Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: مباحث مربوط به تنجيم
مباحث مربوط به تنجيم
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 122
تاریخ: 1381/7/23

بسم الله الرحمن الرحيم

ديروز گفته شد كه اعتقاد يك موحّد به اين است كه منشأ و سر سلسله همه موجودات عالم آن اولين منشأء خالقش خداوند است. و تأثير و تأثرهاى در علل و معاليل را هم خداوند قرار داده، اوست كه در خاك يك اثرى قرار داده و در آب اثر ديگرى قرار داده است.

و همه اين افعالى كه تحقق پيدا مي‌كند بين افراد بشر هم به خدا نسبت داده مي‌شود، و هم به خلق.

به خلق از اين جهت كه فاعل مادّى است و مباشر است، به خالق از اين جهت كه تسبيب كرده است و اثر را در او گذاشته است، همه عالم اينگونه است.

و عرض كرديم اگر كسى معتقد باشد كه عالم عِلْوى در عالم سفلى تأثير دارد به خودى خود، اين غير اسلام است و غير توحيد.

يك كسى مي‌گويد بُت مي‌آفريند، يك كسى هم مي‌گويد نه فلان ستاره كه به فلان ستاره رسيد مثلا مردم را مي‌ميراند يا زنده مي‌كند.

تأثير عوالم عِلْوى در عالم سفلى چه به نحو علّت تامّه و چه به نحو جزء العلة جداي از اراده ذات بارى تعالى اين اسلام و توحيد نيست؛ قاصرش غير مسلم معذور است مقصّرش غير مسلم غير معذور و كافر.

و امّا اينكه علامتها و نشانه‌هايى بيان بشود، بگوييم فلان ستاره كه به فلان ستاره رسيد به ملازمه عاديه باران مي‌آيد يا به ملازمه عاديه گرانى مي‌آيد، يك كسى اگر خبر بدهد يا معتقد باشد اين مسائل را از روى اصول علمى اينجا باز دو گونه است يك وقت معتقد است و فكر مي‌كند خدا مي‌تواند جلويش را بگيرد، خوب مانعى ندارد، مي‌گوييم خوب ممكن است خدا نگذارد اين انجام بگيرد.

يك وقت نه، مي‌گويد اين الاّ و لابد مي‌شود و خدا نمي‌تواند جلويش را بگيرد، خوب مي‌شود غير اسلام، اينها روشن است.

پس اعتقاد به تأثير عوالم عِلْوى در عوالم سِفلى به ملازمه عقليه اعتقاد به ملازمه عقليه‌اش يعنى آنها علت هستند و اين معلول، اينها معلول، يا هردو علت معلول ديگرى هستند غير اراده خداوند، يا يكى مثلا عالم علوى معلول عالم سفلى مثلا علّة. اعتقاد به ملازمه عقليّه بين عوالم علوى و سفلى منحاذاً من ارادة اللّه تعالى، اين عقيده موحّد نيست اين عقيده غير موحّد است. اين اسلام نيست، توحيد نيست، اعتقادش توحيد نيست اسلام نيست. منتها يا غير مسلم معذور است و يا غير مسلم غير معذور، مقصّر و كافر.

اِخبار به اينجور امرى هم خلاف واقع و حرام است، اِخبار كند اخبارش هم خلاف واقع و حرام است.

منتها اگر بداند خلاف است و اخبار مي‌كند معصيّت كرده، اگر نداند معذور است مثل همه غير مسلمانهايى كه معذور هستند.

پس اعتقاد به ملازمه عقليه بين اجزاء عِلويه و سفليه، اخبار به ملازمه عقليه بين علويه و سفليه منحاذاً از اراده خدا اين مخالفٌ التوحيد؛ و اين غير توحيد است، منتها يا معتقد و مخبر معذور است يا معتقد و مُخْبِر غير معذور است. و امّا اعتقاد به ملازمه به اضافه ارادة اللّه تعالى، اين عين توحيد است.

