نشر مطالبي كه نويسندهاش آن را باطل ميداند
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 130 تاریخ: 1381/8/6 بسم الله الرحمن الرحيم بحث درباره اين بود كه اگر كسى مطلبى را باطل ميداند و خلاف حق، آيا ميتواند آن مطلب را ترويج كند، نشر كند، طبع كند، با اينكه خلاف حق ميداند و ميداند كه اثر هم بر آن مترتب ميشود، يعنى ضلالت بر آن مترتب ميشود؟ يا به قصد ضلالت اين كار را ميكند، به قصد اضلال اين كار را ميكند. اينجا عرض كرديم اين مطالب اگر در رابطه با مسائل اسلامى باشد و در چارچوبه اسلام باشد لا بأس به. بعبارت اخرى اگر نشر مسائلى است كه نويسنده و گوينده اين مسائل از راه موازين مسأله را يافته و معذور هم هست در اجتهادش و در يافتنش، ولو من ميدانم باطل است و ميدانم هم ممكن است يك عده اى تحت تأثير قرار بگيرند؛ اينجا ظاهراً دليلى بر حرمت نداريم بلكه قطعاً حرام نيست. نقل آراء و نظريات مفسرين، محدثين، علماء بزرگ شيعه و ترويجش در جامعه با اينكه خود اين آقاى مروج ميداند كه اين باطل است، خودش عقيده اش اين است كه نماز جمعه واجب عينى است امّا در عين حال ترويج ميكند حرف كسانى را كه ميگويند حرام است، كتابهايشان را منتشر ميكند. و ميداند كه بعضيها تحت تأثير قرار ميگيرند، اين قطعاً حرام نيست. ترويج مسائل باطله به نظر مروج كه با موازين تهيه شده است و قائلش معذور بوده، اين مسلم حرام نيست. چه دليلى داريد بر حرمت او؟ صرف اينكه اين خلاف ميداند، خوب خلاف بداند امّا در مسير اسلام است در مسير سبيل اللّه است، در ترويج و تحكيم مبانى دين است، اين حرام نيست. و قس على هذا بقيه مسائلى كه گفته ميشود در مسائل سياسيش، اقتصاديش، فرهنگيش كه همه اينها گويندهاش در چارچوبه دين و موازين دينى دارد ميگويد و در چارچوبه ترويج از دين و از حكومت اسلام دارد ميگويد، هيچ دليلى ندارد بر اينكه ترويج آنها ولو من كه باطل ميدانم ترويجش حرام باشد، چه دليلى داريد كه حرام است؟ اينجا قطعاً ولو مترتب بشود بر آن، آن مطلب باطل يا براى ترويج همان مطلب باطل باشد قطعاً جائز است و حرام نيست، براى اينكه همه اينها در مسير ترويج حق است و در مسير دعوت الى اللّه است، خوب در مسير دعوت الى اللّه و ترويج حق، دلش ميخواهد آن نظريه را ترويج كند ولو با نظريه خودش موافق نيست. چه اشكالى دارد؟ در هر امرى ميخواهد باشد. اين آقا ميخواهد ترويج كند، نظريه يك آقايى اين است در برنامه آموزشى بايد بگوييم بابا آب داد، بابا نان داد، ميگويد اين بايد در برنامه آموزشى باشد يك برنامه كارى كه مربوط به خود مردم است كار كارشناسى است. يكى ديگر معتقد است نه، بايد بگوييم بابا خون داد و بابا جان داد، عقيده اش اين است كه اينجور بايد باشد ولى در عين حال دوست دارد كه آن را ترويجش كند دوست دارد حرفهاى او در جامعه جا بيافتد؛ حالا مينويسد و ترويج ميكند، قطعاً حرام نيست. پس تمـام امورى كه در ترويج اسلام است و فى سبيل اللّه است اينها قطعاً ترويجش، نشرش، طبعش، مطالعه اش حرام نيست ولو براى اينكه طرف او را بفهمد ميخواهد مردم طرفدار اين منطق بشوند، ميخواهد طرفدار منطق بابا آب داد بابا نان داد بشوند، ولو ميداند در نظر خودش نادرست است ميخواهد طرفدار او بشوند، چه اشكال دارد؟ جائز كه نيست هيچى، بلكه از نظر ترويج اسلام و سبيل اللّه مستحب است. پس براى رسيدن هم باشد درست است، چه برسد كه رسيدن بر آن مترتب بشود. بله، امورى را كه انسان باطل ميداند و خلافش را حق ميداند و در مسير ترويج اسلام و سبيل اللّه نيست، يا اگر هم در مسير اسلام و سبيل اللّه است مطمئن است براى جامعه ضرر دارد، براى جامعه ايجاد ضرر ميكند، براى جامعه ايجاد زحمت ميكند، ميتواند ترويج كند يا نه؟ يك مطلبى را ميداند باطل است، كه طرف هم در مسير اسلام گفته، حق داشته اين حرف را بزند معذور بوده، در مسير اسلام و معذور بودن گفته، امّا اين آدم ميداند كه اين براى جامعه ضرر دارد، مطمئن است براى جامعه ضرر دارد، حق دارد آن را ترويج كند؟ نه، براى اينكه ترويج ضرر به جامعه است و ترويج ضرر به جامعه جائز نيست. و امّا اگر يك مطلبى را كه من باطل ميدانم و ديگرى حق ميداند، بخواهم ترويج كنم ميدانم هم كه اين باطل طرفدار پيدا ميكند در جامعه، چه برسد كه براى او باشد و اين مطلب در رابطه با مذهب نيست، بلكه در رابطه با خلاف مذهب است از مذاهب اسلامى. يك كسى معتقد است فرضاً كه امامت اميرالمؤمنين(ع) به عنوان امام چهارم است و امام اوّل أبى بكر بوده و دوّم هم عمر و سوّم هم عثمان، او در رده چهارم قرار ميگيرد، خوب اين را ميداند. اگر يك كسى اين را ميداند كه باطل است يك كسى هم عن عذر اين را گفته. آيا حالا اين شخصى كه ميداند اين باطل است و بر خلاف مذهب است، چه در اصول اعتقادات، چه در فروع اعتقادات، ميگويد وضو را بايد از پايين به بالا گرفت، پاها را بايد شست، خلاف مذهب؛ آن گوينده معذور بوده، براى اطرافيان خودش هم بگويد مانعى ندارد، من هم نميتوانم جلويش را بگيرم، نبايد هم جلويش را بگيرم چون او معذور است. امّا آيا من حق ترويج دارم؟ با اينكه ضرر دنيايى هم ندارد؛ كه مشمول لاضرر باشد حرمت اضرار باشد. پاها را بشويد، من هم ميدانم اين باطل است امّا ميخواهم ترويج كنم امّا ميخواهم روى اين سرمايه گذارى كنم يك كتاب يك رساله بنويسم منتشر كنم. يا نعوذ باللّه در امامت على بن أبيطالب در رتبه چهارم (نعوذ باللّه ثم العياذ باللّه خدا نياورد براى نسلهاى آينده من، اگر هم بخواهد بياورد سرطان بگيرد و بميرد) حالا ميخواهد اين را ترويجش كند، امامت را ميخواهد ترويج كند، آيا جائز است يا جائز نيست؟ آيا اين كه باز يك مسأله اسلامى است ولو من باطلش ميدانم و ضررى هم براى جامعه ندارد، اين جور نيست كه حالا به نان و آب جامعه هم لطمه بخورد چه برسد به مسائل ماركسيستى و ضد خدا و شرك. آيا ترويج آن جائز است يا ترويجش جائز نيست؟ من بخواهم يك چنين مطالبى را ترويج كنم كه ميدانم يك عدهاى به دنبالش سنى ميشوند، چه برسد به اينكه يك عده اى به دنبالش ماركسيست بشوند، در مسائل ضد اسلام، يا جايى كه نه اصلا من دلم ميخواهد سنى زياد بشود ميخواهم زيدى مذهب زياد بشود؛ آيا ترويج اين چنينى جائز است يا حرام است؟ ميخواهم كتابش را منتشر كنم ـ خودم را ميگويم نه او را، او را كه گفتم معذور است نميشود كارى كرد ـ من ميخواهم كتاب را منتشر كنم كه ميدانم باطل است. امّا فى سبيل الاسلام است، حالا اينجا اسلامش را بگيرى ضررى هم براى دنياى مردم ندارد، آنهائى هم كه اين حرفها را زدهاند معذور بودهاند، جائز است يا جائز نيست؟ حق اين است كه ترويج كتب و مطالبى كه خلاف مذهب است و من ميدانم باطل است و خلاف مذهب است، خلاف ضرورت مذهب است خلاف بداهت مذهب است، مثل غسل رجلين، نه خلاف آنى كه بعضيها گفتند هذا من المذهب نه، خلاف قطعيّات مذهب كه هيچ احتمال خلافى در آن نميرود، خلاف ضرورت مذهب است. مثل حاكميت اميرالمؤمنين(ع). مثل غسل رجلين، غسل رجلين ظاهراً خلاف ضرورت مذهب است. اين جائز نيست، چرا؟ براى اينكه ما از مجموع روايات و آيات و ادله اى كه راجع به اهميّت مذهب آمده و راجع به ترويج مذهب آمده و عذابى كه براى دشمنان مذهب عن علم و تقصير قرار داده شده، از مجموع اينها ميفهميم كه ترويج آن امور از نظر شارع مبغوض است، شارع نميخواهد آن امور ترويج بشود، نميخواهد ديگران ولو عن عذر به آن امور معتقد بشوند. يعنى ما بلند شويم از فردا صبح يك كتابخانه درست كنيم، سنى بسازيم، يك كتابخانه درست كنيم، يك راديو تلويزيون درست كنيم زيدى بسازيم، يك راديو تلويزيون درست كنيم اسماعيلى بسازيم، بعد يك كسى ميگويد كه آقا دليلت بر خلاف شرعى بودن اينها بودن اينها چيست؟ اين كه سبيل اللّه است و در مسير اسلام است. جواب اين است از مجموع ادله وارده در حقانيّت مذهب و ترويج مذهب و ادله ذامّه از معاندين نسبت به مذهب و مخالفين عن عمد نسبت به مذهب و از سيره عمليه معصومين بدست ميآيد كه ترويج آن مذهب يكون مبغوضاً. ولو اگر ديگرى بفهمد معذور است معتقد بشود معذور است، امّا براى من مبغوض است حرام است و بايد جلويش گرفته شود چه برسد به ترويج ماركسيست و مسيحيت و يهوديگرى آنها هم قطعاً از مذاق اسلام و از مذاق قواعد اسلامى ميفهميم كه مبغوض شايع است چرا كه اين همه زحمت كشيده شده مردم مسلمان بشوند در مقابل كفار، حالا من بيايم مردم را غير مسلمان كنم. كارى خدمتى نتوانستم بكنم، جز اينكه چهارتا نماز خوان را جورى كنم كه نمازهايشان را با غسل رجلين بخوانند، چهارتا مسلمان هم كه داشتيم اينها را هم مسيحى كنم. خوب اين مسلم است كه مبغوض شارع است و اسلامى كه آمده برايش اين همه زحمت كشيده شده اين مبغوض شارع است كما اينكه اگر شما با يك مطلبى كه ميدانى هم حق است امّا اين مطلب حقت را اگر بخواهى منتشر كنى جامعه طورى است كه سبب ميشود مسلمانها غير مسلمان بشوند با اين مطلب حق تو؛ باز واجب است ما آنجا مطلب را منتشر نكنيم، عقيده خودم را نگه دارم. براى اينكه بيرون رفتن از اسلام مبغوض ذات بارى است. من اگر يك عقيده اى دارم يك نظرى دارم اين نظرم هم نظر حقى است براى خودم، در مسير مذهب شيعه هم هست چه برسد به آن. امّا ميدانم با اظهار اين نظر عدهاى از تشيّع بر ميگردند، خوب نـظرت را حفظ كن، واجب كـه نيست دروغ گفتن حرام است راست گفتن كه واجب نيست. اگر ميتوانى به نحوى اظهار كن كه داراى جاذبه باشد، مردم از اسلام بيرون نروند امّا اگر ميدانى مطمئن هستى كه يترتب عليه الخروج من الاسلام، ولو عقيدهات اين است، كه اين صد در صد درست است، نبايد او را اظهار كنى چون ما از ادله و مجموع آيات و روايات راجع به مذهب و اسلام و ترغيب و تشويق و فداكاريهايى كه شده است، ميفهميم كه اين مبغوض است و ترويجش براى مسلم حرام است. كما اينكه اگر كتابى دارد كه آن مسائل در آن هست، مسائلى بر خلاف مذهب فضلا عن خلاف الاسلام. مى داند اين كتاب دست افرادى ميافتد كه آنها بعد ميشوند شش امامى، يا بعد ميشوند سنى يا بعد ميشوند مسيحى يا يهودى، ميداند دست آنها ميافتد. واجب است به نحوى اين كتاب را نگه دارد كه دست آنها نيافتد. سوزاندن نميخواهد، به نحوى نگه دارد كه دست آنها نيافتد، حالا هر جورى ميتواند نگهدارد كه دست آنها نيافتد. بحث ديگر: آيا مطالعه كتبى كه من باطل ميدانم و بر خلاف مسير مذهب است، مذهب بحثى نيست، آنچه در مذهب است گفتيم ولو تو باطل هم بدانى ترويجش مانعى ندارد، بلكه بايد ترويج بشود چون ترويج اسلام است، در تمام مسائل مذهب. امّا حالا يك كتبى است مسائلى بر خلاف مذهب دارد، مقاله اى است، نوشته اى است بر خلاف اسلام دارد، من جائز است برايم مطالعه كنم او را يا مطالعه جائز نيست؟ آيا مطالعه آن كتب براى من جائز است، من رفتهام اين كتاب را پيدا كرده ام، يا به اينترنت نگاه كرده ام، يا به سايت نگاه كرده ام يك چيزهايى را ديده ام، آيا مطالعه اش براى من جائز است يا مطالعه اش براى من جائز نيست؟ در اينجا صورى دارد: يكى اينكه مطمئن هستم تحت تأثير قرار نميگيرم. گفتنـد يك آخونـد را مسيحيش كـرده بودند اصفهان (جلفاى اصفهان) بعد به او گفتند خوب برو منبر برايمان صحبت كن، اين رفت منبر. بسم اللّه الرحمن الرحيم - الحمد للّه رب العالمين و الصلاة و السلام على خاتم الانبياء و المرسلين اباالقاسم محمّد. گفت كه چرا صلوات نميفرستيد؟ گفتند بابا تو بنا بود مسيحى باشى آخر اين چطور مسيحى است كه تو شدى؟ چيزى نگفت، خوب ما اينجور مسيحى هستيم. بعد چراغها خاموش شد دوباره كه روشن شد گفت صلوات بفرستيد، اينها گفتند بابا بيا ما تو مسيحى را نميخواهيم. حالا يك وقت مسلمانى يقين دارد يك ميليارد هم از اينها بنويسند، هيچ شيعه اى تحت تأثير قرار نميگيرد، مطالعه براى او جائز است. امّا اگر احتمال ميدهد تحت تأثير قرار بگيرد يا يقين دارد كه تحت تأثير قرار ميگيرد، آيا مطالعه برايش جائز است يا جائز نيست؟ مشكلى كه هست اين است، كه ما از يك طرف ميبينيم قرآن ميگويد )قد تبين الرشد من الغي([1]، رشد از غى... )ليهلك من هلك عن بينة ويحيى من حى عن بينة([2] آيه قرآن است. قرآن اين را ميگويد، ميگويد بداند رشد را هم بفهمد، باطل را هم بفهمد. خوب اگر بگوييم خواندن اين كتابها ممنوع است، حرام است من حق ندارم مطالعه كنم پس چطور يتبين الرشد من الغى؟ چطور ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة؟ مخصوصاً من در جايى كه احتمال ميدهم كه عقيده ام خيلى محكم نباشد و اين حرفهايى كه به من گفتند احتمال ميدهم از بين برود. حالا از يك طرف اگر بگوييد مطالعه حرام است، با مثل قد تبين الرشد من الغى و با مثل ليهلك من هلك عن بينة چطورى بايد برخورد كرد؟ ليهلك من هلك عن بينه را چه كارش كنيم؟ )انا هدينا السبيل امّا شاكراً و امّا كفوراً( را چه كارش كنيم؟ شما كه ميگوييد ايمان بايد از روى دليل باشد و برهان و ايمان را از هر جهت كافى نميدانيد، اين چطور ايمان پيدا كند؟ اصلاً قبل از اسلام را ميگويم، قبل از اسلام اين حق دارد به نظر ما، آمده ميگويد آقا من حرف شما را قبول دارم؛ بعضى از مسيحيها و يهوديها هستند حرفهاى من را قبول دارند، بعضى از برادران سنى هم ميگويند ما مقلد شما هستيم. ببينيد! حالا يك نفرى آمده به شما ميگويد آقا من يهودى تو مسلمان، امّا حرفهايت را قبول دارم براى اين كه صاحب چندين تأليف هستيد؛ حرفهايت را قبول دارم. حالا از شما ميپرسد من اصلا دين ندارم نه يهودى هستم نه و ... ميخواهم كتابها را مطالعه كنم، كتابهايى كه به نفع يهوديت نوشته شده و به نفع اسلام، شما اجازه ميدهيد به من يا به او ميگوييد نه، حتماً برو كتابهاى اسلام را مطالعه كن؟ چه برايش ميگوييد؟ اگر به او بگوييد برو كتابهاى يهودى را مطالعه كن ميرود يهودى ميشود، به او بگويى نه؟ اين خلاف اين است كه اسلام بايد عن اجتهاد باشد، خلاف اين است كه ليحيى من حى عن بينة و يهلك من هلك عن بينة، به او بگوييد آره، ميرود يهودى ميشود، قبل از آنى كه مسلمان بشود براى اينكه دليلهاى آنها و حرفهاى آنها يك ظاهر فريبندهاى دارد. اين بحث مال فردا يجوز مطالعه يا لا يجوز. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- بقره (2) : 255. [2]- انفال (8) : 42.
|