حکم چهارمین مسقط خیار تأخیر، اخذ ثمن، در صورت مسقط نبودن بذل
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1351 تاریخ: 1393/6/29 بسم الله الرحمن الرحيم «حکم چهارمین مسقط خیار تأخیر، اخذ ثمن، در صورت مسقط نبودن بذل» چهارمین مسقطات خیار تأخیر، اخذ ثمن است بنا بر اینکه بذل، مسقط نباشد و الا اگر در مسقطیت محض بذل مسقط باشد، نوبت به اخذ نمیرسد. در مسقطیت اخذ هم سه احتمال هست: یکی اینکه اخذی مسقط است که یقین داشته باشیم التزام به بیع است؛ چون اصل مسقطیت، برای التزام به بیع و قبول آن است، در حقیقت، حق استیفا شده است. آیا علم به این التزام لازم است یا ظنّ شخصی به آن میخواهیم؛ به طوری که اگر ظن شخصی نبود و بعد از سه روز برای جهت دیگری گرفته است، باز هم احتمال دادیم برای جهت دیگر باشد، بگوییم ساقط نمیشود، چون ظنّ شخصی نیست، یا ظنّ نوعی هم کفایت میکند، کما اینکه در خیار حیوان و غیر آن، همان ظن نوعی کفایت میکرد و ظن شخصی لازم نبود. در حجیت ظواهر یا حجیت خبر ثقه هم ظن نوعی کفایت میکند؛ یعنی همین قدر که قابلیت برای افاده گمان دارد، ولو برای من گمان نیاورد. این احتمالاتی است که در اینجا هست که آیا مسقطیتش منوط به علم به التزام است یا ظن به التزام هم کافی است یا ظن شخصی میخواهیم و یا اینکه مطلق الظن کفایت میکند؟ «اقوا در مسقطیت اخذ ثمن» اقوای از این وجوه، همین وجه سوم است که ظن نوعی کفایت میکند، کما اینکه در باب خیار حیوان و بقیه خیارات که تصرف میکرد، میگفتند تصرف، رضایت به بیع است، ولی کاشفیت، کاشفیت نوعیه بود و ظن شخصی در آنجاها لازم نبود؛ هرچند شیخ میفرماید اوسطها، اوسطها؛ یعنی ظن شخصی که در حد وسط است، اوسط اینهاست. اما اینکه علم لازم باشد، تمام نیست؛ چون در ادله لفظیه و در ادله فعلیه برای شئ، همان علم، قطعاً معتبر نیست. در ظواهر الفاظ هم برای اثبات مقصود، علم معتبر نیست، حتی اگر گفت: «اسقطت» باز احتمال میدهیم با این اسقطت اراده مجازیت کرده باشد، ولی در عین حال، به آن اکتفا میشود. پس در باب ادله مثبته برای مرادات و اغراض، علم لازم نیست، چه لفظش و چه فعلش، بلکه گمان کفایت میکند و الا اگر علم لازم باشد، هیچگاه روایات حجت نیست، چون علم به صدور نداریم. ظواهر الفاظ حجت نیست؛ چون علم به ظهور نداریم، ظواهر قرآن حجت نیست؛ برای اینکه علم به ظهور نداریم. پس علم به اینکه این ظاهر در این معنا است و این معنا اراده شده، هیچگاه ما علم نداریم از روایتی که میگوید: «الفقاع خمر استصغره الناس»[1] باب، باب ادعاست و میخواهد ادعا کند و فقاع را تنزل کند به منزله خمر. یا اگر گفت: «اسقطت الخیار» ما علم نداریم به این که خیار را ساقط کرده، به مراد او که اسقاط و به معنای لفظ، علم نداریم. به هر حال اذن در ادله لفظیه و فعلیه برای مرادات، مطلقا لازم نیست و الا لانسد باب التفهیم و التفاهم و انسد باب الاستنباط. بلکه آنکه معتبر است، ظن است که یا شخصی و یا نوعی است. بنابر این، علم معتبر نیست و دلیل بر عدم اعتبارش داریم ظن هم ظن شخصی لازم نداریم، چون در خیار حیوان در مسقطیت تصرف، همان ظن نوعی کفایت میکرد. «مسقط نبودن خیار در صورت مطالبه ثمن از طرف بایع» آیا با مطالبه ثمن از سوی بایع هم به معنای التزام به بیع است و بر آن دلالت میکند و مسقط است یا نه؟ اولاً حق این است که مطالبه، مسقط نیست؛ زیرا شاید مطالبه اش برای این است که ببیند ثمن را زود میدهد یا دیر، یا چه ثمنی را تحویل میدهد، یا ثمن را در کجا و چه زمانی تحویل میدهد. پس محض مطالبه ثمن، دلالت بر التزام به بیع نمیکند؛ زیرا ممکن است مطالبه ثمن لغرض آخر باشد. ثانیاً: مطالبه ثمن، جلوی ضرر آینده را نمیگیرد. الآن که مطالبه میکند، ضرر آینده از بین نمیرود و سبب خیار، ضرر آینده است. درست است که ممکن است مطالبه ثمن ظهور در قبول ضرر قبلی داشته باشد؛ مثلا یک آن قبل از سه روز یا یک ساعت قبل از سه روز را تحمل میکند، اما دلالت بر تحمل ضرر نسبت به آینده را ندارد، بلکه استدفاع ضرر آینده است و آن که موجب خیار میشود، ضرر آینده است و بعد از سه روز، ضررهای بعدی موجب خیار است. پس مطالبه، مسقط نیست و اسقاط خیار تأخیر به یکی از چهار چیز است: اسقاط بعد از ثلاثه یا به شرط سقوط در ثلاثه و یا به اخذ ثمن هم که جزء آنهایی بود که میتوانست و بذل مشتری که علی القول به این که آن هم کفایت میکند. پس اسقاط و شرط سقوط و بذل، علی القول به و اخذ ثمن. منتها بذل که قبول نشد و اسقاط و سقوط و بذل ثمن باقی میماند. اشکال اینکه شرط سقوط چگونه است یا اسقاط در ضمن ثلاثه چگونه است، جواب داده شد به اینکه این اسقاط، اسقاط در ظرف تحقق است. شرط میکند سقوط خیار تأخیر را در ظرف تحقق آن؛ یعنی بعد از ثلاثه شرط میکند، یا خیار تأخیر را در سه روز اسقاط میکند یا، انشاء اسقاط میکند در سه روز در ظرف تحققش و اسقاط در ظرف تحقق، مانعی ندارد و انشاء هم سهل المؤنة است و عقلاء هم به آن اعتماد میکنند. «اقوال فقهاء در دلالت خیار تأخیر بر فور یا تراخی» بحث دیگر این است که این خیار، به نحو فوریت است یا تراخی؟ خیار تأخیر علی الفور است یا علی التراخی؟ شیخ (قدس سره) میفرماید این در همه خیارات گذشت و آنجا بحث بود که آیا خیارات، علی التراخی است یا علی الفور؟ قائلین به تراخی میگفتند حکم مخصِّص را استصحاب میکنیم، عموم «اوفوا بالعقود» دلالت بر لزوم میکند و جایی که خیار هست؛ مثل خیار غبن و حیوان، خرج در اولین زمانش اولین زمان غبن و اولین زمان بعد از شرط، خارج شده و نسبت به زمانهای بعد، شک میکنیم که آیا خیار هست یا نه؟ آنجا بحث کردهاند که آیا جای تمسک به عموم عام است یا جای تمسک به استصحاب حکم مخصص؟ یک عام و یک مخصص داریم که نسبت به یک زمان، تخصیص داده، نسبت به ازمنه بعد، ساکت است. آیا به عموم عام تمسک کنیم یا تمسک به حکم مخصص بکنیم و یا اینکه قائل به تفصیل بشویم. بین اینکه عموم عام دو عموم داشته باشد: یکی عموم افرادی و دیگری عموم ازمانی یا یک عموم داشته باشد؟ ایشان میفرماید بحثش در آنجا گذشت و ما هم عرض کردیم که خیار علی نحو تراخی است؛ چون عموم عامی نیست و استصحاب تراخی هم جاری است و بقاء خیار را استصحاب میکنیم. تراخی، یعنی به این معنا. ما استصحاب میکنیم بقای خیار را و میگوییم در آن قبل، خیار بود، پس الآن هم هست. در آنجا دو اشکال به این استصحاب بود. عامی داریم که زمانی تخصیص خورده، نسبت به زمان بعد، شک میکنیم، در خیار غبن، آنِ اول تخصیص خورده، نسبت به آنات بعد، شک میکنیم، اگر خواستیم خیار را استصحاب کنیم، میگوییم یک دقیقه قبل، خیار بود، الآن هم کما کان. دو اشکال به این استصحاب در عبارات شیخ وجود داشت: یکی این که این شک در مقتضی است و استصحاب در شک در مقتضی، جریان ندارد. البته این علی المبنی بود که استصحاب مطلقاً جریان دارد. اشکال دوم این بود که موضوع عوض شده است، چون موضوع زمان غبن، کسی بود که ضرر میدید، ولی بعد از سقوط خیار، اگر بخواهید بگویید، این در زمان بعد ضرر نمیبیند؛ چون اگر میخواست ضرر را رفع کند، در همان آنِ اول رفع میکرد. پس در آنِ اول، این شخص متضرر بود، له الخیار، از لزوم معامله ضرر میدید له الخیار، دیگر آنات بعد متضرر نیست، موضوع عوض شده. در آنجا هم ما تبعاً لسیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) عرض کردیم که موضوع عوض نشده و استصحاب خیار وجود دارد. لکن سیدنا الاستاذ در اینجا وجه دیگری را بیان میکند و میفرماید: در اینجا از باب اطلاق در روایات خیار تأخیر علی التراخی است، چون در روایات آمده بود: «و لم یجئ فلا بیع له»[2] که عبارت «فلا بیع له» را که حمل بر خیار کردیم، لا بیع له، هم در آنِ اول و هم در آنِ بعد اطلاق دارد. ایشان به اطلاق روایات، تمسک میکند که در آنجا آمده بود «لا بیع لهما» و یکی هم «لا بیع له»، بیشتر روایات «لا بیع له» بود. این اطلاق دارد، هم زمان اول را شامل میشود و هم ازمنه بعدی را و خیار به وسیله آن استمرار پیدا میکند و نوبت به استصحاب خیار نمیرسد؛ کما اینکه نوبت هم به آن بحث نمیرسد که یک عام داریم و خرج منه فردی در یک زمانی، و الآن شک داریم نسبت به زمان بعد. نه، شک نداریم، اطلاق مخصِّص، ازمنه بعد را شامل میشود و نتیجهاش این است که خیار تأخیر، استمرار دارد. «مطالبی در خصوص بیست و پنجم دی القعده» فردا روز بیست و پنجم ذیالقعدة و امشب هم شب بیست و پنجم ذیالقعدة است. تأسف این است که مرحوم محدث قمی (رضوان الله تعالی علیه) حق «دحوالارض» را ادا نکرده. آنچه راجع به شب و روز دحوالارض است، حق را ادا نکرده. کان ینبغی له که بیش از آنچه که در آنجا بحث کرده، فرموده باشد. مرحوم میرداماد (قدس سره الشریف) رسالهای به نام «اربعة ایام» دارد که در روایات صوم آمده که روزه چهار روزش فضیلت فراوان دارد: بیست پنجم ذیقعده، هجدهم ذیحجه، بیست و هفتم رجب و هفدهم ربیع الاول؛ یعنی ولادت رسول الله، روز بعثت رسول الله، روز جعل امامت و خلافت برای امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و روز دحوالارض. اینکه روز دحوالارض چه معنایی دارد، نه میدانم و نه میتوانم عرض کنم. ولی این مقدار هست که این روز در روایات، فوقالعاده اهمیت دارد و ایشان این رساله «اربعة