Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: احتمالات وارده در عبارات کشی دربارۀ اصحاب اجماع
احتمالات وارده در عبارات کشی دربارۀ اصحاب اجماع
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 1161
تاریخ: 1391/10/2

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث دربارۀ اصحاب اجماع است و کلام در آن یقع فی امورٍ: یکی عدّ اصحاب اجماع و نقل عبارت کشّی و آن کسانی را که کشّی جزء اصحاب اجماع دانسته 18 نفر هستند، ولی دیگران بعضی‌های دیگر را جای آن اضافه کردند، 22 نفر، نقل‌های دیگری که خود کشّی نقل می‌کند با آن‌که خودش نقل کرده اختلاف دارند، خودش 18 نفر از اصحاب اجماع را نقل می‌کند و بعد خلاف دیگران را دربارۀ این اصحاب اجماع نقل می‌کند. امر دوم در مراد از این عبارت است «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عنهم عن هؤلاء»[1] که معنای این عبارت چیست؟ در این‌جا سه احتمال وجود دارد: یکی این‌که مراد این باشد که کشّی بخواهد بگوید اجماع بر وثاقت همین افراد است، مراد بیان وثاقت این 18 نفر است، و این وثاقت به این وجه است که بگوییم «علی تصحیح ما یصحّ عنهم»، «ما یصح» باید به خود این‌ها نسبت داده بشود و این‌که به این‌ها نسبت داده می‌شود، اگر بلاواسطة باشد، می‌شود جملۀ امام (سلام الله علیه)، اگر مع الواسطة باشد، می‌شود تحدیث از غیر، مثلاً زراره که می‌گوید «عن محمّد بن مسلم عن صفّار» می‌شود تصحیح از غیر، یعنی این‌که می‌گوید «حدّثنی زرارة» راست می‌گوید، زراره با او این حرف را زده است، تصدیق زراره در اخبار آن واسطه و در تحدیث آن واسطه، این یک احتمال بود که سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) روی این احتمال تکیه فرموده‌اند. احتمال دیگر این‌که بگوییم مراد از «ما یصح» خود روایت است، خود جملۀ امام (سلام الله علیه) است، «أجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح»؛ یعنی آنچه را که شما تا زراره یا تا ابن ابی عمیر درست دانستید، مراد، این عبارت است که می‌خواهد آن روایت را تصحیح کند، به حیثی که بگوییم این ارسال در وسط یا بودن مجاهیل در وسط یا سقوط و رفع و امثال آن‌ها در آن ضرری نمی‌زند و این به یکی از دو نحو است؛ یا به این‌که بگوییم این اجماع اصحاب برای این جهت بوده که دیده‌اند این افراد را و ملاحظه کرده‌اند که این افراد «لا یروون و لا یرسلون إلّا عن الثّقة»، این یک احتمال و یک راه آن است، آن وقت می‌شود احتمال دوم. بنابراین، نتیجه می‌دهد که هم خود این‌ها ثقه هستند، هم آن واسطه‌های ذکر شده و هم آن‌هایی که در سند حذف شدند. اگر یک جایی ما آن‌ها را پیدا کردیم، آن‌ها هم ثقه هستند. احتمال سوم بگوییم این‌که گفت اجماع کرده‌اند عصابه آنچه را این‌ها از معصوم نقل کردند، درست است و دیگر شما به بعدی‌ها نگاه نکنید، برای این‌که دیده‌اند تمام این روایاتی را که چه مع الواسطة، چه بلاواسطة، این‌ها نقل می‌کنند، در آن‌ها قرائنی بوده که آن قرائن برای اعتبار آن کفایت می‌کرده است، «من عقلٍ أو نقلٍ أو شهادة حالٍ» و ...، کنار یک یک روایات این بزرگان یک قرینه‌ای وجود داشته است. احتمال اوّلی که سیّدنا الاستاذ داده، نتیجۀ آن این می‌شود که فقط خود این‌ها ثقه هستند، عبارت کشّی و از اصحاب اجماع بودن دلیل بر وثاقت خود آن‌ها است، یعنی اصحاب أجمع بر این‌که این‌ها ثقه هستند و این‌ها راست می‌گویند، وقتی می‌گویند «حدّثنی فلان» یا «حدّثنی المعصوم»، راست می‌گویند، این احتمالی است که امام تأیید فرمودند و دو جهت برای این ذکر کردند، یکی این‌که اگر از معصوم است و مع الواسطة باشد، از این‌ها نیست، «علی تصحیح ما صحّ عنهم». چیزی که از این‌ها صحیح شده، آن چیز که از این‌ها نیست، آن چیز از آن راوی آخری است، نمی‌شود نسبت تصدیق و تصحیح را به این‌ها داد، بلکه باید به آخری نسبت داد، آن‌که مورد تصدیق و تصحیح نسبت به خودشان قرار می‌گیرد، همان قول آن‌ها «حدّثنی» است، یعنی نقل از واسطه، و الّا آن به این ربطی ندارد و شاهد بر این مطلب این است که می‌فرماید، اگر آن راوی آخر، مثلاً در همان روایت که برای اسیر به آن استدلال شده است، دروغ بگوید یا اشتباه کرده باشد، می‌شود به زراره گفت که تو دروغ گفتی یا تو اشتباه کردی؟ می‌گوید من دروغ نگفتم، من اشتباه نکردم، من نقل روایت از او نموده‌ام، آن‌ چیزی که من گفتم این بود که فلانی این را گفته است، کذبی را که برای آن راوی آخر است یا خطایی که برای آن راوی آخر است، نمی‌شود به این نسبت داد، کما این‌که کذب او را نمی‌شود به این نسبت داد، تصدیق او را هم نمی‌شود به این نسبت داد. آن چیزی ‌که می‌شود به این شخص نسبت داد، این است که این می‌گوید «حدّثنی فلانٌ»، همین مقدار را می‌شود به این شخص نسبت داد. بنابراین، ایشان می‌فرماید مراد این است، نتیجۀ آن هم این است که این 18 نفر، اجماع بر وثاقت آن‌ها است یا دیگران که دیگران را گفتند، اصحاب اجماع بودند، دلیل بر این است که این‌ها مورد وثوق و ثقه هستند،