اعتقاد به ملازمه بين اجزاء علويه و سفليه اين عين توحيد است رسيده به اينجا. رسيده است كه اگر در هنگام ماه گرفتگى انعقاد نطفه بشود آن بچه مثلا بدنش چنين و چنان مي‌شود، معتقد است آن تأثير دارد؛ آن ماه گرفتگى در اين عالم سفلى تأثير دارد. امّا تأثير را بارادة من اللّه تعالى مي‌داند.

اين اعتقادش عين توحيد است، اخبارش هم اگر از روى موازين علمى باشد و خودش به آنجا رسيده دارد خبر مي‌دهد اخبارش هم مانعى ندارد.

بله، اگر مي‌داند اينطور نيست و دارد خبر مي‌دهد آن دارد خبر از خلاف واقع مي‌دهد، معصيّت كار است.

پس ملازمه عقليه به اضافه ذات بارى اعتقادش مانعى ندارد، اخبارش هم مانعى ندارد.

ملازمه عقليه بين سِفلى و عِلوى منهاى ذات بارى اعتقادش خلاف توحيد است؛ اخبارش هم خلاف توحيد است. منتها در اينكه معذور است يا نه، تابع اين است كه آيا مي‌داند يا نمي‌داند.

اگر جاهل است و قاصر، معذور است، اگر مقصّر است غير معذور.

حالا اين بحثى كه آيا عوالم عِلوى تأثير در عوالم سِفلى دارند به اضافه ارادة اللّه تعالى اين ديگر بحث فقهى نيست.

آيا عوالم عِلوى در عوالم سِفلى تأثير دارند با ارادة اللّه تعالى يا نه اين ديگر بحث فقهى نيست؛ اين يك بحث ديگرى است، مربوط به علم خودش است، مربوط به علومى است كه او را ميتواند يك علم به موضوع است. مثل طب كه موضوع است اين هم موضوع است، يك كسى ممكن است به اينجا رسيده باشد كه مؤثر است يك كسى به اينجا رسيده باشد كه مؤثر نيست.

لكن از مجموع رواياتى كه ما داريم در ابواب نكاح، آداب النكاح و مقدمات النكاح و آداب سفر، بر مي‌آيد كه يك تأثيرى بين عوالم سِفلى و عوالم عِلوى هست.

اَيّامى كه سفر در او منحوس است، نه معنايش اين است كه فقط يك ملازمه عاديه است، احتمال دارد بگويد كه امروز اين زمان يك تأثيرى دارد در اين كه توى مسافرت براى شما گرفتارى پيش بيايد، اين تأثير احتمال دارد، داشته باشد منتها روايات گفته ايام منحوسه را صدقه بدهيد و برويد.

يا دخول در حالتى كه قمر در برج عقرب است روايات نهى كرده گفته در آن خير نيست؛ يادم نيست نكاح است يا دخول.

در آنجا دارد عقد نكاح در حالتى كه قمر در برج عقرب است خيرى در آن نيست، خوب آن احتمال دارد تأثير و تأثرى باشد، يعنى آن عالم عِلوى دراين عالم سِفلى تأثير داشته باشد، تأثير و تأثرى باشد منتها گفته‌اند يكجورهايى مي‌تواند رفعش كند.

و يا مي‌بينيد تأثير بعضى از امور عِلوى باز در سِفلى در شب عيد فطر آميزش با زن نهى شده است، و تعليل هم شده بچه ممكن است گنگ به دنيا بيايد، بچه گنگ مي‌شود اخرس مي‌شود.

خوب اينِ كه بچه اخرس مي‌شود احتمال دارد آن زمان يك تأثيرى داشته باشد، خوب يك ماه گرسنگى خورده تشنگى خورده خيلى بلد نبوده حرف بزند داغون شده نيروهاى بدنيش، حالا يك نطفه‌اى آن وقت مي‌آيد خوب اين نكته ممكن است بعد اين سبب بشود كه اين بچه گنگ به دنيا بيايد، خوب اين تأثير روزه گرفتن يا زمان است.

