اعتماد بعضی از قدما و متأخرین به اجماع کشی و پاسخ آنها
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1164 تاریخ: 1391/10/5 بسم الله الرحمن الرحيم گفته شد بعضیها از قدماء و متأخّرین به این اجماع کشّی اعتماد نمودهاند، از جمله آنها شیخ الطائفة است، بخاطر عبارتی که از او در اوّل رجال کشّی نقل شده بود که عبارت او این بود که اینها چیزهایی است که ما از رجال کشّی اختیار کردیم که جواب آن داده شد، یکی دیگر، عبارت او از کتاب عدّه است که میفرماید: «إذا كان أحد الراويين مسنِداً و الآخر مرسِلاً نظر في حال المرسل فإن كان ممّن يعلم أنّه لا يرسل إلّا عن ثقةٍ موثوقٍ به فلا ترجيح لخبر غیره علي خبره و لأجل ذلك سوّت الطائفة بين ما رواه».[1] ابن ابی عمیر و ثقات، برای اینکه شناختند که اینها «لا یروون و لا یرسلون إلّا عن ثقة» این را هم جواب دادند به اینکه خود این تمام نیست، برای اینکه ما گفتیم خود آن اجماع درست نیست، اینها روایت میکنند و ارسال ثقه هم دارند و نمیشود به این جمله هم اعتماد کرد، مضافاً به اینکه خود شیخ در تهذیب و استبصار در کتاب الطلاق، روایتی را از ابن بکیر از زراره نقل میکند، راجع به اینکه اگر زنی مطلّقه شد و بعد شوهر کرد، این هدم طلاق شده و آنجا از آن روایت جواب میدهد زراره که هر طلاقی طلاق قبلی را هدم میکند تا وقتی از عدّه خارج بشود، یعنی اگر زنی را طلاق داد، عدّۀ او تمام شد، این یک طلاق حساب نمیشود یا دوباره طلاق داد، عدّۀ او تمام شد، باز حساب نمیشود، بر خلاف آنکه معروف است، یک روایتی را در آنجا از زراره از ابن بکیر نقل کردند که زراره میگوید هر طلاقی با تمام شدن عدّه آن طلاق سابق را هدم میکند، یعنی ده بار هم اینطور طلاق داده بشود، زن سه طلاقه نمیشود. شیخ الطائفة در آنجا میفرماید اینکه عبدالله بن بکیر از زراره نقل کرده، این درست نیست، این برای نصرت مذهب خود از زراره نقل کرده و عباراتی را میآورد و میگوید او معصوم نبوده و مانعی ندارد اشتباه کرده باشد، کما اینکه در اعتقاد هم به اشتباه بزرگی معتقد شده و آن اعتقاد به فطحی بودن بوده است. میفرماید با این وضعی که شیخ برای عبدالله بن بکیر میگوید، نمیشود در آن اصحاب اجماع را قبول داشته باشد، اجماع کشّی را قبول داشته باشد، به علاوه شواهد دیگری هم وجود دارد که اجماع کشّی را قبول ندارد، یکی دیگر از عبارتها عبارتی است که از روضه نقل شده که شهید ثانی فرمود: «أنّ العصابة أجمعت على تصحيح ما يصحّ عن عبد اللّه بن بكير و أقرّوا له بالفقه و الثقة».