اقسام عقود در دخول شرط
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1278 تاریخ: 1392/10/21 بسم الله الرحمن الرحيم «اقسام عقود در دخول شرط» شیخ (قدس سره) در باب دخول شرط در عقود فرمودند عقود بر اقسام ثلاثه است: منها یدخله اتفاقا، مثل عقد بیع و عقود معاوضه، مساقات، اجاره، مضاربه و منها ما لا یدخله اتفاقاً و منها که اختلاف در آن هست، بعضیها گفتهاند یدخله خیار شرط و بعضیها گفتهاند خیار شرط در آن وارد نمیشود. شیخ بعد از بحث ایقاعات میفرماید: «اما العقود: فمنها ما لا یدخله اتفاقا و منها ما اختلف فیه و منها مایدخله اتفاقا»[1] اول آن است که یدخله اتفاقا، شیخ در بحث نکاح فرمودند نکاح را از آنهایی گرفتند که لا یدخله اتفاقا و ما عرض کردیم دلیلی بر این که شرط خیار در نکاح نمیآید نداریم و عموم «المؤمنون عند شروطهم» اقتضا میکند که در آن راه داشته باشد و اگر اجماعی هم در مسأله باشد، احتمال استنادش به همان وجوه درائیه است، شبهه عبادت در آن وجود دارد، راه برگرداندن آن طلاق است، آن وجوه دارئیهای که گفته شده است منحصر به طلاق است. بنابراین، در بحث نکاح دو فرع دیگر در اینجا وجود دارد: یکی اینکه آیا مهرش در شرط الخیار میآید یا مهریهای را قرار میدهند و شرط میکنند که فرزند یا زوجه یا زوج حق داشته باشد این مهر را فسخ کند و نتیجتاً به مهر المثل برمیگردد یا این مهر را فسخ کنند و بعد یک مهر دیگری قرار بدهند با یک خصوصیات دیگری. این یکی است که آیا در آن خیار فسخ میآید یا نمیآید؟ «دیدگاه محقق حلّی در جریان خیار شرط در نکاح» در اینجا محقق در شرایع دارد که اگر خیار شرط را در مهر قرار دادند، صحّ المهر و الشرط و العقد، همه آنها صحیح است. هم مهر صحیح است، هم شرط صحیح است، هم عقد صحیح است و مطابق با قواعد هم هست؛ برای اینکه شرط خیار، طبق «المؤمنون عند شروطهم» در مهر هم راه دارد. این هم یک نحوه معاقده و یک نحوه معاوضه است، یک التزام است، ما بیش از التزام که نمیخواهیم، التزام بین دو نفر است. بنابراین در آن راه دارد و اشکالی از این جهت ندارد. شرط که صحیح شد، عقد و مهر هم صحیح است، اما ظاهراً یک خلافی هم نقل شده شاید حاشیه مرحوم سید یا صاحب جواهر دارد، خیلی یعبأ به نیست، مقتضای قواعد این است. محقق هم اینطوری فرموده است؛ مثل اینکه شک کنند رکعت اول یا دوم است، در نماز مغرب هم باطل است. ما میگوییم شرط کند فسخ را، میگویند اجماع امامیه قائم بر بطلان شرط عدم مهر در نکاح قائم است؛ با اینکه در مهر غرر راه دارد، جهالت مانعی ندارد. میشود عقد کرد و مهر را ذکر نکرد، اما بدون مهر، این انفردت الامامیة بر اینکه شرطش درست نیست. فرع دیگر راجع به نکاح متعه است. مقتضای قاعده این است که در نکاح متعه شرط فسخ راه داشته باشد، مگر اینکه اجماعی که در نکاح قائم شده است، آنجا را هم شامل بشود؛ چون در نکاح متعه شبهه عبادیت و شبهه اینکه راه، منحصر به طلاق است، راه ندارد. آنجا مانعی ندارد که شرط فسخ بشود الا اینکه گفته بشود اجماعی که داریم که شرط فسخ و شرط خیار در نکاح درست نیست، اعم از متعه است. یک سؤال آیا شرط فسخ در مهرش درست است یا در مهر درست نیست؟ در متعه هم مهر را قرار میدهند شرط میکنند طرفین یا احدهما حق داشته باشند این مهر را به هم بزنند. یا به مهر المثل برگردند یا به یک شرط دیگری برگردند، شرط کنند فسخ مهر را این شرط درست است یا درست نیست؟ چون از ارکانش است، وقتی فسخ را شرط کردند، برمیگردد به شرط عدم مهر در متعه و مهر از ارکان متعه است. لا متعة الا بالمدة و المهر. دو چیز در آن میخواهد: مدت و مهر. شرط که میکنند برمیگردد به شرط عدم مهر و شرط عدم مهر خلاف کتاب و سنت و باطل است، نکاحش هم یصیر باطلاً؛ چون نکاح برمیگردد میشود نکاح بلامهر، این دو فرعی که راجع به نکاح بود. «عدم جریان وقف در نکاح» یکی از آن چیزهایی که گفته شده است لا یدخله اتفاقاً، وقف است. گفتهاند نکاح لا یدخله، وقف را هم گفتهاند لا یدخله. وجهی که استدلال شده است برای اینکه در نکاح وقف راه ندارد، سه امر است: یکی اینکه وقف، فکّ ملک است و وقتی فکّ ملک است، رها کردن ملک است، لذا معنا ندارد ملک را که فکّ کرد و از بین برد، شرط کند که آن ملکی که فکّ شده است و وجود ندارد دوباره برگردد. فکّ ملک است، ملکیتی نیست تا برگردد. یکی اینکه در باب وقف، چون قصد قربت معتبر است، وقف عمل قربی است و آنچه که عمل قربی است، در آن رجوع راه ندارد. یک وجه هم بعضی از روایات است که در باب وقف آمده است که هم شیخ یکی از آن روایات را نقل میکند و میگوید غیر از آن هم داریم. درست است وقف از آن چیزهایی است که در آن اختلاف است که آیا در آن خیار فسخ راه دارد یا نه؟ مشهور گفتهاند راه ندارد، بعضیها هم ادعای اجماع کردهاند. این دو وجه برای اینکه خیار فسخ در وقف راه ندارد، یک وجه دیگر، این موثقهای است که در باب شرط در وقف، در کتاب الوقف آمده است: «قوله (علیه السلام) من أوقف أرضاً ثمّ قال: ان احتجت إلیها فأنا أحقّ بها [وقف کرد، بعد گفت اگر من احتیاج پیدا کردم، خودم احقّ به آن باشم] ثمّ مات الرجل فإنها ترجع فی المیراث و قریب منها غیرها»[2] غیر از این هم روایتی است که نزدیک به همین است که میگوید: همه اموالم برای انجام کار خیر، هر طور کار خیری، اما اگر احتیاج پیدا کردم، برای خودم بتوانم بردارم. اینجا هم دارد که این برمیگردد به ارث. وجه سوم بعضی از روایاتی است که در باب شرط الوقف آمده است. کیفیت استدلال این است که در اینجا میگوید یرجع میراثاً، وقتی میگوید یرجع میراثاً، معلوم میشود که این شرط خیار و شرط فسخ هم خودش باطل است و هم وقف را باطل میکند و یرجع میراثاً. «اشکال شیخ انصاری (قدس سره)» شیخ (قدس سره الشریف) در هر سه تأمل و اشکال دارد. در آن دو وجه میفرماید در کبری اشکال است. اینکه بگوییم در هر فکّ ملکی شرط خیار راه ندارد یا اینکه بگوییم هر چه قصد قربت در آن معتبر است، شرط خیار در آن راه ندارد، در این دو تا کبری اشکال است، لکن لا یخفی که اشکال در کبرای فکّ ملک، فی محله است، دلیلی نداریم که هر چیزی فکّ ملک است، نشود برگرداند. فکّ ملک است، معلّق است، وقفش کرده است؛ یعنی آن را از ملکیت بیرون کرده، اما به شرط اینکه خودش حق داشته باشد فسخش کند و برگرداند. چه مانعی دارد؟ فکّ ملک مقیّد است، نه فکّ ملک مطلق و شرط در فکّ ملک هیچ مانعی ندارد، فکّ ملک میکند مقیدا.ً این اشکالش مخالف با حرفی است که شیخ بعد در باب صدقات دارد. اشکالش در کبرای کلّی، کلّ ما کان قربة إلی الله فلا یدخل فیه الشرط و شرط الخیار، مخالف با آن چیزی است که خود شیخ در باب صدقه به روایاتش استدلال میکند و میگوید آن روایات دلیل بر این است که هر چه برای خدا باشد، برنمیگردد. مناقشه در آنجا، در اینجا هم میآید. این مناقشه هم درست است؛ برای اینکه اولاً این روایات ربطی به شرط الخیار ندارد. در روایات موثقه و مثل موثقه دارد: «من أوقف أرضاً ثمّ قال: ان احتجت إلیها فأنا أحقّ بها»، وقف کرده گفته هر وقت احتیاج داشتم، مال خودم باشد، نه اینکه وقف را فسخ میکند، این یک وقف مقید است، یک وقف مشروط است. وقف کرده است که «ان احتجت»، برای خودم باشد و اینطور وقف مشروطی را بعضی از علما هم گفتهاند صحیح است. به سید مرتضی نسبت میدهند که قائل به صحتش شده است و مانعی ندارد. شبیه وقف منقطع الآخر است. وقف