تعارض بین روایات دالۀ بر وجوب طلب علم و وجوب اکتساب و پاسخ صاحب حدائق
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1157 تاریخ: 1391/9/22 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در این بود که بین روایات دالّۀ بر وجوب طلب علم و تفقّه و وجوب اکتساب و معیشت، تعارض وجود دارد که اصل آن هم برای صاحب حدائق بود، شیخ هم تقریباً بیان کرده و بعد صاحب حدائق میفرماید دو جواب از این اشکال وجود دارد: یک جواب آن را شیخ نقل کرده و در آن اشکال کرده و جواب دوم را نقل نکرده، امّا جواب اوّل این بود که صاحب حدائق فرمود روایات دالّۀ بر اکتساب و ترغیب به اکتساب و معیشت، مخصّص به غیر طلب علم است، دنبال معیشت رفتن خوب و لازم است، مگر اینکه بخواهد طلب علم کند، این روایات در آنجا راه ندارد و تخصیص میخورد و استدلال فرمودند برای تخصیص، به حرفی که شهید ثانی (قدّس سرّه) ذکر کرده بود و روایاتی را که شهید ثانی در منیة المرید آورده بود و صاحب حدائق فرمودند این کلام شهید صریح در این جمع است، یعنی تخصیص روایات کسب و معیشت به غیر طلب علم، شیخ اعظم (قدّس سرّه الشریف) در مقابل میفرماید اصلاً ظهوری در این معنا ندارد، بلکه به این وجه جمع ربطی ندارد، صاحب حدائق میفرماید عبارات شهید صریح است در این جمع، شیخ اعظم میفرماید اصلاً ظهوری ندارد و ارتباطی به این جمع ندارد، برای اینکه آنچه را که شیخنا الشهید (قدّس سرّه) فرموده ناظر به این بوده که باید در طلب علم قصد خالص باشد و به این و آن توجّهی نداشته باشد و این اصلاً در آن نیست که روایات کسب به غیر طلب علم تخصیص خورده، این ناظر به این است که باید قصد او خالص باشد و به این و آن توجّهی نداشته باشد. بنابراین، این جمع درست نیست. «کلام شیخ (قدس سره) در عدم صحت جمع بین روایات» شیخ میفرماید: «و أنت خبيرٌ بأنّ ما ذكره من كلام الشهيد (رحمه الله) و ما ذكره من الحديث القدسي [ که این روایت آخری بود؛ «و عزّتي و جلالي و عظمتی و نوري و علوّي و ارتفاع مكاني لا يؤثّر عبدٌ هواي على هواه إلّا استحفظته ملائكتي و كفّلت السماوات و الأرضين رزقه»([1]) آنچه که از شهید نقل کرده، آنچه که از حدیث قدسی نقل کرده،] لا ارتباط له بما ذكر من دفع التنافي بين أدلّة الطرفين [اصلاً ارتباط ندارد، صاحب حدائق میفرماید صریح در این جمع است، عبارت حدائق این است: «و بهذا الوصف صرّح الشهید الثانی (قدّس سرّه)». صاحب حدائق میگوید صریح است در بیان این جهت، ایشان میگوید اصلاً ارتباطی ندارد.] لأنّ ما ذكر من التوكّل على اللّه و عدم ربط القلب لغيره لا ينافي الاشتغال بالاكتساب [تا بگوییم روایات اکتساب، اینجا را شامل نمیشود] و لذا كان أمير المؤمنين (صلوات اللّه عليه) و على أخيه و زوجته و ولديه و ذرّيته جامعاً بين أعلى مراتب التوكّل [امیر المؤمنین صلوات خدا بر او و بر برادر او رسول خدا، همسر او زهرا (سلام الله علیها)، دو فرزند او و ذرّیۀ او باد، هم توکّل او بالا بود، هم کارهای خیلی مشکل را انجام میداد] و هو الاستقاء لحائط اليهودي [برای دیوار یهودی آب میکشید، برای باغ یهودی] و ليس الشهيد أيضاً في مقام أنّ طلب العلم أفضل من التكسّب و إن كان أفضل [ولو طلب علم افضل است، امّا شهید در این مقام نیست،] بل في مقام أنّ طالب العلم إذا اشتغل بتحصيل العلم فليكن منقطعاً عن الأسباب الظاهرة الموجودة غالباً لطلّاب العلوم [ایشان یک چیزهایی را میشمارد و میگوید باید نظری به آنها نداشته باشد، قلب او از