[2] «کلام امام خمینی (ره) دربارۀ عدم دلالت عبارات فقهاء بر قبول اجماع کشّی از طرف شیخ الطائفة» گفتهاند این اشاره است به همان اجماع کشّی. ایشان میفرماید: «فمع عدم وجودها في كتب الشيخ [یک چنین چیزی در کتب شیخ نیست، نقل الشهید در روضه از شیخ، «نقل الشهید فی الروضة عن الشیخ» ایشان میفرماید از شیخ چنین چیزی نیست] كما قال بعض أهل التتبّع [که مرحوم فاضل نوری باشد در خاتۀ مستدرک] و احتمال أن يكون النقل بالمعنى من العبارة المتقدّمة بزعم كونها إشارةً إلى إجماع الكشّي [آن عبارتی داشت که اگر یکی مرسل باشد، یکی مسند، اگر این مرسل «لا یرسل إلّا عن ثقة» اینها با هم ترجیحی ندارند، محتمل است که شهید آن عبارت را نقل به معنا کرده به خیال او هم اشاره به اجماع کشّی است، در حالی که اصلاً در آن عبارت هم اجماع کشّی نبوده یا خیال کرده] او زعم أنّ ما في مختصر الكشّي مختاره و مرضيه و منه دعوى الإجماع كما زعمها غيره [این عبارت در عبارات شیخ نیست، این جمله فقط راجع به ابن بکیر بالخصوص است، این عبارت یا نقل به معنا است از آن عبارت شیخ که گفت در عدّه فرموده یا خیال کرده اوّل رجال کشّی که گفته ما اختیار کردیم؛ یعنی راضی بوده و حرف کشّی را قبول کرده، برای این جهت بوده است.] فلا يمكن الاتّكال علي [این عبارت] في نسبة تصديق الإجماع إليه مع وجود الشواهد [نمیشود با این عبارت بگوییم شیخ این معنا را قبول داشته] على خلافه كما مرّ و يأتي هذا حال شيخ الطائفة [که سه راه برای تأیید شیخ الطائفة ذکر شده بود، یکی اوّل کتاب رجال کشّی، دوم عبارت عدّه، سوم عبارتی را که روضه از آن نقل کرده بود، ولی هیچ کدام نمیتواند دلیل بر این باشد که شیخ اجماع کشّی را قبول دارد.] «عدم اشاره به اجماع از طرف نجاشی» و أمّا النجاشي الذي هو أبو عُذْرة هذا الفنّ و سابق حلبته [عذره به معنای آن اسب پیشتازی است که در مسابقهها سبقت میگیرد، به معنای حجّت هم آمده است، «و سابق حلبته» حلبه هم باز میگویند آن اسبی است که در میدان مدال میگیرد،] و مقدّمٌ على الكلّ فيه [نجاشی بر همۀ اینها مقدّم است] فلم تر منه إشارةٌ ما إلى هذا الإجماع [در عبارت نجاشی هیچ اشارهای به این اجماع نیست] و لم يظهر منه أدنى اتّكالٍ عليه مع شدّة حرصه على توضيح أحوال الرّجال و الفحص عن وثاقتهم و عنايته بنقل توثيق الثقات [او خیلی تتبّع میکرده، بنا داشته است که راجع به رجال مفصّل وارد بشود] و لو كان هذا الإجماع صالحاً للاتّكال عليه [که سبب وثاقت عدّهای از مشایخ اینها یا حدّاقل سبب وثاقت خود این 18 نفر بشود،] لما غفل عنه بل لما خفي عليه إجماعهم مع تضلّعه و كثرة اطّلاعه [اصلاً خود اجماع را هم فکر نمیکرد، کار به اجماع کشّی هم ندارد، این اجماع را او هم به دست میآورد.] و تقدّمه عليه في سعة الباع و الإحاطة [او خیلی واردتر بوده و احاطۀ او به مسائل اجماع و به رجال بیشتر بوده.] و قرب عهده منه [عهد او به کشّی نزدیک بود] فلو ثبت عنده ما ثبت عند الكشّي أو كان نقله معتمداً عنده لما صحّ منه التوقّف في أحد من الجماعة و رجالهم فضلاً عن تضعيف بعض رجالهم [نباید در آنهایی که کشّی نقل کرده است، حتّی در یکی از آنها توقّف کند یا رجال آنها را تضعیف نکند. «لما صحّ منه التوقّف في أحد من الجماعة و رجالهم فضلاً عن تضعيف بعض رجالهم» بعض از آن رجالِ اصحاب کشّی را تضعیف کرده،] فعدم التعرّض لهذا الإجماع و