ارتزاق قاضی از بیت المال مطلقاً
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1376 تاریخ: 1393/9/15 بسم الله الرحمن الرحيم «ارتزاق قاضی از بیت المال مطلقاً» با ترتیبی که در بحث داشتیم، یعنی ترتیب تحریر الوسیلة، بحث به رُشوه رسید که مثلثا است؛ یعنی هم رُشوه، درست است هم رِشوه و هم رَشوه، با حرکات سه گانه درست است. در مسئله رشوه، مباحث و مسائلی هست که بحث خوب و مفیدی است. چون مرحوم فقیه یزدی (قدس سره الشریف) در ملحقات عروه، آن مباحث را بیان کرده ببیان کاف واف و بعباراة ساذجة، ما همان کلمات مرحوم سید را در این بحث میخوانیم و اگر در جایی از آن شبهه داشتیم، خدمتتان عرض میکنیم یا اگر شما شبههای داشتید، آن را بیان میفرمایید، منتها قبل از قرائت بحث رشوه، باید گفت بحث قبلی ما بحث ارتزاق قاضی بود که گفته شد ارتزاق قاضی من بیت المال مطلقاً، چه غنی باشد، چه فقیر، مانعی ندارد؛ بلکه ارتزاقش از مردم یا از متخاصمین و یا احد متخاصمین، اشکالی ندارد، کما این که اجرت و جُعل هم اشکالی ندارد؛ یعنی گفتیم اجرت یا جعالهای برای قاضی قرار بدهند، اشکال و منعی ندارد و درست است و وجه منع در اجرت، فقط این است که اجرت بر واجبات، حرام و غیر جایز است و ما در اجرت بر واجبات، تبعاً به سیدنا الاستاذ (سلام الله علیه) معتقدیم اجرت بر واجبات عینی، کفایی، تعبدی و توصلی، هیچ مانعی ندارد، مثلاً پول میگیرد تا نماز صبحش را بخواند و این هیچ مانعی ندارد و اشکال قصد قربت هم در آنجا نمیآید. بنابر این، حق این است که اجرت و جُعل هم مانعی ندارد. لکن مرحوم سید همین مطلب را در مسئله قبل از بحث رشوه، بیان کرده که میخوانیم چون خلاصه مطالب است. «دیدگاه مرحوم فقیه یزدی (قدس سره) درباره ارتزاق قاضی از بیت المال» مسئله 18 از کتاب القضاء ملحقات عروه: «یجوز ارتزاق القاضى من بيت المال مع حاجته بالاجماع لانه معد لمصالح المسلمين و هذا منها لتوقف إنتظام أمور المسلمين عليه. بل الاقوى جوازه مع عدم حاجته أيضا كما هو المسند إلي المشهور حيث قالوا بكراهته مع عدم الحاجة [آنها گفتهاند بیت المال برای نیازمندان است و لذا قاضی باید احتیاج داشته باشد، درحالی که این طور نیست و بیت المال برای مصالح مسلمین است؛ یعنی آنچه برای همه مردم است؛ مثل خراج و مقاسمهای که در بیت المال میآید.] و أن الاولى تركه [بهتر این است که نگیرد] توفيرا على سائر المصالح [تا بقیه بتوانند پول را در جای دیگری مصرف کنند، و الا اگر دیدید با نگرفتن پول، در جای باطلی مصرف میشود، بهتر این است که بگیرید.] و يدل عليه: إطلاق مرسلة حماد الطويلة [همان مرسلهای که میگوید خمس دو قسمت میشود: سه سهمش برای سادات و سه سهمش برای امام (سلام الله علیه)] و فيها: "و يأخذ الباقي فيكون ذلك أرزاق أعوانه على دين الله و في مصلحة ما ينوبه من تقوية الاسلام و تقوية الدين في وجوه الجهاد و غير ذلك مما فيه مصلحة العامة" [اطلاق این، جایی را که حاجت هم داشته باشد، شامل میشود] و إطلاق خبر الدعائم. عن على (علیه السلام) انه قال: "لابد من إمارة و رزق للامير [هم امیر میخواهیم و هم امیر که نمیتواند گرسنه باشد، هم اماره میخواهیم و هم رزق برای امیر] و لابد من عريف و رزق للعريف [جاسوسهایی میخواهیم که بتوانند مسائل حق را بیابند و به او بگویند و جلوی خطر را بگیرد، نه اینکه