيل معلومي فروخت، ثم بايع گفت در عدل ديگر هم به قدر آن هست. در آنجا حضرت نهي کرد از بيع جزاف، اگر مدرک را بيع جزاف بدانيم و استناد کنيم به جزاف بودن بيع براي بطلان، اينجا يقع البيع صحيحاً؛ براي اينکه هر صاعي را فروخته صد تومان، ولو نداند چند صاع است، هيچ خطر و هيچ مفسدهاي بر آن بار نميشود، اين مطلب را سيدنا الاستاذ در آخر این بحث بيان ميفرمايد و ثم ميفرمايند: ظاهر اصحاب اين است که تسالم بر شرطيت علم به ثمن و مثمن دارند که آن وقت آن تسالمشان موجب ميشود که ما اينجا قائل به بطلان بشويم، بعد ميفرمايد اما شيخ اعظم (قدس سره) عبارتي را از مبسوط و خلاف براي شرطيت علم نقل فرموده که بيع مکاسب دارد که از اطلاق آن عبارت خواسته استظهار شرطيت علم کند، يعني تسالم آن قدر محکم نيست، اول خود سيدنا الاستاذ ميفرمايد اصحاب بر شرطيت علم تسالم دارند بعد ميفرمايد، لکن شيخ اعظم از اطلاق عبارت مبسوط و خلاف استظهار فرموده است که در بيع صبرة محل بحث، بايد همه صبره معلوم باشد، اين اشاره به اين است که تسالم به آن قدر نيست والا شيخ به تسالم اکتفا ميکرد و اينکه استظهار از اتلاف کرده، معلوم ميشود تسالم به آن احکام و قدرتي که بايد باشد در آنجا نيست. «کلام امام خمینی دربارة بیع صبره با جهل به اشتمال» ایشان ميفرمايد: «و کذا لو کان المستند [يعني مستند براي بطلان بيع با جهالت] ما دل علي بطلان البيع جزافاً کصحيحة الحلبي المتقدمة لعدم صدق الجزاف في المقام [چون هر صاعي را خريده است به ده تومان، جزاف نيست. چکي نخريده، زنبيلي يا فلهاي نخريده است، بلکه هر صاعي را به يک مبلغي خريده است] و مورد الصحيحة هو بيع العدل مجموعاً بغير کيلٍ [مورد صحيحه اين است که همه را بفروشد به غير کيل آن شده است جزاف و حال اينکه هر کيلي را به مبلغ معيني فروخته، اگر مستند را جزاف بودن بدانيم، صحيحه حلبي بدانيم يا غرر را به معناي خطر و ما لا يؤمن بدانيم، بيع يقع صحيحا] و لکن الظاهر تسالمهم علي اشتراط العلم بالمبيع کيلاً أو وزناً [بنابراين، مقتضاي آن تسالم اين است که اگر اين بيع کل صاعٍ من الصبرة مقدارش معلوم نباشد، يقع باطلا] و ان استظهرَ الشيخ الاعظم من الاطلاقٍ المحکي عن عبارتی المبسوط والخلاف التعميم لصورة الجهل بمقدار الصبرة [او آمده و استظهار فرموده تعميم را] و قال: و عن الکفاية نفي البعد عن التعميم»[1]. بنابراين، اين گوياي اين است که تسالم وجود ندارد. «لزوم معرفت مالیت در علم به مبیع و ثمن» بحث ديگري که هست این که گفته شد در باب علم به مبيع و ثمن بايد معرفت ماليت باشد لابد بالبيع بالمعرفة بالمالية مثمن و ثمن، اين ماليت يا به کيل است يا به وزن است و يا به مشاهده بالکيل والوزن و المشاهدة، لعل بعدها يک راههايي هم براي معرفت ماليت بيايد. بعد شيخ و همين طور سيدنا الاستاذ و ديگران در باب مشاهده يک بحثهاي مفصلي را مطرح کردهاند که شايد هم بعضيهايش مورد ابتلاء و تحقق فعلي نباشد و آن اينکه اگر مشاهده کرده و بعد تغيير پيدا کرد از آنکه قبلاً ديده بود، مثلاً قبلاً يک جنسي را ديده بود و ماليتش را با آن معرفت با آن مشاهده فهميده بود، بعد تغيير پيدا کرد يا اختلاف در تغيير پيدا شد، آيا حکمش چيست؟ مفصل اينجا وارد بحث شدند از فروع مشاهدهاي که يکي از طرق معرفت ماليه و از طرقي بود که با او غرر از بين ميرفت. در فروع آن مفصل وارد شدند که اگر ما بخواهيم الآن وارد بشويم تا آخر سال طول میکشد فکر نميکنم بتوانيم مطلب را آنچنان که بايد و شايد ادا کنيم. «نکاتی دربارة مسائل اخلاقی» یه مقدار کتابهای اخلاقی مطالعه کنیم، یه مقدار ببینیم بزرگان چه زحمتهایی کشیدهاند تا این احکام بهدست ما رسید؛ حتی خودشان را به دیوانگی زدند، جابر بن یزید جعفی یک چوب برداشته بود سوارش شده بود تو کوچهها میرفت میگفت مواظب باشید مرکب من لگدتان نزند. چون به جابر دستور جنون داده شده بود، یک چوب برداشته بود سوارش میشد، میگفت مواظب باشید مرکب من لگدتان نزند که بعد وقتی خواستند دستگیرش کنند گفتند این دیوانه است، دیوانه را که نمیشود دستگیرش کرد، وقتی خطر از او رفع شد، بعد برگشت بهحال اولش. میگویند او نود هزار حدیث از باقرالعلوم داشته (سلام الله علیه) ولی باقرالعلوم (علیه السلام) فرمود یکی را هم حق نداری تا من زندهام نقل کنی. یک حدیث از نود هزار حدیث را جابر حق ندارد از امام باقر (سلام الله علیه) نقل کند. برای دو جهت: یکی اینکه خود امام باقر (سلام الله علیه) را اذیت میکردند که چرا تو حرف زدی؟ تو نباید از پیغمبر چیزی بگویی. تو نباید راجع به احکام اسلام چیزی بگویی. باید بگذاری وابستگان به حکومت بنیالعباس احکام اسلام را بگویند و الّا تو حق نداشتی بگویی قال رسول الله. عجیب است! حق نداشتی بگویی قال رسول الله، شک یک و دو باطل است. حق نداشتی، یکی از نود هزار حدیث را نقل نکرد، وقتی هم آمد مدینه، امام از او پرسید اهل کجایی؟ گفت: کوفی هستم. فرمود: از این به بعد بگو مدنی هستم، چون ساواکیها میشناسندت، بعد برای تو گرفتاری پیش میآید که تو آمدی اینجا چکار کنی؟ میفهمند تو از کوفه آمدی اینجا که چیزی یاد بگیری. به هرحال به منزل ما رفت و آمد میکنی، مطلب میپرسی نگو من کوفی هستم که دردسر برایت بشود، بگو من مدنی هستم از آن زمان به بعد هم تا در مدینه بود میگفت من مدنی هستم. جابر بن یزید جعفی گفت من مدنی هستم. و قس علی هذا. چقدر فشارهایی که به بقیه اصحاب ائمه آمده یا فشارهایی که به خود ائمه آمده است. منصور دوانیقی امام صادق (علیه السلام) را خواست. گفت شنیدهام تو هم وجوهات میگیری. تو هم خمس میگیری؟! آن کسی که (و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ بالله خمسه وللرسول و لذی القربی والیتامی)[2] که قدر متیقنش، بلکه کانّص که باید موسی بن جعفر در زمان حیاتش بگیرد، بلکه بعد از زمان مماتش هم خمس للإمام المعصوم (سلام الله علیه) است. دشمنی میکرد، بعد مأمورهایی هم که با او ارتباط داشتند، حتی از قوم و خویشهای خودش رفته بودند خبر داده بودند. ببینید بزرگان با چه مشکلات و با چه سختیها مواجه بودند. زندگی ملامهدی نراقی را مطالعه کنید، با اینکه اینها از خانوادههای متعین مالی در نراق بودند، اما مرحوم نراقی برای اینکه پول نداشت روغن چراغ بخرد تا مطالعه کند، میرفت توی توالتها ـ معذرت میخواهم ـ از نور چراغ توالت استفاده میکرد، برای اینکه آن همه آثار را از خودش به یادگار بگذارد و نامه برای او میآید حدود شش ماه نامه را باز نمیکرد، چون فکر میکرد شاید در این نامهها خبر ناگواری باشد و از درس و بحثش او را عقب بیندازد. فلذا نامهها را زیر سرش میگذاشت و بعد از شش ماه که خواند دید چه خبر بوده است. چه کسی مرده