Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مروری بر بحث روايات مستدله حرمت تصوير
مروری بر بحث روايات مستدله حرمت تصوير
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 116
تاریخ: 1381/7/15

بسم الله الرحمن الرحيم

بحث درباره رواياتى بود كه به آن استدلال مي‌شود براى حرمت تصوير و تجسيم.

و ما عرض كرديم كه در اين روايات حجّتى وجود ندارد يك روايت در اين روايات نيست كه سنداً و دلالتةًً تمام باشد.

بلكه بعضي از آن ها اشكال سندى دارد، بعضى هم اشكال دلالى دارد و بعضى هم هردو.

يكى از آن روايات كه ديروز خوانديم روايت اصبغ بن نباته بود.

قال: «من جدد قبراً او مثل مثالاً فقد خرج من الاسلام»[1] اين را عرض كرديم ضعف سند دارد به جهت وجود زياد بن منذر و اين كه دارد « فقد خرج من الاسلام» معلوم مي‌شود «مثل مثالا»، در مسير ساختن بُت براى عبادت است و الاّ تصوير اگر حرام هم باشد اين نحو نيست كه ديگر موجب خروج از اسلام بشود.

مضافاً به اين كه عرض كردم «جدد قبرا»ً چند جور خوانده شده است. و معمولاً در تفاسيرى كه شده است كراهت است تجديد قبر كه معناى اين كه قبرى را كهنه شده دوباره بسازيم، چه بمعناى اين كه دوتا مرده را توى يك قبر دفن كنيم و امثال اينها، به هر حال پنج تفسير شده است.

که غير واحدش محمول بر كراهت است اگر او كراهت شد احتمال دارد كه «مثل مثالاً» هم محمول بر كراهت باشد و خارجاً من الاسلام مبالغه باشد ولو اين احتمال ضعيف است امّا احتمالش هست.

و شبهه سوم اين بود كه عرض كرديم اصلاً مرحوم صدوق(قدس سره) صاحب معانى الاخبار كه از محدثين بزرگ است آمده «‌من جدد قبراً او» مثل مثالاً را به عنوان دين سازى، قرار داده است، آن وقت «جدد قبراً» را هم بگويند آنهايى كه مورد پرستش بوده حالا بيايند آن قبرها را تازه كنند و دوباره يك معبد درست كنند. اين روايت هم از نظر سند نا تمام است و هم از نظر دلالت.

«ادامه بحث روايات مستدله حرمت تصوير»

روايت بعدى روايت أبى بصير است عبارت است از «قال: قال رسول اللّه (ص)‌: أتانى جبرئيل فقال: يا محمد إنَّ ربك ينهى عن التماثيل»[2] از نظر سند اين روايت ضعیف است به جهت وجود، قاسم بن محمد جوهرى بعلاوه كه على بن حمزه بطائنى را هم بعضي‌ها گفته‌اند ضعيف است.

و امّا از نظر دلالت معلوم نيست منهى چه است؟ مورد نهى معلوم نيست «‌ان ربك ينهى عن التماثيل» يعنى ينهى از همه چيز مربوط به تماثيل، حذف متعلق دليل عموم است؟ اين كه خلاف ضرورت است.

براى اين كه بعضى از چيزها مانعى ندارد؛ تماثيلى باشد روى فرش رويش بايستد و رويش بنشيند، نشستن روى تماثيل اصلاً منهى نيست بلكه مرغوب است به عنوان مهانت به تماثيل كما اينكه در بعضى از روايات دارد. و غير واحدى از امور هم مكروه است مثل رو به تمثال و صورت نماز خواندن، يا تزويق بيوت به تماثيل.

پس متعلق را اگر عام بگيريم اولاً؛ بعضی از آن ها جايز است و نمي‌شود گفت همه منهى است، ثانياً؛ چون غير واحد آن مكروه است ينهى دليل بر حرمت نمي‌تواند باشد.

أن ربك ينهى عن التماثيل». اگر بگوييد نه، متعلق يكى از اين امور است مي‌گوييم معلوم نيست كدام‌ها است أن ربك ينهى عن تزويق التماثيل، عن نقش الخاتم بالتماثيل، عن تصوير التماثيل»، معلوم نيست متعلق چیست. پس اين هم سنداً نا تمام است و هم دلالةً.

روايت بعدی: روايت سعد بن طريف، عن سعد بن طريف، عن أبى جعفر (ع) «قال: ان الذين يؤذون اللّه و رسوله هم المصوّرون يكلّفون يوم القيامة ان ينفخوا فيها الروح»[3] اين روايت هم ضعف سنـد دارد و هم ضعف دلالت براى مقصد ما.

