مطالبی دربارة مسائل اعتقادی واخلاقی
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1133 تاریخ: 1391/7/19 بسم الله الرحمن الرحيم همهی انسانها و بالخصوص کسانی که تا حدّی نسبت به اسلام و برنامههای اسلام توجّه دارند، مورد الطاف بیپایان خداوند هستند و الطاف او قابل شماره نیست: (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها)،[1] وقتی نعمت الهی شد، میشود لطف الهی، منتها آن عدّهای که معارف اسلام را نمیدانند، آنها هم اگر به وجدان انسانی خودشان و به وجدان فطری خود توجّه کنند و مطلبی را بخواهند آن را بدست میآورند و آنها هم بالفطرة همانطوری که سیّدنا الاستاذ میفرمودند، طرفدار خدا هستند، چون همهی انسانها به دنبال کمال میروند، هیچ کس نمیخواهد نقص پیدا کند، در هر رشتهای، در هر علمی، در هر فنّی، انسان همیشه دنبال این است که فردای او از امروز او بهتر باشد، در هر یک از فنون و علوم و خصوصیات زندگی، پس دنبال کمال است و وقتی دنبال کمال است، آن کمال مطلق را میخواهد، به هر جایی میرسد اکتفا نمیکند و کمال مطلق همان ذات باری تعالی است، همهی انسانها با زبان فطرت خود، دنبال این هستند که به خدا راهی پیدا کنند و همهی آنها خدا را قبول دارند، چون کمال مطلق را قبول دارند و به دنبال کمال مطلق هستند، یا با زبان خودشان دنبال کمال هستند یا عمل آنها گویای کمال مطلق است و انسانها به هر جایی که برسند، حدّ یقف برای آنها نیست، بالاتر آن را میخواهد، در هر فنّی، در هر علمی، در هر سیاستی، در هر اقتصادی، در هر قدرتی به یک جایی برسد بالاتر آن را میخواهد و اینکه بالاتر را میخواهد، یعنی دنبال کمال مطلق است. منتها یک عدهای از راه خلاف میخواهند برسند، آنها نمیرسند به آن قرب إلی الله، یک عدهای از راه درست میخواهند برسند، آنها به قرب إلی الله میرسند. به هر حال، همهی موجودات عالم، مخصوصاً انسانها و بالخصوص انسان آگاه مشمول الطاف و مراحم بیپایان خداوند است که قابل احصاء و شماره نیست، منتها ما مثل ماهی در آب هستیم که قدر آب را نمیدانیم، از آب که بیرون آمدیم آن وقت متوجّه میشویم که آب چه نعمتی برای ما بوده است و یکی از الطاف بزرگ خداوند این است که به ما اجازه داد سراغ او برویم، بدون اینکه حاجب و نگهبانی داشته باشد، بدون اینکه بخواهیم کسی را ببینیم که آن کس غیر خودش و غیر رابطهی خودش باشد، بدون آنکه خویشان او مانع بشوند، فرزندان او مانع بشوند، اصلاً این حرفها مطرح نیست، هر زمان و هر وقت بخواهیم میتوانیم سراغ او برویم: (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ)[2]. هر وقت میخواهد باشد، نصفهی شب باشد، روز باشد، بیابان باشد، گرما باشد، سرما باشد و سراغ آن کسی میرویم که (لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ)[3] نه زاییده شده، نه فرزند دارد و نه کسی مثل او است، چون اگر فرزند داشت طبیعتاً ممکن بود آن فرزندان نگذارند انسان سراغ او برود، من کار به برهان فلسفی آن ندارم، با بیان خودم عرض میکنم، آنچه خودم میفهمم. فرزندان او نمیگذاشتند یا اگر از کسی به دنیا آمده بود، ممکن بود عواطف او نسبت به او مانع بشود، نه زاییده شده و نه فرزندی دارد و نه واسطهای دارد که ما را از او منع کند، اگر سراغ ائمّهی معصومین (سلام الله