آنها فارق باشد.] من الوظائف المستمرّة من السلاطين [معلوم میشود چیزهایی که پادشاهان زمان شیخ و دیگران میدادند، یک پولی به آنها میدادند، البته وابسته نمیشدند،] و الحاصلة من الموقوفات للمدارس و أهل العلم و الموجودة الحاصلة غالباً للعلماء و المشتغلين من معاشرة السلطان [با پادشاهها آنجا سر و کاری داشته باشد، زندگی او خوب میشود] ، و أتباعه و المراودة مع التجّار و الأغنياء و العلماء الّذين لا ينتفع منهم إلّا بما في أيديهم [از علما] من وجوه الزکوات و رد المظالم و الأخماس و شبه ذلک، [نظری به آنها هم نداشته باشد، به آنکه دست آنها میآید، دست علما از وجوه زکوات و رد مظالم و اخماس و شبه اینها، مثل نذورات.] كما كان متعارفاً في ذلك الزمان بل في كلّ زمانٍ فربّما جعل الاشتغال بالعلم بنفسه سبباً للمعيشة من الجهات الّتي ذكرناها [گاهی اینها را سبب برای معیشت قرار میدهد، اصلاً میآید آخوند بشود که با سلاطین ارتباطی پیدا کند، با عمّال ارتباطی پیدا کند، با تجّار یک ارتباطی پیدا کند، آخوند نشده که علم بیاموزد، آخوند شده که از این راه نانی بدست بیاورد. «فربّما جعل الاشتغال بالعلم بنفسه سبباً للمعيشة من الجهات» حال که کار گیر ما نمیآید، میرویم آنجا راحت، مخصوصاً زمانی که بیسوادی هم خیلی ارزش داشته باشد و همۀ ارزشها برای تملّق باشد]. و بالجملة فلا شهادة فيما ذكر من كلام الشهيد (رحمه الله) من أوّله إلى آخره و ما أضاف إليه من الروايات في الجمع المذكور أعني تخصيص أدلّة طلب الحلال بغير طالب العلم [نه در کلام شهید یک چنین چیزی بود و نه در روایاتی که خود صاحب حدائق نقل کرد. «مناقشۀ استاد به شیخ انصاری (قدس سره)» این حرف شیخ، درست است، لکن یک مناقشۀ کوچکی در کلام شیخ است و آن این است که چنین تخصیصی در روایتهایی که صاحب حدائق نقل کرده وجود ندارد، لکن در روایتهایی که در کلام شهید ثانی است، مثل آن روایتی که داشت: خدا ضامن روزی دیگران است، امّا روزی اهل علم را کفالت کرده، آن وقت کفالت هم به این معنا که این دیگر نمیخواهد دنبال کار و کسب برود، زندگی او را خداوند اداره و کفالت کرده، این بعید نیست که اشعار، بلکه ظهور در تخصیص روایات کسب داشته باشد، ترغیب به کسب از طلب علم را ضامن و کفیل شده است. لکن حق با شیخ است که این ارتباطی ندارد، مجموع آن را حساب بکنید ارتباط ندارد، آن هم که یک روایت است، این هم ظهور خیلی ضعیفی دارد، اینکه ایشان میفرماید «و الأمر سهلٌ» بعد از اینکه عمدۀ این روایات ارتباطی به این تخصیص نداشته باشد، این اشکالی که شیخ به این حرف صاحب حدائق دارد، این را بعضی از محشّین هم دارند و خوب است، در روایت حضرت داود که داشت به او گفتند تو خوب آدمی هستی، اگر از بیت المال نمیخوردی و بعد زره درست کردن را به او یاد دادند و زره درست میکرد و کاسبی میکرد، این را میگویند برای این جهت بوده که از آن وظیفۀ اصلی خود باز نمیمانده، اگر میخواست کسب بکند از وظیفۀ اصلی خود باز نمیماند، میتوانست زره درست کند و باز هم وظیفۀ اصلی خود را انجام بدهد، این جواب اوّل را ایشان نقل کردند با این اشکال که میگوید ارتباطی ندارد. شیخ انصاری (قدس سره)، جواب دوم صاحب حدائق را اصلاً نقل نفرمودند، مقالید، یعنی کلیدها که در آنجا داشت: «بل يلقى مقاليد أمره إلى اللّه تعالى [یعنی راه باز شدن و رفع مشکلات خود را به خدا واگذار میکند، میگویند مقالید مفرد هم ندارد، به معنای کلیدها است، کلیدهای امر خود را، یعنی راه باز شدن و رفع مشکل را به خدا واگذار کند، بعد از آن دارد:] ...