آیات و روایات وارده در ترغیب طلب رزق از کلام صاحب حدائق
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1155 تاریخ: 1391/9/19 بسم الله الرحمن الرحيم شیخ (قدّس سرّه) بعد از بحثی که راجع به وجوب علم به مسائل تجارت و غیر آن متعرّض شدند، فرمودند بین دو دسته از روایات تعارض است، یکی روایات مرغّبۀ در طلب علم و یکی هم روایات مرغّبۀ در عمل و کوشش و اصل این تعارض هم از صاحب حدائق است که بیان کرده و شیخ و دیگران بعد از او متعرّض شدند، صاحب حدائق در اوّل کتاب التجارۀ خود در مقدّمۀ اولی، روایات و آیاتی را نقل میکند که اینها بر طلب رزق و بر عمل و سعی ترغیب و تشویق نمودند: «اعلم أنّه قد استفاضت الاخبار بالحث على طلب الرزق و الكسب الحلال [میگوید روایات مستفیضه است] و لا سيّما بطريق التجارة مع الإجمال في الطلب و الإقتصار على الحلال [در این طریق تجارت که ترغیب شده، بحثی است که بعد در ذیل روایات عرض خواهم کرد که چرا این روایاتی که بر تجارت ترغیب میکند بر تجارتی که جنبۀ توزیع دارد، ترغیب میکند و بر غیر تجارت که جنبۀ تولید دارد، ترغیبی در آنها نیست، در این روایاتی که اینجا نقل کرده است، میفرماید:] و على هذا كان جملة فضلاء أصحاب الأئمة (عليهم السّلام) کزرارة بن اعین، هشام بن حکم، ومحمّد بن النعمان مؤمن الطاق، محمّد بن ابی عمیر و اضرابهم [ کار اینها تجارت بوده است، محمّد بن مسلم را اینجا نیاورده، چون کار محمّد بن مسلم تجارت نبود، کار او آسیابانی بوده است، محمّد بن مسلم طحّان بوده است، ظاهراً اینهایی را میگوید که کار آنها تجارت بوده، مثلاً ابن ابی عمیر پارچه فروش بوده.] كما لا يخفى على من لاحظ السير و الاخبار قال اللّه تعالى: )هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِي مَناكِبِها وَ كُلُوا مِنْ رِزْقِهِ( [از روزی زمین استفاده کنید که این اشارۀ به خوبی تولید است، اینجا برای مطلق فعّالیت نقل میکند، چون فرمود طلب روزی،] و قال سبحانه: )فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ( [به طور عام و باز] و قال تعالى: )وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ( و روى ثقة الإسلام عن أبى خالد الكوفي رفعه إلى أبى جعفر (عليه السّلام) قال: قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم): العبادة سبعون جزء فضلها طلب الحلال [70 جزء است که با فضیلتِ آنها طلب حلال است] و عن عمر بن يزيد في الموثّق قال: قلت لأبي عبد اللّه (عليه السّلام): رجلٌ قال: لأقعدنّ في بيتي و لأصلّينّ و لأصومنّ و لأعبدنّ ربّي [در خانۀ خودم مینشینم نماز میخوانم، نشستم در خانۀ خودم و بندگی خدا را میکنم.] فأمّا رزقي فسيأتيني. [قال: قلت لأبي عبد اللّه یک مردی اینطور است که نشسته میگوید ما نماز و روزه و عبادت میکنیم، روزی را هم خدا میرساند] فقال أبو عبد اللّه (علیه السلام): هذا أحد الثلاثة الّذين لا يستجاب لهم [این یکی از آن افرادی است که دعای او مستجاب نمیشود، دو نفر دیگر شاید کسی باشد که اموالی دارد، در راه خدا ببخشد، بعد بگوید خدایا به من روزی بده، یک کسی که زنی دارد و گرفتار است و او را طلاق نمیدهد و او را نفرین میکند. باز] عن عمر بن یزید قال: قال أبو عبد اللّه (عليه السّلام): أ رأيت لو أنّ رجلاً دخل بيته و أغلق بابه كان يسقط عليه شيءٌ من السماء؟ [درب خانۀ خود را ببندد، خدا روزی را داخل سبد میگذارد بیندازد پایین، آیا اینطور است؟ «أ رأیت» جنبۀ استفهام دارد،] و عن أيّوب أخي أديم بيّاع الهروي قال: كنّا جلوساً عند أبى عبد اللّه (عليه السّلام) إذ أقبل العلاء بن كامل فجلس قدام أبى عبد اللّه (عليه السّلام) [مقابل او نشست] فقال: ادع الله أن يرزقني في دعة [ کار را وابگذارم، خدا روزی من را بدهد، حال که همه کاری را واگذاشتم، خدا روزی من را برساند]، فقال: لا أدعو لك [من برای تو دعا نمیکنم] أطلب كما أمرك اللّه [همانطوری که خدا امر کرده، یعنی برو فعّالیت کن، کار کن تا خدا روزی تو را برساند.] و عن سليمان بن معلّى بن خنيس عن أبيه قال: سئل أبو عبد اللّه (عليه السّلام) عن رجلٍ و أنا عنده فقيل له: أصابته الحاجة [ گفت این گرفتار است] فقال: فما يصنع اليوم؟ [امروز چه کار میکند؟] قيل: في البيت يعبد ربّه [نشسته سورۀ إذا وقع میخواند] قال: من أين قوته؟ [از کجا روزی او میآید؟] قيل من عند بعض إخوانه [بعضی برادرها به او کمک میکنند] فقال أبو عبد اللّه (علیه السلام): و اللّه الذي يقوته أشد عبادةً منه [آن کسی که به او کمک میکند در عبادت شدیدتر از اوست.] وعن أبي حمزة عن أبى جعفر (عليه السّلام) قال: من طلب الرزق في الدنيا استعفافاً عن الناس و توسعیاً على أهله و تعطّفاً على جاره لقي اللّه عزّ و جلّ يوم القيامة و وجهه مثل القمر ليلة البدر. [باز روایت دیگر؛] وعن علي بن الغراب عن أبي عبد اللّه (عليه السّلام) قال: قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم): ملعونٌ من ألقى كلّه عن الناس [شد سربار جامعه، باز روایت] وروی المشایخ عن فضل بن ابی قرّه؛ عن أبي عبد اللّه (عليه السّلام) قال: أوحى اللّه تعالی إلى داود (علیه السلام): إنّك نعم العبد [خوب آدمی هستی] لو لا أنّك تأكل من بيت المال [منتها متأسفانه از بیت المال تغذیه میکنی] و لا تعمل بيدك شيئاً [ کاری انجام نمیدهی،] قال: فبكى داود (علیه السلام): أربعين صباحاً [چهل روز گریه کرد] فأوحى اللّه إلى الحديد أن لن لعبدي داود (علیه السلام) [به آهن گفته شد نرم بشو] فألان اللّه تعالى له الحديد [برای او نرم شد] و كان يعمل كلّ يومٍ درعاً [هر روز هم یک زره درست میکرد] فيبيعها بألف درهم [هزار درهم هم میفروخت، 360 زره درست کرد و 360 هزار درهم به دست آورد] و استغنى عن بيت المال وروی الصدوق. [صدوق دارد:] عن المعلّى بن خنيس قال: رآني أبو عبد اللّه (علیه السلام) و قد تأخّرت عن السوق [دیر شده بود، نرفته بودم بازار، فرمود:] أغد إلى عزّك [صبح زود برو دنبال جایی که عزّت تو آنجا است، چون وقتی بروی بازار کار کنی عزیز میشوی، کار نکنی ذلیل و خوار میشوی. باز] و بإسناده عن روح عن أبي عبد اللّه (عليه السّلام) قال: تسعة أعشار الرزق في التجارة [یک دهم آن در تجارت است. ظاهراً آن برای مشایخ ثلاث بود، آنکه گفتم از روح نقل شده است. باز] وروى في كتاب الخصال عن عبد المؤمن الأنصاري عن أبى جعفر (عليه السّلام) قال: قال رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم: البركة عشرة أجزاء تسعة أعشارها في التجارة [نه دهم آن در تجارت است] و العشر الباقي فی الجلود [جلود، یعنی گوسفند،] قال الصدوق (قدّس سرّه) يعنى بالجلود الغنم و استدل بما يأتي [گوسفندداری یک دهم آن را دارد، تجارت نه دهم آن را دارد. باز روایت