«اشکال محدث نوری»

مرحوم فاضل نوری، صاحب مستدرک در خاتمۀ مستدرک این حرف را قبول ندارد و به این حرف اشکال کرده و فرموده است این رکیک است که ما بگوییم این خواسته بگوید زراره وقتی گفت «حدّثنی فلانٌ» است. دوم این‌که گفته است این کلمۀ تصدیق در اوّلی‌ها است، در دوم و سوم تصحیح آمده، تصدیق نیامده. شبهۀ سوم اين‌که چرا کشّی این 18 نفر را فرموده، ما افراد زیادی داریم که ثقه هستند، بعضی از آن‌ها مورد اجماع اصحاب باشند، اصحاب بر وثاقت آن‌ها اجماع داشته باشند، عصابه بر وثاقت آن‌ها اجماع داشته باشند، ایشان سه تا اشکال کرده برای این‌که مراد از «ما» این قول او به «حدّثنی فلان» باشد، یکی رکاکت، دوم تصدیق در اوّلی است، در بقیه نیست، سوم اختصاص وجه ندارد، سیّدنا الاستاذ (سلام الله علیه) این اشکال‌ها را جواب داده، امّا رکاکت، «ببیانٍ و بتقریرٍ منّی» چه رکاکتی دارد ما بگوییم این افراد را همه قبول دارند راستگو هستند، اجماع بر راستگویی افراد چه رکاکتی دارد؟ اگر نظر ایشان به این است که نمی‌خواهیم بگوییم این‌ها راستگو هستند، این‌ها اجلّ شأناً هستند از این‌که بگوییم راستگو هستند، این‌ها راستگو بودند، نمی‌خواهیم بگوییم راستگو هستند، شبیه حرفی که از شهید ثانی (قدّس سرّه) است دربارۀ بزرگانی که توثیق نشده‌اند، مثل مثلاً ابراهیم بن هاشم قمّی، توثیق نشده و یا عدّۀ دیگری از اصحاب، شهید ثانی می‌فرماید عدم توثیق این‌ها دلیل بر عدم وثاقت آن‌ها نیست، بلکه دلیل بر وثاقت آن‌ها است، به این جهت که این‌ها أجلّ شأناً هستند از این‌که شما بگویید ثقه هستند، مثل این‌که مثلاً شما بگویید علی (علیه الصّلاة و السّلام) در بین شیعه، آدم راستگویی بوده است، این یک مقدار تقریباً از نظر ادب درست نیست، چون او بالاتر از این است که شما بگویید راستگو بوده است، می‌فرماید این اصحاب بزرگ، کبّار، از اصحابی که توثیق نشده‌اند، برای این بوده که وثاقت این‌ها معروف بوده و اجلّ شأناً بوده‌اند از این‌‌که این‌ها را توثیق کنند، این‌جا اگر مراد ایشان این است که رکاکت دارد بگوییم این‌ها ثقه هستند، این‌ها راست می‌گویند، این‌ها اجلّ شأناً هستند، می‌گوییم این أجلّ شأناً امروز بوده و الّا دربارۀ زراره آن همه روایات ذامّه وجود دارد، یا دربارۀ بعض دیگر از اصحاب اجماع آن همه روایات ذامّه وجود دارد، این‌طور نبوده که وثاقت این‌ها در زمان قبل، مثل وثاقت آن‌ها برای ما در امروز باشد، امروز تا یک کسی می‌گوید زراره «ثقةٌ» شما می‌گویید «ثقةٌ» نمی‌خواهد، زراره ثقه هست، احتیاج به گفتن ندارد، این وضوح دارد، آن روز معلوم نیست این‌قدر واضح بوده، بلکه خلاف آن معلوم است، چون روایات ذامّه دربارۀ مثل زراره فراوان بوده، در غیر زراره هم روایاتی که مذمّت می‌کرده‌اند بوده، هر چند این مذمّت، نه از این باب ذمّ واقعی بوده، از باب این‌که این‌ها شناخته نشوند