دروغ بگوید و حیله کند و غرض شخصی داشته باشد، چون این بزرگترین گناه است و خدا هم نمیبخشد.] و لابد من حاسب و رزق للحاسب [اگر مهرهای امین نباشد که حساب کند، الآن کامپیوترها هم هست] و لابد من قاض و رزق للقاضى و كره أن يكون رزق القاضى على الناس الذين يقضى لهم و لكن من بيت المال" [بهتر این است که از آنها نباشد، بلکه از بیت المال باشد] فما عن بعضهم: من عدم جواز الاخذ مع عدم الحاجة، بل في المسالك: انه الأشهر لوجوب القضاء عليه فلا يجوز له أخذ العوض كما في سائر الواجبات لا وجه له [چرا؟ ایشان فرموده ارتزاق بر واجب، لا وجه له، یک مبنا این است که بر واجبات، اجرت مانعی ندارد. بحث دیگر این است که اصلاً ارتزاق، اجرت نیست، بلکه میگوید خرجی تو را میپردازم، تو هم این کار را انجام بده] لان الارتزاق غير الأجرة فانها عوض العمل بخلافه فانه بسبب كون الشخص قاضياً مثلاً أو مؤذناً أو نحو ذلك [به این جهت به او میدهند و ما هم عرض کردیم یک وقت کسی میگوید اذان بگو تا دقیقهای پنج ریال به تو میپردازم، یک وقت هم میگوید زندگی مؤذنین را تأمین کنید، یا وجوهی که به ما داده میشود و ما استفاده میکنیم و مسمی بوجوه الامام (سلام الله علیه) یا بریه است، ما اجیر نیستیم و کیفیتش معلوم نیست، بلکه چون درس میخوانیم، به ما میپردازند و این، غیر از آن است که بخواهند عوض قرار بدهند.] هذا و دعوي: أن المسلم جواز الارتزاق مع الحاجة و لو بسبب القيام بالمصالح المانع له من التكسب [این ارتزاق در جایی که این حاجت داشته باشد، ولو اگر به دنبال قضاوت برود دیگر نمیتواند کار دیگری انجام بدهد و توان انجام کار دیگری را ندارد. این دعوی] محل منع كدعوى: أن بيت المال معد للمحاويج [آن هم محل منع است] فانه أيضا محل منع مع أن الخبرين مطلقان. [خبر دعائم و مرسله طویله حماد. این مرسله معروف است و در کتب فقهیه هم به مرسله طویله حماد معروف است.] نعم إنما يختص جواز الارتزاق ببيت المال [بیت المال، نه اینکه حق دیگران را بردارند] و أما سائر الوجوه التى مصرفها الخير أو سبيل الله [چه رسد به زکوات و اخماس و کفارات که مصارفشان معلوم است. البته اگر دستش خیر باشد و پولی داده تا صرف کار خیر بشود یا صرف کار سبیل الله بشود که یکی از مصارف زکات هم سبیل الله است] فيشكل جواز إرتزاقه منها بدون الحاجة و الضرورة [چون این خیر و یا سبیل الله، انصراف به جایی دارد که منحصر به این آدم باشد، و الا چون دیگران انجام میدهند، ما هم این پول را به او بدهیم، معلوم نیست سبیل اللهی باشد که آن دهنده پول، قصد کرده است.] «حرمت اخذ رشوه در کلام فقیه یزدی (قدس سره)» مسألة 19: تحريم الرشوة [ظاهراً غلط است و تحرم درست است] و هى ما يبذله للقاضى ليحكم له بالباطل أو ليحكم له حقا كان أو باطلا [میگوید این پول را بگیر و به نفع من حکم کن، چه حق باشد، چه باطل. گفت هندوانه را نخور مال مردم است و حرام است، گفت من به حلیت و حرمتش کاری ندارم، بلکه برای خنکیاش میخورم.] أو ليعلمه طريق المخاصمة حتى يغلب على خصمه [یعنی پولی به قاضی میدهد که راه غلبه بر خصم را به او یاد بدهد] و لا فرق في الحرمة بين أن يكون ذلك لخصومة حاضرة [یا الآن دعوا دارند] أو متوقعة. [یا احتمال میدهد وقتی پدرشان مرد، در ارث، اختلاف داشته باشند. بنابر این، الآن پول را میدهد تا به نفعش حکم کند