Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: پاسخ دلیل شیخ انصاری (قدس سره) از آیه ولا تقربوا در تصرف مال یتیم
پاسخ دلیل شیخ انصاری (قدس سره) از آیه ولا تقربوا در تصرف مال یتیم
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 939
تاریخ: 1389/10/26

بسم الله الرحمن الرحيم

شيخ (قدس سره) راجع به آيه شريفه (وَلاَ تَقْرَبُوا مالَ اليتيمِ إلاَّ بالَّتي هِي أحْسَنُ)[1]، شانزده احتمال کردند و گفته شد که خود شيخ وجه معتدبهي براي ظهور يکي از اين احتمالات، مطرح نکرده و وجهي هم به نظر نمي‌آيد. اصلاً آيه شريفه را بايد با مراجعه به آيات ديگري که وجود دارد تفسير کرد يا با روايات رفع اجمالش را نمود. چون آيه مجمل و ذات احتمالات است . اما از نظر آيات، گفته شد اصلاً ((وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) اين قرب، قطعاً معناي ظاهرش مراد نيست، يعني نمي‌خواهد بگويد نزديک مال يتيم نرويد، قطعاً منظور نزديک مکاني نيست، کما اين‌که در حرمت‌هايي که به ذات نسبت داده مي‌شود، مثل (حرمت عليکم امهاتکم وبناتکم)[2] آن‌جا هم حرمت ذات، مسلّماً معناي ظاهرش مراد نيست، بلکه معناي ديگري مراد است. يا با مجاز در تقدير و يا با مجاز در کلمه و يا به نحو ديگر، حرمت به ذات ، معنا ندارد يا حرم الخمر، خمر حرام است، معنا ندارد. حرمت به افعال تعلق مي‌گيرد، تکاليف به افعال تعلق مي‌گيرد، نه به ذوات اشياء، همان‌طور که آن‌جا معناي ظاهري، مراد نيست ، در (ولا تقربوا اليتيم) هم معناي ظاهري مراد نيست، چون معناي ظاهري، قطعاً تمام نيست و با در نظر به آيات ديگري که در قرآن هست، مي‌فهميم که مراد از (لا تقربوا) ، عبارت ديگر از (لا تأکلوا) در آيه ديگر است. در آيه شريفه مي‌فرمايد: (لا تأکلوا اموالکم بينکم بالباطل و تدلوا بها الي الحکام)[3] در آن‌جا مراد، خوردن است، يعني تصرفاتي براي خود. و در لا تقربوا هم مي‌خواهد بگويد اموال يتيم را نخوريد، نبلعيد، از بين نبريد. ناظر به اکل اموال يتيم است، نه به معناي اين‌که بعد از آن‌که مال يتيم مشروعاً در اختيار شما قرار گرفت، تصرف نکنيد، مگر به احسن که شيخ در احتمالاتش بود، بعضي ديگر هم که به آيه تمسک کرده‌اند، همين معنا مرادشان بوده است و فرق بين آن‌که ما عرض مي‌کنيم که از لا تأکلوا به ضميمه آيه به دست آمد، با آن‌که شيخ و غير او مرادشان بوده است و گفته‌اند مراد از آيه، آن است، از چند جهت است : يکي اين‌که بر مبناي آن‌چه عرض کرديم، خطاب به همه افراد است، (وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) اي انسان‌ها مال يتيم را نخوريد، لا تقربوا به همه است، به اولياء کار ندارد، اما معنايي که شيخ مرادشان بوده است و احتمالات را بر آن بار کرده‌اند، به آن معنايي که از عبارات شيخ و ديگران استفاده مي‌شود، خطاب متوجه به اولياء است، يعني اي اولياء، اي کساني که مال مشروعاً در اختيارتان قرار گرفته است، شما تصرف نکنيد، مگر مع رعاية المصلحة، تفاوت دوم اين است که بر معنايي که ما ذکر کرديم که «ولا تقربوا اليتيم» مربوط به تصرف مال يتيم براي خود است، مال يتيم را نخوريد ، يعني براي خود برنداريد، ولي بر معنايي که شيخ و ديگران فرموده‌اند، مربوط به تصرف مال يتيم براي خود يتيم است. پس فرق دوم این است که برمبناي ما تصرف در مال يتيم براي خودش است ، نخوريد، نپوشيد، اجاره ندهيد، با آن مهماني ندهيد، يعني براي خودتان، اما بر آن معنايي که شيخ و ديگران گفته اند از آن‌ها برمي‌آيد نسبت به خود يتيم است، يعني تصرف در مال يتيم براي يتيم نکیند الا بالتي هي احسن.