امّا ضعف سند أبى جميله كنيه مفضل بن صالح نحاس است كه ضعيفٌ[4]، اين مال سند.

سعد بن طريف هم وثاقتش ثابت نشده است به هر حال، این از نظر مال سند.

امّا از نظر دلالت آيه (قال ان الذين يؤذون اللّه و رسوله...) ظاهر اين است كلام حضرت ناظر به آيه شريفه 57 از سوره احزاب است که در آنجا آمده است: (ان اللّه يؤذون اللّه و رسوله لعنهم اللّه فى الدنيا و الاخرة و اعد لهم عذاباً مهيناً)[5] ظاهر اين است حضرت نظرش به آيه‌ای است كه در سوره احزاب آمده است.

بناءً على هذا مصورون نمي‌تواند مصورون به تصوير بما هو هو باشد نمي‌شود گفت المصور بما هو مصور اين لعنه اللّه و عذاب در دنيا و آخرت دارد.

وقتى گفتيم جمله حضرت ناظر به آيه شريفه است مصورون بما هو مصورون را نمي‌خواهد بگويد، چون نمي‌شود كه يك تصوير موجب لعنت خدا در دنيا و آخرت بشود و «عذابٌ مهين» هم دنبالش باشد، اذيت خدا و پيغمبر هم باشد،سه تا خصوصيّت. بگوييم تصوير هم اذيت خدا و پيغمبر است و هم «عذاب مهين» دارد و هم لعن خدا در دنيا و آخرت. مسلم، مصورون بما هو مصورون را نمي‌خواهد بگويد، بلكه مصورون للعبوديت را مي‌خواهد بگويد.

آنهايى كه مجسمه مي‌سازند بُت مي‌سازند، اين‌ها هم خدا را دارند اذيت مي‌كنند براى اين كه ايجاد شرك مي‌كنند و هم پيغمبر را دارند اذيت مي‌كنند چون هدف پيغمبر را دارند ازبين مي‌برند «يؤذون اللّه» به ايجاد شرك و «يؤذون رسول اللّه» به اين كه جلوى توحيد را هم مي‌گيرند.

(سؤال و پاسخ استاد): شاهد اين عرض من درك است، اين ديگر شم الحديث و الكتاب است. روايت را نگاه كنيد قال و بالاتر است از يك خبر اگر توى خود خبر گفته بود، قال اللّه تعالى به قدر اين اطمينانى كه به بنده دارم اطمينان نمي‌آورد، ببينيد! مي‌گويد عن أبى جعفر (ع) قال: «ان الذين يؤذون اللّه و رسوله هم المصورون» اين كجا را مي‌خواهد بگويد؟ اين معلوم است آيه را مي‌خواهد و الاّ ما جاى ديگر كه نداريم «الذين يؤذون اللّه و رسوله» بين انبياء چرا جرجيس؟ اين ناظر به آيه شريفه است، هر كسى به روايت نگاه كند و قرآن هم بلد باشد اهل قرآن باشد، البته شما اهل كتاب هستيد، اهل قرآن اگر باشيد مي‌فهميد كه «ان الذين يؤذون اللّه،» (كتاب يعنى قرآن، كتاب مبين) مي‌فهميد كه قرآن هم اين آيه ناظر به قرآن است اين را عرض كردم اين ديگر وجدان شم الحديثى و شم القرآنى است و شم آشنایى با لسان اهلبيت (عليهم السلام) و «الاّ الذين يؤذون اللّه» چكاره است اينجا؟ مي‌گفت المصورون اينطورى اصلاً عذاب را هم برايشان بد بيان كرده است، مصورون اين ناظر مي‌خواهد ناظر به آيه شريفه است.

بنده يقين دارم اگر دوتا اطمينان باشد يكي اين است و اگر هم يكى باشد همين است.

اين شم الحديث است، شم الكتاب است، شم آشنایى به لسان اهل بيت است، شم آشنایی به زبان مكالمه است، مكالمات عرفى، آخر بين انبياء جرجيس! او كه جرجيس را انتخاب كرد مي‌خواست دندانهايش روى هم باشد كه نپرد گنجشك از دهنش، ولى به هر حال خصوصيّت دارد، توجه بفرماييد.