که دوستداران امام صادق هستند و بعد آن‌ها را اذیت کنند و به آن‌ها صدمه بزنند بوده، وقتی پسر زراره آمد خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کرد پدرم ناراحت است که شما این‌قدر از او مذمّت می‌کنید، چون روایات زیادی در ذمّ زراره آمده، حضرت فرمود من او را مذمّت می‌کنم تا خیال کنند او از دوستداران من نیست، اگر بفهمند او از دوستداران من است، دیگر تکۀ بزرگ او مردک چشم اوست، او را ذم می‌کنم برای این‌که نفهمند او از دوستداران من است. ائمّه، چون ائمّه بوده‌اند، آینده را می‌دانسته‌اند، آن وقت را هم می‌دانستند، روی جریان عادی مذمّت کردند، چه رکاکتی دارد؟ به این وضوحی نبوده که الآن وجود دارد تا شما بگویید رکاکت دارد. ثانیاً فقاهت این‌ها هم معروف بوده، در فقاهت محمّد بن مسلم اشکالی نبوده، در زراره اشکالی نبوده، دارد این‌ها فقیه هستند. «أجمعت العصابة علی تصحیح و تصدیق» و این‌ها اهل فقه و اهل فهم هستند، آن هم رکاکت دارد، برای این‌که واضح و روشن بوده است. امّا این‌که می‌فرمایید در اوّلی بوده و در بقیه نبوده سیّدنا الاستاذ می‌فرماید وقتی در اوّلی‌ها فرموده و طایفۀ دوم و سوم بالاتر از اوّلی‌ها نبوده‌اند، پس همان‌طور که دربارۀ آن‌ها درست است و رکاکت ندارد، دربارۀ بعدی‌ها هم درست است، مع این‌که در این بعدی‌ها هم آمده «و التصدیق و التصحیح» و سیاق عبارت کشّی بتقریرٍ منّی دلالت می‌کند و شهادت می‌دهد که این‌ها «من شجرةٍ واحدة»، «عباراتنا شتّی و حسنک واحدُ»، این مانعی ندارد، امّا این‌که می‌گویید چرا این‌ها را گفته؟ غیر از این‌ها را نیافته است، این 18 نفر را یافته «أجمعت العصابة علی تصحیح» آن‌ها، بقیه را نیافته، این برای فرمایش ایشان که می‌فرماید این احتمال قوی است، اگر از این احتمال گذشتیم و شما ظهور را قبول نکردید، آن دو احتمال غیر ممکن و باطل است، بگوییم «أجمعت العصابة علی تصحیح» روایتی که این 18 نفر نقل کردند، یعنی وقتی به این‌ها رسید بقیه را کار نداریم، مرسل باشد، مقطوع باشد، مرفوع باشد، مجهول باشد، فاسق باشد، هر چه می‌خواهد باشد، از چه راهی می‌فرمایید کار نداریم؟ یکی از دو راه؛ یا می‌گویید این عصابه، یعنی این عدّۀ کثیری از اصحاب رفته‌اند تک تک روایات این 18 نفر را دیده‌اند، و برای هر یک قرینه‌ای در کار بوده، آیا این ممکن است یا ممکن نیست؟ ایشان می‌فرماید عادةً امکان ندارد، امکان ندارد عصابه تمام روایات این‌ها را دیده باشند و بعد دیده‌اند که با هر روایتی که این‌ها نقل می‌کنند یک قرینه‌ای «من عقلٍ أو کتابٍ أو سنّةٍ أو شهادة حالٍ موجبةٍ للاعتماد و الحجّیة» در کنار آن بوده است، این امکان ندارد، کیف و حال آن‌که ابن مسلم حدود 46 هزار حدیث نقل کرده، این‌ها چطور رفته‌اند 46 هزار حدیث ابن مسلم را دیده‌اند و بعد این‌چنین حرفی را زده‌اند که این‌ها این کار را کرده‌اند؟

