تطفيف و بررسي ادلّه آن
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 120 تاریخ: 1381/7/21 بسم الله الرحمن الرحيم يكى از امور محرمه تطفيف است و حرمته واضحة و يدلّ عليه الادلة الاربعة. أما الكتاب: أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم؛ )ويلٌ للمطففين * ألذين إذا اكتالو اعلى الناس يستوفون * و إذا كالوهم أو وزنوهم يخسرون * اَلا يظن اولئك انهم مبعوثون * ليوم عظيم * يوم يقوم الناس لرب العالمين([1] خوب اين آيه هم كلمه ويلش دليل بر حرمت است و هم اين ذيلش اَلا يظن اولئك انهم مبعوثون. و در دلالتش بر حرمت فرقى نميكند كه ما «ويل» را لفظ دال بر عذاب بگيريم «واى» يا نه، ويل را يك مركزى در جهنم بگيريم، آن ديگر فرق نميكند. به هر حال اين آيات دلالت ميكند بر حرمت تطفيف به ضميمه آيات ديگرى كه آمده و امر به وفاء به كيل و وزن دارد )و اوفوا الكيل و زنوا بالقسطاس المستقيم([2] كه هم در سوره هود آمده و هم در سوره شعراء. و بعضى از جاهاى ديگر. به هر حال آيات ديگرى هم كه امر به وفاء به كيل و وزن ميكند آنها هم بر اين معنا دلالت دارند. امّا روايات، رواياتى كه در ذيل همين آيات آمده است و روايات ديگر، آنها هم روايات هم موجود است. و أما العقل از باب قبح ظلم و قبح تعدى به حقوق ديگران. اجماع هم كه ضرورت فقه اسلامى است، بلكه ضرورت مسلمين است كه تطفيف حرام است؛ اين هم راجع به اجماعش. بلكه در كتاب آيات الاحكام، مرحوم مقدس اردبيلى ميفرمايد: حرمتش ظاهر است و احتياج به دليل ندارد و محل بحث هم نيست. انّما الكلام يقع فى امور در باره حرمت تطفيف. 1- آنِ كه اشار اليه الشيخ الاعظم[3](قدس سره) در اوّل بحث تطفيف و آن اين است كه ميفرمايد: علامه در قواعد[4] تطفيف را جزء مكاسب محرمه قرار داده، با اينكه تطفيف كه كسب نيست! تطفيف يعنى تنقيص كم دادن، او جزء مكاسب محرمه قرارش داده است، استطراداً. بعد ميفرمايد: مراد علاّمه اين است كه يك كسى اجير بشود براى كيل و وزن، بعد كم بگذارد در حالت كيل و در حالت وزن به نفع آقاى بَيّاع. اين يك امر است كه واضح هم است كه خودش فى حد نفسه جزء مكاسب نيست. لكن لايخفى كه اگر اجير براى تطفيف شد اجارهاش باطل است «لأن اللّه اذا حرم شيئاً حرم ثمنه»[5] و اجماع بر اين قاعده و ملازمه عقلائيه بين حرمت شىء در شرع و عدم ماليّت او در شرع. آن وقت آن موردى را كه شارع حرامش كرده است به ملازمه عقلائيه ميشود لامال شرعاً، لامال كه شد ميشود مشمول اكل مال به باطل و يكون محرماً. 2- امر دومى كه باز شيخ به آن اشاره فرموده است اين كه در حكم تطفيف است بخس، يعنى تنقيص در عدّ و زرع، هزار متر زمين فروخته، نهصد متر بدهد به مشترى، يا در رؤيت يك جايى را به ديد مشترى رسانده است كه اين مثلا اين قدر است بعد كمتر به او بدهد، بگويد آنجايى كه سنگ مياندازيم كُلُوخ مياندازيم. يا پنج تا گوسفند فروخته، چهارتا گوسفند تحويلش بدهد. در باب غير كيل و وزن هم مثل عدّ و مثل زرع و بلكه رؤيت، همه اينها هم شيخ ميفرمايد در حكم تطفيف است و حرام است، اينها در حكم تطفيف است و حرام است. اين هم بحثى ندارد كه بله اينها هم در حكم تطفيف است و