علیهم أجمعین) هم میرویم، برای این است که خود را قابل نمیدانیم که با او سخن بگوییم، او لطف کرده، او اجازه داده، او بزرگواری کرده، امّا ما خود را قابل نمیدانیم، میرویم سراغ امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میخواهیم طرفدار عدالت باشیم، میرویم سراغ امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین را واسطه قرار میدهیم، خدایا به ما توفیق بده مرد عدل باشیم، مرد آزادی باشیم، مرد زهد باشیم، مرد تقوا باشیم. به سراغ هر یک از ائمّه (سلام الله علیهم أجمعین) که میرویم، این از باب این است که ما خودمان را قابل نمیدانیم نه اینکه آنها دربان هستند و قصّهی پارتیبازی است، کما اینکه در روز قیامت شفاعت هم پارتیبازی نیست، اینطور نیست که روز قیامت اینها پارتی بشوند، روز قیامت، اگر ما برزخ را گذراندیم و انسان وارد صحرای قیامت شدیم، ائمّه ما را شفاعت میکنند؛ به این معنا که وقتی اعمال ما محاسبه میشود، گناهان ما خیلی زیاد است یا اعمال خوب ما آنقدر نیست که ما در نعمتهای بسیار بالای خدا قرار بگیریم، در رحمت خاصّهی او، در رضوان او قرار بگیریم، ائمّه (سلام الله علیهم أجمعین) که انسانهای کامل هستند، از اعمال خودشان روی پروندهی عمل ما میگذارند، لطف میکنند، نتیجتاً یا ما به بهشت میرویم و به سعادت میرسیم یا اگر اهل سعادت هستیم کمال بالاتری پیدا میکنیم، شفاعت پارتیبازی و وساطت و رشوه نیست. ائمّهی معصومین شفیع هستند، از عقاید مسلّم ما است، پیغمبر شفیع است، شهدا شفیع هستند، علما شفیع هستند، منتها علما به دو معنا شفیع هستند: یکی به معنای وساطت و هدایت در این عالم، یکی به معنای اینکه وقتی انسانهای والایی باشند، وقتی مثل میرزای قمی باشند که پادشاه میآید دیدن او و آنطور با او برخورد میکند، میگوید من این نان و دوغ در منزلم را بهتر میدانم از اینکه با تو بیایم. مقدّس اردبیلی را دعوت میکنند بیاید ایران، میگوید اگر بیایم ایران باید با شاه عبّاس ملاقات کنم و ملاقات با شاه عبّاس ملاقات با ظالم است و من حاضر نیستم با ظالم ملاقات کنم، شیخ بهایی واسطه میشود، اینها چیزهایی است که شما هم شنیدید من تذکّراً نقل میکنم. این میتواند شفاعت کند، نه بنده، صرف اینکه دوتا فرع علم اجمالی را بلد هستم، خیلی آدمی هستم، اگر شک کردم که این رکعت آخر عصر است یا اوّل ظهر است دست و پنجه نرم میکنم و خیلی قشنگ وارد میشوم، امّا در رابطهی با خدا قلبم سیاه است و همهی وجودم سیاه است. مقدّس اردبیلی را سوار میکنند بیاورند، وقتی سوار بر مرکب است یک پاکت را به او میدهند، پیاده میشود، میگوید من این مرکب را گرفتم خودم سوار بشوم، وقتی پاکت را یکی دیگر میگیرد میبرد، سوار میشود. میآمدند او به مرکب خود چیزی نمیگفت ـ دنیا! ای کسانی که نمیگذارید حقایق اسلام به جهان برسد بگذارید این حقایق به جهان برسد، منتها طوری عمل کنیم که مثل بنده نباشد که حرف من اثر نمیکند، «الموعظة إذا خرجت من القلب دخلت في القلب و إذا خرجت من مجرد اللسان لم تتجاوز الآذان»[4] ـ شیخ بهایی دید اگر بخواهد اینطور بیاید تا انقلاب مهدی هم به ایران نمیرسد یک شلاقی داشت آهسته زد به مرکب مقدّس اردبیلی، سر مرکب را برگرداند، شیخ بهایی گفت برویم، ایستاد گفت من نمیآیم، مملکتی که شیخ الاسلام آن بدون اجازهی من به حیوان دیگری ضربه میزند، دیگر وضع خود مملکت معلوم است، من نمیآیم، برگشت. این نمیتواند روز قیامت از اعمال خیر خود بردارد و روی اعمال بد من بگذارد؟ او نمیتواند شفاعت کند؟ شهید مطهّری و شهید بهشتیها و شهدای جبههی جنگ، شهید همّتها، باکریها، همهی شهدا، من یکی، دوتای آنها را نمیگویم، اینها نمیتوانند شفاعت کنند؟ اینها اهل شفاعت نیستند؟ شهید محمّد منتظری که از هشت سالگی، ده سالگی که خودش را شناخت برای اسلام در فشار و صدمه بوده تا آخر هم شهید میشود، او نمیتواند شفاعت کند؟ از جان خودشان گذشتند، از هستی خودشان گذشتند، اینها روز قیامت شفاعت میکنند، شفاعت به معنای این است، از اعمال خیر خودشان برمیدارند روی اعمال دیگران میگذارند، در دنیا هم شفاعت میکنند، هدایت میکنند، جامعه را به طرف سعادت میبرند. از الطاف خداوند این مسأله دعا و خواستن است، هیچ واسطه هم ندارد، وسائط را عرض کردم نه از باب اینکه ما واسطه قرار میدهیم حجاب ما است، ما در حجاب هستیم، اینکه او حجاب برای خودش قرار داده، ما میبینیم پشت پردههای ظلم و ستم و گناه و معصیت و دروغ و دنیادوستی هستیم، نمیتوانیم با ذات باری ارتباط پیدا کنیم، میرویم امیرالمؤمنین را میآوریم، ابیعبدالله را میآوریم، معصومین را میآوریم، کسانی را میآوریم که اینها بتوانند حرف ما را بزنند، ما به آنها میگوییم شما از طرف ما بگویید، حرف ما به آنجا نمیرسد، شما از طرف ما بگویید. در دعا هیچ واسطهای مطرح نیست. «الدّعاء مخّ العبادة»،[5] یعنی حقیقت بندگی از خدا خواستن است، معنای از خدا خواستن این است؛ هیچ کس در این عالم مؤثّر نیست «لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله»، میگوید این تو هستی که علل و عوامل را آفریدی و این تو هستی که علل و عوامل را مؤثّر قرار دادی و این تو هستی که جهان را با یک نظم خاص و سنّت خاصّهای آفریدهای، الآن آمدم سراغ تو، هم دنبال سنّت رفتهام، هم حرکت کردهام، هم از تو برکت میخواهم، هم از دین دفاع کردم هم از تو میخواهم به سعادت برسم، هم مشکلات را برای دین تحمّل کردم، هم از تو میخواهم اجرم را به من بدهی و عزّت از آن آنهایی است که مشکلات را تحمّل میکنند. معنای (وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ)[6] این نیست که هر کس ششتا ماشین دارد، عزّت دارد، اینکه عزّت نیست، این بازی است، یک کودک بازی میکند، یک نفر دوتا خانه دارد، (لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنينَ)، یعنی آن مؤمنینی که در مسیر ایمان حرکت کردند، یعنی برای خدا رنج دیدهاند، برای خدا صدمه دیدهاند، العزّة لموسی بن جعفر (علیهما الصلاة و السّلام) ، ولو چهارده سال در سیاهچال زندان باشد، او عزّت دارد، چون عزّت باید نزد خدا باشد، عزّت باید آنجا باشد که (يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ)[7]، آنجایی که یک عدّه به صورت گرگ درنده میآیند، همانجا میخواهد بدرد، یک عدّه به صورت میمون میآیند، همانجا میخواهد فریب بدهد. (وَلا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ)[8]. مگر اجازه میدهند که باز بخواهد. (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْديهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ)[9] چه میگویند؟ خدا میگوید من کرام کاتبین گذاشتم، من برای تو افرادی گذاشتم مواظب عمل تو باشند، هم بزرگوار بودند کرامت داشتند، دروغ نمیگفتند، تحلیل غلط نمیکردند، فساد نمیکردند، دنبال ریاست و پست نبودند، کرام بودند و هم ثبت میکردند که فراموش نکنند، اشتباه نکنند، خود خدا هم بعد از آن میبیند، در این دعای کمیل هم میخوانید خود او هم شاهد آن بوده است. «الدّعاء مخّ العبادة» این آدم همه چیز را در اختیار او میبیند، میشود دعا مخّ عبادت، میشود کسی که دعا نکند، خدا را قبول ندارد، یعنی قبول ندارد او مؤثّر است، خیال میکند پست و مقام و اینگونه چیزها مؤثّر است، پول مؤثّر است؟ آنها در یک جریانی اثر دارند، در طول ارادهی خدا هستند، نه در عرض ارادهی خدا، سبب را از کار میاندازد، گاهی خلاف جریان سنّت عمل میکند، آتش او را نمیسوزاند، در حالی که آتش میسوزاند، ولی بر خلاف جریان سنّت نمیسوزاند. اراده تعلّق میگیرد که آتش نسوزاند، اراده تعلّق میگیرد گل بشود آدم، اراده تعلّق میگیرد ابراهیم در آن غار از انگشت بمکد شیر بخورد، اراده تعلّق میگیرد موسی که بنا است او را بکشند، در دامن خود فرعون او را بزرگ میکند، دشمن را در دامان خودش میپروراند، بعد میبیند موسایی که او را بزرگ کرده، آن وقت (وَ حَرَّمْنا عَلَيْهِ الْمَراضِعَ)[10] آوردند شیر به او بدهند، خدا او را رحمت کند محقّق میگفت چهارصد مرضعه آوردند، به هر حال بچّهی پادشاه است، بچّهی مرد اوّل مملکت است، همه افتخار میکنند بیایند به او شیر بدهند، اراده است سینهها را نگیرد، سینهها را نمیگرفت، آن دختر کوچک گفت ببرید سراغ آن یک زن که سینههای او را میگیرد (فَرَدَدْناهُ إِلى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها)[11] آن وقت پروین اعتصامی رضوان خدا بر او باد چه کرده در این داستان موسی و قشنگی این داستان، مــادر موسی چو موسی را به نیل درفکند از گفتهی ربّ جلیل خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه گفت کای فرزند خرد بیگناه گر فراموشت کند لطف خـــــدای چـون رهی زین کشتی بیناخـدای وحی آمد کاین چه فکر باطل است؟ رهـرو ما اینک اندر منزل اســــت دســت حق را دیدی و نشناختــی ما گرفتیم آنچه تو انداختـــــــی سطح آب از گاهوارش بهتر اســت دایهاش سیلاب و موجش مادر است یک ذرّه هم تملّق نداشته، خوب است شاعر اینطور باشد، اگر شعر شاعر خوب باشد، تملّق هم نداشته باشد، پیش خدا ارزش پیدا میکند و الّا اگر تملّق باشد، شعر خوب او هم بد جلوه میکند، یعنی کسی برای او طلب مغفرت نميکند، امّا پروین اعتصامی که فشارها و صدمهها در زندگی خود دیده شعرهای او اینطور میشود، خواست خداوند است. دعا مخّ عبادت است، یعنی میگوید هیچ چیز در این عالم مؤثّر نیست و خدا به ما اجازه داده از او مطالب را بخواهیم، منتها در مسیر هم حرکت کنیم، در باب توکّل هم گفت پیغمبر به آواز بلند بــــا توکّــــــل زانـــوی اشتر ببند «اعقل ابلک ثمّ توکّل علی الله» و الّا اینطور که نمیشود «توکّل علی الله». اینها مقدّمه بود برای اینکه این ایّام، ایّام دعا است، یعنی از فردا شب که شب دحوالارض است و روز جمعه که روز دحوالارض است برای دعا خصوصیت دارد، میرداماد یک رسالهی أربعة ایّام دارد، البته رسالهی خودش را تکمیل نکرد، در این رسالهی اربعة ایّام