«کلام امام خمینی (ره) در خصوص اطلاع عصابه به تمام روایات دربارۀ همراه بودن با قرینه»

ایشان می‌فرماید: «اطّلاع العصابة على احتفاف جميع الأخبار الّتي هي منقولةٌ بتوسّطهم بقرائن خارجية يوجب الاطّلاع عليها العلم بصحّة الخبر هذا غير ممكنٍ عادةً ضرورة عدم حصر تلك الأخبار [روایت‌های این 18 نفر چندتا است؟] و عدم إمكان اطّلاع جميع العصابة على جمیع القرائن الموجبة لكلّ ناظرٍ في كلّ واحدٍ من الأخبار الّتي لا یحصى [این‌ها نگاه کردند تمام روایت‌ها را دیدند، هر کس دیگر هم نگاه کند، این‌طور می‌فهمد. کیف؟] فهذا محمّد بن مسلم أحد الجماعة روى عن الكشّي عن حريز عنه أنّه قال: ما شجرني رأيٌ قطّ إلّا سألت عنه أبا جعفر (عليه السلام) [هیچ مسئله‌ای برای من پیش نیامد، مگر از امام باقر (سلام الله علیه) سؤال کردم.] حتّى سألته عن ثلاثين ألف حديث و سألت أبا عبد اللّه (عليه السّلام) عن ستة عشر ألف حديث و الظاهر أنّ أحاديث زرارة لم تقصر منها لو لم‌ تکن أزید و من المحال اطّلاع جميع الأصحاب على جميع ما روى هؤلاء مع اطّلاعهم على قرائن موجبة للقطع [بلکه خود آن هم محال است، اصلاً همۀ این روایات، یکی یکی قرینۀ قطعیه داشته باشد، این هم جزء محالات است، دیدن این‌ها جزء محالات، داشتن روایات هم جزء محالات است.] بل من المحال عادةً احتفاف جميع أخبارهم بالقرائن الكذائية فهذا ليس وجه إجماعهم و لا ذاک وجه حجيته [این وجه اجماع این‌ها نمی‌تواند باشد، وجه حجّیت اجماع آن‌ها هم نمی‌تواند باشد که آن روایات حجّت بوده و این اجماع حجّت است، برای این‌که این‌ها دیده‌اند، این همه اصحاب دیده‌اند کفایت می‌کند، یکی دیگر بگوییم این نیست، این عصابه تمام مشایخ این‌ها را دیدند و تمام مراسیل این‌ها را نگاه کرده‌اند، دیده‌اند این‌ها از غیر ثقه روایت نقل نمی‌کنند.] الثّاني اطّلاعهم على جميع مشائخ هؤلاء و من يروون عنهم مسنداً و مرسلاً و العلم بوثاقة جميعهم فحكموا بصحّة أحاديثهم لأجل صحّة سندها إلى المعصوم (عليه السّلام) هذا وجه إجماعهم. و منه يظهر وجه حجيته [حجّیت اجماع آن‌ها را، این همه افراد شهادت دادند] و هو و إن كان دون الأوّل في البطلان لكّنه يتلوه فيه أمّا أوّلاً فلأن اطّلاع جميع العصابة على جميع الأفراد الّذين يروي هؤلاء الجماعة عنهم بلا واسطة و مع الواسطة بعيدٌ في الغاية [تمام این مشایخ مع الواسطة و بی‌واسطه‌ این‌ها را دیده‌اند.] بل غير ممكنٍ عادةً مع عدم تدوين كتب الحدیث و الرجال في تلک الاعصار بنحو [در آن اعصار به نحوی که] يصل الكلّ إلى الكلّ [شما نگویید کامپیوتر است، کامپیوتر می‌شود بفهمد، چطور شما می‌گویید عادةً محال است، ما در کامپیوتر می‌زنیم تمام مشایخ مثلاً کلینی را، ابن ابی عمیر را مع الواسطة و بی‌واسطه پیدا می‌کنیم، اگر او را پیدا کردی وثاقت آن‌ها را از کجا پیدا می‌کنی؟ می‌فرماید وسائل و رجال در آن اعصار نبود] و بُعْد وصول أخبار البلاد البعيدة بعضها إلى بعضٍ و تصوير تهيئة الأسباب جميعاً لجميعهم مجرّد تصوّرٍ [همه را می‌دانستند با آن‌که علل و عوامل نبوده «مجرّد تصوّرٍ» تصوّر آن مساوی با تصدیق به بطلان آن است] لا يمكن تصديقه [این اوّلاً، ثانیاً بحث مفصّلی را که سیّدنا الاستاذ دارد این است که] و أمّا ثانیاً... [ایشان برخی از این اصحاب اجماع را آورده، مشایخ آن‌ها را هم آورده و در برخی از این مشایخ این‌ها یا فاسق هستند یا کاذب هستند یا ضعیف هستند، آن وقت چطور می‌شود گفت که اصحاب اجماع، همۀ مشایخ این‌ها را دیده‌اند، واسطه‌ها را دیده‌اند و بعد حکم به صحّت کردند، گفتند همۀ این‌ها درست هستند، می‌فرماید:] لم يكن كلّهم ثقات بل فيهم من كان كاذباً وضّاعاً ضعيفاً لا يعتني برواياته و بكتبه هذا ابن أبي عمير و هو أشهر الطائفة [این ابن ابی عمیر اشهر طائفه است،] في هذه الخاصة».[2] در این اصحاب اجماع یا بین امامیه این اشهر افراد است، ابن ابی عمیر از بزرگان بوده، از بزرگانی بوده است که در اثر فشارهای زیاد نگذاشته‌اند از وجود او استفاده بشود، بعضی‌ها از چهار سال زندان گفته‌اند تا 17 سال زندان، بیش از 50 نفر شاگرد از او نقل حدیث کرد‌ه‌اند و از 30 نفر از مشایخ با این‌که حدود چهار سال یا 17 سال آن زندان بوده حدیث نقل کرده‌اند و در زندانی بوده که مأمون او را زندانی کرد، برای این‌که مأمون به او گفت بیا قاضی بشو، حاضر نشد قاضی بشود، این یک جهت آن است، یک جهت دیگر که معروف است، این است که گفتند نزد مأمون فتنه کردند، فساد کردند، جاسوسی کردند، ساواک‌گری کردند، گفتند این اصحاب امام صادق را می‌شناسد، شیعه را در عراق می‌شناسد، او را بیاور و از بپرس شیعیان چه کسانی هستند و دمار از شیعه دربیاور، این‌ها خیال کردند اگر دمار شیعه را دربیاورند نام امام صادق از بین می‌رود: (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ).[3] هر کسی که عمل خالصی برای خدا انجام داد، عمل او می‌ماند. (مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ).[4] او را آوردند، گفت اسامی شیعیان را بگو، نگفت، یک شلاق، دو شلاق... تا صد شلّاق به او زدند، می‌گوید صد ضربه شلّاق که به من زدند، دیدم دیگر نمی‌توانم تحمّل کنم، نزدیک بود که اسامی یاران امام صادق و شاگردان مکتب صادق (علیه الصّلاة و السّلام) را اسم ببرم، صدای محمّد بن یونس را شنیدم، گفت ابن ابی عمیر صبر کن، تحمّل کن، در مقابل این صبر و تحمّل تو، خدا جزای فراوانی به تو می‌دهد. 120 هزار درهم ضرر کرد در وقتی که در زندان بود، یا 120 هزار درهم رشوه داد تا یک طوری خودش را از زندان نجات داد، یک آدم نادان ناآگاه گفت، مگر ابن ابی عمیر پولدار بود که 120 هزار درهم ضرر کرد؟ این خیال کرده هر کس یار امام صادق است، باید گرسنه و بدبخت باشد، همۀ پول‌ها و ثروت‌ها باید برای اطرافیان جنایتکاران باشد، هیچ کس حق ندارد هیچ چیزی از خودش داشته باشد، هر چه هست برای جنایتکاران، برای جبّاران است. گفت مگر او پولدار بوده؟ گفت بله، 500 هزار درهم ثروت او بود، 120 هزار را آن‌جا ضرر کرد، 380 هزار درهم دیگر باقی ماند، بعد یک کسی آمد درب منزل ابن ابی عمیر را زد، گفت ابن ابی عمیر این 20 هزار درهمی که طلب داشتی برای تو آوردم، گفت وضع بازار که بد است، وضع خیلی بد است، برای آدم‌های خوب وضع خیلی بد است، برای رانت‌خوار خیلی خوب است، امّا وضع آدم‌های خوب خیلی بد است، گرفتار هستند، تو این پول را از کجا آوردی؟ گفت بگیر، چه کار داری از کجا آوردم، طلب داشتی، طلب خودت را بگیر، این را در کتاب الدّین، وسائل نقل کرده، ظاهراً کتب اربعه هم نقل کردند، گفت تا نگویی پول را نمی‌گیرم، گفت من دیدم وضع تو بد است، رفتم خانۀ خودم را فروختم آوردم قرضم را به تو بدهم، گفت من چون با یک واسطه از امام صادق هم شنیدم «لا يخرج الرّجل من مسقط رأسه بالدّين»؛[5]‌ چون شنیده‌ام از تو قبول نمی‌کنم، بردار و برو، این پول‌ها را برداشت، دو قدم رفت، ابن ابی عمیر او را صدا زد گفت برگرد، گفت فلانی من امشب به یک درهم آن برای نان زن و بچّۀ خودم احتیاج دارم (هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَ تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا) امّا یک درهم آن را نمی‌گیرم. عزیزان، تاریخ را همیشه بخوانید، هیچ وقت هم از مسائل ناراحت نشوید، دنیا این‌طور است، دنیا پستی و بلندی دارد، دنیا نشیب و فراز دارد، مخصوصاً شیعه همیشه در نشیب بوده، همیشه مردان خدا گرفتار بودند، جز یک مدّت کوتاه، همیشه مردان خدا یا باید سکوت می‌کردند یا اگر بر حسب تشخیص خودشان وارد می‌شدند گرفتار می‌شدند و شهید می‌شدند و یا گرفتار زندان‌های طویل المدّة و یا گرفتار شکنجه‌های غیر انسانی و یا گرفتار اتّهام، تهمت می‌شدند، می‌گویند تهمت کوه را آب می‌کند، کوهی که باید آتشفشان باشد، امّا تهمت آن را آب می‌کند، خدایا به چه کسی پناه ببریم؟ کجا برویم؟ ما یک روز خیال کردیم در این مملکت دروغ دارد رایج می‌شود و در حدّ خودم آن روز هشدار دادم، امّا امروز چه کنیم که کار به تهمت رسیده است، بیایید برای خدا جلوی تهمت و آبروریزی را بگیریم، بیایید برای خدا (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ)[6] آقایانی که قدرت دارید، آقایانی که توانایی دارید جلوی آن را بگیرید، اگر جلوی این مسائل را نگیرید گناهی است که خدا نمی‌بخشد. گفت چرا 100 هزار نفر را هلاک کرد؟ در داستان قوم شعیب است ظاهراً، گفت برای این‌که بعضی‌ها نهی از منکر می‌کردند و بعضی‌ها ساکت بودند و بعضی‌ها راضی به اعمال آن‌ها بودند. عزیزان، بزرگان، اهل حلّ و عقد از بندۀ طلبه بشنوید، از قرآن بشنوید، از امروز به بعد بنا بگذاریم جلوی تهمت و افتراء را بگیریم، بنا بگذاریم جلوی حرف زدن‌های افراد ناپخته و خام را بگیریم، به حساب قانون خدا عمل کنیم و به حساب قانون اسلام عمل کنیم، صدق و راستی، صفا و صمیمیت داشته باشیم. برای این همه انسان‌های باصفا ارج قائل بشویم تا مشکلات و آخرت ما، مشکلات نظام ما، مشکلات حکومت ما، مشکلات دین و دنیای ما حل بشود.

«وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ»

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. وسائل الشيعة 30: 222، الفائدة السابعة.

[2]. کتاب الطهارة 3: 248 و 249.

[3]. توبه (9): 32.

[4]. نحل (16): 96.

[5]. وسائل الشيعة 18: 342، کتاب التجارة، ابواب الدين و القرض، باب 11، حديث 5.

[6]. حج (22): 41.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org