(سؤال و پاسخ استاد): مي‌گويم «الذين يؤذون اللّه» چكاره است؟ اين چه حرفى است اينجا بزند؟ اين ظاهرش بلكه مقطوعش اشاره به كتاب اللّه است. اگر هم اشاره نباشد باز خود اذيت خدا و پيغمبر بدتر از شراب كه نيست؟ شراب اذيت خدا و پيغمبر نيست. اين حالا يك مجسمه دارد مي‌سازد، مجسمه هاى تخت جمشيد اين حالا بدتر از «يؤذون اللّه و رسوله» است؟

پس مصورون بما هو مصورون نمي‌تواند مشمول آيه باشد و سه تا عذاب داشته باشد، اين مصورون بما هم مصورون للاصنام و الاجسام للعبودية.

آن وقت در اين روايت يكى نحوه شهادتى هم هست كه آن رواياتى كه مي‌گفت «ينفخ يكلف [در] يوم القيامة» كه بدمد در اين روايت شهادت است كه آنها كسانى بودند كه برای عبودیت مي‌ساختند چون ذيلش اينطورى دارد: «ان الذين يؤذون اللّه و رسوله هم المصورون يكلفون يوم القيامة ان ينفخح فيها الروح» اين شاهد است كه آن روايات هم كه مي‌گفت نفخ روح كند مربوط به تصويـر للعـبودية بوده در آن يك نحوه شهادتى، يا شهادتى بر اين معنا هم است. اين هم پس ضعف سند

داشت و ضعف دلالت.

ديگر در اين باب ما روايتى نداريم بقيه‌اش را خوانديم.

هذا كله در روايات وسائل كه مجموعش ده روايت را در وسائل نقل كرده است، سه تايش از نظر سند تمام بود ولى از نظر دلالت اضعف از همه بود.

روايت أبى العباس و محمّد بن مسلم كه در ذيل آيه شريفه يعملون له ما يشاء من محارب و تماثيل آنها سندهايش تمام بود زرارة بود و أبى العباس بود و محمّد بن مسلم، آنها سندهايش تمام بود امّا اضعف در دلالت بود كه گذشتيم هفتاى ديگر كه داشتيم اينها همه اسنادشان ضعيف بود.

امّا آنهايى را كه صاحب مستدرك نقل كرده است با اين كه امام (ع) مي‌فرمود ما فى المستدرك مستدرك امّا در عين حال حالا ما هم مي‌خوانيم آنهايى كه مستدرك نقل كرده است.

(روايت يك باب 75 ابواب ما يكتسب به كتاب التجارة) عن أبى بصير و محمّد بن مسلم عن أبى‌عبداللّه (ع) عن أبيه، عن آبائه (عليهم السلام)، «قال: قال: امير المؤمنين (ع) اياكم و عمل الصور فانكم تسئلون عنها يوم القيامة»[6] در حديث اربعة مأة از كلمات امير المؤمنين (ع) است در آنجا اين حديث آمده است باب الاربع مأة از كلمات امير المؤمنين (ع).

اين روايت ضعف سند دارد به قاسم بن يحيى، قاسم بن يحيى راشدى ضعف سند دارد به او، براى اين كه غزايرى و علاّمه[7] تضعيفش كرده‌اند.

بعضي‌ها خواسته‌اند بگويند نقل مثل احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمّى از او اين دليل است بر مدحش و تضعيف غزايرى هم به درد نمي‌خورد، از طرفى هم نجاشى تضعيفش نكرده است. لكن كله كماترى، به هر حال دليل بر وثاقت نمي‌شود.

پس رجل يا ضعيف است كما ذكره الغزايرى و علاّمه و يا اين كه وثاقتش ثابت نيست اگر آن امور را بگوييم دخيل هستند در نحوه حُسنى، در نحوه مدحى. قاسم بن يحيى جدش حسن بن راشد است.

(سؤال و پاسخ استاد): علاّمه هم دنبالش است اين طرف هم توثيق نيست، نه من هم قبول دارم تضعيف غزايرى خودش درد نمي‌خورد امّا غزايرى فرموده علاّمه هم تبعيت كرده توثيق هم از اين طرف نيست اين حرف آنها.

آنهایی كه خواستند حسن قرار بدهند گفتند مثل احمد بن محمّد بن عيسى اشعرى قمّى از او روايت زياد نقل كرده است تضعيف غزايرى هم كه لا‌يعباً به، علاّمه هم كه دنبال غزايرى آمده است نجاشى هم با همه دقتش تضعيفش نكرده است پس حسنٌ ممدوح، به هر حال رجل يا ضعيف است و يا وثاقتش ثابت نيست.