دیگر،] و روی فیه عن الحسین بن زید بن علی عن أبیه زید بن علی عن آبائه (علیهم السلام) عن النبی (صلی الله علیه وآله) [که باز صدوق آن را نقل کرده است؛] قال: تسعة أعشار الرزق في التجارة و الجزء الباقي في السابياء، يعنى الغنم [خود او تفسیر به غنم کرده. کافی نقل کرده] وروی فی الکافی عن محمّد الزعفرانی عن أبي عبد الله (عليه السّلام) قال: من طلب التجارة استغنى عن النّاس قلت: و إن كان معيلاً [زن و بچّه هم داشته باشد، کار و کاسبی زندگی او را اداره میکند؟] قال: و إن كان معيلاً إنّ تسعة أعشار الرزق في التجارة... [نه دهم آن در تجارت است. روایات دیگری هم دارد که مدام میگوید صبح برو بازار، یا یک کسی بود زندگی او نمیچرخید، فرمود برو بازار، بساط خود را در بازار بینداز، وضع تو درست میشود، مثلاً] وروی المشایخ الثلاثة عن سدیر قال: قلت لأبي عبد اللّه (عليه السّلام): أىّ شيءٍ على الرّجل في طلب الرزق؟ قال: إذا فتحت بابك و بسطت بساطك فقد قضيت ما عليك [از تو حرکت، از من برکت، تو برو مغازه را باز کن به بقیۀ آن کار نداشته باش]. وروی فی الکافی عن الطیار قال: قال لي أبو جعفر (عليه السّلام): أىّ شيءٍ تعالج؟ أيّ شيءٍ تصنع؟ [امام باقر به طیّار فمودند،] فقلت ما أنا في شيءٍ [کاری ندارم] فقال فخذ بيتاً و اكنس فنائه و رشّه و ابسط فيه بساطك [اگر مغازه نداری، در راهروی خانۀ خود بینداز، اگر یک جایی نداری، یک جایی به تو نمیدهند، همانجا باز کن، مغازه نباید تعطیل بشود.] فإذا فعلت ذلك فقد قضيت [تو وظیفۀ خود را انجام بده، بقیهاش با خداست] ما يجب عليك قال: فقدمت الكوفة ففعلت فرزقت [همان راهروی منزل یک مقدار آب پاشیدم و یک چیزی گذاشتم، مثلاً دو کیلو سبزی گذاشتم به عنوان خرید و فروش و وضع زندگی من خوب شد. باز همین طیّار میگوید:] ... قلت لأبي عبد اللّه (عليه السّلام) إنّى قد ذهب مالي [پول من تمام شده] و تفرّق ما كان في يدي و عيالي كثيرٌ [عائلهمند هم هستم] فقال له أبو عبد اللّه (عليه السّلام): إذا قدمت الكوفة فافتح باب حانوتك و ابسط بساطك وضع ميزانك و تعرّض للرزق ربک عزّ و جلّ [مغازه را باز کن، ترازو را بگذار آنجا، قیافۀ کاسبی به خودت بگیر، کار درست میشود] قال: فلمّا أن قدم الكوفة فتح باب حانوته و بسط بساطه و وضع ميزانه فتعجّب من حوله من جيرانه [همسایهها تعجّب کردند، این آمده ترازو را گذاشته، هیچ چیزی ندارد، این تعجّب کرد، آخر این چطور آمده مغازه را باز کرده؟] أنّه ليس في بيته قليلٌ و لا كثيرٌ من المتاع و لا عنده شيء [اینکه هیچ چیزی ندارد، چطور مغازه را باز کرده نشسته؟] فجاءه رجلٌ [ کار دست خدا است یک مردی آمد] فقال: اشتر لي ثوباً [دلالی کن یک جامهای برای من بخر] قال: فاشترى له ثوباً و أخذ ثمنه و صار الثمن اليه قال: ثمّ جاءه آخر فقال له: يا أبا عمارة اشتر لي ثوباً فطلب له في السوق و اشترى له ثوباً و أخذ ثمنه فصار في يده و كذلك يصنع التجار و يأخذ بعضهم من بعض ثمّ جائه رجلٌ آخر فقال له يا أبا عمارة إنّ عندي عدلاً من كتّان فهل تشتريه منّى و أؤخرك بثمنه سنة؟ [یک سال به تو نسیه میدهم، تو جنس را بگیر برای من بفروش، معروف شده بود که جنس را میخرد و میفروشد، تو بگیر بفروش پول آن را یک سال دیگر به من بده،] قال: نعم أحمله و جئني به [چه چیزی از این بهتر؟ جنس به من نسیه بدهی، یک سال دیگر پول آن را بگیری، ما میفروشیم، چهار شاهی از آن سود میبریم.] قال: فحمله اليه فاشتراه منه بتأخير سنة قال: فقام الرّجل فذهب ثمّ أتاه آتٍ من أهل السوق فقال له: يا أبا عمارة ما هذا العدل؟ [در این عدل چیست؟] قال هذا عدلٌ اشتريته قال بعنى نصفه و اعجّل لك ثمنه [نصف آن را به من بده، نقد پول آن را به تو میدهم. نصف آن را خودش این طرف نشست به فروش، او هم آن طرف نشست به فروش،] قال: نعم فاشتراه منه و أعطاه نصف المتاع و أخذ نصف الثمن [نصف آن را نقد گرفت، این هم نصف آن را نسیه داد]. قال: فصار في يده الباقي إلى سنةٍ فجعل يشترى بثمنه الثوب و الثوبين [با آن پولها مدام میخرید و میفروخت] ویعرض ویشتری ویبیع حتّى أثرى و عزّ وجهه و صار معروفاً [نهایتاً شد از آن تاجرهای حسابی، این دیگر «صار معروفاً» درست و حسابی.] ... وروی فی الکافی عن عمرو بن جمیع قال: سمعت أبا عبد اللّه (علیه السّلام) یقول: لا خير في من لا يحبّ جمع المال من حلال يكفّ به وجهه و يقضي به دينه و يصل به رحمه [روایت دیگر از امام صادق (سلام الله علیه) است؛] وعن أبی عبدالله (علیه السلام) قال: نعم العون علی الآخرة الدّنیا [باز روایت دیگر] وعن علی الأحمسی عن رجل عن أبی جعفر (علیه السلام) قال: نعم العون الدّنيا على طلب الآخرة [باز روایت دیگر مرسلاً از امام صادق (سلام الله علیه) است] ...ليس منّا من ترك دنياه لآخرته [باز روایت از امام هفتم؛] ...إعمل لدنياك كأنّك تعيش أبداً و اعمل لآخرتك كأنّك تموت غداً»([1]). اینها روایاتی است که مفصّل هم است که ترغیب و تشویق به کار و فعّالیت میکند. در آن روایاتی که داشت، نه دهم آن در تجارت است. فقط مجلسی اول آن را معنا کرده و فرموده احتمال دارد مراد از تجارت، مطلق کار و فعّالیت باشد، در مقابل کار نکردن و فعّالیت نکردن، نه دهم آن در تجارت است، یعنی در فعّالیت و کار است، یک دهم آن هم ممکن است در دعا و در ثناء و استفغار و توسّل و اینگونه چیزها باشد، احتمال داده بود مراد از تجارت این معنا باشد که فرمود: نه دهم در تجارت است، احتمال هم داده بود معنای خودش باشد، امّا اگر معنای خودش باشد، این اشکال سر جای خودش است که چگونه بر توزیع، تشویق شده؛ در حالی که از نظر علم اقتصاد باید بر تولید تشویق بشود، درست است، یک سری روایات در باب زراعت داریم که کار انبیاء زراعت بوده است، زراعت را هم آدمهای خوب از آن میخورند هم آدمهای بد، آدمهای خوب میخورند دعا میکنند، آدمهای بد میخورند آن مواد غذایی به آنها لعن میکند، هم چرنده میخورد، هم پرنده میخورد، یک سری روایات اینچنینی داریم که میگوید خیر است، روزی خوبی است، امّا باز نمیخورد، نمیتواند با این روایاتی که میگوید «تسعة أعشارٍ فی التجارة» مقابله کند. این یک احتمال که فقط ایشان داده بود که تجارت به معنای مطلق عمل باشد که این احتمال، درست میشود تسعة اعشار، لکن با بعضی از روایات، شاید یکی، دوتا از روایتهای آن نسازد. یک احتمال دیگر که به ذهن میآید، اینکه شاید اینها مقطعی باشد، اینکه فرمودند «تسعة أعشارٍ فی التجارة»، این میخواسته در یک مقطع بگوید، در یک زمانی که تجارت فایدهای داشته است، یا زراعت طوری بوده که اینها زراعت گیر نمیآوردند یا زراعت به قدر کافی بوده است، توزیع به قدر کافی بوده، احتیاج به تولید داشته، مقطعی بوده، نه اینکه برای همیشه به حسب ذات تجارت نه دهم روزی را دارد و بقیه یک دهم روزی تا شما بگویید این از نظر علم اقتصاد یا فن اقتصاد مشکل است. شاهد بر این معنا است؛ در یک روایتی دارد یک مردی آمد خدمت یکی از معصومین یا امام صادق یا امام باقر (سلام الله علیهما) و حضرت فرمود کاسبی نمیکنی؟ عرض کرد نه، من منتظر امر شما بودم، بعد که ولید کشته شد، پولهای زیادی دارم، پولهای خودم را جمع کردم و دیگر کاسبی نمیکنم. در این موضوع دو تفسیر شده است: یکی اینکه یعنی منتظر بودم حق بر باطل غلبه کند، حاکمیت حق بیاید و چون متنظر امر شما بودم، بعد دیدم حاکمیت حق نیامد، کاسبی را رها کردم، پولهای خودم را جمع کرده بودم که وقتی حاکمیت حق شد، من آن پولها را در راههایی مصرف کنم، وقتی دیدم حاکمیت باطل است، دیگر کار خودم را رها کردم و پولها را هم دارم. این یک احتمال که مراد، حاکمیت حق باشد، «ظهر أمرکم» یا «ظهر أمرک»؛ یعنی حاکمیت حق. یک احتمال دیگری که داده شده است اینکه بگوییم «ظهر أمرک»، یعنی من منتظر بودم که شما حاکم بشوید، فلذا کار را تعطیل کردم، برای اینکه شما حاکم میشدید، شاید دستور میدادید من تجارت نکنم، حاکمیت شما و تغییر دولت سبب میشد من تجارت نکنم، این بود که تعطیل کردم که در اختیار شما باشم که اگر شما فرمودید در این حکومت مصلحت در تجارت نیست، تجارت نکنم که راوی تجارت را تعطیل میکند، برای احتمال اینکه ممکن است امام معصومی که روی کار میآید، یک وضع دیگری را در بازار و در اقتصاد به وجود بیاورد، از این استشمام و استشعار میشود که این روایاتی که گفته نه دهم در تجارت است، حکم مقطعی باشد و الّا اگر حمل بر حکم مقطعی بودن نکنید، از روایات مشتبه است برای ما، برای ما مشکل است. «یرّد علمه إلی أهله» ما باید علم این روایت را به اهل آن برگردانیم، میشود متشابهات، متشابه، یعنی آنکه معنا را میفهمیم، امّا مصداق را نمیتوانیم بفهمیم. صاحب حدائق بعد از آنکه اینها را میفرمایند، میفرمایند: «اعلم أنّه كما استفاضت الأخبار بالأمر بطلب الرزق و ذم تاركه حتّى ورد لعن من ألقى كلّه على الناس كما تقدّم و ورد الترغيب فيه كما تقدّم حتّى ورد ايضاً بأنّ العبادة سبعون جزءً أفضلها طلب الحلال كما قد استفاضت الاخبار بطلب العلم و وجوب التفقّه في الدّين و أنّه فريضةٌ على كلّ مسلم كما في الكافي و التهذيب و غيره من الأخبار المتكاثرة بذلك و جملة من عاصرناه من علمائنا الأعلام و مشايخنا الكرام و من سمعنا به قبل هذه الأيّام كلّهم كانوا على العمل بهذه الأخبار [به واسطۀ این اخبار دائماً دنبال علم و دنبال تحصیل علم بودند،] فإنّهم كانوا مشغولين بالدّرس و التدريس و نشر أحكام الشريعة و التصنيف و التأليف من غير اشتغالٍ بطلب المعاش و غير ذلك مع ما عرفت من تلك الاخبار من مزيد الذّم لتارك الطلب حتّى ورد لعنه الدّال على مزيد الغضب»([2]) که بین این دو دسته روایات جمع کنیم و باز عمل این دو دسته از بزرگان را جمع کنیم، یک عدّه مثل زراره رفتند کاسبی، یک عدّه هم رفتند دنبال درس و بحث، یک سری روایات میگوید برو دنبال درس و بحث که چنین و چنان است، یک سری روایات میگوید برو دنبال کار و کاسبی، حتّی راهروی خانۀ خودت را باز کن، آب و جارو کن، بساط را پهن کن به قدر تو مشتری میآید. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. حدائق الناظرة 18: 3 تا 9. [2]. حدائق الناظرة 18: 9.
|