و چه کسی زنده است. تازه این گرفتاریهای شخصی است. صاحب جواهر میگوید برای فوت فرزندش یک روز درسش را تعطیل کرد. شاید یک روز هم تعطیل نکرده باشد، نمیدانم، برگشت مشغول نوشتن جواهر شد. ببینید اینها چه زحمتها کشیدهاند، چه خون دلها خوردهاند، حالات اینها را مطالعه کنید، خودم را عرض میکنم شما که بالاتر از این هستید که نصیحتتان کنم خود را نصیحت میکنم، که یک مقداری به خودم بیایم، یک مقداری فکر کنم که این اسلام خیلی عزیز است، فکر کنم این همه عزیزانی که شهید شدهاند بر ما حق دارند، فکر کنم این همه جانبازان بر ما حق دارند، فکر کنیم این همه بچههای یتیم بر ما حق دارند، فکر کنیم این همه خانوادههای بیسرپرست بر ما حق دارند. در حد توانمان ادای حق کنیم، حداقل مزمت نکنیم، حداقل اذیت نکنیم، حداقل برخورد ناشایستی نداشته باشیم، کار دیگری که از دست ما بر نمیآید، دیگرانی که فشارهای دیگری میبینند، صدمههای دیگر دیدهاند، به تاریخ مراجعه کنید ببینید چه خبر بوده از ظلم و اذیت آنها. فقه را مطالعه کنید، این حرفهایی که از امام را نگفتیم مطالعه کنید، بیع شیخ را مطالعه کنید، جامع الشتات میرزای قمی را مطالعه کنید، این کتابهای مادر را مطالعه کنید، اخلاق را مطالعه کنید، فراوان است، تاریخ خواستید مطالعه کنید، فراوان است، اما در تمام این مطالعاتتان به یکی دو امر توجه کنید ـ به شما که میگویم خود را عرض میکنم ـ یک امر اینکه اگر ما ـ من این جمله را به هر کسی که سخن من را میشنود یا بعد میشنود میگوییم ـ اگر یک مطلبی را دیدیم خلاف بینش ما است، میگوییم این با اسلام نمیسازد! برویم راه حلش را پیدا کنیم، راه حلش هم این است که اصول مسلم فقه را خدای ناخواسته زیر پا نگذاریم. فقه صاحب جواهری و شیخ انصاری و علامهها و شهیدها که کشته شدند و خاکسترشان را هم به دریا ریختند، آن روش فقه آنها، به قول امروزیها متد فقه آنها را زیر پا نگذاریم، جوری نباشد که برویم یک مطلبی را بخواهیم ثابت کنیم این سبب بشود که دیگران هم بخواهند از روی دقت و با توجه به موازین فقهی و معیارهای فقهی یک مطلبی را بگویند تا یک کسی نگاه کند بگوید این هم مثل آن متوجه نمیشود، نیت غیر از خدمت به اسلام است، اما خدمت به اسلام، باید همه ابعاد مسائل مورد توجه قرار بگیرد. عزیزانی که توجه دارند به اسلام توجه کنند که ما عمده مدرکمان کتاب و سنت است. «انی تارکن فیکم الثقلین»[3] ما نمیتوانیم از سنت کنار برویم، کما اینکه نمیتوانیم از قرآن کنار برویم و متأسفانه از قرآن یک مقدار فاصله گرفتیم، روایات هم به حساب قرآن حجت است، روایات باید عرضه بشود. بحث این نیست که روایات خلاف قرآن را نباید بهش رسید، اما با دقت که سبب نشود یک کسی با متدهای فقهی رایج در حوزههای علمیه نتواند حرفش را بزند و یکی از چیزهایی که در تشیع هست و این امتیاز فقه شیعه است، امتیازی است که ائمه معصومین (علیهم السلام) به عنوان یک امتیاز سیاسی بوجود آوردهاند، بوجود آوردن حوزههای علمیه و انفتاح باب اجتهاد است، باب اجتهاد منفتح است، نگوییم وقتی کسی با موازین یک اجتهادی کرد، بد و بیراه به او بگوییم، حتی برای غیر موازین هم نباید بد و بیراه گفت، باید نصیحت کرد، اصلاً پیشرفت فقه ما به این است که یک کسی یک حرفی میزند و دیگری اشکال میکند. ما در نصب قوانین هم بهترین راه قانونگذاری