و امّا از نظر دلالت معلوم نيست معناى حديث براى ما چون خطاب است؛ امير المؤمنين به يك عده‌اى خطاب كرده است. فرموده: «اياكم و عمل الصور» اين اياكم مثل اعلم ان المكلف نيست كه خطاب انشائى باشد؛ اين خطاب خطاب حقيقى است. «بعدوا انفسكم عن عمل الصور»، چطور بودند اينها؛ شايد اين آدم‌هاى مخاطب كسانى بودند كه تصوير براى عبوديت مي‌ساختند. احتمال دارد مخاطب حضرت مصورين صورة للعبودية بودند.

احتمال هم دارد سازندگان صورت بودند، مصورين هنرمندان، هنر تصوير، دو احتمال است ما نمي‌دانيم كدام است.

خطاب هم خطاب حقيقى است گفته نشود كه خوب عموم علت قصه را تمام مي‌كند براى اينكه دارد «فانكم تسئلون عنها يوم القيامة» مي‌گوييم عموم علت «كُم» كى ها هستند؟ همانا شماها سؤال مي‌شويد شماها شايد مصورونى بودند كه تصوير مي‌كردند للعبودية.

پس اين هم نمي‌تواند براى ما دليل باشد هم ضعف سند دارد و هم ضعف دلالت.

روايت بعدى روايتى است كه در كتاب جعفر بن محمّد بن شريح حضرمى آمده است، عن عبداللّه بن طلحه، حالا ما به سند کار نداریم اما عبـداللّه بن طلحـه مجـهول است، كتاب جعفر را هم ما برايش سند نداريم، ما به تفسير امام حسن عسكرى (ع) هم سند نداريم، چه برسد به كتاب جعفر بن محمّد بن شريح حضرمى.

آنجا دارد عن أبى عبداللّه (ع) «انه قال: من اكل السحت سبعة_ الى ان قال _ و الذين يصورون التماثيل»[8] آنهايى كه تمثال‌ها را درست مي‌كنند اينها هم از كسانى هستند كه سحت مي‌خورند.

پس معلوم مي‌شود تصوير حرام است كه اجرتش هم مي‌شود سحت.

در اين روايت شبهه ای كه هست اين است كه در روايات سحت «على كثرتها» كه در كتب اربعة معتمدة آمده است و در غير آن هم آمده مصورون در آن نيست.

اين آدم را به شك مي‌اندازد كه چطور شده است اين يكى توى آن همه روايات نيست؟ توى اين يك روايت هست اگر سند تمام بود باز هم نزد عقلا حجّت بود؟

(سؤال و پاسخ استاد): من عرض مي‌كنم در روايات كثيرة عديدة منقولة در كتب اربعة معتمدة و غير كتب اربعة معتمدة سُحت ها بيان شده است، رشوه، ثمن الكلب، و... و در آنها مسأله تصوير مطرح نشده است، درست؟

حالا، بنده عرض مي‌كنم وقتى كه ما خبر واحد را از باب بناء عقلا حجّت مي‌دانيم عقلا نمي‌آيند به اين جمله، به اين حديث عمل كنند.

در رواياتى اصلاً اسمى از آن نيامده است با اين كه آنها هم بيان مي‌كرده و مي‌گفته من السحت و من السحت ثمن الكلب، و... اين يكى را بيان كرده است.

عقلا بر عمل به اين خبر بنا ندارند، به عبارة اخرى در این جا اصل عدم خطای عقلای ندارند ده تا پانزده روايت توى كتب معتمده در همين باب آمده است هيچكدام از آن ها ندارد، اين يكى دارد؟ عقلا بنای بر عمل ندارند و «ان ابيت عن ذلك» و گفتيد نخير من نمي‌دانم، نمي‌دانيم هم باز حجّت نيست.

يادتان باشد اين يك قاعده كلى است اگر يك روايات عديده در بيان مسائلى باشد فرض كنيد روايات كثيره‌اى در كتب معتبرة معتمدة و غير معتمدة گفته است كه اركان الصلاة خمسة يا الركن ركوع، تكبيرة الاحرام، نيت و... يك روايتى در يك جاى ديگرى آمد گفت نخير تسبيحات اربعه هم ركنٌ، توى همه آنها على كثرتها نيامده، توى اين يكى آمده است. اينجا بعيد است كه عقلا اينطور خبرى را حجّت بدانند و اصل عدم خطا راجارى بدانند اگر هم قبول نكردى عدم بنای عقلا را لا اقل شك در بناء، هم كه داشته باشيم حجّت نيست.