حرام هستند. حالا يك بحثى هست كه آيا اينها تطفيف هستند يا در حكم تطفيف هستند؛ اين حالا در يك بحث ديگرى عرض خواهم كرد. بحثى هست كه آيا اينها در حكم تطفيف هستند كما يظهر من الشيخ[6] به اينكه بگوييم تطفيف محرم تنقيص در كيل و وزن است فقط، يا نه اينها هم از مصاديق تطفيف است. اين يك بحثى است كه بعد عرض ميكنم. بحث سومى كه در اينجا مطرح است اين است كه مرحوم آقا سيد محمّد كاظم[7] در حاشيه شان مطرح فرمودهاند. آيا تطفيف بما هو هو تطفيف حرام است، يا تطفيف حرام است از باب اينكه مستلزم تصرف در مال غير است؟ فيكون من باب المقدمه محرمه. كم فروشى و كم دادن اين بما هو هو حرام است يا نه آنِ كه حرام است تصرف در مال غير و حق غير بلا رضايت است و أكل مال به باطل؟ بنده وقتى ده تومان گرفتهام كه ده كيلو جنس بدهم نُه كيلو برايش دادم، تصرف من در يك تومان كه مقابل يك كيلو است تصرف در مال غير است. بگوييم اين كه تطفيف حرام است خودش حرام نيست، بلكه تصرف در مال غير كه لازمه تطفيف است حرام است. بعد هم فرموده: «و تظهر الثمرة فى ما اذا تطفف البايع و لم يأخذ الثمن و لم يتصرف فيه بعده» فروخته هنوز ثمن را تحويل نگرفته است و تصرفى هم ننموده است. اگر بگوييد تطفيف بما هو تطفيف حرام است اين يكون مرتكباً للحرام براى اينكه كم گذاشته است. اگر بگوييد از باب تصرف در مال غير و أخذ مال غير حرام است مرتكب حرام نشده. ايشان دو احتمال را داده ثمره را هم ذكر فرموده ولى آنِ كه ظاهر است و به نظر ميآيد اين كه هردو حرام هستند هم تطفيف بما هو هو حرام است كما اينكه أكل مال غير هم حرام است. منتها حرمتش حرمت نفسيه است به ملاك مقدميّت، تطفيف حرام است نفساً به ملاك مقدميّت نه حرام است به حرمت مقدمى! ما حرام نفسى داريم و حرام مقدمى. حرام نفسى آن است كه استحقاق عذاب بر آن است، بر فعلش استحقاق عذاب هست، تركش هم يك واجب نفسى شرعى است و استحقاق ثواب. حرام غيرى و حرام مقدمى مثل واجب مقدمى است نه بر فعلش عذاب است و نه بر تركش ثواب، اين را ميگويند مقدمى (غيرى). بنابراين، اينِ كه مرحوم سيد ميفرمايد: آيا حرمت حرمت نفسى است يا حرمت مقدمى و غيرى، بنده عرض ميكنم حرام است بحرمة النفسية، خودش حرام است. به محض اينكه كم داد مستحق عذاب است و مرتكب فعل حرام شده است ولو هنوز تصرفى ننموده است. وقتى گرفت و تصرف كرد دوتا حرام مرتكب شده است، يكى حرمت تطفيف، يكى هم حرمت تصرف در مـال غير. بنـده عرض ميكنم تطـفيف حرام است بحرمة النفسية مستقلة فى مقابل حرمت أكل مال به باطل منتها بنكتة المقدمية. حالا مثال برايتان عرض كنم بعد دليل بياورم؛ مثالش در باب خمر[8]، در باب خمر ده تا طايفه ملعون هستند: غارس، حامل، محمول، دلال، طوائفى را در باب خمر گفته ملعون هستند. آن كسى كه درخت موّ انگورى را كشت ميكند براى اينكه شراب درست كند اين ملعون است. اين حرمت نفسى است، خود همين غرس براى او حرمت دارد و مستحق عذاب است. البته به نكته مقدميّت. و بعبارت اخرى گاهى حرمت ذى المقدمه اين قدر شديده و قويه است كه شارع ميآيد مقدمات را هم حرام ميكند بمحرمة النفسية براى اينكه افراد دنبالش نروند. پس بنابراين