Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: عدم شرطیت اسلام برای ملکیت غیر مسلمان در احیای زمین های موات
عدم شرطیت اسلام برای ملکیت غیر مسلمان در احیای زمین های موات
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب بیع (درس 459 تا ...)
درس 958
تاریخ: 1389/12/16

بسم الله الرحمن الرحيم

شیخ فرمودند اراضی اموات بالاصالة، جزو انفال است و با احیاء هم ملک محیی است و روایات زیادی هم دلالت می­کند بر این که با احیاء، ملک محیی می­شود که روایات هم از پیغمبر نقل شده و هم از ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) نقل شده است. مقتضای اطلاق روایات «من احياء ارضاً میتة فهی له»،[1] این است که فرقی بین شیعه و غیر شیعه نیست و در غیر شیعه هم فرقی نیست که مسلم باشد یا غیر مسلم باشد. اطلاق این روایات اقتضا می­کند که هر کس زمین موات را احیا کرد، مالک می­شود.

«لزوم ادن معصوم در تصرف اراضی موات و شبهه به این نظریه»

بحث دوم این است که از طرفی گفته می­شود اراضی موات جزو انفال است و انفال للامام است. پس تصرف در آن­ها، ولو به احیاء، احتیاج به اجازه دارد و ظاهر بدوی­ روایات کثیره این است که این یک حکم کلی الهی است و احتیاج به اجازه ندارد. «من احیاء ارضاً میتة فهی له» در روایات زیادی این معنا وجود دارد، چگونه بین این­ها جمع کنیم؟ روایاتی که گفته است جزو انفال است و به حسب قاعده احتیاج به اذن امام دارد و بدون اجازه غیر جایز و مثمر ثمر نیست و اگر زراعتی هم در انفال شد، نتیجه و درآمد آن از آن امام است الا نسبت به بذر، چون الزرع للزارع ولو کان غاصبا، مگر این­که بذر برای زارع باشد، اراضی موات هم این­طور است که اگر فایده‌­ای داشت، مال امام است، چون ثمره، تابع اصل است، مثل همه اراضی مغصوبه و حال آن­که روایات احیا علی کثرتها در این ظهور دارد که این یک حکمی مانند بقیه احکام الهی است و اجازه لازم ندارد. البته این شبهه قابل رفع است به این­که بگوییم، ولو اطلاق من احیاء می­گوید هر احیایی، چه احیای با اذن و چه بدون اذن، لکن این­جا ناظر به سببیة الاحیاء لملکیة است، می­خواهد بگوید احیا سبب برای ملکیت هر احیایی است، چه احیای بدون اجازه و چه احیای با اجازه. لکن بگوییم این در مقام بیان سببیت است. هر احیایی سببیت برای ملکیت دارد، هر احیایی که باشد، اما دیگر در مقام بیان لزوم اذن و عدمش نیست. البته این مشکل است که اگر مقام در بیان سببیت بود، اطلاق دارد. گفته بشود اطلاقش مقید به آن روایات اذن است، جمع بین این روایات اقتضا می­کند که ائمه و پیامبران اذن داده­اند و اذنشان سبب شده است که هر احیایی سبب ملکیت است. این روایات به دلالت التزامیه، برای این که احیای بی اذن بی­اثر است، دلالت می­کند بر وجود اذن، آن­ها اذن داده­اند، پس ولو احیاء احتیاج به اذن دارد تا سبب ملکیت شود، ولی اطلاق این روایات و ادله­ای که گفت من الانفال است، به دلالت التزامیه اقتضا می­کند که اذن بوده است، ولو دلالت مطابقه ندارد. ولی دلالت التزامیه دارد و اشکال از این جهت مرتفع است.

«تعارض نص روایات بر حرمت تصرف غیر شیعه و اطلاق من احیاء ارضاً»

اما در اطلاقش نسبت به شیعه و غیر شیعه، مسلم و غیر مسلم، یک اشکالی نسبت به کل انفال وجود دارد که یکی از انفال هم اراضی موات است و آن اشکال این است که انفال تحلیل شده در روایات برای شیعه و نسبت به غیر شیعه حکم شده به عدم حلیت و به این­که تصرف آن­ها اثم و معصیت است. یعنی اگر غیر شیعه در جنگل­ها تصرف کند، معصیت کرده است، چه برسد به غیر مسلم، و همین­طور در معادن، اگر از انفال باشد یا چیزهای دیگری که از انفال است و منها اراضی موات، اگر تصرف کند، روایات می‌گوید حرام است. در روایات تحلیل و اباحه انفال، انفال را برای شیعه حلال کرده است، برای غیر شیعه حرام کرده، آن روایات نص است که بر غیر شیعه حرام است، وقتی برای غیر شیعه حرام است، چه­طور به اطلاق من احیاء ارضاً میتة فهی له اخذ کنیم؟ چون احیاء باید احیای جایز باشد، اخذ به این اطلاق با آن روایات تحریم انفال برای غیر شیعه با هم منافات و تعارض دارند.