پس تأثير عوالم عِلوى در امور سِفلى در آداب سفر در نكاح و در امور ديگر، تأثير بعضى امور در بعض از امور ديگر، مثلا در هنگام زلزله ظاهراً آميزش كراهت دارد، اوّل ماه كراهت دارد وسط ماه كراهت دارد آخر ماه كراهت دارد.

پس راحت بگو هيچى نمي‌شود. حالا به هر حال اين تأثيرها در روايات هم آمده، لكن مضافتاً الى اللّه تعالى و لذا دارد صدقه بدهيد رفع مي‌شود.

چند قسم تا حالا عرض كردم؟ دو قسم، يكى ملازمه عقليه امّا مضافتاً الى اللّه و امّا منفردتاً و منسلختاً من اللّه تعالى.

قسم سـوّم اعتـقاد به ملازمـه عـاديه است و اخبار به ملازمه عاديه، مع الاضافة الى اللّه تعالى. همان

قضيه اى كه ديروز عرض كردم كه خواجه نصيرالدين طوسى مي‌گويد.[1]

مي‌گويد آقا اوضاع كواكب دلالت دارد كه وضع قدرتمندان امسال چنين و چنان است.

اين نمي‌خواهد بگويد كواكب تأثير دارد، مي‌خواهد بگويد ما با تجربه و با چيزهايى كه بلد بوديم اينها باهم يك ارتباط عادى دارند مثل اذا كان الانسان ناطقاً كان الحمار ناحقاً، به اين ملازمه مي‌گويند ملازمه عاديه.

اعتقاد به ملازمه عاديه اخبار به ملازمه عاديه كه كار اين منجمين است اين هم مانعى ندارد گيرى ندارد، از روى اصول علمى آن آسيابان معتقد بود كه سگ آمد در آسياب باران مي‌آيد، اين هم از روى اصول علمى كه خودش دارد معتقد است كه فلان ستاره فلان جور كه شد باران مي‌آيد؛ اين اعتقادش مانعى ندارد.

منتها اخبارش اگر بر سبيل جزم باشد نادرست است براى اينكه دليل يقينى ندارد اينها يك سرى تجربه است، يك سرى برداشت از جزئيات و استقراء ناقص است؛ تجربه ندارد، خيلى هم خلافش معلوم شده است.

امّا بصورت اخبار ظنى العلم عند اللّه مانعى ندارد، كما اينكه اخبار هواشناسى هم اينجور است حالا اخبار هواشناسى شايد از قبيل دوّم باشد. يعنى تأثير و تأثر در عالم خودش باشد. آنها شايد تأثير و تأثرها در عوالم خودش باشد يا در عوالم علوى.

به هر حال هواشناسى هم يك اصول علمى است يا اخبار از ملازمه عاديه است، يا اخبار از ملازمه عقليه كه ظاهراً ملازمه عقليه است، مي‌خواهم بگويم اين اثر را دارد اين اثر دنبال او موجود مي‌شود؛ آن هم اشكالى ندارد.

على هذا تنجيم به هيچ يك از اين معانى ثلاثه، بعضيها اعتقادش كفر است، و اِخبارش هم حرام، بعضيها هم مثل اين قسم سوّم نه حرام است و نه اعتقادش غير جائز است و نه اخبارش كفر است.

من ديروز عرض كردم صاحب حدائق اشتباه عرض كردم، صاحب وسائل مي‌خواهد بفرمايد هر جور تنجيمى حرام است. اصلا نگاه به ستاره و بگوييم اوضاع كواكب دلالت دارد، اين بطور كلى حرام است.

دليلى هم بر اين معنا نياورده جز يك سرى رواياتى را كه ايشان نقل كرده است، يك سرى رواياتى را كه در باب حرمت تنجيم نقل كرده است.