او، چهار روز است که در فضیلت روزه ممتاز هستند، 27 رجب بعثت رسول الله، 17 ربیع الاوّل ولادت رسول الله، 18 ذی الحجّة روز حاکمیت عدالت و آزادی و حقّ و زهد و تقوا و همهی خوبیها، گفت آنچه خوبان همه دارند علی تو تنها داری، امیرالمؤمنین! امام المتّقین تو تنها داری و روز چهارم، 25 ذی قعدة، روز دحوالارض دارد که در روز دحوالارض مسلمانها دور هم بنشینند و دعا بخوانند از خدا بخواهند، خدا دعای آنها را مستجاب میکند. شب دحوالارض که فردا شب باشد، شب نزول رحمت است، شب دعا و عبادت است، روایات زیادی دارد. در بعضی از روایات دارد رحمت در روز دحوالارض از بالا به زمین آمد، کعبه از بالا به زمین نصب شد، آدم از بالا به زمین آمد، در بعضی از روایات هم دارد شب دحوالارض رحمت از بالا به سوی زمین آمد و شب دحوالارض بود که کعبه نصب شد و پهن شدن زمین، البته یک روایت دارد که زمین از زیر کعبه پهن شده، این اشاره است و الّا آن وقت زمینی نبوده، زمانی نبوده، این اشاره به این است که همراه با رحمت، همان روایاتی که میگوید کعبه نصب شده و رحمت نازل شده، اشاره به همان روایات است، یعنی در روز بیست و پنجم ذی قعده یا شب بیست و پنجم، رحمت خاصّهی خدا برای بندگان او نازل میشود، خوشا به حال آن کسی که بتواند از این رحمت استفاده کند، خوشا به حال آن کسی که فردا شب که شب دحوالارض است و مصادف شده با شب جمعه و شب دعای کمیل و شب زیارت ابی عبدالله (سلام الله علیه و علی آبائه الطیّبین الطاهرین و علی أبیه الطیّب الطاهر و أمّها) بتواند مشغول عبادت بشود. روایات زیادی دارد، هم اقبال روایات را نقل کرده و مفصّل بحث کرده، هم کافی روایت را نقل کرده، در کافی در روایت راجع به دحوالارض آمده، در تهذیب هم راجع به دحوالارض آمده، در من لا یحضر هم راجع به دحوالارض آمده و یک روایت دارد که حسن بن علی وشّا میگوید، صحیحه هم هست، من با پدرم خدمت امام هشتم بودیم، هنگام عشاء بود، من خردسال بودم، فرمود امشب رحمت بر زمین از طرف خدا نازل شده و امشب کعبه نصب شده است و امشب آدم به زمین هبوط کرده است. در روایت دیگر دارد، روز دحوالارض امام هشتم روزه بود، فرمود من امروز روزه هستم، شما هم روزه بگیرید، روزهی امروز ظاهراً ثواب 60 ماه روزه را دارد، هیچ روزی به فضیلت روزه به این چهار روز نمیرسد، به نام اربعة ایّام، فرمود شما هم روزه بگیرید، البته اینکه میگوید شما هم روزه بگیرید، شما نگویید چاشت چطور این را روزه بگیرم؟ چون روزهی مستحبی تا قبل از غروب وقت دارد، اگر تا قبل از غروب آفتاب چیزی نخوردید، چیزی نیاشامیدید، مفطرات روزه را نیاوردید، نیّت روزه کنید پای شما به عنوان روزهی مستحبی حساب میشود، این است که امام هشتم فرمود شما هم روزه بگیرید. انشاءالله حال پیدا میکنید، ارتباط پیدا میکنید، به وسیلهی ائمّه یا خودتان با قلب شکستهی خودتان برای بنده هم دعا کنید. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. ابراهيم (14): 34. [2]. بقره (2): 186. [3]. اخلاص (112): 3 و 4. [4]. شرح لمعه 1: 661. [5]. وسائل الشيعة 7: 27 و 28، کتاب الصلاة، ابواب الدعاء، باب 2، حديث 9 و 14. [6]. منافقون (63): 8. [7]. آل عمران (3): 106. [8]. مرسلات (77): 36. [9]. يس (36): 65. [10]. قصص (28): 12. [11]. قصص (28): 13.
|