در لا تقربوا، هم آکديت را مي‌فهماند، درست است. مثل واجتنبوا، ماده قرب و اجتناب، آکديت در حرمت را افاده مي‌کند. اما احسني که در آيه شريفه آمده است، اين احسن هم به معناي حَسَن است، نه به معناي افعل التفضيل، باز به قرينه آياتي که در قرآن هست و در آن‌جا احسن به معناي حَسَن است، يکي آيه سوره فرقان است : (يومَ يَروْنَ الْمَلائِکةَ لاَ بُشْرَی يوْمَئِذ لِلْمُجرِمينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً [يعني پناه به خدا مي‌برند، مثل اين‌که در دنيا اين‌طور بودند که به فرشتگان پناه مي‌بردند.] وَقَدِمْنَا إلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنٰاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً [ما از کارهاي خيري که انجام دادند به آن‌ها توجه کرديم،] فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًاً [آن‌ها را مثل غباري کرديم که پراکنده مي‌شود و بي‌اثر است.] أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا).[4] اصحاب جنت امروز جايگاهشان خوب است و استراحتگاه خوبي هم دارند، مقيل را به معناي استراحتگاه معنا کرده‌اند. (أَصْحَابُ الْجَنَّةِ يَوْمَئِذٍ خَيْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَأَحْسَنُ مَقِيلًا) استراحتگاهشان نيکوست، مي‌خواهد نسبت به چه کسي بگويد؟ نسبت به آن مجرمين، نمي‌شود معناي افعل التفضيل مراد باشد که آن‌ها جايشان خوب است و اين‌ها نيکوتر است. مسلّماً در اين‌جا مراد، حَسَن است، چون جایگاه مجرمين، هيچ حسني ندارد.

آيه 59 سوره نساء: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً)[5] احسن تأويلاً ، يعني احسن مآلا، اين بهتر از اين است که نزاع کنيد، برويد سراغ رسول و اولي الامر و خدا، احسن است از نزاع شما (فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ)، ذلِک خيرٌ، يعني خير من التنازع و أحْسَنُ مآلا از تنازع، نه اين‌که تنازع، حسني دارد و اين احسن است، بلکه مراد از احسن هم در اين‌جا حَسَن است. سوره اسراء 35: (وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً)[6] با ميزان درست، کم و زياد نکردن و قسطاس مستقيم، خير است و نيکوست از نظر مآل از اين‌که در کيل و وزن کم و زياد کند ، اين احسن از عدم قسط در کيل و وزن است ، معنايش اين نيست که آن هم حَسَن است و اين احسن است. باز آيه 73 سوره مريم: (وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا)[7] احسن در اين‌جا نيز مراد نيست که کدام‌يک، جايشان بهتر است، بلکه مراد اين است که يکي بهتر و آن يکي بد. و غير از اين آيات . شايد در قرآن جایی پيدا نشود که احسن به معناي افعل التفضيل باشد، به شهادت آن آيات، مي‌فهميم که اين احسن در اين‌جا هم (وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ)؛ يعني بالتي هي حسن، نه افعل التفضيل که نيکوتر از چيز ديگري باشد.