میکند تا پنج سال دیگر و میگوید بعد از پنج سال مال ورثهام باشد یا مال خودم باشد. در اینجا شرط خیار فسخ نشده است، بلکه شرط شده است، اگر احیتاج پیدا کردم و روایت میگوید این شرط صحیح است و حمل بر این معنا میشود که شرط کرده ان احتجت، بعد فوت کرد، یرجع میراثاً. برمیآید که این احتیاج پیدا کرده است، وقتی احتیاج پیدا کرده است، صار ملک برای خودش، بعد که ملکش شد، میشود برای ورثه. اینکه میگوید یرجع میراثاً، نه از باب این است که وقف باطل است، بلکه وقف صحیح است، لکن مفروض این بوده است، محمول است بر جایی که این احتیاج پیدا کرده است و بعد از احتیاج فوت کرده است. به محض اینکه احتیاج پیدا کرد، صار ملکاً له. موثقه میگوید: «من أوقف أرضا ثمّ قال: ان احتجت إلیها فأنا أحقّ بها ثمّ مات الرجل فإنها ترجع فی المیراث». برمیگردد در میراث، این اولاً برای خیار فسخ نیست. این هم شبیه وقف منقطع الآخر است. ثانیاً دلیل بر بطلان اینطور شرط و وقفی هم وجود ندارد، دلیلی وجود ندارد که این شرط باطل است، این وقف باطل است، بلکه این که میگوید ترجع میراثاً، برای این است که معلوم میشود این آدم احتیاج پیدا کرده است و بعد از احتیاجش مرده است و الا اگر شرط باطل بود، مردن خصوصیتی نداشت. به محض اینکه أوقف أرضا و اشترط ان احتجت فأنا أحق بها، اگر این شرط در وقف موجب بطلان میشد، به محض اینکه این شرط را کرد، باید این عقد باطل باشد، اینکه مقید به مرگش شده است، معلوم میشود شرط باطل نیست و فرض بر این بوده است که این آدم احتیاج پیدا کرده است، بعد مرده است، ترجع میراثاً. پس این روایاتی که در باب وقف است، اولاً مربوط به خیار فسخ نیست؛ چون اصلاً خیار فسخ در آن نیست. ان احتجت فأنا أحق بها، اگر احتیاج پیدا کردم، من به آن سزاوارترم، نه اینکه اگر احتیاج پیدا کردم وقف را به هم میزنم. این شبیه وقف منقطع الآخر است و این هم که گفته شده است یجعل میراثاً، این دلیل بر این هم نیست که این شرط یقع باطلا، بلکه دلیل بر این است که این شرط یقع صحیحاً. کما اینکه از سید مرتضی هم نقل شده است. دلیلش هم این است که اگر بنا بود خود شرط باطل باشد و موجب بطلان وقف بشود، مردن خصوصیتی نداشت. «مطالبی در باره امام زمان (علیه السلام)» امروز روز نهم ربیع الاوَل است و روز حاکمیت مهدی موعود حجة بن الحسن (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) و در کنارش خوشحالی است؛ برای اینکه آن حضرت به مقام امامت رسیده است، نه تنها برای شیعیان خوشحالی است، اینکه بگوییم برای شیعیان خوشحالی است، این خلاف قرآن است؟ قرآن امامت ولی عصر را برای همه جهانیان مژده میداند: (و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الأرض)[3] همه مظلومین عالم، همه ستمدیدگان عالم، همه کسانی که به یک نحوی فشار و صدمه دیدهاند. فشار تبلیغاتی، فشار زندان، فشار تهمت، فشار افترا، یک عدهای هم باور کردند، اگر یک عدهای باور نکنند، آن اثر ندارد. میگوید ضرر نیست، اما وقتی یک عدهای باور کنند، ضرر است. خدا میگوید ما خواستیم همه آنها آقا بشوند. (مکنّاهم فی الأرض)،[4] (هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدین کلّه)،[5] نه با شمشیر و سر نیزه و با زندان و با شلاق و با جریمه و با قبقبه و رگهای گردن را کلفت کردن و قیافه را در هم کشیدن و داد کشیدن، اینطوری که کسی نمیآید دین را حاکم کند! (هو الذی أرسله بالهدی و دین الحقّ)، مثل رسول الله با منطق، با عدالت، منتها باید زمینه فراهم بشود، خیلی وقتها ما دروغ میگوییم، میگوییم میخواهیم امام زمان بیاید، و الا معنا ندارد ظلم کنیم، توهین کنیم، خیانت کنیم. انتظار فرج؛ یعنی خودت را آماده کن و از ظلم کم کن و الا او بیاید کجا بیاید؟ این همه جنایت و آدم کشی به نام اسلام، این همه تبلیغات علیه اسلام، به نام اسلام، واقعاً علیه اسلام است، ولی به نام اسلام است. چطور میتواند بیاید؟ خود ما قدم اول گردنش را میزنیم. ملا صدرا میگوید دیگر ملا صدرا من الآن خیلی باز نمیکنم، در این تفسیر اصول کافی میگوید یک سری افراد هستند، اینها بیشترین دشمنی را با امام زمان دارند، آنهایی که ریاستهایشان میرود، پستهایشان میرود. پس امروز عید همه است؛ یعنی رسیدن به حاکمیت است. این هم دیگر حل شده است که چرا اینقدر عمر میکند. اخیراً شنیدم یک دندانی را یا خاک دندان را پیدا کردند که مال چهارده هزار سال قبل است، و از این فهمیدهاند که شکر برای دهان و برای دندان ضرر داشته است. دندان چهارده هزار سال قبل را الآن اینها فهمیدهاند شکر برای آن ضرر داشته است. برای دندان مواد شیرین ضرر داشته است، من کار ندارم شیرینی ضرر داشته یا نداشته، من میخواهم بگویم بشر در علم دارد اینقدر پیشروی میکند. گفت هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. اگر بشر این اسرار را میتواند پیدا کند، آن موقع ما توقع داریم که با چه سری امام زمان این همه طول عمر پیدا میکند؟ این همه اسرار در عالم است، چقدر از آنها را ما داریم کشف میکنیم، باز قرآن میگوید: (و ما أوتیتم من العلم الا قلیلاً).[6] چه مانعی دارد میلیاردها سال عمر کند و اصلاً باید امام زمان پشت پرده باشد. وجوده لطف؛ برای اینکه بماند برای یک روز اصلاح؛ چون بیاید ما او را میکشیم، از اول بیاید به او افترا میزنیم و او را میکشیم، نمیگذاریم تکان بخورد و لذا باید یک طوری باشد که نشود به او افترا زد، نشود به او تهمت زد، نشود دست و پایش را ببندیم و بگوییم اسلام میگوید چون تو آمدی داری مثلاً آشوب به پا میکنی! زود باش برو زندان و محکوم به اعدام هستی و طبق قانون، محارب، محکوم به اعدام است، حکم را هم هر کسی میدهد فرقی نمیکند چه کسی حکم را میدهد! اصلاً قاضی مطرح نیست. هر کسی میگوید تو محارب هستی، آشوب به پا کردی، گردنش را بزنید، بگیرید فلانی کافر است، باید زمینه فراهم بشود، این وجودش لطف است، خدا او را نگه داشته است برای آن روز و عدمه منّا، خودش لطف است، این ما هستیم که نمیگذاریم بیاید، این ما هستیم با این احوال و برنامه، باید جهان آماده بشود، تا میخواهد آماده بشود، دوباره برمیگردد! ما زمان انقلاب که شد، نهضت که به انقلاب رسید، زمان امام امت (سلام الله علیه) گفتیم دارد آماده میشود، یک دفعه دیدیم نه، بعد خیلی اوضاع تغییر پیدا کرد، امروز بعضی از شرایط در دنیا دارد هماهنگ میشود، در همه جا دارد هماهنگ میشود. خداوند این عید را بر همه انسانها مبارک بگرداند و اصل شجره خبیثه را هم از رحمت خودش ممنوع و محروم کند و تا خدا خدایی میکند، بر اصل شجره خبیثه و بر تابعینش لعنت باد. «اللهم العن اول ظالم ظلم حقّ محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العن العصابة التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعاً السلام علیک یا أبا عبد الله و علی الأرواح التی حلّت بفنائک السلام علی الحسین و علی علیّ بن الحسین و علی أولاد الحسین و علی أصحاب الحسین و لا جعله الله آخر العهد منّی لزیارتکم»[7] و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته. وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّد وَ آلِهِ» -----------------------[1]کتاب المکاسب 5: 151.. [2]کتاب المکاسب 5: 152. [3]قصص (28): 5. [4]حج (22): 41. [5] توبه (9): 33. [6] اسراء (17): 85. [7] - زیارت عاشورا، فراض قبل از آخر.
|