موارد موجبه سقوط ارش، بدون سقوط ردّ و پاسخ به آنها
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1396 تاریخ: 1393/11/6 بسم الله الرحمن الرحيم «موارد موجبه سقوط ارش، بدون سقوط ردّ و پاسخ به آنها» چیزهایی که ارش را ساقط میکند، اما رد را ساقط نمیکند، دو امر است: یکی از آن دو امر این است که مبیع، ربوی باشد که اگر مشتری بخواهد اضافه بگیرد، ربا و حرام است. نمیتواند ارش بگیرد یا باید فسخ کند یا باید امضا کند. جوابش این است که اصلاً اینجا باب ربا نیست، باب تغریم است بر مبنای معروف و اصلاً بر مبنای ما که من رأس، ربا نیست؛ چون ما در ربا مثلیت در وزن نمیخواهیم، بلکه مثلیت در مالیت میخواهیم. مسقط دوم این است که این عیبی که در مبیع هست، موجب نقص قیمت نشود، وقتی موجب نقص قیمت نشد، وجهی برای ارش نیست. اگر بنا باشد اصلاً نقصی در آن نباشد، مثل اینکه عبد خصیای را خریده است، خصاء عیب است، میتواند به بایع رد کند، اما نمیتواند ارش بگیرد، برای اینکه قیمت خصی پایینتر از قیمت عبد سالم نیست و قیمتشان یکی است؛ برای اینکه درست است عبد سالم، یک کارهایی از دستش برمیآید و عبد خصی هم یک جور کارهای جزئی از دستش برمیآید. عبد سالم، ممکن است بشود تولید کند، ولی یکی از این عبدها که خصی باشد، نمیتواند تولید کند، ولی از این طرف میتواند در خانه باشد و یک مقداری به وجودش در بیت اطمینان باشد. بنابر این، از یک جهت، اگر نقص دارد، از یک جهت نفع دارد و لذا قیمتش با عبدهای دیگر یکی است و مابه التفاوت ندارد. بلکه گفته شد که ممکن است عبد خصی قیمتش اضافه بر عبیدهای دیگر باشد، برای اینکه این عبد خصی را رؤسا و قدرتمندان میخرند تا در خانهشان باشد که وقتی بیرون میروند و با زنشان رفت و آمد دارد، مشکلی پیش نیاید و سوء ظنی برای رئیسی که بیرون رفته، پیش نیاید. این برای این جهت و برای این نفعی که دارد، قیمتش زیاد میشود و این هم کم نیست تا شما بگویید قلّت نفع، اثری در مالت ندارد، بلکه زیاد هست، عبد خصی زیاد طرفدار دارد که میخرند و این طرفداری زیاد، سبب میشود مالیتش بالا برود. بنابر این، عبد خصی مالیتش بیش از عبد غیر خصی است. «عدم دخالت حلال و حرام در مالیت عبد خصی» شیخ (قدس سره الشریف) ذیل این بحث فرمودهاند در مالیت، حرام و حلال دخالت ندارد. درست است که این منافع، محرمه است، رؤسا و قدرتمندان او را برای منافع محرمهای خریداری میکنند، اما این منافع محرمه موجب مالیت میشود و در مال شدن مال، فرق نمیکند که مالیتش به منفعت محلله باشد یا منفعتش به منفعت محرمه باشد. «شبهه استاد در بحث عبد خصی» این ولو خارج از بحث است، ولی اگر کمی دربارهاش بحث کنیم، خالی از فایده نیست. پس گفته شد که عبد خصی، مالیتش زیادتر از غیر خصی است؛ چون طرفداران این منافعی که عبد خصی دارد، زیاد هستند و قیمتش را بالا میبرند. چند شبهه اینجا وجود دارد: یکی اینکه در این حرف، بیان شد که اگر منافع کم باشد، در مالیت اثر ندارد. این تمام نیست، منفعت، چه کم باشد، چه زیاد باشد، همین قدر که یک عده طرفدار این منافع هستند، مالیت شئ با آن محقق میشود. مثلاًَ جنسهای عتیقه