در فقه شیعه است، در فقه شیعه باید قانونگذاران موازین فقه را رعایت کنند، نه نظر بنده و جنابعالی، نه نظر یک روایت و دو روایت، اگر قرار شد موازین فقه را رعایت کنند، باید آنهایی که میخواهند قانون را بگذرانند ببینند کدام یک از این فتواها از زمان ابن جنید با عظمت گرفته تا امروز، کدام یک از این فتواها آسان است یا جامعه پذیرشش را دارد و به آن عمل میکند و با اسلام جمع میشود، همان را قانون کنند، این اصلاً از نظر قانونگذاری اشکال ندارد؛ نه اینکه خدای ناخواسته مرتب قوانین را وضع کنیم که اینها مشکلات داشته باشد، بعد نتوانیم جواب بگوییم و بگوییم فقه این را میگوید. آقا فقه یک چیز دیگر را هم گفته است، ابن جنید یک چیز دیگر هم گفته است، ابن ابی عقیل یک چیز دیگر را هم گفته است، شیخ هم یک چیز دیگر گفته. فقه ما پنجاه تا، صد تا، دویست تا بیت بوده امروز توسعه پیدا کرده، چقدر اختلاف در فقه فراوان است، کما اینکه زمان ائمه هم همینجور بود، راجع به اینکه یک روایتی که ظاهراً از سماعه است در کتاب الطلاق مطرح است که یک کسی از این برادران اهل سنت زنش را سه طلاقه کرده بود، بعد یک شیعهای میخواهد با او ازدواج کند، طبق مذهب شیعه سه طلاق در یک طلاق واقع نمیشود. میگویند طلاق مرسل هی طالقٌ ثلاثة به درد نمیخورد، این مشکل داشت بعد دو روایت برایش نقل شده بود یک روایت داشت که این کار را نکنید، یک روایتی هم از امام صادق (علیه السلام) برایش نقل شده بود که میتواند ازدواج کند. «الزموهم بما الزموا انفسهم»[4] در قاعده الزام هم این روایت را آوردهام. آن راوی بزرگوار که این روایت را آورده او گفت من این را که آسان است میگیرم و طبق او نظر داد و چه مانعی دارد که ما فقه را آسان کنیم، چه مانعی دارد که ما قوانین مدنی را آنچنان بیاوریم که طبق فتوای فقیهی یا فقهایی باشد که راه باز میشود، شما اگر بخواهید قانون مدنی را طبق نظر خاتم الفقهاء والمجتهدین (قدس الله روحه و نور الله مضجعه)؛ یعنی شیخ انصاری که حضرت آقای اخوی میفرمود هر وقت با امام خمینی از کنار قبرش رد میشدیم، امام بلا استثناء کنار قبر او فاتحه میخواند، بعد میرفت سراغ زیارت امیرالمؤمنین و زیارت امین الله میخواند. شما معاملات را میخواهید با حرف شیخ درست کنید، میشود مملکت داری کرد؟ یعنی شما بگویید معاطات محل اشکال است، احتیاط در ترک معاطات است. شیخ در معاطات مفصل بحث کرده است یا بگویید در امور جزئی، مثلاً معاطات در یک مداد تراش، یک قلم تراش، یک آدامس وارد شده است، اما در امور کلی، معاطات وارد نمیشود. حتماً بیع به صیغه میخواهیم. شما دنیا را دست گرفتهاید، ایران که هیچ، حاج آقا مصطفی (قدس سره) میگفت شما خیال نکنید انگلیسی گفتن برای ما مشکل است، بعضی انگلیسیها هم کلمات ما را گفتن برایشان مشکل است. شماها بخواهید به او صیغه عربی یاد بدهید، بعت هذا بهذا علی الثمن المعلوم صالحت هذا بهذا یا صیغه عقد نکاح را میگوید، البته صیغه میخواهیم، نمیخواهم بگویم آنجا صیغه نمیخواهیم، در آنجا معاطات اجماع داریم بر اینکه باطل است، اما در آنجا احتیاط کنیم چند جور شما فکر میکنید صیغه عقد نکاح گفتن ممکن است خوانده بشود؟ مرحوم فشارکی در یک صیغ العقودی دارد که از علمای بزرگ اصفهان بوده است (قدس الله روحه) صد و چهارده جور میشود خواند. شما احتیاط کنید بگویید پسر و دختر آمدهاند پشت درب ما میخواهیم احتیاط کنیم صد و چهارده تا صیغه بخوانیم! به او میگویید آقا امام امت فقط به زوجت موکلتی موکلی علی المهر المعلوم اکتفا میکرد و همین یک صیغه را میخواند. در مال مردم احتیاط کن، در ظلم به مردم احتیاط کن، در جنایتها احتیاط کن، در خیانتها احتیاط کن، در رشد اقتصاد مملکت احتیاط کن، در بحث قانونگذاری، اگر میگویید فتوای یک فقیه، امروز قانون گذراندید فتوای این فقیه، فردا یک فقیه دیگری آمد خلافش را گفت، باید قانون را عوضش کنید، پس فردا یکی دیگر آمد خلافش را گفت. خوبیاش این است که دیگر قوانین راجع به عبادات نمیآید، اگر خدای ناخواسته کمکم شعاع قانون برسد به عبادات هم، والا باید پانزده جور سبحان الله والحمد لله خوانده شود، برای اینکه در تسبیحات اربعه احتیاط کنیم، چون پانزده قول در تسبيحات اربعه نقل شده پانزده جور بايد بخوانيم يا هر روز يک قانوني ميگذارند، ممکن است براي نماز استيجاريها بگذارند، آن يک قانوني دارد حقوقي، بگويند اين نماز استيجاريها موظفند اينجوري سبحان الله را بخوانند، فردا يک فقيه ديگري ... اسلام را نميشود اينجوري اداره کرد و در قانون هم که زير نظر بزرگان نوشته شده عاليترين اصلش باید طبق موازين اسلام باشد. موازين اسلام هزاران راه آسان دارد، هزاران راه خوبي دارد اين يک نکته اسلام را به بن بست نکشانيم، اسلام را به جايي نکشانيم که نتوانيم جواب بدهيم، اگر هم نميتوانيم جواب بدهيم عزيزان به خودم ميگويم، امروز ديروز نيست در علل الشرائع شايد بيش از هزار روايت است. هيچوقت امام صادق (علیه السلام) نفرمود جاهل را با عالم بحثي نيست، اين حرفها چيست؟ اينها را امروز ديگر نميتوان به مردم گفت، نميتوانيم بگوييم آقا فکر ميکنم جواب ميدهم، مواظب باشيد کلاه سر افراد نگذاريد، جامعه ما امروز کلاه را ميفهمند، آنوقت دو تا بدي دارد هم خودمان در نظر آنها بد ميشويم، يکي هم اينکه او در اشتباه خودش باقي ميماند ديگر هم جرأت نميکند از کسي چيزي بپرسد، تازه اگر قدرتي هم داشته باشد که آنوقت به قول نسيم شمال چوب تکفير حربه علماست که آنوقت ميفرستنت به کجا و کجا ... يک نکته ديگر اين که بدانيم و مطمئن باشيم از بنده نقل کنيد، اسلام تمام امور انسانها را که مصلحت آنها در آن است رعايت کرده، ما نداريم در اسلام يک حقي که مصلحت جامعه باشد و آن حق را رعايت نکرده باشد، شما نگوييد حقوق بشر ميگويد اينجوري، حقوق بشر، اگر بخواهد عقيده مرا بگيرد که خلاف آزادي است. حقوق بشر که نميتواند آنچه را که من يا ملتي مييابند حقوق آنها را بگيرد. يک ملتي وقتي ميگويد اسلام آزادي حقوق دارد اسلام همه آزاديها را دارد. خليفه دوم ايستاده بود قبايش بلند بود، بعد يک کسي گفت که چطور است که اين سهم پارچهاي که آوردهاند قباي تو بلندتر از قباي ما شده؟ قباي ما کوتاهتر است، قباي تو بلندتر است، تو از کجا آوردي اينها را، نکند يکجوري اينها را کش رفتي؟ بقولاً ترجمه آزاد نگفت کش رفتهاي، گفت سؤال من اين است. گفت اين سهم پسرم بوده داده به من من اضافه کردم بر آن پارچه و پارچهام بلند شده گفت من که قبول نميکنم، مگر اينکه بروي همين الآن پسرت را بياوري، نه اينکه بروي آنجا توطئه کني بعد را بياوری، همين الآن برويد پسر او را بياوريد، مأمور فرستادند رفت گفت پدرت ميگوید بيا، آمد اين شخص از او پرسيد تو پارچهات را چهکارش کردي؟ ابتدا به ساکن گفت هيچي من دادهام به پدرم گفت اين فايدهاي ندارد، تازه بايد برويم خياط را هم بياوريم ببينيم چطور شده، رفتند خياط را هم آوردند، گفت دو تا تيکه پارچه به تو دادند خياطي کني يا يک تيکه؟ خياط هم گفت دو تکه، گفت الآن صرف نظر کردم. کجاي دنيا اين آزادي را دارد. توي مسجد به اميرالمؤمنين بد ميگفتند يکي گفت اينها کافرند بزنيد، بکشيد. گفت هيچ کارشان نداشته باشيد، حقشان را از بيت المال بدهيد، مسجد هم ميخواهند نماز بخوانند بيايند بخوانند، ما نماز خودمان را ميخوانيم آنها هم بيايند. مسجد که ارث پدر من نيست، کجاي دنيا داريد که «من سبق الی مکانٍ فهو احق به»[5]، اگر يک کسي يک جايي را از اماکن عامه گرفت، ديگري نميتواند از او بگيرد. شما کجاي دنيا داريد امام راتب را نميتوان از مسجد برداشت، برداشتن امام راتب از مسجد هيچ مجوزي ندارد و اگر گفت پشت سرش هم ميخواهم نماز بخوانم، منم پشت سر فاسق خواندم، اما آن ديگري عادل نيست، فاسق نميگويم، عادل نيست نمازم باطل است، امام راتب حق دارد «من سبق الي مکانٍ فهو احق به» چطور است در مسجد تو يک نماز يک ذره پارچه ميگذارد شما من سبق را ميآوريد سي سال اينجا گردوخاک خورده سي سال با اين مردم سرو کله زده، رفته هزاران نفر را هدايت کرده، يکدفعه ما از قيافهاش خوشمان نميآيد آقا بفرماييد بيرون! اما بدانيد شما داريد گناه ميکنيد (يوم تبلي السرائر)[6]، ( فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره)[7] آنجا ميفهميم چکار ميکنيم، آنجا حساب معلوم ميشود «من سبق الي مکانٍ فهو احق به» اين همه قوانين کلي است. يک روايتيست در فتوا يک مردي است بنام سلمة بن کهير نقل ميکند مجهول هم هست که يک کسي رفت يک کنيزي را از بلاد حق دزديد، نه در زمان حق آن هم دزديش غلط است، اما شايد آنجا درست باشد نميدانم از بلاد حق که آن موقع معاهده صلح با هم نداشتند آنها آن طرف بودند اينها اين طرف، گفت تو آن طرف بایست، منم اين طرف، من کتم را در ميآورم تو هم دربيار کتهايمان پاره نشود، آنها آن طرف بودند اين هم اين طرف، منتها باهم درگير بودند. رفت يک کنيزي را دزديد آورد فروخت به یک نفر، بيچاره خريدار نميدانست اين کنيز دزديست، بعد فهميد دزديست. در آن روايت دارد امام فرمود برو بده به صاحبش و پولت را از او پس بگير، گفت آقا صاحبش مرده است آنجا در اين روايت ـ من نميگويم اين درست است ـ دارد اينجا باشد اين کنيز کار بکند تا پول تو را بدهد. نادري از فقها (قدس الله ارواحهم) به اين روايت فتوا دادهاند، ولي محققين و مدققين بعد از او که به روايت نگاه کردند گفتند نمیشود به اين روايت فتوا داد؛ براي اينکه اشکال اولش اين است که اين مال دزدي است و مال دزدی را که به دزد نميدهند فرمود برو پسش بده پولتو بگير، اين درست نيست بايد بگويد برو سراغ حاکم بگو اين مال دزديست پول من را بگير، من برگردانم به صاحبهايش، يعني به آن بلاد اين که خلاف قاعده است، يعني چي مال دزدي را بدهيم دست صاحباش؟! مشتلق بدهيم به دزد؟! بعضيها هم فتوا دادهاند به این روایت، نادري از فقها (قدس الله ارواحهم) گفتهاند برود کار بکنند، اين بيچاره چه گناهي دارد برود کار بکند او پولها را خورده او دزدي کرده اين بيچاره صبح تا شام بايد برود کار بکند؟! ميتوانم بگويم