در باب حرمت مقدمات دو جور حرمت مقدمه دارد، يك حرمت غيرى بنابر قول به حرمت مقدمى. بعضى از مقدمات حرمت نفسى دارند، در مقابل حرمت ذى المقدمه. اين در جاهايى است كه حرمت ذى المقدمه در نظر شارع خيلى عظيم است و اهميّت دارد ميآيد مقدماتش را حرام ميكند به حرام نفسى تا اگر كسى آن ذى المقدمه حرام را مرتكب شد به عدد مقدماتش مستحق عذاب باشد، هر مقدمه اى خودش عذاب مستقل. امّا حرمت غيرى ديگر وقتى ذيالمقدمه را مرتكب شد يك استحقاق عقوبت بيشتر نيست آن هم نسبت به ذى المقدمه. پس در جاهايى كه ذى المقدمه حرمتش شديده است ميشود شارع مقدمات را هم حرام كند، بحرام النفسى. كما فعله در باب خمر و باز كما فعله در باب رباء. در باب رباء شاهد بر قرض ربوى محرم هم، فعل حرام مرتكب شده است، وكيل هم فعل حرام مرتكب شـده است، خوراننده رباء يعنى دلاّل، مؤكل نه يعنى آن بيچاره قرض بده، مؤكل يعنى خوراننده، آن دلال هم مستحق عذاب است، آنجا هم چند تا طايفه مستحق عذاب شده اند. و امّا در اينجا، اينجا هم بنده عقيده ام اين است كه خود تطفيف بما هو هو حرام است ولو بنكتة المقدمة، قضاءً لظاهر آيه شريفه. آيه شريفه هيچ كارى به خوردن مال غير ندارد، آيه شريفه ميگويد أعوذ باللّه من الشيطان الرجيم - بسم اللّه الرحمن الرحيم )ويل للمطففين * اذا اكتالوا([9] اينجور و اينجور، مطفف ويل برايش هست؛ چه اين آقاى مطفف تصرف بكند و چه اين آقاى مطفف تصرف نكند. اصلا يك كسى را گرفتهاند اجيرش كردهاند براى اينكه كم بدهد و كم بگيريد، در معاملهها خيلى زرنـگ است، ده تا گـوسفند را نُه تـا بدهنـد به مشتـرى، پولش را هم اين نميگيرد اصلا پول را ميبرند ميگذارند بانك خود آقاى بايع ميگيرد. اين مطفف هست يا نه؟ اين مشمول ادله حرمت هست يا نه؟ ظاهر آيه شريفه اين است كه التطفيف بما هو تطفيفٌ حرام است و عظمت هم داشته حرمت ذىالمقدمه، يعنى خوردن مال غير به وسيله كم فروشى اين خودش يك عظمتى دارد. عظمتش اين است كه در ذيل بعضى از آيات تطفيف آمده و لاتعصوا فى الارض مفسدين، اين گوياى عِظم قضيه است؛ هم ويل گوياى عِظم است ويل للمطففين. در روايت از امام صادق(ع) نقل شده كه ويل را خدا نميگويد مگر براى كسى كه كافر شده است؛ كافر حكمى. خوب اين دليل بر عِظَمِ معصيت است، شارع هم ظاهر دليل را ما أخذ ميكنيم ميگوييم مقدمهاش خودش هم حرام است بحرمة النفسية. پس اينجور نيست كه حرمت حرمت مقدميه باشد، نخير حرمت حرمة النفسيه است منتها بنكتة المقدمية و اين نظير هم دارد، باب رباء و باب شرب است، دليلش هم ظاهر آيه ويل للمطففين؛ ميخواهد تصرف در مال غير بكند عنوان ظاهر در موضوعيّت دارد. حالا يك بحث ديگر هم در اينجا هست من آن بحث را ميگذارم بعد از خواندن عبارات آية الاحكام برايتان متعرض ميشوم. «نقل كلام مقدس اردبيلي در اين زمينه» بد نيست ينبغى نقل عبارات زبدة البيان؛ الخامسة: )ويل للمطففين الذين اذا اكتالوا على الناس يستوفون و اذا كالوهم أو وزنوهم يخسرون( «الويل قيل اسم واد فى جهنم أو كناية عن عذاب و سخط من اللّه على من يطففون الميزان و الكيل و يباشرونهما، الذين اذا اكتالوا من الناس حقهم أو اتزنوه منهم يأخذونه