بعد هم شما وقتى اين روايت را كنار آن همه رواياتى بگذاريد كه ما از همه آنها استفاده كرديم كدام تصوير را مي‌خواهد بگويد؟ چه روايات نفخ، چه روايات من جدد اينها همه‌اش به قرائن و شواهدى كه در كنارش بود مي‌خواهد تصوير للعبودية را بگويد. شم الحديث اقتضا مي‌كند بگويم اين هم تصوير للعبودية را مي‌گويد لاسيّما در زمان امير المؤمنين (ع) كه هنوز آثار بُت پرستى ظاهرى بود، البته بت‌پرستى پيش رفته حالا خيلى بيش از آن وقت است. امّا بُت پرستى ظاهرى آن وقت فراوان بود مي‌ساختند تازه پيغمبر آمده بود و شكسته بوده و هر وقت هم كه مي‌رفت براى حج از عرفات به مشعر مي‌آمد در مأذمين بول مي‌كرد، براى اين كه مأذمين سنگ بُت هبل را از آنجا برده بودند پيغمبر مخصوصاً آنجا دستشوئى مي‌گرفت كه كوچك كند اين كار را و تحقير كند اين كار را.

به هر حال از امير المؤمنين (ع) هم يك تأييدى است.

روايت بعدى: «روايت لب اللباب است آنجا دارد «روى انه يخرج عنق من النار [يك گردنى از آتش] فيقول: أين من كذب على اللّه؟ و أين من ضاد اللّه؟ و أين من استخف باللّه؟ [كجا هستند اينها؟ آن وقت مي‌گويند به اين عنق نار] فيقولون‌: و من هذه الاصناف الثلاثة؟ [تويى گردنِ آتشى دهنت را برايى آنها باز كردى؟] فيقول من سحر فقد كذب على اللّه و من صور التماثيل فقد ضاد اللّه، و من تراءى فى عمله فقد استخف باللّه»[9] خوب ضعف سند اين كه معلوم است؛ اين مرسله را قطب راوندى نقل كرده است، خودش سند ندارد، خودش هم تازه مي‌گويـد «روى» تـازه معصومش هم معلوم نيست كيست؟ هم مرسلـه است و هم مسؤول عنـه هم معلوم نيست.

و امّا ضعف دلالت «و من صورالتماثيل فقد ضاد اللّه» عرف از اين چه مي‌فهمد؟ هركسى كه صورت درست كرده با خدا در گير شده است دكان مقابل دكان خدا باز كرده است مضاده اين است حالا ساختن مجسمه براى محمّد زكرياى رازى يا براى شما آقايان يك مجسمه مي‌خواهند برايتان بسازند و بگذارند وسط خيابان اين ضاداللّه؟ كجايش ضاد اللّه است؟ يك مجسمه توى خانه‌ات ساختى بچه‌ات با آن بازى كند. يك مجسمه ساختى بچه‌ات را با آن بترسانى ضاد اللّه؟ يك مجسمه ساختى هنر خودت را بنمايانى كه بشر در هنر اين قدر قوى است.

مجمسه‌اى ساختى كه سمبل آزادگى است ضاد اللّه؟ چه ضديتى با خداست؟ يكى مي‌نويسد، يكى مي‌خواند و يكى هم مجسمه مي‌سازد پس ضديت با خداست؟ ضديت باخدا اين است كه بسازيد بعد بيايید بگوييد آقا اين خدايانى را كه من ساخته‌ام بيايید از من بخريد، حضرت عباسى خوب ساخته‌ام قشنگ ساخته‌ام، اينها كارشان درست است كه حاجت را بر مي‌آورند و مريض را شفا مي‌دهند مريض را و وضعشان هم خوب است و سرويس هم نمي‌خواهد و ده سال هم مثلاً ضمانت سرويسى مي‌كنيم.

مضاده با خدا با محض تصوير صدق نمي‌كند مضاده با خدا ظهور دارد در تصوير للعبودية بلكه بنده عرض مي‌كنم كالنص است در اين معنا آيا شما كج مي‌فهميد؟ كج بفهميد بگوييد نه اين مجسمه را ساخته تا بچه‌اش رابترساند، ضاد اللّه اين كجايش ضاد اللّه.