یا راهنماییاش کند] و يدل على حرمتها إجماع المسلمين، بل هي من ضروريات الدين [البته ضروریات دینش مشکل است، بلکه ضروریات فقه اسلام است، اگر نگوییم ضروریات دین است] و يدل على حرمتها الكتاب المبين قال تعالى: (و لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها إلى الحكام لتأكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم وانتم تعلمون) [این طور نشود که پولها را به حکام بدهید تا اموال مردم را با حکمشان از دستشان خارج کنید.] بل في جملة من الأخبار [صاحب وسائل روایات را در سه جا نقل کرده است؛ یکی باب پنج از ابواب ما یکتسب به و یکی هم باب دوازده همان ابواب، یکی هم باب هشتم از ابواب آداب القاضی.] أن الرشاء في الاحكام كفر بالله. و في بعضها انه شرك. ففي خبر عمار بن مروان: "و أما الرشاء في الاحكام يا عمار فهو الكفر بالله العظيم" و في موثقة سماعة: "إن الرشاء في الحكم هو الكفر بالله" و في مضمرته: [که شیخ صدوق نقل کرده] "و أما الرشاء في الحكم فهو الكفر بالله العظيم" و في خبر الأصبغ بن نباتة عن أمير المؤمنين (علیه السلام) انه قال: "أيما وال إحتجب عن حوائج الناس إحتجب الله عنه يوم القيامة عن حوائجه [کسی که نگذارد مردم گرفتاریهایشان را برایش نقل کنند و قدرت رفع گرفتاری را هم داشته باشد، خدا در روز قیامت، نمیگذارد حرف بزند] و إن أخذ هدية كان غُلولا [یا غَلولا. «غُلول» از غلّ؛ به معنای دزدیدن و خیانت کردن است، منتها به خیانت در جهاد گفته میشود و به خیانت در جاهای دیگر هم گفته میشود.] و إن أخذ رشوة فهو شرك" و في رواية يوسف بن جابر: "لعن رسول الله (صلى الله عليه وآله) [معلوم میشود خیلی ذوق روایت ندارید، باید این روایات را با برلیان و بالاترین جواهرات بر سر چهارراه بشریت نوشت، حداقل نوشته بشود و عمل که خیلی ضعیف میشود] من نظر إلى فرج إمرأة لا تحل له و رجلا خان أخاه في إمرأته [نعوذ بالله] و رجلا إحتاج الناس إليه لفقهه [برای دانشش به او احتیاج دارند] فسألهم الرشوة" [در شبهه حکمیه، قاضی باید حکم را بیان کند؛ یعنی آنچه عقیدهاش است، بیان کند که مثلاً زن از زمین ارث میبرد یا نه؟ قاضی میگوید اگر صد هزار تومان به من بدهید، میگویم قضیه چطور است، یا اصلاً شاید اعم از این باشد و باب قضا نباشد، مثلاً میخواهد مسئله بگوید و میگوید من این مسئله را استنباط کردهام و اگر بخواهید بگویم، باید پول زیادی به من بدهید. به سرش بخورد مسئلهای که میخواهد برایش پول بگیرد. همه چیزش از مردم است، خودش هیچ چیز ندارد و الآن هم که یک مسئله بلد شده، خیال کرده خدای عالم است و انا ربک الاعلی میگوید. به هر حال «لفقهه» یا فقه در باب قضا را میگوید یا مطلق جاهایی را میگوید که میخواهد در مقابل گرفتن پول، مسئله بگوید.] و لا فرق أن يكون ذلك بالمشارطة منهما صريحا [قاضی و آن شخص، صریحاً شرط کردهاند] أو كان من قصدهما ضمنا [هم قاضی میداند که پولی خواهد داد و هم او میداند پولی به قاضی خواهد پرداخت] أو كان قصد الباذل إذا أثر ذلك في القاضى [کسی که میخواهد پول بدهد، میگوید اگر در قاضی اثر گذاشت و به نفع ما حکم کرد، یک پول کلان به او میپردازیم] بل و إن لم يؤثر بأن يكون قصده الحكم له و إن لم يعطه الرشوة [غرضش این است که به نفع این شخص حکم کند، این هم فعل حرام است] أو كان قصده الحكم بالحق لكل من كان. [اینجا محل بحث است؛ یعنی پول میپردازد و قصدش این است که قضاوت به حق کند، چه حق با خودش باشد، چه با طرف مقابلش باشد. سید (قدس سره) میفرماید این حرام است] ... لصدق الرشوة بقصد الباذل فيشمله الأخبار. [مشکلش این است که چطور این قصد دارد؟ این قصد دارد به حق، حکم کند، چطور اخبار شاملش میگردد با اینکه آیه شاملش نمیشود، چون آیه میفرماید: (و لا تأكلوا أموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها إلى الحكام لتأكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم) میخواهد مال مردم را با گناه و رانت بالا بکشد. این آنجا را میگوید، ولی اینجا کاری به این کارها ندارد، بلکه پول میپردازد که قضاوت به حق کند، چه به نفعش باشد، چه نباشد، چرا حرام باشد؟ اصلاً این رشوه نیست. من تعجبم که چطور مرحوم سید میفرماید: «أو كان قصده الحكم بالحق لكل من كان. فما قيل من عدم البأس بالأخذ إذا لم يكن مؤثراً فيه لا وجه له لصدق الرشوة بقصد الباذل فيشمله الاخبار.»] «حرمت اخذ رشوه بر آخذ و حرمت بذل رشوه بر باذل» مسألة 20: كما يحرم الأخذ على الآخذ [همان طور که برای گیرنده، حرام است] كذا يحرم البذل على الباذل [هم گیرنده رشوه، مرتکب حرام شده هم دهنده رشوه] لقوله (علیه السلام): "لعن الله الراشي و المرتشي" و لكونه إعانة على الاثم» ما روی «لکونه اعانة علی الإثم [این که میخواهد به قاضی پول بپردازد، گرفتن قاضی گناه است؛ چون دارد رشوه میگیرد و کسی هم که پول میپردازد، اعانت بر اثم میکند، البته اگر باذل، مکره باشد، بر او حرام نیست؛ مثلاً بیچارهای برای رسیدن به حقش چارهای جز دادن رشوه ندارد، چون «رُفع عن امتی... ما استکرهوا علیه».[1] «عدم اختصاص رشوه به مال» مسألة 21: [رشوه اختصاص به پول ندارد] الرشوة قد تكون مالا من عين أو منفعة [اجاره یک سال خانه یا ماشین را به تو میدهم و سوار شو به مشهد و کربلا برو] و قد تكون عملا للقاضى كخياطة ثوبه [قبای ما را باید قشنگ بدوزی] أو تعمير داره [یا خانه ما خراب شده؛ تو بیا آن را تعمیر کن، مگر اینکه کلاه سر او بگذارد و بپذیرد که تعمیر کند، ولی خراب کند و بعد، تعمیر نکند. مثل کسی که به خانهای آمد و گفت من نذر کردهام خانه شما را تعمیر کنم، صاحبخانه گفت نذرت درست است. وقتی خراب کرد، گفت نذر من تا اینجا بود و ساختنش را نذر نکرده بودم] أو نحوهما و قد تكون قولا [میگوید این کار را برای من بکن و من حسابی از تو تعریف میکنم و هرچه به زبانم بیاید، برایت میگویم از آیت الله و عظمی و حجة الاسلام و ثقة الاسلام و عالم دهر و فاضل دوران و مهندس چه و دکتر چه، هرچه میخواهی، برایت میگویم که این هم رشوه میشود و حرام است] كمدحه و الثناء عليه لامالة قلبه إلى نفسه ليحكم له [برای به دست آوردن دلش میگوید از تو تعریف میکنم.] و قد تكون فعلا [پس یا مال است؛ عین یا منفعت، یا قول است و یا یک کار است. میگوید فلان کار را برایت انجام میدهم یا بارت را از فلان جا میآورم یا ذخائرت را فلان جا میآورم] من الأفعال كالسعي في حوائجه و إظهار تعظيمه و تبجيله [هرچه بخواهد، برایش خم میشود، حتی تا سجده برایش خم میشود تا قلبش را به طرف خودش مایل سازد] و نحو ذلك، فكل ذلك محرم [همه اینها حرام است] إما لصدق الرشوة عليها أو للالحاق بها[2]». از باب الغاء خصوصیت و تنقیح مناط عرفی.
|