اما روایات: یکی از آن روایات، صحیحه­ی عمر بن يزید است که دارد قال: عن ابي سیار مسمع بن عبدالملک في حديث ـ قال: قلت لابي عبدالله (علیه السلام) اني كنت وليت الغوص پولی را برای آن حضرت آورده بود. فرده ابو عبدالله (علیه السلام)، به او برگرداند. فقلت له: و لم رده علیک؟ ابو عبدالله (علیه السلام) المال الذی حملته الیه؟ فقال: انی قلت له حین حملت الیه المال: انی کنت ولیت البحرین الغوص، غواصی می­کردم و از دریا چیزی در می­آوردم. فأصبت أربع مأة درهم، [از آن غواصی چهارصد درهم کاسبی کردم] و قد جئتک بخمسها ثمانین ألف درهم، [خمسش را برای شما آوردم که هشتاد درهم است] و کرهت ان احبسها عنک و أعرض لها، خوش نداشتم که نیاورم، و هی حقک الذی جعله الله تعالی لک فی اموالنا، خمس، حقی است که در اموال ما دارید. فقال: «ومالنا من الأرض و ما اخرج الله منها الا الخمس؟! یا ابا سیار [ما فقط در خمس حق داریم؟] الأرض کلها لنا و فما اخرج الله منها من شئ فهو لنا [هر چه هم از آن بدست آمد از آن ماست، ابا سیار چه گفت؟ چهارصد درهم بدست آورده بود هشتاد درهمش را داد، گفت مال شما. گفت ما همین حق را داریم؟ هر چه بدست می­آید، از ماست. قال: قلت له: انا احمل الیک المال کله، اگر اجازه می­دهید، بروم همه را خدمت شما بیاورم، فقال لي:] یا ابا سیار، قد طیبناه لک و احللناک منه فضم الیک مالک و کل ما فی أیدی شیعتنا من الأرض فهم فیه محللون ومحلل لهم ذلک الی ان یقوم قائمنا فیجبیهم طسق ما کان فی أیدی سواهم [مالیاتش را از آن­ها می‌گیرد] فان کسبهم من الأرض حرام علیهم حتی یقوم قائمنا [حضرت مهدی بیاید، از آن‌ها می­گیرد] فیؤخذ الأرض من ایدیهم و یخرجهم عنها صغرة».[2] ذلیلانه آن­ها را بیرون می­کند. قال عمر بن یزید، فقال لی ابو سیار: ما اری احداً من اصحاب الضیاع و ما من یلی الاعمال یأکل حلالً غیری الا من طیبوا له ذلک. بنابراین، هیچ­کسی از زمین روزی حلال نمی­خورد، مگر کسی که حضرت برایش حلال کرده است، مثل ابا سیار. این یک روایت که می­گوید زمین و آن­چه در دست غیر شیعیان در زمین است، درآمدهایش برای آن­ها حرام است و روزی هم که مهدی موعود (سلام الله علیه) بیاید، از آن­ها پس می­گیرد.