و قد ورد في الحديث عن النّبي أنّ اللّه قد تكفّل لطالب العلم برزقه خاصةً عمّا ضمنه لغيره [کفیل رزق طالب علم شده، آن وقت گفتیم کفالت، یعنی احتیاج به فعّالیت ندارد،] بمعنى أنّ غيره يحتاج إلى السعي على الرزق حتى يحصل له و طالب العلم لا يكلّف بذلك بل بالطلب [او فقط باید دنبال درس خواندن خودش برود] و کفاه مؤنة الرزق»([2]) و خداوند مؤنۀ روزی او را میدهد. این روایت، فقط یک مقدار آن جمع را درست میکند. خود ایشان جواب میدهد، جواب صاحب حدائق را نقل نمیکند، عمدۀ حرف صاحب حدائق هم میخواهد بگوید، اگر بین اکتساب و بین طلب علم تعارض شد، اکتساب مقدّم بر طلب علم است، برای اینکه اگر دنبال کسب نرود، ضرر به بدن او میخورد و ضرر به بدن خوردن حرام است و نیست و لذا میگوید روزه را میشود با ضرر به بدن ترک کرد، وضو را میشود با ضرر به بدن به جای آن تیمّم کرد، حاصل جمعی که او دارد به این معنا برمیگردد که خود آن هم تمام نیست. شیخ خودش جواب دیگری میدهد، میفرماید لا اشکال که طلب علم و طلب روزی ممکن است پنج یا چهار صورت داشته باشد: واجب عینی، واجب کفایی، مستحب، مباح و مکروه، میفرماید:] ثمّ إنّه لا إشكال في أنّ كلاً من طلب العلم و طلب الرزق ينقسم إلى الأحكام الأربعة أو الخمسة و لا ريب أنّ المستحبّ [از یکی مزاحم با واجب نمیشود] أنّ المستحبّ من أحدهما لا يزاحم الواجب [اصلاً اگر ادلّۀ واجب با مستحب برخورد کند از آن انصراف پیدا میکند، نه از واجب کفایی و واجب عینی، ادلّۀ واجب عینی انصراف دارد از آنجایی که واجب کفایی باشد، انصراف دارد یا عقل میگوید واجب عینی مقدّم است.] و لا إشكال أيضاً في أنّ الأهمّ من الواجبين المعيّنين مقدّمٌ على غيره [دو واجب تعیینی، اگر یکی اهم باشد، بر دیگری مقدّم است، باب تزاحم است، اهم مقدّم است، دو واجب کفایی با ظنّ قیام غیر به آن، آنجا هم یکی اهم باشد بر دیگری مقدّم است.] و قد يكون كسب الكاسب مقدّمةً لاشتغال غيره بالعلم [گاهی کاسبی میکند، برای اینکه دیگران مشغول علم بشوند،] فيجب أو يستحبّ مقدمة [آنجا واجب است یا مسحب است که این کار انجام بگیرد. بقی الکلام در آنجایی که هر دو مستحب هستند، آن وقت اینجا حرفهای خیلی قشنگی دارد، گاهی سؤال میکنند من بیایم طلبه بشوم یا دانشگاه بروم؟ بیایم طلبه بشوم یا بروم دنبال کار و کاسبی کنم، از نظر خصوصیات مورد، شیخ یک جواب قشنگی دارد، میگوید:] بقي الكلام في المستحبّ من الأمرين عند فرض عدم إمكان الجمع بينهما [هم طلب علم برای او مستحب است و هم کسب و معیشت، دنبال کسب رفتن.] و لا ريب في تفاوت الحكم بالتّرجيح باختلاف الفوائد المرتّبة على الأمرين... [باید ببیند کدام یک بهتر است، میفرماید بستگی دارد به اینکه فوائد آن چطور باشد.] منها: تكفّل أحوال المشتغلين من ماله أو مال أقرانه من التجّار المخالطين معه على وجه الصلة أو الصدقة الواجبة و المستحبّة فيحصل بذلك ثواب الصدقة و ثواب الإعانة الواجبة أو المستحبّة على تحصيل العلم [اگر برود دنبال کاسبی قشنگ بلد است پول دربیاورد و این پولها را بدهد به ما که درس بخوانیم، این اگر برود هم بلد است با تجّار و اغنیاء سر و کار داشته باشد، راه پول درآوردن را قشنگ بلد است. اگر برود دنبال کار، میتواند خرج دهتا طلبه را دربیاورد، از رفقا و از دوستان، به عنوان صدقه، به عنوان صله، به عنوان اینکه اینها شاگردهای امام صادق هستند، باید اداره بشوند، کدام بهتر است؟ میفرماید: «منها تكفّل أحوال المشتغلين من ماله» برود کاسبی کند و از پولهای خودش به آنها بدهد «أو مال أقرانه من التجّار» تجّار دیگر را ببیند، «المخالطين معه» بر وجه صله یا صدقۀ واجبه و مستحبه، آن وقت، هم ثواب صدقه را دارد، هم ثواب اعانت واجب را دارد، اعانتی که واجب یا مستحب است، اینهایی که درس میخوانند، به اینها کمک میکند، اگر آنها واجب باشد، دارد کمک به واجب میکند، اگر درس خواندن برای آنها مستحب باشد، دارد کمک به مستحب میکند، اگر هم، نه واجب است، نه مستحب، به هر حال یک انسان است، کمک به شهروند انسانی. «و ثواب الإعانة الواجبة أو المستحبّة على تحصيل العلم» یا مستحب است بر تحصیل علم بر وجه صله یا صدقه «فيحصل بذلك ثواب الصدقة... على تحصيل العلم» هم کاسبی کرده هم ثواب علم را پیدا کرده است.] و ربّ من يحصّل بالاشتغال مرتبةً عاليةً من العلم [اگر درس بخواند یک مرتبۀ عالیهای را از علم پیدا میکند،] يُحيي بها فنون علم الدّين [با آن مرتبۀ عالیۀ او، فنون علم دین زنده میشود، کاری برای کاسبی گیر نمیآورد، روزی پنج تومان، ده تومان گیر میآورد، در حدّ بخور و نمیر، امّا وارد تحصیل بشود، حسابی آدم ملّا و مفسّر میشود، هم محدّث میشود، هم فقیه میشود، حسابی میتواند علم و فقه و علوم دینی را زنده کند.] فلا يحصل له من كسبه إلّا قليل من الرزق فإنّه لا إشكال في أنّ اشتغاله بالعلم و الأكل من وجوه الصدقات أرجح و ما ذكر من حديث داود (على نبيّنا و آله و عليه السّلام) [ که گفتند برو دنبال کسب، با اینکه پیغمبر بود و خیلی میتوانست مسائل روحانی را مطرح کند، برای اینکه اشتغال به کسب داود پیغمبر با وظایف نبوّت او مزاحمت نداشت. علم آنها من الله تعالی بود، )عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى(،([3]) امّا روحانی، اگر بخواهد مطلبی را بگوید با کار تناسب ندارد، شبیه آن را اینجا مرحوم شیخ دارد، میگوید به حضرت داود که گفتند برو کاسبی کن؛ برای اینکه کاسبی با تحصیل علم او منافاتی نداشت، علم او از راه دیگری پیدا شده بود.] فإنّما هو لعدم مزاحمة اشتغاله بالكسب لشيءٍ من وظائف النبوّة و الرئاسة العلميّة و بالجملة فطلب كلٍّ من العلم و الرزق إذا لوحظ المستحبّ منهما من حيث النفع العائد إلى نفس الطالب [نفع عائد به خودش بهتر است یا طلب علم بهتره است، برای اینکه جنبۀ روحی او تقویت بشود.] كان طلب العلم أرجح و إذا لوحظ من جهة النفع الواصل إلى الغير كان اللازم ملاحظة مقدار النفع الواصل [ببیند در کدام یک نفع او به غیر بیشتر میرسد، درس خواندن او بهتر نفع دارد یا دنبال کار و فن و کسب رفتن.] فثبت من ذلك كلّه: أنّ تزاحم هذين المستحبّين كتزاحم سائر المستحبّات المتنافية [چطور شما در دو مستحب متنافی اعم را میگیرید، اکثر نفعاً را میگیرید،] كالاشتغال بالاكتساب أو طلب العلم الغير الواجبين مع المسير إلى الحجّ المستحب [اگر حج مستحب برود، از کار خود باز میماند یا از طلب علم باز میماند که واجب نیست یا برود به مشاهد ائمّه (سلام الله علیهم) از طلب علم خود میماند] أو مع السعي في قضاء حوائج الإخوان الّذي لا يجامع طلب العلم أو المال الحلال إلى غير ذلك ممّا لا يحصى».([4]) اگر تزاحم بین مستحبها شد اینطور است. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. وسائل الشيعة 15: 279، کتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 32، حدیث 3. [2]. حدائق الناظرة 18: 10. [3]. نجم (53): 5 و6. [4]. کتاب المکاسب 4: 346 تا 348.
|