(سؤال و پاسخ استاد): ايدكم اللّه، من جواب حضرت عالى را عرض كنم، بنده عرض مي‌كنم ظاهر اين است كه بيان واقع است. و براى تقريب به ذهن دارد مي‌آورد چرا گردن آتشى مي‌آيد مي‌گيرد؟ چرا گردن آتشى سراغ ديگران نمي‌رود؟ براى اين كه اين ضاد اللّه تعالى خود ساخته براى عبوديت ظاهر اين است.

اگر شما مي‌فرماييد باب ادعا است درست است؟ من عرض مي‌كنم آخر ادعا مصحح مي‌خواهد؟ ادعا مصحح مي‌خواهد، اگر كسى يك دانه به بدن او زده، بعد حالا يك سرماخوردگى جزئى هم دارد دوتا عطسه مي‌كند بعد مي‌گويند چطورى مي‌گويد اصلاً ديگر مريضى ما را از پا در آورده است من نمي‌دانم چكار كنم عمل جراحى هم مي‌خواهم بكنم خطرناك هم است از این بابت به او می خندید.

ادعا و مبالغه خلاف اصل است محتاج به مصحح است، «مصحح كل شىء بحسبه»، يك مجسمه ساخته بچه‌اش را بترساند اين را ادعا مي‌كنيد ضديت با خدا؟

ما از لسان دليل بايد بفهميم نه قبل بفهميم. الفقه، الاول التفقه ثم التعبد.

ما از كجا بدست بياوريم، من هيچ سراغ ملاك نمي‌روم من امروز نگاه مي‌كردم در حرفهاى امام، در آنجا دارد كه اعانت بر بِرّ را مرحوم ايروانى (قدس سره) گفته كه به ضميمه «لا تعاونوا على الاثم» گفته به ضميمه اعانت...به سياق او اين هم نهى كراهتى است.

امام مي‌فرمايد: عقل چون تعاون بر اثم را قبيح مي‌داند و مذموم، نمي‌شود نهى، نهى كراهتى باشد؛[10] در باب ضمان فقهای زيادى براى ضمان به مثل يا قيمت، به دون، مثل و قيمت استدلال كرده‌اند... بحث آن نيست؛ ببينيد! ما تابع مصالح احكام هستيم، «ان دين اللّه لايصاب بالعقول». بحثى در اين نيست.

بحث ما اين است اول از دليل بفهميم هرچه را كه آنها فرمودند سمعاً و طاعة.

من عرض مي‌كنم شما كه مي‌خواهيد بگوييد باب، باب ادعا است عقلا اين ادعا را نمي‌پذيرند، نمي‌پذيرند كه محض التجسيم مضادة اللّه باشد، بله التجسيم براى عبوديت، ادعايش هم درست است كما واقعيتش هم درست است.

(سؤال و پاسخ استاد): به هر حال ادعا خلاف ظاهر است يك، اين را كه قبول داريد؟

ادعا، ادعاى عقلائى مي‌خواهد دو، اينجا عقلا مصحح ادعا نمي‌بينند اگر در «الطواف بالبيت صلاة» داريم آن هم اينطور نيست؛ يادتان باشد مي‌گويد «و ان فى الطواف صلاةٌ» بعد آمدنـد فقهاء آن طور كردنـد، و الاّ آنجـا هم نداريم «الطواف بالبيت صلاةٌ»ٌ تا شما بگوييد آنجا هم مصحح ادعا چه بوده است.

نه، آنجا دارد «فان فى الطواف صلاةٌ»، در فقاع اگر داريم الفقاع آنجا ذيلش قرينه دارد «الفقاع خمرٌ استصغره الناس»، ادعا خلاف اصل است يادتان باشد يك. دو: مصحح عقلائى مي‌خواهد، عقلا و عرفى كه مخاطب به كتاب و سنت هستند بايد مصحح را بپذيرند و الاّ نمي‌شود كه كاهى را بگوييد كه برليان ادعاءً.

روايت بعدی: مرسله منية المريد است، عن النبى (ص) «انه قال: اشد الناس عذاباً يوم القيامة رجل قتل نبيّاً او قتله نبى و رجل يضل الناس بغير علم، او مصور يصور التماثيل»[11] ضعف سند و ضعف دلالت «اوضح من ان يبين».

براى اين كه اولاً مرسله بيشتر نيست كه منية المريد فرموده است، و ثانياً در دلالت يك كسى كه يك مجسمه مي‌سازد كه بچه‌اش را بترساند اين اشد الناس عذاباً است؟

مثل كسى است كه پيغمبر كُشى كرده است؟ معلوم است اين چه مي‌خواهد بگويد، «اشد الناس عذاباً» و سياق، وحدت سياق اقتضا مي‌كند كه المصورون للعبودية.