را بنده و جنابعالی طرفدارش نیستیم، ولی یک عدهای طرفدارش هستند، ارزش آن جنس بالا میرود، ولو جمعیت کمی باشند. یک صنف از جمعیت، یک عده از جمعیت که برای آن ارزش قائل باشند، در مالیت، کفایت میکند و لازم نیست جمهور مردم و افراد زیادی بخواهند از این منافع، استفاده کنند، مالیت، منوط به استفاده کثیر نیست، بلکه استفاده یک صنف و یک عده کفایت میکند. اگر آن عده آن قدر کم بودند که یک نفر بود که این هم در حکم عدم بود، اعتنایی به آن نمیشود، یک نفر دنجش گرفته میخواهد جنس پنجتومانی را یک میلیون تومان بخرد. این، مالیت را اضافه نمیکند؛ چون وجود این یک نفر با عدمش مساوی است. شبهه دوم که عمده شبهه در اینجا است، این است که شیخ فرمودند وقتی منافع محرمه مورد توجه کثیری باشد و افراد زیادی بخواهند از آن منافع استفاده کنند، مالیت به وسیله آنها تحقق پیدا کند، مانعی ندارد. در مالیت مال، منفعت بردن مهم است؛ چه این منفعت، منفعت حرام باشد، چه حلال. این فرمایش شیخ (قدس سره) در اینجا ناتمام است؛ زیرا وقتی شارع منافعی را حرام کرد، وجودش میشود کالعدم. حکم کرده به نبودش، حرامش کرده گفته اینها نیستند و اگر کسی مرتکب بشود، آتش جهنم دارد. این منافع محرمه نمیتواند موجب مالیت باشد؛ برای اینکه شارع اینها را کالعدم فرض کرده، معدوم کرده و گفته حرام است و با حرام، مالیت تحقق پیدا نمیکند. حرمت با عدم حصر مالیت به او ملازمه دارد. درست است که یک عده میخواهند از این استفاده حرام بکنند، ولی همان استفاده حرامشان سبب مالیت برای شئ نمیشود. در این صورت، شیخ چطور میفرماید در مالیت مال، معیار این است که ینتفع به کثیرٌ من الناس؛ چه آن منفعت حرام باشد، چه حلال باشد؟ منافع محرمه، آن طور که شیخ میفرماید فرقی در مالیت نمیکند، بین حرمت و حلیت، بحث تمام نیست. منفعت اگر محرمه شد، نمیتواند تأثیر در مالیت داشته باشد. شارع وقتی حرامش میکند؛ یعنی بیارزشش میکند و میگوید وجودش کعدمش است. این تمام کلام در این دو قسمی که البته مناقشه فقط مثالی بود و این بحث هم خارج از مناقشه بود. «علم مشتری به عیب موجب سقوط ارش و ردّ» اما چیزهایی که مسقط رد و ارش با هم است: یکی از آنها علم مشتری به عیب است. مشتری وقتی میخواهد بخرد، عالم است. در این صورت، لا خلاف و لا اشکال در اینکه خیار ساقط است؛ یعنی نه میتواند برگرداند و نه میتواند ارش بگیرد. مضافاً به اینکه مسأله اجماعی است، روایات قاصر است که صورت علم را شامل بشود. روایات دارد اذا عَلِمَ مثلا ارش بگیرد یا رد کند، یا اذا رُؤیَ، همه اینها مربوط به بعد است، رؤیت بَعدی است. در روایات دارد، وقتی مشتری وَجَدَ عین را معیوب، عَلِمَ عین را معیوب، رَأی عین را معیوب، خیار دارد و شامل جایی نمیشود که از اول، خودش عالم است. دوم: حدیث لاضرر هم قاصر است؛ چون اگر مدرک شما حدیث لاضرر باشد، این مشتری که میداند این مبیع، این عیب را دارد و باز اقدام میکند، این أقدم علی الضرر، خودش اقدام بر ضرر کرده و خودکرده را تدبیر نیست. این غیر از جاهای دیگر است که مثل کشت ناخن و این گونه چیزهاست که ما میگوییم مانعی ندارد، آنجا اقدام بر