لکن لا يخفي که مراد از اين‌که مي‌گوييم افعل التفضيل در اين‌جا حَسَن است، معنايش اين نيست که لفظ استعمال مجازي و تصرف در اراده استعمال شده است، بلکه مراد اين است که لفظ در معناي خودش استعمال شده، احسن استعمالاً به معناي خودش است، انما التصرف والاختلاف در اراده جدي با اراده استعمال است، شبيه عمومات با مخصص، عام با تخصيص. در عموماتي که تخصيص خورده است، تخصيص سبب تصرف در اراده جدي است، شما وقتي آيه شريفه را معنا مي‌کنيد (بسم الله الرحمن الرحيم يا ايها الذين آمنوا اوفوا بالعقود))،[8] يعني اوفوا به همه عقود، ترجمه، همه عقود است، ولي مسلّماً تخصيص خورده است؛ مثلاً عقد غرري بيرون رفته است، عقد با مال غير بيرون رفته است. آن اراده جديه است، پس مراد از اين‌که احسن به معناي حَسَن است، يعني در اراده جديه، نه در اراده استعماليه. نه اين‌که لفظ احسن، به معناي حَسَن است، لفظ احسن به معناي خودش است، لکن قرينه قائم است بر اين‌که معناي استعمالي، مراد نيست، و مراد يک معناي ديگر است، یکی از قرائن آياتي است که خوانده شد، قرينه ديگر بر اين معنا اين است که وقتي در يک جاهايي که شارع و قانون‌گذار يا متکلم، تعبير به احسن مي‌کند، اگر دو فرد بيشتر ندارد، يک فرد، حَسَن و يک فرد، غير حسن، اين‌جا مسلّماً اين احسن مراد جدي نيست، بلکه مراد او حَسَن است، يعني يکی باطل است و يکي صحيح، يکي غير حسن است و یک فرد حسن، دو فرد بيشتر ندارد، اين‌جا هم مسلّماً وقتي مي‌گويد شما احسن را بگيريد، يعني حَسَن را بگیرید، چون دو فرد بيشتر ندارد. قرينه عقليه قائم است که مراد واراده جدی اش از احسن، همان حَسَن بوده است. باز اين‌که تعبير کرده است به احسن، براي اين است که خواسته است ترغيب کند که همان حَسَن را انجام بدهد، خواسته است ترغيب کند و خواسته است مدح کند آن عمل را، مي‌گويد اساس بر اين است که شما نيکوتر را بگيريد، اين ترغيب است که تعبير به احسن کرده است و خواسته است بگويد آن، احسن است، يعني حسنش احسن است، ترغيباً براي عمل و مدحاً براي آن فعل، تعبير به احسن کرده است. نظير اين‌که در عامي که تخصيص مي‌خورد، شما مي‌گوييد عام را ذکر کرده، ترجمه و اراده استعمالي هم همان عام است، پس چرا ذکر کرد، اگر اراده جدي خواسته با اين‌که يک عامي اراده جدي از آن، خاص است به سبب تخصيصي که مي‌خورد، پس چرا از اول، عام ذکر کرده است؟ خوب بود از اول همان مورد خودش را بگويد، نه عام را، مي‌گويند ذکر عام براي ضرب قانون است، براي اين‌که يک قانون کلي را در دست بدهد که اگر شما جاهاي ديگري شک کرديد، با آن قانون مراجعه کنيد. پس اين‌که در عمومات، اراده جدي بر غير مخصص است، بر ما عداي افراد مخصص است و عام را ذکر مي‌کند، براي ضرب قانون است. در باب احسن هم در اين آيات و امثال اين جاها اين‌که احسن را ذکر کرده و اراده جدي‌اش حَسَن است - به قرينه عقليه - از اين جهت بوده است که خواسته است ترغيب کند و خواسته است آن عمل را مدح کند. فايده سومي که بر آن بار مي‌شود، اين است که اگر در يک کاري، در يک عملي که احسن برايش صفت قرار داده شده است، افعل تفضيل برايش صفت قرار داده شده است، گاهي وقت‌ها ، هم حَسَن دارد و هم احسن، گاهي وقت‌ها فقط حَسَن دارد. اين مي‌فهماند که آن‌جايي که هم حَسَن دارد و هم احسن، بايد احسن را اخذ کرد، عقل مي‌گويد احسن را اخذ کن؛ چون ملاک در آن بيشتر است، مزيت دارد، ملاک، حُسن است، وقتی حُسن در احسن بيشتر است، عقل مي‌گويد آن را اخذ کن، اما اگر يک جاهايي فقط حَسَن دارد، بعضي‌جاهاست که فقط حَسَن دارد و احسن ندارد، بايد همان حَسَن را اخذ کرد، علي هذا، در آيه شريفه که مي‌گويد: (وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ)، چه لا تقربوا را به معنايي بگيريد که شيخ فرموده، يعني لا تتصرفوا در اموال يتامي براي ايتام ، بعد از آن‌که در دستتان است، چه معنايي که ما عرض کرديم، يعني لا تتصرفوا در مال يتيم براي خودتان، از قبل از ولايت، مال قبل از ولايت است، در هردو صورت، اگر يک کاري است که ولي مي‌خواهد انجام بدهد، جنسي را مي‌خواهد بفروشد، يک مشتري ده تومان مي‌خرد و يکي بيست تومان می خرد ، اين‌جا مسلّماً به حکم عقل بايد آن بيست تومان را انتخاب کند، چون احسن است، يا اگر خودش مي‌خواهد خانه بچه يتيم تا به آن‌ها سري زده شده باشد و رفتن خانه بچه يتيم ، دوگونه مي‌تواند برود، يکي اين‌که به خانه او برود که نفعش خيلي زيادتر باشد، يکي اين‌که برای خودش خانه بچه يتيم برود که نفعش کم‌تر باشد. اين‌جا مي‌گويد اگر شما مي‌خواهيد تصرف کنيد که يک تصرفتان حَسَن است و يکي احسن است ، احسن را انتخاب کنيد. اين حاصل آيه شريفه است، اگر يک‌جا امر دایر بين حَسَن و غير حسن است ،باید رعايه الحسن بشود، به قرينه عقليه و به قضاوت عقل، براي اين‌که احسن، هم حَسَن را دارد که با يک‌ مقدار زيادتر در آن ملاک جواز است که عقل آن را ترجيح مي‌دهد و مي‌گويد به آن اخذ شود. اين تمام کلام در آيه شريفه.