وافياً تاماً كاملاً...» [آن وقت كه ميخواهد بگيرد حسابى دقّت ميكند، هيچ چيزى كم نيايد تام و كامل ميگيرد. «حذف و اكتفى بالاول» يعنى وزن حذف شده در اينجا در اوّل آيه، )الذين اذا اكتالو على الناس( در جمله بعد )و اذا كالوهم أو وزنوهم( آمده، در جمله اوّل فقط اكتالوا آمده است. چندين وجه ذكر كردهاند كه چرا در اوّل اكتالوا گفته و وزنوا را در آيه اوّل نگفته است. ولى هيچ كدامهايش دليل ندارد، همه وجوه را مرحوم علاّمه طباطبايى در الميزانش را بيان كرده است.] «حذف و اكتفى بالاول و فى الكشاف للاشعار بأنهم ما يأخذون لانفسهم من الناس الاّ بالكيل [اينها هميشه از مردم با كيل ميگرفتند. وزن اصلا در كارشان نبوده وقتى گرفتن] لأنه اكمل و امكن و اتم للاستيفاء و السرقة، [راحتتر ميشده پُر بگيرند و كم بدهند. اين است كه چون كار آنها فقط با كيل بوده كار گيرندگان تعبير كيل كرده است.] «و اذا كالوا أو وزنوهم من انفسهم للناس يخسرون ينقضون ذلك و لايستوفون فتدل على أن اعطاء الناقص حرام [آيه دلالت ميكند اعطاء ناقص حرام است] و يدل عليه العقل و النقل و غيرها ايضاً [غير اعطاء ناقص هم حرام است،] من عدم جواز أخذ اموال الناس الاّ برضاهم - و يدل ايضاً على المنع من نقص الكيل و الوزن بخصوصه بعض الآيات و الاخبار ايضاً مثل أن لا تطغوا فى الميزان و أقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان و تحريم ذلك ظاهر لا يحتاج الى الدليل»[10] اين جمله كه عرض كردم اوّل بحث كه ظاهر لايحتاج الى الدليل. ديگر خودتان مطالعه بفرماييد، ميفرمايد تركيب عبارت را هم بيان ميكند و تا آخر عبارت كه ميفرمايد كيل كردن و وزن كردن حرام است، مطفف آنى است كه اين كارها را ميكند. «حرمت هرگونه تطفيفي» بحث آخرى كه ميخواستم عرض كنم اين بود كه به نظر ميآيد هر تطفيفى حرام است، چه تطفيف در كيل و چه تطفيف در وزن، چه تطفيف در عدّ، چه تطفيف در زرع چه تطفيف در رؤيت، چه تطفيف در حقوق و امور غير ماديه؛ همهاش حرام است. )ويلٌ للمطففين( همه را شامل ميشود، منتها اين )الذين اذا اكتالوا( از باب بيان مصداق است و الاّ در زرعش در عدّش، در حقوقش شما بياييد حق الحيازة كسى را كمش كنيد. حق كسى را نسبت به محل بحث و درسش كم كنيد. اين بنا بود كه چهار زانو بنشيند، جاى چهار زانو گرفته بود شما بياييد فشار بدهيد به او كه دو زانو بنشيند و ناراحت باشد، حق او را كم كنيد، كم كنيد حق ديگران را تنقيص كنيد حق ديگران را. چه فرد و چه جامعه، تنقيص همه چيزى كه مربوط به فرد است يا مربوط به جامعه است تطفيف به حرام، ويلٌ للمطففين. اگر كسى در حقوق شخصيه مردم تطفيف ميكند، يك كسى در مسجد نشسته كمش ميگذارد حقش را، يك قبر اين حق دارد در اين قبرستان، اين قبر را كمش ميگذارند حقش را از اين قبرستان نميدهند. در خيابان حق راه رفتن دارد برايش ميگويند يك طرفه راه برو براى اينكه فلان آقا ميخواهد رد بشود تو يك طرفه راه برو كه احترام به آن آقا كنى، تطفيف است. يك جا را ببنديم براى اينكه فلان آقا ميخواهد رد بشود، خوب آن آقا مگر تافته جدا بافته است كه ميخواهد رد بشود راه مردم را ببنديم؛ ببنديم راه مردم را هيچ خطرى هم