يك سرى رواياتى را آورده[2] كه اينها معارض هم دارد مثلا «المنجم ملعونٌ در حالتى كه روايات كثيره‌اى دارد كه دلالت مي‌كند بر جواز تنجيم اگر به صورت اخبار از علاميّت باشد و ملازمه عاديه.

يكى دو سه تا روايت هم بيشتر ندارد، در آن باب صاحب وسائل دو سه تا روايت نقل كرده كه اينها دليل بر حرمت تنجيم است مطلقا، لكن اين روايات معارَض است با رواياتى كه نص در جواز است يا اظهر در جواز است.

بنابراين در اين روايات بايد تصرف كرد و بايد گفت تنجيم به اين قسم سومش حرام نيست، يك مسائل علمى و اصول علمى است كه دارد مي‌گويد.

«نقل عبارت مقدس در مورد تنجيم»

مرحوم مقدس اردبيلى در بحث تنجيم عبارتى دارد كه عبارت مقدس اردبيلى را بخوانم در اين بحث.

خود متن ارشاد تنجيم را ندارد، ايشان اضافه فرموده آن را. قال فى المنتهى در بحث تدليس ماشطة و اينطور چيزها مي‌فرمايد: «قال فى المنتهى التنجيم حرامٌ و كذا تعلم النجوم مع اعتقاد أنها مؤثرة و أو أن لها مدخلا فى التأثير بالنفع و الضرر و بالجملة كل من يعقتد ربط الحركات النفسانية و الطبيعية بالحركات الفلكية و الاتصالات الكوكبية كافر[3] [علاّمه فرموده هر كسى معتقد باشد كافر است] و أخذ الاجرة على ذلك حرامٌ [منتها كافر بودنش اگر بخواهيد كافر غير معذور بگيريد بايد بگوييم كسى كه مقصّر است، اگر كافر معذور بگيريم بايد بگوييم كسى كه مقصر نيست.

كافر اگر جاهل باشد معذور است اگر غير جاهل باشد معذور نيست.

حـالا ايشـان فرمـوده كافرٌ] «و أخذ الاجر على ذلك حرامٌ امّا من يتعلّم علي النجوم ليعرف قدر سير الكواكب و بعدها و احوالها من التربيع والتسديس و غيرهما فلا بأس به» [فرموده مانعى ندارد.] «ويؤيده أنه ورد كراهة العقد و السفر و القمر فى العقرب مثلا و ذلك انما يعلم بالنجوم» [خوب چطورى بفهميم قمر در عقرب است؟ مگر اينكه به ستارگان نگاه كنيم و علم نجوم را دنبالش را بگيريم] «و يعلم منه ان ظن ترتب ضرر ما يجرى عادة اللّه تعالى بفعله ذلك الضرر فى هذا الوقت ليس بمنهي» [اگر مي‌گويد جريان عادت بر اين است كه فلان ستاره كه به فلان ستاره رسيد فلان ضرر تحقق پيدا مي‌كند، از باب ملازمه عاديه؛ اين ليس بمنهىٍّ] «فان ذلك أقل المراتب فانه قد يعتقد شخص الاستقلال بالتأثير أو الشركة» [يا مي‌گويد خودش مستقل است يا جزء العلة است امّا منهاى ذات بارى منصلخاً از ذات بارى] «مع أنه مصرح فى الاخبار بالضرر» [شخص استقلال به تأثير يا شركت را - امّا در خبر دادنش تصريح مي‌كند به ضرر] «فلا يكون الكراهة لمحض التعبد و أمثال ذلك فى الشرع كثيرة جداً» [كه خبر بدهد از يك ملازمه عاديه.