حدیث بعدی خبر یونس ظبیان عن المعلی بن خنیس است. قال: قلت: لابی عبدالله (علیه السلام) ما لکم منها الأرض؟ فتبسم، این­جا نوشته است هفده و سیزده، شاید یکی مال یونس بن ظبیان است و یکی هم مال معلی بن خنیس، ثم قال: «ان الله تعالی بعث جبرئیل و امره ان یخرق بابهامه ثمانیة أنهار فی الأرض [هشت تا نهر را در آن زمین به وجود آورد] منها سیحان و جیحان و هو نهر بلخ و الخشوع و هو نهر الشاش و مهران و هو نهر الهند و نیل مصر و دجلة و الفرات، فما سقت او استقت فهو لنا [هر چه که با این­ها آب می­خورد برای ماست.] و ما کان لنا فهو لشیعتنا و لیس لعدونا منه شئ الا ما غصب علیه [این را نسبت به عدو می­گوید] و ان ولینا لفی أوسع فیما بین ذه الی ذه، یعنی بین السماء و الأرض [آن­ها توسعه دارد. از بین سماء و ارض هم این توسعه بیشتر است و برای آن­ها حلال است. البته این فقط عدو را می­گوید] ثم تلا هذه الآیة «قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا» المغصوبین علیها خالصة لهم یوم القیامة بلا غصب».[3] روایت بعدی صحیحه عمر بن زید است. قال: سمعت رجلاً من اهل الجبل یسأل ابا عبدالله (علیه السلام) عن رجل أخذ ارضاً مواتاً ترکها اهلها فعمرها و کری انهارها و بنی فیها بیوتاً و غرس فیها نخلاً و شجراً؟ قال: فقال ابو عبد الله (علیه السلام): «کان امیرالمؤمنین (علیه السلام) یقول: من احیي ارضاً من المؤمنین فهی له و علیه طسقها یؤدّیه للامام (علیه السلام) فی حال الهدنة فإذا ظهر القائم [عدل مطلق، ولی عصر] فلیوطن نفسه علی ان تؤخذ منه».[4] این نسبت به مؤمن است. صاحب جواهر می‌فرماید: «الی غیر ذلک من الاخبار الواردة فی خصوص الأراضی التی لیس ذا محل احصائها فضلاء [از تعدیلی که از اخبار خمس آمده که برای شیعیانشان حلال کرده‌اند تا مولد پیدا کنند] عن التعلیل الوارد فی أخبار تحلیل الخمس و غیره من حقوقهم لشیعتهم التی سیمر غلیک بعضها بطیب الولادة المراد منه بحسب الظاهر... و هو لا یحصل الا بإباحة حقوقهم ... و فضلاً عن اطلاق کثیر من الأخبار تحلیل حقهم (علیهم السلام)».[5] «منها» از روایات، صحیحه حرث النصری: عن الصادق (علیه السلام) قلت له: ان لنا اموالاً من غلات و تجارات و نحو ذلک و قد علمت ان لک فیها حقا؟ قال: «فلم احللنا اذا لشیعتنا الا لتطیب ولادتهم و کل من والی آبائی فهم فی حل مما أیدیهم من حقنا»[6] این آن­چه که از حقشان است که یکی از آن­ها هم اراضی انفال است، بالخصوص می­گوید برای شیعیان حلال شده است.

صحیحه فضلاء سبعة: عن الباقر (علیه السلام) قال: «قال امیر المؤمنین (علیه السلام) هللک الناس فی بطونهم و فروجهم لانهم لم یؤدوا الینا حقنا ألا و ان شیعتنا من ذلک و آبائهم فی حل».[7] در تمام حقوق. البته احتمال دارد این فقط نسبت به مسئله مربوط به بطون و فرج باشد. بعد می­گوید صدوق نقل کرده است «و ابنائهم» و صحیح ابن مهزیار قال قرأت فی کتاب لابی جعفر (علیه السلام) الی رجل یسأله: ان یجعله فی حل من مأکله و مشربه من الخمس، او از خمس می­خورد و می­آشامد، حضرت حلالش کند. فکتب (علیه السلام) بخطه: «من اعوزه شئ من حقی فهو فی حل».[8] این هم باز از حق خودم که خمس و غیر خمس را شامل می‌شود و اختصاص به شیعه دارد. روایت بعدی: سالم بن مکرم عن الصادق (علیه السلام) قال: قال رجل و أنا حاضر: حلل لی الفروج؟ کنیزهایی را که در جبهه­ها می­گرفتند و به غیر اذن امام بوده است. ففزع ابو عبد الله (علیه السلام) فقال: یا مهریه­اش را از پول­هایی می­دادند که حق امام در آن بوده است. فقال له رجل: لیس یسألک ان یعترض الطریق انما یسألک خادما یشتریها أو امرأة یتزوجها أو میراثاً یصیبه أو تجارةً أو شیئاً أعطیه، فقال: «هذا لشیعتنا حلال الشاهد منهم و الغائب و المیت منهم و الحی و ما یو.لد منهم الی یوم القیامة فهو لهم حلال، أما ولله لا یحل الا لمن أحللنا له و لا و الله ما أعطینا أحدا ذمة و ما عندنا لأحد عهد و لا لاحد عندنا میثاق»[9] این هم البته اختصاص به شیعه دارد.