«ادله‌ى روایی بر مدعی »

در ذيل اين آيه شريفه دو روايت را شيخ آورده که در اين دو روايت هم به نظر بنده همين معنا استفاده مي‌شود، يعني رعاية الحسن و رعاية اصل النفع. روايت اول، حسنه عبدالله بن يحيي کاهلي، به تعبير شيخ، حسنه کاهلي است : قال: قيل لأبي عبدالله (عليه السلام): إنا ندخل علي أخ لنا في بيت أيتام و معه خادم لهم، فنقعد علي بساطهم و نشرب من مائهم، و يخدمنا خادمهم، و ربما طعمنا فيه الطعام من عند صاحبنا و فيه من طعامهم. برادر ما چند تا بچه يتيم را سرپرستي مي‌کند و گاهي اتفاق مي‌افتد مي‌رويم آن‌جا روي فرش بچه يتيم مي‌نشينيم، از آب‌هايي که مربوط به آن‌هاست مي‌خوريم، غذايي که مربوط به بچه يتيم است از آن استفاده مي‌کنيم. فما تري في ذلک؟ آيا اين جايز است يا خير؟ فقال: «إن کان في دخولکم عليهم منفعة لهم فلا بأس و إن کان فيه ضرر فلا [اگر منفعتي دارد، مانعي ندارد و اگر ضرر دارد، نه،]‌ و قال (عليه السلام): (بل الانسان علي نفسه بصيرة) فانتم لا يخفي عليکم و قد قال الله عزّوجل: (يعلم المفسد من المصلح)»[9] اين روايت مي‌گويد، اگر منفعت دارد، يعني همان حسني که مراد از آن منفعت است، يعني مقابل آن چیزی را که استفاده مي‌کنيد، به آن‌ها کمک مي‌کنيد، لا بأس اشکالي که به روايت شده است، این که گفته‌اند اين صدر و ذيلش با هم تعارض دارد، صدر مي‌گويد معيار، منفعت است، «ان کان عليهم منفعة فلا بأس»، اگر منفعتي دارد، بأسي ندارد. مفهومش اين است که اگر ضرر دارد، فيه بأس، اگر نه ضرر دارد و نه منفعت، باز فيه بأس، معيار و شرط، منفعت است. در حالي که در دومي، شرط، ضرر است و ان کان فيه ضرر، اگر ضرر دارد، يعني اگر ضرر دارد، فلا، يعني تصرف نکنيد، پس اگر نه ضرر دارد و نه منفعت، تصرف مانعي ندارد، اگر هم منفعت دارد، باز هم تصرف مانعي ندارد. اين‌ها تعارض مي‌کنند، در جايي که نه منفعت دارد و نه ضرر. پس بين اين دو شرطيه تعارض است . يک‌جا معيار را برای جواز منفعت قرار داده ، يک‌جا براي عدم جواز، ضرر قرار داده است. لکن ظاهر اين است که تعارضي در کار نيست، مراد از منفعت در اين‌جا همان عدم الضرر است ، ان کان فيهم منفعة، يعني ضرر ندارد. بعد آن جمله، گفته است ، اگر ضرر دارد، آن مفهوم اين است، اين مي‌گويد اگر ضرر ندارد، مفهومش اين مي‌شود که اگر ضرر دارد، تعارضي ندارد، چون وقتي کسی به خانه يتيم مي‌رود ، دو حالت بيشتر ندارد، يا اين‌که آن‌چه استفاده مي‌کند يک چيزي در مقابل آن‌ها مي‌دهد و يا نمي‌دهد، فرض سومی ندارد، اگر چيزي به آن‌ها داده مي‌شود، فيه منفعة، اگر به آن‌ها نداد، مي‌شود فيه ضرر، پس مراد از اين منفعت، عدم الضرر است به اعطاي عوض ما اکله، و ضرر، يعني عطا نکردن. اما آن‌جايي که نه ضرر دارد و نه نفع دارد، مورد تعرض قرار نگرفته است؛ چون مورد ابتلا در سؤال نبوده است، سؤال دو صورت بيشتر ندارد، ان کان فيه منفعة، يعني اگر در مقابل آن‌چه استفاده شد، عوضش رسيده است که در حقيقت، ليس فيه ضرر، منفعت، يعني عدم الضرر، اين‌جا لا بأس و اگر فيه ضرر، ففيه بأس. اما اگر يک جايي نه ضرر دارد و نه نفع، اين حديث از آن ساکت است و تعارضي ندارد.