جمله فقهايي که اين روايت را ديدهاند گفتهاند اين خلاف قاعده است و بايد رد بشود، قطع نظر از اين که سلمة بن کهير خودش هم مجهول است و اصلاً قابل اطمينان نيست. همه انسانها در حقوق مدني، اجتماعي، جزايي، برابرند و مصلحت اين بوده البته در خلاف مصالح نميخواهم بگويم چه ميکند آزاديهاي غلط در دنيا نميخواهم ناراحتتان کنم، اما من نسبت به اسلام ميگويم مثبتات خودمان را ميگويم مصالح را اين اقتضا کرده است، شما در تمام آيات قرآن نگاه کنيد هرجا حقي گرفته شده يا هرجا مذمتي شده است، از غير مسلم و از کافر مذمت شده است، کافر، يعني من ستر الحق، يعني ميداند حق است و درعين حال، خلافش را ميگويد. و همينطور در روايات و يک حقي از کافر گرفته شده يک عذابي در کنارش آمده عذاب را به غير مسلم ميدهند که در جنوب آفريقا بيچاره نان ندارد بخورد سرش نميشود اسلام چيست خدا و پيغمبر چيست؟ ما رفتهايم ميگوييم تو بايد يک مسئلهاي به من جواب بدهي، اگر نماز ظهر و عصرت را ميخواني شک کردي که اين آخر عصر است يا اول ظهر چکار ميکني؟ ميگويد من اصلا نماز ظهر و عصر نميفهمم يعني چه!! ميگوييم يا الله توي بيچاره اهل جهنمي صد درصد ميگويد آخر چرا اهل جهنمم؟ ميگويد براي اين که تو اين فرع فقهي را نميداني ميگويد من اصلاً خدايي نميشناسم، نمازي نميشناسم که بدانم رکعت اول است يا رکعت آخر، چنين چيزي براي من اتفاق نيفتاده تمام آيات و روايات که از غير مسلم ذم کرده يا حقي را گرفته از کافر گرفته، کنارش هم عذاب آورده. اين است که من عرض ميکنم همه افراد بشر در حقوق مدني، اجتماعي، جزايي، مثل هم هستند. در استفتائات امام آمده بود که بعضيها رفته بودند خارج گفتند، اگر ما پول اين تلفنها را ندهيم چجوره؟ امام (سلام الله عليه) فرمود: پول تلفنها را ضامنيد بايد بدهيد مالکند اين جور نيست که تو شناسنامهات اسلامي است، مالک هستی و او مالک نيست. ما با هم قرارداد داريم، ما معاهده صلح با هم داريم، منشور سازمان ملل را امضا کرديم که نميتوانيم زندگي کنيم، چطور است که اجناسشان را ميآوريم جنسشان را ميفروشيم، اما تلفنشان را مجاني استفاده کنیم؟! نکتهی دیگر اینکه ماه رجب است و ماه عبادت و ماه بعثت رسول الله است، روز 13رجب را داريم، روز بعثت رسول الله (ص) را داريم، از افضل عبادات در شب مبعث و در روز مبعث زيارت اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) است؛ چون با اميرالمؤمنين زحمات پيغمبر باقي ماند، اگر نبود اميرالمؤمنين آن زحمات از بين رفته بود. امسال هم 14خرداد و 15خرداد روز دو حادثه بزرگ هم در ماه رجب المرجب است. خدا به ما توفيق بدهد، هم ياد ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) و هم ياد شهدا و گذشتگان و امام امت و فرزندانش و هم به ياد همه کساني که به اسلام خدمت کردهاند باشیم. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- 1. کتاب البیع 3: 456 و 457. 1. انفال (8): 41. 1. وسائل الشيعة 1: 76، کتاب الطهارة، ابواب مقدمة العبادات و ج 27: 34، کتاب القضاء، ابواب صفات القاضی، باب 5، حدیث 9. 1. وسائل الشيعة 26: 158، کتاب الفرائض و المواریث، ابواب میراث الاخوة و الاجتهاد، باب 4، حدیث 5. 1. وسائل الشيعة 17: 405، کتاب التجارة، ابواب آداب التجارة، باب 17، حدیث 1. 1. طارق (86): 9. 2. زلزلة (99): 7.
|