در نتیجه تا اينجا مجموعاً چهارده تا روايت ظاهراً شده است، تا اينجا كه آمديم چهارده روايت ده تا روايت توى وسائل، چهارتا روايت هم توى مستدرك. و قد عرفت كه به غير از سه ازآن‌ها كه دلالتش اضعف بود بقيه همه ضعف سند داشت.

و قد عرفت كه ما از خودِ روايات شاهد آورديم كه مراد از اين تصوير تصوير براى عبوديت است.

بناءً على هذا اطلاق ادله علم، اطلاق (خلق لكم ما فى الارض جميعاً)[12] اطلاق ادله اكتساب روزى على ما فى المصباح الفقاهة، اصل برائت، اينها مُحَكَّم است و التجسم كالكتابة، التصوير كالكتابة مجسمه سازى و تصوير و نقاشى و عكس بردارى و فيلم بردارى مثل بقيه هنرها مي‌ماند، فى حد نفسه دليلى بر حرمت ندارد.

«دو شاهد برای عدم حرمت تصاوير مطلقا»

بلكه آيات و روايات مرغبه به علم هم آنها را ترغيب مي‌كند، بله حالا يك وقت يك كسى يك مجسمه بسازد يك مسلمانى راتحقير كند اين حرام است امّا ربطى به مجسمه سازى ندارد پس بنابر اين حرام نيست.

قطع نظر از آن اطلاقاتى كه عرض كردم و عدم دليل بر حرمت يكى دوتا شاهد من مي‌خواهم برايتان عرض كنم كه حرام نيست.

(سؤال و پاسخ استاد): يك روايت نداريد كه بگويد تصوير بما هو تصوير حرام است، پس تصوير براى عبوديت حرام است قطعاً. امّا تصوير بما هو تصوير دليلى بر حرمت ندارد.

حالا عرض كرديم اطلاقات مي‌گويد حرام نيست اصل هم مي‌گويد حرام نيست.

دوتا شاهد مي‌خواهم برايتان عرض كنم. شاهد اول اينكه چه شده كه يك چنين حرام تعبدى و يك چنين حرامى كه عقول ما به آن نمي‌رسد؟ يعنى اگر شارع بخواهد بگويد مجسمه سازى حرام است و قبيح است و كتك دارد، عقول ما كه به آن نمي‌رسد؛

چه شده وقتی يك حرامى بوده شارع در بيانش اكتفا كرده است به نقل يك سرى از افرادى کرده است كه از مشايخ حديث نبوده‌اند. و توى كتابها معمولاً آمده است كه از كتب اربعه هم نبوده، (همان حرف امام (س)) ببينيد! حرمت تصوير اگر ثابت بشود بر خلاف قواعد است و بر خلاف درك ما است، چاره‌اى نداريم بگوييم (و ما اوتيتم من العلم الا قليلاً)[13] تو هيچ نمي‌فهمى يعنى چه؟ مجسمه سازى حرام است؟ اگر حرام باشد يك حرام شرعى محض محض است كه ما مفاسدش را نمي‌فهميم، خوب بحث اين است يك چنين حرامى را اگر شارع بخواهد بيان كند احتياج به دهل و سنج دارد؛ شارع بايد اين قدر روى حرمتش از نظر دلالت، از نظر گفتن معصومين در مجالس اينقدر عنايت كند كه مسأله واضح بشود امّا يك چنین قانونى را شما بخواهيد با دوسه تا رواياتى كه ضعف سند دارد و ضعف دلالت دارد در كتاب محمد بن شريح حضرمى آمده، يا توى كافى ذيل يك آيه سؤال كرده كه سليمان چه كار مي‌كرد، اين معلوم است كه شارع نمي‌خواسته بگويد حرام است.

عقلا در اين طور مواقع مي‌گويند اگر شارع مي‌خواست حرامش كند لابد«‌و ان يعلن حرمته بذكر كثير و بدلالة قوية» مثل قياس. قياس بر خلاف عقل عقلا بوده قياسى كه عامّه مي‌گويند شارع آنجا آمده با دوتا روايت توى دوتا كتاب اكتفا نكرده اينقدر فرموده است حتى اين كه صار معيار شيعه بودن ترك عمل به قياس است بارها عرض كردم امام براى بيان نهضتش با هر راهى سراغ نهضتش مي‌رفت، اينقدر گفت و گفت و گفت و... تا اين فرهنگ عوض شد چو فرمان يزدان چو فرمان شاه، اين فرمان عوض شد، گفتند: نه، شاه و غير شاه هيچ فرقى ندارد. فرمان يزدان سر جايش است، مردم هم بايد خودشان زندگيشان را اداره كنند.