روايت ديگر: علي بن مغيره: إن لي ابنه أخ يتيمة، فربما اهدي لها الشئ. مردم برای بچه یتیم يک چيزهايي را هديه مي‌آورند، فآکل منه ثم اطعمها بعد ذلک الشئ من مالي، مي‌خورم و از مال خودم عوضش را مي‌دهم. فأقول: يا رب هذا بذا فقال (عليه السلام): «لا بأس».[10] شيخ مي‌فرمايد در اين روايت هم نپرسيد که آيا آن‌ چیزی که مي‌دهي زيادتر است يا برابر است؟ از اين‌که نپرسيد زيادتر است يا برابر است، معلوم مي‌شود برابر دادن هم کافي است. حضرت فرمود ، لا بأس مانعي ندارد بعد مي‌فرمايد: بلکه مي‌شود گفت که اين‌جا اصلح و احسن است؛ چون آن غذايي که براي اين‌ها مي‌آورند، معمولاً غذاي مطبوخ است و اگر غذاي مطبوخ، را استفاده نکند فاسد مي‌شود. پس حداقلي که همان عوض خودش است را هم بدهد، کفايت مي‌کند. اين‌که استفصال نفرموده، براي اين بوده که غذاي مطبوخ است و اگر آن را استفاده نکند فاسد مي‌شود. پس همان استفاده کردنش که در مقابل، عوضش را هم به آن‌ها مي‌دهد، يکون کافياً، شيخ مي‌فرمايد ممکن است يک کسي بگويد، ترک استفصال، هردو را شامل می شود ، ممکن است کسي هم بگويد که فقط آن‌جايي را شامل مي‌شود که يکون جبراناً به مقابل و به مثلش.

«اشکال بعض از محشین به شیخ انصاری (قدس سره) و پاسخ به آنها»

بعضي از آقايان محشين به شيخ اشکال کرده‌اند که چرا شيخ فقط اين دو روايت را آورده است؟ ما در باب اتجار به مال يتيم، مضاربه به مال يتيم، روايات ديگري داريم، چرا شيخ آن‌ها را متعرض نشده است؟ جوابش اين است که لعل شيخ وقتي متعرض اين روايات مي‌شده، نظرش برگشته به اين‌که «لا تقربوا»، همان نهي تحريمي است و خطاب به همه انسان‌هاست؛ يعني تصرف نکنيد و روايات مربوط به نهي تحريمي و نهيي که لا تقربوا کنايه از لا تأکلوا باشد ، همين دو روايت بيشتر نيست؛ چون در اين دو روايت، دارد، در مال يتيم براي خودش تصرف مي‌کند. اما در اتجار به مال يتيم دارد، تجارت مي‌کند به مال يتيم براي خود يتيم، مضاربه مي‌کند براي يتيم. اگر آيه را مربوط بدانیم به آن معنايي که شيخ مي‌فرمايد، يعني ايها الاولياء! لا تتصرفوا در اموال يتيم، بعد از آن‌که در اختيارتان است، اصلاً اين روايت ارتباط پيدا نمي‌کند و بايد برويد سراغ روايات اتجار به مال يتيم. اگر مراد اين باشد که لا تقربوا، يعني لا تأکلوا، قبل از قرار گرفتن مال، معنايي که ما عرض کرديم، لازمه‌اش اين مي‌شود که رواياتش همين دوتاست و ديگر ذکري از روايات آن باب مطرح نيست.

والسلام عليکم و رحمة الله وبرکاته

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. انعام (6): 152.

[2]. نساء (4): 23.

[3]. بقره (2): 188.

[4]. فرقان (25): 22 تا 24.

[5]. نساء (4): 59.

[6]. اسراء (17): 35.

[7]. مريم (19): 73.

[8]. مائده (5): 1.

[9]. وسائل الشيعة 17: 248، کتاب التجارة، ابواب ما يکتسب به، باب 71، حديث 1.

[10]. وسائل الشيعة 17: 249، کتاب التجارة، ابواب ما يکتسب به، باب 71، حديث 2.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org