ایام» را برای این چهار روز نوشته، منتها دحوالارضش را مفصل وارد شده و بقیه روزها را موفق نشده بنویسد؛ یعنی کتاب، کتاب «اربعة ایام» است، اما نسبت به یک روزش ایشان بحث فرموده است. باید تلاش کرد تا میتوانید تلاش کنید روزه فردا از مستحبات است و ثواب شصت سال روزه را دارد یا برخی روایات دارد که ثواب هفتاد سال روزه را دارد. گفتهاند هفتاد یا شصت سال؛ یعنی هفتاد یا شصت ماه، ثواب دارد، مختلف نقل شده است، کفاره گناهان صدساله آمده است، روایات زیادی در فضیلتش است، لکن اگر کسی نمیتواند روزه بگیرد، مریضی یا ناراحتی دارد که روزه واجبش را هم نمیتواند بگیرد، بر او هست، برای اینکه این ثوابها را درک کند، مدّی از طعام به فقیر بدهد، یک غذایی، یک ناهار یا شامی به فقیر بدهد. فقیر هم به این معنا نیست که گرسنه و سائل به کف باشد، بلکه کسی که زندگیاش به راه نیست. خیلی افراد هستند که الآن خرج و دخلشان با هم سازگاری ندارد و وقتی اینگونه باشد، فقر است، ولو خانه و زندگی و مغازه هم دارد، ولی مغازهاش کار نمیکند یا درآمدش به قدر مخارجش نیست با این گرانی سرسام آوری که گرفتارش شدهایم و خداوند ان شاء الله رفعش کند. هریک از شما یک ناهار یا شام بدهید. بهترین راهش این است که اگر کسی روزه دار باشد، افطارش بدهید یا مدّی از طعام یا به اندازه سیر شدن. میگویند اینکه در روایات ما آمده مدّی از طعام، در برخی روایات دارد، دو مدّ از طعام، جمع کردهاند گفتهاند در آن روزها برخی با یک مدّ طعام سیر میشدند و برخی هم با دو مدّ از طعام. معیار این است که غذایی به کسی بدهیم تا سیر بشود. در روایات، زیاد دارد که در هر روزه مستحبی، اگر کسی نتوانست آن را بگیرد، با دادن یک مد طعام، ثواب آن روز را درک میکند. آن وقت هم امشب شبی است که شب زنده داریاش ثواب فراوان دارد، حداقل به بطالت نگذرانیم و یادی از خدا در ذهن و قلبمان داشته باشیم و دعاهایی که برای فردا نقل شده، بخوانید و نمازی را که برایش نقل شده، بتوانیم بخوانیم و بعد دعا کنیم. فردا از روزهایی است که دعا مستجاب میشود؛ مخصوصاً در حق دیگران دعا کنیم؛ چون دعای در حق دیگران قبل از دعا در حق خود آدم مستجاب میشود. این نکته را باید عرض کنم که دیدهاید که در زیارت عاشورا میگویند تسع و تسعین مرة، یک بار میخوانند و میگویند: تسع و تسعین مرة. آنجا سؤال هم شده در مجمع المسائلهای قدیمی از حاج شیخ محمدتقی شیرازی که آیا کفایت میکند یا نه؟ به هر حال ریشه آن قضیه اینجاست که نوح وقتی در کشتی بود و کشتی به کوه یا مرکز جودی رسید و تلاطم پیدا کرد، به او خطاب شد که هزار بار بگو: «لا اله الا الله»، ولی چون نمیتوانست این ذکر را هزار بار بگوید، گفت: «لا اله الا الله الف مرة» در نجاتش از کشتی این گونه گفت. میرداماد این محقق، فیلسوف و فقیه بزرگ از این استفاده کرده و گفته: بگوید «لا اله الا الله الف مرة» صلوات بر پیغمبر «اللهم صل علی محمد و آل محمد الف مرة» بعد هم تسبیحات حضرت زهرا (علیها سلام) را بخواند و بعد یک تسبیحی غیر از این تسبیح معروف – که سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه الحمد لله و سی و سه مرتبه سبحان الله است- تسبیح دیگری را مرحوم میرداماد از کتب روایی نقل کرده و میگوید آن را هم بخواند و حاجات خودش را از خدا بخواهد. باز ایشان میگوید فردا زیارت ثامن الائمة (سلام الله علیه) مستحب مؤکد است، تأکید دارد بر زیارت ثامن الائمة (سلام الله علیه)، منتها حال که از نزدیک نمیشود، از دور زیارت میکند. یادتان باشد که در زیارت از نزدیک، دو رکعت نماز زیارت، بعد از زیارت است، ولی در زیارت از راه دور، این دو رکعت، قبل از زیارت است که روایات هم دارد، چندین روایت این گونه دارد. در کتاب الصلاة، فقط یک روایت است که زیارت از بعید هم دو رکعت بعد از زیارت باید باشد. به هر حال، روز دعاست، روز درخواست و مسألت از خداوند است؛ چون روز رحمت است و مخصوصاً اگر موفق بشوید نماز جعفر طیار را بخوانید، لازم نیست در آن نماز، سورههای و الشمس و زلزال را بخوانید، ولو روایت دارد، برخی از بزرگان گفتهاند که باید این گونه و با این سوره بخواند و غیر از این سورهها نماز جعفر نمیشود، ولی به نظر میآید این تمام نیست؛ زیرا به عنوان یک قاعده کلیه یادتان باشد که در مستحبات، مطلق، حمل بر مقید نمیشود. دأب و دیدن فقهاء و بزرگان استنباط و مشهور بین فقهاء این است که در باب مستحبات، حمل بر فضیلت میشود. اگر یک جا گفتند شما دو رکعت نماز بخوانید، اطلاقش میگوید هر سورهای خواندید، کفایت میکند. ولی یک روایت دیگر به یک سوره دیگر اشاره میکند، ولی این به آن معنا نیست که آن مطلق را به این روایت، قید بزنیم، بلکه دأب و دیدن در این است که در مستحبات، مطلق بر مقید، حمل نمیشود. بنابر این، میتواند نماز جعفر را بخواند و هر سورهای را به دلخواه خودش بخواند. خدا چه قدر لطف دارد، من بعد از ظهر داشتم فکر میکردم؛ البته بر خودم تأسف میخوردم که چرا عمرم به بطلالت گذشته است. انسان وقتی ایام سال را نگاه میکند، خدا در هر ماهی یک چیزی قرار داده تا انسان با آن ارتباط پیدا کند. در ماه شوال، روز اول را قرار داده است، روز بیست و پنجم شوال، شهادت امام صادق(سلام الله علیه) را قرار داده است، بعد در ذیالقعدة، روز بیست و پنجمش دحوالارض است. به ذی الحجة که میرسید، آکنده از این روزهاست. در محرم و صفر که عبادت با ذکر مصیبت است. در ربیع الاول مولود پیغمبر(صلی الله علیه و آله) است. گفت: جنت به بها نمیدهی میدانم اما به بهانه میدهی میدانم معنایش این نیست که بدون دلیل میدهد، بلکه خدا خواسته است همه مشمول رحمتش بشوند. در حق هم دعا کنید. به ظالمین هم نفرین نکنید؛ چون اعصاب آدمی را به هم میریزد و به ظالمان هم نفرین کردهایم، ولی چون مستجاب نمیشود، اثرات روانی بدی دارد. دعا کنید خدا آنها را هم هدایت کند و از این گرفتاریها و بدبختیها نجاتشان بدهد؛ مخصوصاً بدبختیهایی که آدم بعد از گذشت عمری و سفید شدن محاسن، گرفتار معصیتهایی میشود که باید به خدا پناه برد. زبان و قلم چه میکند و آن هم چه سخنانی میگوید. تا فرصت داریم، استفاده کنیم.
|