عدم توثيق بعض أصحاب الإجماع كأبان بن عثمان و عبد اللّه بن بكير و تضعيف بعض رجالهم [بعض رجال همین اصحاب اجماع] و رميه بالكذب و الوضع كما تقدّم [که مشایخ اینها را گفته بود وضّاع و جهّال هستند.] كاشفٌ قطعيٌ عن عدم ثبوت الإجماع عنده و عدم اعتنائه بنقل الكشّي لا لعدم اتّكاله على الإجماع المنقول بخبر الواحد [این نه اینکه نقل نکرده، اعتنا نکرده، چون خبر واحد را در نقل اجماع کافی نمیدانسته،] بل لوجدان خلافه مع قربه منه [نزدیک به عصر کشّی بوده] و كان كتاب الكشّي موجوداً عنده قال في ترجمته: [در ترجمۀ کشّی اینطور گفته شده، نجاشی گفته] محمّد بن عمر بن عبد العزيز الكشّي أبو عمرو كان ثقةً عيناً و روى عن الضعفاء كثيراً إلى أن قال: له كتاب الرّجال كثيرٌ العلم و فيه أغلاطٌ كثيرة أخبرنا أحمد بن عليّ بن نوح و غيره عن جعفر بن محمّد عنه بكتابه انتهی [معلوم میشود هم کتاب نزد او بوده، هم خصوصیات او را میدانسته، در عین حال هیچ به این اجماع اشارهای نکرده، بلکه بعض از مشایخ اصحاب اجماع را هم تضعیف کرده است. باز شاهد دیگر برای این جهت که نجاشی به اجماع کشّی اعتنا نکرده اینکه وقتی میخواهد متعرّض ابن ابی عمیر بشود، میگوید مراسیل ابن ابی عمیر کمسانید است و اگر اجماع کشّی را قبول داشت، آیا فقط مراسیل ابن ابی عمیر کمسانید است یا همۀ اصحاب اجماع؟ همۀ اصحاب اجماع، پس اینکه بالخصوص آن را ذکر کرده معلوم میشود آن اجماع را قبول نداشته،] سيّما مع تعرّضه في ترجمة ابن أبي عمير لسكون الأصحاب إلى مرسلاته فلو كان اجماعه ثابتاً [برای نجاشی] أو كان متّكلاً عليه في ابن أبي عمير لأشار إليه في سائر الرّجال المشاركين له فيه [راجع به محمّد بن مسلم هم همین را میگفت، زراره هم همین را میگفت، جمیل بن درّاج هم همین را میگفت.] قال في ترجمة ابن ابی عمیر: و كان حبس في أيّام الرشيد إلى أن قال: و قيل: إنّ أُخته دفنت كتبه في حال استتاره و كونه في الحبس أربع سنين [چهار سال کتابهای خود را دفن کرد، لابد برای اینکه مبادا اینها بیایند کتابهای او را ببرند و از بین برود، شاید کتابهای او قاچاق بوده، چون راجع به شیعیان بوده است.] فهلكت الكتب و قيل بل تركتها في غرفةٍ [نجاشی میگوید «بل ترکت» خواهر او کتابها را در یک غرفهای] فسال عليها المطر فهلكت فحدّث من حفظه [ابن ابی عمیر از حفظ حدیث میکرده] و ممّا سلف له في أيدي النّاس [آنچه که در دست مردم بوده حدیث میکرده،] فلهذا أصحابنا يسكنون إلى مراسيله انتهي. [نه برای اجماع صحابه «یسکنون إلی مراسیله»؛ برای اینکه کتابهای او از بین رفته بوده خودش آنهایی را که میدانسته از حفظ میگفته، اصحاب هم به او اعتنا میکردند.] و هو واضح الدّلالة على أنّ الأمر ليس كما ذكره الكشّي أو نسب إليه بل هذا خاصّة ابن أبي عمير عنده [بعد ایشان یک پرانتزی باز میکند؛] نعم صِرف ضياع الكتب ليس موجباً لعملهم على مراسيله [کتابها از بین رفتند که سبب نمیشود] لو كان السكون بمعنى العمل و