باز روایت بعدی هم که اختصاص به شیعه دارد، روایت حرث بن مغیره­ی النصری است: قال: دخلت علی أبی جعفر (علیه السلام) فجلست عنده فإذا نجیة قد استأذن علیه فأذن له، فدخل فجثاً علی رکبتیه، دو زانو نشست، ثم قال: جعلت فداک أنی أرید ان أسئلک عن مسألة و الله ما أرید بها إلا فکاک رقبتی من النار فکأنه رق له، خیال می­کنم که گردنم برای آتش است. فاستوی جالسا فقال: «یا نجیة، سلنی فلا تسألنی عن شئ الا اخبرتک به [قال: جعلت فداک ما تقول فی فلان و فلان؟ قال:] یا نجیة، ان لنا الخمس فی کتاب الله و لنا الأنفال و لنا صفو المال و هما و الله اول من ظلمنا حقنا فی کتاب الله و اول من حمل الناس علی رقابنا، و دماؤنا فی اعناقهما الی یوم القیامة بظلمنا اهل البیت و ان الناس لیتقلبون فی حرام الی یوم القیامة بظلمنا اهل البیت، فقال نجیة: انا الله و انا الیه راجعون ثلاث مرات هلکنا و رب الکعبة. قال: فرفع جسده عن الوسادة فاستقبل القبلة و دعا بدعاء لم افهم منه شیئاً الا انا سمعناه فی آخر دعائه هو یقول: اللهم انا قد احللنا ذلک لشیعتنا قال: ثم اقبل علینا بوجهه فقال: یا نجیة ما علی فطرة ابراهیم غیرنا و غیرشیعتنا».[10] باز این­جا هم فقط برای شیعیان حلال کرده. روایت بعدی، روایت ابی حمزه عن الباقر (علیه السلام) است. فی حدیث قال: «ان الله تعالی جعل لنا اهل البیت سهاما ثلالة فی جمیع الفئ [الی ان قال:] فنحن اصحاب الخمس و الفئ و قد حرمنا علی جمیع الناس ما خلا شیعتنا».[11]

روایت دیگر، خبر داود رقی است: «الناس کلهم یعیشون فی فضل مظلمتنا الا أنا أحللنا شیعتنا من ذلک».[12]

باز در خبر فضیل آمده است: قال ابو عبدالله (علیه السلام): «قال امیرالمؤمنین (علیه السلام) لفاطمة (علیها السلام): احلّی نصیبک من الفئ لآباء شیعتنا لیطیبوا ثم قال ابو عبدالله (علیه السلام): انا أحللنا أمهات شیعتنا لآبائهم لیطیبوا»[13] که مال باب ازدواج است.

باز روایت بعدی عن العسکری(علیه السلام): «انه قال لرسول الله (صلی الله علیه و آله): قد علمت یا رسول الله انه سیکون بعدک ملک غضوض و جبر فیستولی علی خمسی من السبی و الغنائم و یبیعونه فلا یحل لمشتریه لأن نصیبی فقد وهبت نصیبی منه لکل من ملک شیئاً من ذلک من شیعتی لتحل لهم منافعهم من مأکل و مشرب و لتطیب موالیدهم و لا یکون أولادهم اولاد حرام، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): ما تصدق أحد أفضل من صدقتک و قد تبعک رسول الله فی فعلک أحل الشیعة کل ما کان فیه من غنیمة و بیع من نصیبه علی واحد من شیعتی و لا أحلها انا و أنت لا لغیرلهم».[14] الی غیر ذلک از این روایاتی که در این باب آمده و دلالت می­کند بر این­که حلیت آن اختصاص به شیعیان دارد و در بعضی جاهایش هم دارد برای دیگران حرام است. حال با توجه به این روایات، بین این روایات و بین اطلاق «من احیا ارضاً میتة فهی له»، و بین این‌که با اموال کفار و غیر مسلمین و مخالفین معامله املاک می­شده است، چه آن تصرفاتشان که در انفال بوده و چه آن تصرفاتشان که در غیر انفال بوده، چگونه این روایات را با این­که مخالف سیره است، جمع کنیم؟

والسلام عليکم و رحمة الله وبرکاته

--------------------------------------------------------------------------------

[1]. عوالی اللئالی 3: 480.

[2]. وسائل الشیعة 9: 548، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 12 با اختلاف عبارت.

[3]. وسائل الشیعة 9: 550 و 551، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 17.

[4]. وسائل الشیعة 9: 549، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 13.

[5]. جواهر الکلام 16: 138.

[6]. وسائل الشیعة 9: 547، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 9.

[7]. وسائل الشیعة 9: 543، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 1.

[8]. وسائل الشیعة 9: 543، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 2.

[9]. وسائل الشیعة 9: 544، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 4.

[10]. وسائل الشیعة 9: 549، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 14.

[11]. وسائل الشیعة 9: 522، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 19.

[12]. وسائل الشیعة 9، 546، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 7.

[13]. وسائل الشیعة 9: 547، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 10.

[14]. وسائل الشیعة 9: 522 و 523، کتاب الخمس، ابواب الانفال، باب 4، حدیث 20.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org