«و مثل الوطى فى اوّل شهر رمضان» [مي‌خواسته شهر شوال بنويسد] «فى أول شهر رمضان و وسطه و المحاق و الكسوف و الريا و غير ذلك فالقول بتحريم ذلك الاعتقاد» [يعنى يك ملازمه عاديه] و كراهته غير ظاهر كما قاله فى الدروس. الاّ أن يقال الذى علم من الشرع لابأس باعتقاده [آنهايى كه از شرع مي‌دانيم هيچى، آنها را معتقد مي‌شويم و مي‌گوييم] «و انما البأس فى ما لم يعلم له لشرع دليل» [آنهايى كه از شرع دليل نداريم در روايت نيامده] «بل بمجرد قول المنجم و ذلك غير بعيد»[4] بگوييم منجم كه مي‌گويند اين فيه بأس براى اينكه دليلى از شرع نداريم امّا اگر يك روايتى آمده باشد و دليلى از شرع داشته باشيم آن لابأس به. اين فرمايش ايشان، لاينبغى صدورش از مثل مقدس اردبيلى، براى اينكه اگر مراد ايشان از دليل داشتن يعنى حجت؛ در عُمد آنجور موارد دليل حجت دار نداريم، رواياتى دارد كه همه اش ضعف سند دارد.

اگر مرادشان از آن مواردى كه روايات ملازمه عادى را بيان مي‌كند، مرادش از دليل يعنى حجت است، در عمده آنها در جُل آنها اگر نگويم كلشان، دليل معتبر ندارد.

اگر مرادشان اين است كه نه در يك روايت نوشته شده باشد، مي‌گوييم خوب در يك روايت بااصولى راكه منجم حسابهايشان را مي‌كند تجربه هايى كه دارد چه فرقى دارد ؟ كه اگر در روايت نوشته اند اعتقاد و اخبارش كراهت ندارد، يك روايت ضعيف.

امّا با اصول علم نجوم و با تجربه نوشته اند آن فيه بأسٌ.

پس اينِ كه ايشان مي‌فرمايد: اگر دليل باشد لابأس به اعتقاد، اگر نباشد بأس به اعتقاد است، سؤال اين است: مراد از دليل حجت شرعيه است؟ پس صغرى ممنوعه. در غالب آن موارد ما حجت نداريم، جُلش را اگر نگوييم كلش.

اگر مراد ورود در روايت است چه فرقى بين روايت و علومى است كه منجمين دارند و تجربه هايى كه آنها دارند؟ اين يك شبهه.

شبهه دوّم: چرا وقتى در روايت نيامده، منجم بر حساب يك تجربه هايى دارد اعتقاد پيدا مي‌كند، يك تجربه‌هايى خودش دارد بر حسب آن تجربه‌ها و استقراء دارد معتقد مي‌شود و معتقد هم هست كه ان الامور بيده، جُل الامور بيده. همه كاره اوست. گفت:

گر نگهدار من آن است كه من مي‌دانم *** شيشه را در بغل سنگ نگه مي‌دارد

چه دليلى داريم بر كراهت اين؟ چه دليلى داريم بر حرمتش؟ «كل شىء مطلق حتى يرد فيه نهىٌ.»

اين دو تا شبهه به فرمايش ايشان.

«و ذلك غير بعيد»، [بنده عرض مي‌كنم و ذلك بعيدٌ. بعد ايشان تعليل مي‌كند،] «و لذلك ترى اجتناب المسلمين عن هذه الاوقات الّتى عدّها المنجمون غير حسنٍ»، [مي‌گويد اگر كسى به حرف منجمين گوش بدهد مثلا مي‌گويد فلان روز خانه نرو، خانه رفتن در آن روز ميمنت ندارد اگر كسى دنبالش برود در نظر ديگران حسن و نيكو نيست.

مى گويند حسن و نيكو نيست يعنى كار بدى كرده است؟ يك مقدار دنبالش هم مي‌روند يك تفعلى است، تتيرى است.]