ضرر نکرده، میخواهد ناخن بکارد و ناخن ضرر ندارد. میخواهد رنگ کند، رنگ که ضرر ندارد، ضرر از ناحیه شارع میآید که میگوید باید وضو بگیری. آن ضرر میآورد و لذا لاضرر آن را برمیدارد، ولی اینجا خودش اقدام بر ضرر کرده و میدانسته این حیوان، معیب است، ولی در عین حال میخرد. پس لاضرر هم اینجا راه ندارد. «دیدگاه و استدلال صاحب جواهر (قدس سره) به روایت در عدم ثبوت خیار در صورت علم مشتری به عیب» از صاحب جواهر (قدس سره) برمیآید که میخواهد بفرماید اصلاً ما دلیل داریم بر اینکه خیار در اینجا راه ندارد. ما گفتیم قصور ادله، روایات و لاضرر. از صاحب جواهر برمیآید که دلیل داریم و دلیل، مفهوم صحیحه یا حسنه زراره است که میفرماید: عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: «أيما رجل اشترى شيئاً و به عيبٌ أو عوارٌ و لم يتبرأ إليه و لم يبيّن له فأحدث فيه بعد ما قبضه شيئاً ثم علم بذلك العوار و بذلك الداء إنه يمضى عليه البيع و يرد عليه بقدر ما نقص...».[1] این روایت میگوید در صورتی که لم یَتَبَرَّأ و لم یبیّن له، اگر تبری نشده و تبیین نشده، اینجاست که بعد از احداث حدث، ارش دارد؛ یعنی اگر احداث حدث نشده بود، رد هم داشت. این شرط کرده عدم تبری و عدم تبیین بایع را. مفهومش این میشود که اگر بایع بیّنَ له، دیگر خیار نیست. «نقد شیخ انصاری (قدس سره) به صاحب جواهر (قدس سره) در استدلال به روایت زراره» مرحوم شیخ (قدس سره الشریف) میفرماید فیه نظر، در استدلال به مفهوم این روایت، نظر است و برای این فیه نظر، چند وجه ذکر شده که مراد شیخ از فیه نظر چیست؟ یک وجه که اضعف وجوه است، این است که شیخ میخواهد بگوید ما احتیاج نداریم برای خیار، به این مفهوم تمسک کنیم، اصل لزوم، اقتضای عدم خیار میکند، در صورت اصالة اللزوم، لزوم دلیل بر عدم خیار است. ادله قاصر و اصالة اللزوم دلیل بر عدم خیار است، احتیاج نداریم که مفهوم را اخذ کنیم. این یک شبههای است که بعضیها ذکر کردهاند و هو کما تری که نظر شیخ قطعاً به این نبوده است. شبهه دیگر این است که گفتهاند در اینجا نمیشود به مفهوم شرط، تمسک کرد؛ چون محِّقق موضوع است. ما در اینجا یک شرط داریم: «ایما رجل اشتری شیئاً و به عیب و عوار ...» این «أیّ» از ادوات شرط است. هر کسی چیزی را خرید و برایش چه شده و چه نشده، مثلاً خیار دارد. «ایما رجل اشتری شیئا» مفهومش این میشود: «ایما رجل لم یشترِ شیئاً،» اشتراء میشود محقِّق موضوع، مثل «ان رزقت ولدا فاختنه» یا «ان رکب الامیر فخذ رکابه» شرط، شرط محقِّق موضوع است و شرط محقِّق موضوع، مفهوم ندارد. این هم یک وجهی است که گفتهاند شیخ نظرش در «فیه نظر» به آن بوده. به این وجه هم اشکال کردهاند به اینکه در روایت دارد. «لم یبیَّن»، بیان نشده باشد، در این صورت، شامل علم که دیگر نمیشود. اگر خود این مشتری، عالم شد بایع چیزی به او نگفته، بلکه مشتری رفته از یک جاهایی عالم شده است، این هم اشکال به وجه «فیه نظر» شیخ. جواب این هم واضح است که تبیین، خصوصیتی ندارد. «بین له»، تبیین برای این است که علم پیدا کند، نتیجهاش این است که حکم، دائرمدار علم و عدم علم است.
|