نيست، اصلا جزء جايى نيست كه خطرى براي آنها باشد امّا خوششان ميآيد راه را ببندند ياللّه با سر نيزه نه، تطفيف است حق مردم را از جاده گرفتن است. مطالبات مردم، حقوق مردم، آنچه كه مردم به او حق دارند مثل امور خودشان، مصالح الناس بعقولالناس، مال الناس فللناس، ما مصالح مردم را كمشان بگذاريم، تطفيف است. ما در قانون اساسى كه يك عهدى است بين ملت كم بگذاريم از قانون اساسى، تطفيف است. حالا ولو قانون اساسى كلش را ميشود به هم زد، من بحث ندارم امّا همانى هم كه هست وقتى مردم راضى به او هستند كم گذاشتن او تطفيف است. دخالت كردن در حقوق مردم تطفيف است، آزاديهاى مشروع در اسلام و يا حقوق بشر كه مطابق با اسلام است كمش بگذاريم تطفيف است، هيچ كس حق ندارد حق مردم را كم بگذارد. شما روايات را نگاه كنيد، در باب ديه كسى كه ولى دم ندارد امام معصوم كه ولايتش مسلّم است، آن امام معصوم يا بايد قاتل اگر قاتل عمد است بكشد، يا بايد از قاتل عمد ديه بگيرد. روايت و فتواى فقها بر اين است كه حق ندارد آقاى امام معصوم عفو كند، بعد در روايت آمده است براى اينكه ما للناس فللناس حق عفو ندارد؛ سلطان عادل، سلطان اولاى به نماز ميّت است از بقيه من له السلطنة. من له السلطنة اذا كان عادلا يا اذا كان اماماً معصوماً حالا فرض كنيد امام معصوم كه يقينيش است. امام معصوم(ع) اولاى به نماز بر ميّت است از ديگران، قوم و خويشهاى ميت به ميّت اولا هستند. امام معصوم كه آمد اين احق است سزاوار است كه ورثه اجازه بدهند به اين امام معصوم كه بيايد نماز را بخواند. در موثقه سكونى آمده اگر سلطان عادل آمد يعنى امام معصوم، براى نماز ميّت خواندن و وارث راضى نيست اين نماز ميّت بخواند فهو غاصب. اين نه اينكه چنين چيزى شده، معصومين بالاتر از اين حرفها هستند؛ «خلقهم اللّه انواراً فجعلهم بعرشه محدقين حتى منَّ علينا بكم فجعلكم فى بيوت اذن اللّه أن ترفع، [نه شما اجازه دادهايد، نه ميلياردها اجازه دادند، نه فرشتهها اجازه دادند،] «اذن اللّه أن ترفع و يذكر فيها اسمه و جعل صلواتنا عليكم، و ما حصّنا به من ولايتكم طيباً لخلقنا و طهارة لانفسنا و تزكية لنا»[11]، بحث اين نيست كه آنها اين كارها را ميكردند يا نميكردند، بعضى از مفسرين حديث گفتند امام اين كار را نميكند. بحث بينش اسلام را دارد نشان ميدهد كما اينكه در قرآن نسبت به پيغمبرش هم ميگويد. ميگويد )لقد كدت تركن اليهم شيئاً قليلاً* اذاً لاذقناك ضعف الحياة و ضعف الممات([12] ميخواستي مايل بشوى به اين حرفهاى ...كه يك عده اى ميزنند؛ نه اينكه پيغمبر مايل شده بوده است امّا دارد درس ميدهد. و روايات زياد كه حقوق مردم حتى بر حق اللّه هم مقدم است. چه كسى گفته تطفيف مال كيل و وزن است؟! تطفيف، التنقيص، لغت گفته تنقيص. آيه شريفه هم كه وزن و كيل را دارد قطعاً وزن و كيل مقصود بالاصالة نيست و لذا عدّش هم همينطور است زرعش هم همينطور است. من باب مثال ذكر شده است و لحن آيات اين است كه اگر تطفيف نسبت به جامعه باشد گناهش بيشتر است. اشتغال ذمه به جامعه به اين نيست كه فقط دو هزار و ده شىء از بيت المالش را بخورد، او يك اشتغال است؛ اشتغال ذمه به حقوق جامعه