يك فرهنگ غلط ارتجاعى را امام عوض كرد كه گفت يك نفر چون اسمش شاه است بتواند هرچه بگويد و ما بايد بگوييم چشم، چون فرمان يزدان چون فرمان شاه نه، اين فرهنگ را عوض كرد.

امام اينقدر گفت و گفت و گفت تا عوضش كرد و الاّ اول كه عوض نمي‌شد من يادم است مسجد لر‌زاده يك مداحى آمد آنجا شعر بخواند من آنجا منبر مي‌رفتم شايد دو سه سال قبل از پيروزى انقلاب بود من آنجا اين آيه را شرح مي‌كردم ربنا لاتؤاخذنا... يك آقایى از افراد نهضت آنجا بود آدم محترمى بود، آن شاعر اسم شاه را آورد، اين برآشفت شد كه چرا اين فرهنگ را اين دارد زنده مي‌كند يعنى امام اينقدر بد گفته از شاه و شاهنشاهى و استبداد و من مي‌گويم كه حتى توى شعرها هم بنا بود شعرها راعوض كنند، اين مال اين است كه يك مطلبى را مي‌خواهد جا بيندازد، در شرع هم قياس را شارع آن طورى كرده است، پس اين دليل بر اين است كه شارع نمي‌خواسته بگويد حرام است.

شاهد دوم بر عدم حرمت این که خوب شما مي‌گوييد تصوير حرام است، حرمت تصوير مناسبت ندارد با حليت اقتناء، با حليت نگهدارى، با حليت خريد و فروش كه در روايات آمده و بحث هم شده است اگر شارع حرامش كرده بعد مي‌گوييم حالا كه ساختنش حرام است توى خانه مان نگهداريم چطور است؟ مي‌گويد كه مانعى ندارد، نماز بخوانيم چطور است مي‌گويد سمت چپ و راستت باشد مانعى ندارد.

مي‌گوييم روى فرشها باشد چطور است؟ مي‌گويد مانعى دارد، روی آن بايست و نماز بخوان.

راوى ديد توى خانه امام معصوم يك چيزى است نقشه دارد عرض كرد آقا توى خانه شما فرش نقشه دار؟ حضرت فرمود اين زينت زنان است، يعنى براى زنها مانعى ندارد.

حالا يك فرش نقش دار و نقش منگولى داشته باشد كه براى زينتشان است. بيعش هم كه مانعى ندارد، اين چه حرمتى است؟ تصويرش حرام است؟ نگهداشتن للزينة النساء حرمت ندارد.

خود نگهداشتنش فى حد نفسه حرمت ندارد. بيع و شرائش حرمت ندارد فقط اين وسط آمده همان ساختنش حرمت دارد، مناسبت ندارد.

بنابراين من معتقد هستم آقايان اين بحث را يادداشت كنند توى ذهنشان، جوانبش را بنگرند وضع و حال اجماع هم كه عرض كرديم، اما اينِ كه بعضى آقايان فرمودند كه اين همه روايات اين روايات همه‌اش ضعف سند دارد صفر عدد درست نمي‌كند، من فروع مسأله را نمي‌خوانم اگر خواستيد به مكاسب محرمه امام مراجعه كنيد، مي‌رويم سراغ بحث بعدى از محرمات.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - وسائل الشیعه 3: 208 ، کتاب الطهارة، ابواب الدفن، الباب 43 ، حدیث 1.

[2]- وسائل الشيعة 5 : 307، كتاب الصلوة، ابواب احكام المساكن، باب 3، حديث 11.

[3]- وسائل الشيعة 5 : 307، كتاب الصلوة، ابواب احكام المساكن، باب 3، حديث 12.

[4]- رجال ممقاني 3 : 238.

[5]- احزاب (33) : 57.

[6]- مستدرك الوسائل 13: 210، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 75، حديث 1.

[7]- خلاصة الأقوال : 389.

[8]- مستدرك الوسائل 13: 210، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 75، حديث 2.

[9]- مستدرك الوسائل 13: 210، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 75، حديث 3.

[10]- مكاسب المحرمة 1: 197.

[11]- مستدرك الوسائل 13: 210، كتاب التجارة، ابواب ما يكتسب به، باب 75، حديث 4.

[12]- بقره (2) : 29.

[13]- اسراء (17) : 85.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org