الاعتماد [کأنّه یکی میخواهد بگوید کتابهایی که از بین رفته که سبب نمیشده اخبار آن حجّت باشد، پس معلوم میشود حجّیت مراسیل او از باب اجماع کشّی بوده. میگوید:] صِرف ضياع الكتب ليس موجباً لعملهم على مراسيله لو كان السكون بمعنى العمل و الاعتماد و فیه کلامٌ [در خود اینکه به معنای عمل و اعتماد باشد، بحث دارد] بل لا بدّ من علمهم أو ثقتهم بأنّه لا يرسل إلّا عن ثقة و هو يدلّ على أنّ [این هم یک شاهد دیگر، اینکه میگوید چون کتابهای او از بین رفته اعتماد میکردند، معلوم میشود اینها میدانستند که ابن ابی عمیر «لا یروی و لا یرسل إلّا عن ثقة».] مرسلاته فقط مورد اعتماد أصحابنا دون غيرها بل المتيقن منهما ما [از این برمیآید که فقط به ابن ابی عمیر این اعتماد بوده، متیقّن آن هم تازه] إذا سقط الواسطة [خود ابن ابی عمیر ببرد به معصوم] و رفع الحديث إلى المعصوم [مثلاً ابن ابی عمیر بگوید «عن الباقر (عليه السّلام)» که واسطهها را حذف کند] لا ما ذكره بلفظٍ مبهم کرجلٍ أو بعض أصحابنا [«رجلٍ» یا «بعض أصحابنا» در باب اصحاب اجماع گفتهاند کفایت میکند، ولی اینجا نه، تازه اگر ما گفتیم کفایت نمیکند، این کفایت نمیکند، ارسال آن به این است که واسطهها را بیندازد.] و كون المرسلة في تلك الأزمنة أعمّ [اعم از اینکه بگوید «رجلٌ» یا ببرد به سراغ معصوم، این] غير واضحٍ عندي عجالةً و لا بدّ من الفحص و التحقيق [پس اینکه نجاشی میگوید مراسیل او معتبر است، قدر متیقّن آن جایی است که مراسیل، واسطهها همه بیفتند، امّا اگر واسطه را به عنوان «رجلٍ» یا به عنوان «بعض أصحابنا» نقل کند، معلوم نیست عبارت نجاشی آنجا را شامل بشود، کما اینکه مقدّس اردبیلی هم میگوید مراسیل ابن ابی عمیر که حجّت است -شبیه این را میگوید- آنجایی است که خودش ارسال کند، مثل اینکه ابن ابی عمیر میگوید «عن رجلٍ» یا «عن الباقر (علیه السّلام)»، امّا اگر ابن ابی عمیر گفت: «عن الحسن الصفّار» و حسن صفّار گفت: «عن رجلٍ» میگوید این را دیگر نمیتوانیم بگوییم مراسیل ابن ابی عمیر، این مراسیل حسن صفّار است، باید مرسل هم خود ابن ابی عمیر باشد،] فاتضح بما ذكر أنّ النجاشي لم يكن مبالياً بإجماع الكشّي و كان يرى سكون الأصحاب إلى خصوص مرسلات ابن أبي عمير دون مسنداته [مسندات اصحاب اجماع هم حجّت بود، گفتیم به واسطهها کاری نداشته باشید، آنها هم ثقه هستند یا خبر قرینه داشته] و لا بمرسلات غيره و مسنداته [فقط راجع به ابن ابی عمیر. آن برای شیخ است، این هم برای نجاشی.] و كذا لم يظهر من ابن الغضائري المعاصر لشيخ الطائفة [اعتماد او هم به اجماع کشّی روشن نشده که معاصر بوده] بل له نحو شيخوخةٍ و تقدّمٍ علی شیخ الطائفة [لم یظهر از ابن غضائری معاصر شیخ، بلکه مقدّم بر شیخ] أدنى اعتمادٍ على ذلك الإجماع تأمّل [چون اصلاً در عبارات ابن غضائری چنین اجماعی دیده نمیشود.] و كذا المفيد و غيره ممّن هو في عصر الكشّي أو قريبٌ منه و قد ضعّف القمّيون يونس بن عبد الرّحمن [را، با اینکه آنها هم از عصابه بودند، یونس بن عبد الرّحمن که از اصحاب اجماع بوده قمّیون او را تضعیف کردند.] و طعنوا فيه و بهذا يظهر المناقشة في دعوى إجماع شيخ الطائفة في عبارته المتقدّمة... [شیخ در آن عبارتی که از او ظاهراً در عدّه بود که نقل شد، این پاورقی میگوید که در عبارت متقدّمه صفحۀ 342، آنجا عبارت عدّه است، «ما رواه محمّد بن أبي عمير و صفوان بن يحيى و أحمد بن محمّد بن أبي نصر و غيرهم من الثقات» اینجا که یونس بن عبد الرّحمن را ندارد. «و بهذا يظهر المناقشة في دعوى إجماع شيخ الطائفة في عبارته المتقدّمة» شیخ در آنجا از نقل کشّی فرمود: «نظر في حال المرسل فإن كان ممّن يعلم أنّه لا يرسل إلّا عن ثقة موثوق به فلا ترجيح لخبر غيره على خبره و لأجل ذلك سوّت الطائفة» یک عدّه از طائفه قمّیون هستند، «سوّت الطائفة بين ما رواه محمّد بن أبي عمير و صفوان بن يحيى و أحمد بن محمّد بن أبي نصر و غيرهم من الثقات الّذين عرفوا بأنّهم لا يروون و لا يرسلون إلّا عن ثقة»، «و كذا المفيد و غيره ممّن هو في عصر الكشّي» آنها اعتماد نکردهاند «و بهذا يظهر المناقشة في دعوى إجماع شيخ الطائفة في عبارته المتقدّمة» نمیدانم این عبارت با یونس و قمّیون چه ارتباطی دارد. این برای قدماء، نجاشی و شیخ و ابن غضائری.] و امّا الاعصار المتأخّرة عنها الّتي اشتهر هذا الإجماع فيها و كلّما مضى الزّمان قوي الاشتهار لا حجّية في شهرتهم و إجماعهم لا في مثل المسألة و لا في المسائل الفرعية [این اجماع متأخّرین حجّت نیست،] لعدم شيءٍ عندهم غير ما عندنا و مع ذلك فإنّ المحقّق اختلفت كلماته فربّما مال إلى حجّية مرسلات ابن أبي عمير أو قال بالحجّیة و ربّما صرّح بعدمها فعن موضعٍ من المعتبر قال: الجواب الطعن في السند لمكان الإرسال و لو قال: قائلٌ مراسيل ابن أبي عمير تعمل بها الأصحاب منعنا ذلك لأنّ في رجاله من طعن الأصحاب فيه فإذا أرسل احتمل أن يكون الراوي أحدهم انتهي. [معلوم میشود آن اجماع کشّی را قبول ندارد.] هذا بالنّسبة إلى ابن أبي عمير فما حال مرسلات غيره كصفوان و البزنطي فضلاً عن غیرهما و عنه في زکاة المستحقين: [و باز از محقّق در زکات مستحقّین] أنّ في أبان بن عثمان ضعفاً [با اینکه از اصحاب اجماع بود.] و قريبٌ منه عن العلّامة و الفخر و المقداد و الشهيد و عن الشهيد الثاني أنّ ظاهر كلام الأصحاب قبول مرسلات ابن أبي عمير لأجل إحراز أنّه لا يرسل إلّا عن ثقة [این را شهید دوم فرموده، میگوید این قبول میشود] و دون إثباته خرط القتاد [اینکه بگوییم او هیچ ارسالی نمیکرده، مگر از ثقه، خار درخت را با کف دست کشیدن آسانتر است.] و قد نازعهم صاحب البشرى في ذلك و منع تلك الدّعوى».[3] «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ» -------------------------------------------------------------------------------- [1]. کتاب الطهارة 3: 252. [2]. کتاب الطهارة 3: 253. [3] . کتاب الطهارة 3: 255 تا 257.
|