خيلى عذابش بيشتر است. به همانطورى كه شيخ فرمودند: ما تطفيف در عدّ و زرع را استفاده ميكنيم بنده عرض ميكنم تطفيف در همه امور و در همه حقوق از اطلاق آيه شريفه در ميآيد بلكه خود قرآن در سوره شعراء. ببينيد قرآن چقدر قشنگ حرف ميزند، آن وقت ما بياييم اين حرفهاى بلند قرآن را پايين بياوريم براى دو كيلو برنج يا دو كيلو گندم خلاصه اش كنيم. )اذ قال لهم شعيبٌ اَلا تتقون [شعيب از انبياء عرب هم بوده است] انى لكم رسولٌ امين فاتقوا اللّه و اطيعون و ما اسئلكم عليه من اجر ان اجرى الاّ على رب العالمين[13] ـ نه مادى اجر ميخواهم نه معنوى، نه پست و مقام ميخواهم نه سلام و صلوات ميخواهم هيچى اينها را نميخواهم، اگر خودتان ميخواهيد انجام بدهيد مهم نيست اما من نميخواهم - أوفوا الكيل و لا تكونوا من المخسرين [كيل را بدهيد از كم گذارندگان نباشيد] و لا تكونوا من المخسرين [كم گذارندگان، اطلاق دارد] وزنوا بالقسطاس المستقيم و لاتبخسوا الناس اشياءهم [چيزهاى مردم را كمشان نگذاريد. همه امور مربوط به مردم اشياء الناس است] و لا تبخسوا الناس اشياءهم و لا تعثوا فى الارض مفسدين[14] - كم بگذاريد داريد فساد در جامعه ميآوريد، انحراف در جامعه ميآيد، دين و مذهب در جامعه ضعيف ميشود، حاكميت قدرتها ضعيف ميشود ديگر مردم اعتنا نميكنند، چون وقتى ببينند فساد آمده در جامعه - و لا تعثوا فى الارض مفسدين( يعنى تطفيف فساد در روى زمين ميآورد؛ نه تطفيف در بازرگانى است فقط! تطفيف در هر وزارتخانهاى، در هر مؤسسهاى، هر شخصى، هر نهادى تطفيفش مساوى است با فساد در زمين و گناه فساد در زمين به عهده مطففين است. بنده با اينكه خيلى به علاّمه طباطبايى (قدس سره الشريف و نور اللّه مضجعه) معتقد هستم، امّا يك شبهه در ذهنم هست. گاهى علاّمه طباطبايى بعضى از جاها آنطورى كه بايد بيايد نميآيد. همين جا با اينكه از تفاسير برميآيد عام است مثل صافى و اينها معناى عام گرفتهاند، امّا ايشان آمده گفته هم آيات شعراء هم آيات سوره مطففين مال دو كيلو برنج و دو كيلو عدس و لوبياست؛ اين مال همينهاست بقيه را شامل نميشود. با اينكه اطلاق آيه اين است، روايات گوياى اطلاق است، فحوا و اولويت هست، امّا در عين حال ايشان ميگويد كه نه اين آيات بيش از اين را نميخواهد بگويد، و لاينقضى تعجبى كه ايشان اينجا چرا اين كار را كرده است. شبيهش هم در حقوق زنان، در حقوق زنان هم باز علاّمه طباطبايى آنى كه ما توقع از علاّمه طباطبايى(قدس سره) داشتيم آنجا نياورده است. بحث فردا تنجيم، ترتيب مكاسب. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مطففين (83) : 6- 1. [2]- شعراء (26) : 182- 181. [3]- المكاسب 1: 199. [4]- قواعد 1: 121. [5]- عوالي اللئالي 2: 110. [6]- المكاسب 1: 199. [7]- حاشيه المكاسب، سيد يزدي 1: 22. [8]- وسائل الشيعة 17: 224، كتاب التجارة، ابواب ما يكسب به، باب 55، حديث 4. [9]- مطففين (83) : 2- 1. [10]- زبدة البيان، مقدس اردبيلي: 438. [11]- مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره. [12]- اسراء (17) : 75- 74. [13]- شعراء (26) : 125- 127. [14]- الشعراء (26) : 183- 182- 181.
|