«و قد يفهم من قوله تعالى حكاية عن ابراهيم، فنظر نظرة فى النجوم فقال: )انى سقيم يفهم([5] الاعتبار بامثال ذلك، [يعنى ستاره هاى آسمان را مي‌خواست بگويند مؤثر هستند.]

بل اكثر و ان اجاب عنه المرتضى في التنزيه و لقد صنف على بن طاووس(قدس سره) كتاباً فى تحقيق النجوم و حلّية هذا العلم و جواز التأثير و استدل عليها بالآيات و الاخبار و الاعتبار و رد كلام من قال بتحريمه و كراهيته فمن اراد التفصيل فليرجع اليه»[6]. اين تا اينجاى بحث.

بحث فردا بحث حفظ كتب ضلال است. اين بحث از مباحث بسيار پيچيده و مشكل است، براى اينكه در حكمش دو نظر مخالف وجود دارد، در موضوعش هم اختلاف است.

يك نظر مال صاحب حدائق[7] است كه مي‌گويد اصلا دليلى نداريم كه حفظ كتب ضلال حرام باشد و حمله هم كرده است به فقها؛ اين يك حرف.

از آن طرف ادعاى اجماع شده كه حفظ كتب ضلال حرام است.

از نظر دليل به وجوه كثيره اى استدلال شده براى حرمت. صاحب حدائق مي‌گويد همه اين وجوه اعتباريه چون نصى در مسأله نيست نمي‌توانيم قائل به حرمت بشويم. اين يك بحث.

بحث دوّم كه از اين پيچيده‌تر است، ما معنى كتاب الضلال و ما معنى حفظ كتاب الضلال؟ حفظ يعنى چه؟ كتاب ضلال يعنى چه؟ كتاب ضلال يعنى كتابى كه نوشته شده به غرض اضلال و گمراهى اين يك احتمال است. يك كسى يك كتاب نوشته به قصد اينكه جامعه را گمراه كند و به فساد بكشاند، يك كتابى راجع به زنا نوشته كه مردم را به زنا سوق بدهد؛ اين يك احتمال.

كتاب ضلال يعنى كتابى كه براى اضلال باشد، اين يك احتمالش هست. احتمال دوّم اينكه كتاب ضلال يعنى كتابهايى كه خودش باطل است.

احتمال سوّم اينكه كتاب ضلال يعنى كتابى كه يترتب عليه الضلال ولو از راه اينكه نمي‌دانند ديگران. مثل چه اگر گفتيد؟ فرض كنيد ملا صدرا يك رساله نوشته باشد راجع به وحدت وجود؛ آن وقت آن مردك نشسته بود در حرم اميرالمؤمنين(ع) مي‌گفت خدايا لعنت بر ملا صدرا كه قائل شده به وحدت واجب الوجود.

ملا صدرا گفت چه مي‌گويى ؟ گفت لعنت مي‌كنم كسى كه قائل شده به وحدت واجب الوجود. گفت خوب لعن كن، براى تو مانعى ندارد لعن.

بگوييم كتاب ضلال يعنى كتابى كه جامعه كشش مطالبش را ندارد، افراد كشش مطالبش را ندارند و وقتى مي‌خوانند گمراه مي‌شوند.

وقتـى مي‌خـوانـد وحدت وجود را خيـال مي‌كنـد كه خودش واجب الوجود است، وقتى مي‌شنود كه

منصور حلاج گفت أنا الحق، يك كسى كتاب نوشته است كه مثلا منصور حلاج گفت أنا الحق.

اين نمي‌فهمد مي‌گويد بله آن أنا الحق، من هم حق أنا الحق، من هم خداهستم.

مي‌گويد او كفر گفته است، مي‌گويد حرفهايش درست است بايد دنبال حرفهايش رفت.

سه احتمال در كتاب ضلال هست، كتابى كه براى اضلال است، كتابى كه خودش باطل است، كتابى كه يترتب عليه البطلان اين يك اختلاف.

اختلاف ديگر: آيا ضلال يعنى چه؟ ضلال يعنى مردم را به دنبال فسق و فجور بردن و مردم را از اعتقادات حق بيزار كردن و برى نمودن، يا نه مراد همان فسق و فجور است؟ اگر مطلق ضلال باشد بنابراين كتابهايى كه برادران سنى هم مي‌نويسند و اثبات مي‌كنند خلافت خلفاء را، جلوى راه حق را مي‌گيرند آنها هم حفظش حرام است و محوش واجب.

نمي‌دانم اگر يك كتابى فرض كنيد، مثلا تحريف القرآن فاضل نورى فرضاً، حالا فرض اين است كه بگوييم به قصد هم نمي‌خواهيم، خوب او يك افرادى را به گمراهى مي‌فرستد بگوييم او هم حرام است.

مراد از اين ضلال ضلال در فسق و فجور است، يا حتى ضلال در اعتقادات هم هست؟ ضلال در اعتقادات مسلم و غير مسلم يا نه فقط غير مسلم؟ مسلمها را ديگر شامل نمي‌شود، كتب عامّه ديگر مانعى ندارد، امّا تورات و انجيل مانعى دارد، آنها از ما نيستند آنها درست نيست امّا خودمان هر چه بنويسيم طورى نيست.

اينجا هم خيلى گير و بحث دارد.

حفظ يعنى چه؟ حفظ كتب ضلال من واقعاً وقتى بعد از ظهر مطالعه مي‌كردم گيج شدم، گفتم اصلا نخوانيم بعد ديدم حيف است كه آدم اين كه معنايش نيست كه صورت مسأله را پاك كنيم. حفظ يعنى چه؟ حفظ كتب ضلال يعنى حفظ عن ظهر القلب همين كه ما مي‌گوييم از بَر كردن؟ يا حفظ به معناى نسخه بردارى و نوشتن يا حفظ به أعم از نسخه بردارى و نوشتن و در خانه نگهداشتن و از بَر كردن؟ همه اينها را بگوييم حرام است.

مرحوم سيد جواد عاملى صاحب مفتاح الكرامة كه در حالاتش نوشته‌اند وقتى يك مسأله‌اى را حتى كاشف الغطاء بزرگ وحيد بهبهانى و من يتلو تلو هما مي‌خواستند ببينند نظر فقها چيست، اختلافى است يا نه نظر عميق چيست، مي‌رفتند سراغ سيد جواد صاحب مفتاح الكرامه.

او در آخر اين بحث مي‌گويد هفده سال قبل استاد ما ظاهراً سيد بحرالعلوم بوده، استاد ما وارد اين بحث شد امّا نتوانست در برود كتاب ضلال معنايش چيست، او نتوانست حقيقت كتاب ضلال و مصداق كتاب ضلال را نه توانست براى ما بيان كند و نه خود آن مرحوم توانست به يك جايى برسد و بحث همانجور در هم پيچيد و رفت.

بعد مطالعه كنيد مفتاح الكرامه را. آخر سر يك جمله از صاحب حدائق نقل مي‌كند، حمله مي‌كند به صاحب حدائق در همين بحث بعد هم مي‌گويد شايد اين هم جزء مسائل ضاله باشد كه صاحب حدائق گفته است.

به هر حال سر ساعت آقايان بيايند كه مي‌خواهند بحث را ببينند تا بنده هم علاقه داشته باشم بيشتر خدمتتان باشم.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1]- المكاسب 1: 74- 73.

[2]- وسائل الشيعة 17: 143، كتاب التجارة، أبواب ما يكتسب به، باب 24، حديث7.

[3] - منتهي المطلب 2: 1014

[4]- مجمع الفائدة 8 : 18- 80.

[5]- صافات(37) : 88- 87.

[6]- مجمع الفائدة 8 : 81.

[7]- حدائق 18: 141- 142.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org