«بیان شیخ انصاری (قدس سره) در اختلاف متبایعین در موجب خیار، مسقط خیار و فسخ خیار
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب بیع (درس 459 تا ...) درس 1403 تاریخ: 1393/11/18 بسم الله الرحمن الرحيم «بیان شیخ انصاری (قدس سره) در اختلاف متبایعین در موجب خیار، مسقط خیار و فسخ خیار» شیخ انصاری (قدس سره) موارد اختلاف بین متبایعین را متعرض شده که زیاد هم هست و میگوید گاهی متبایعین در موجب خیار، گاهی در مسقطش و گاهی در فسخ خیار اختلاف دارند. برای هر کدام هم چندین مسأله ذکر کرده و آقایان محشین هم حاشیه نداشتهاند؛ چون دیدهاند اینها فایدهای ندارد و اینها بحثهایی است که به جایی نمیرسد و ثمره عملیهای هم ندارد. شیخ (قدس سره) فقط یک مطلب درباره حدیث جعفر بن عیسی دارد که از نظر فقه الحدیثی، خواندن عبارت شیخ و بیان مطلبش خوب است. در حدیث جعفر بن عیسی آمده است که یک کسی اعلام تبری از عیب کرد و بعد کسی آمد و خرید، ولی وقتی خواست ثمن را بپردازد، روایت داشت «زهد فیه»، بیمیل شد و گفت من ندای متبری را نشنیدم و نفهمیدم، آیا تصدیق میشود یا نه؟ که اگر این آقایی که میگوید من ندا را نشنیدم، تصدیق بشود، خیار دارد و لازم نیست ثمن را بپردازد و اگر تصدیق نشود، باید ثمن را بپردازد؛ چون معاملهای است که انجام گرفته و باید ثمن را بپردازد. بعد گفت: أ یصدق ام لا یصدق؟ حضرت فرمود بر او ثمن است و باید ثمن را بپردازد. ولی این خلاف قواعد است؛ زیرا وقتی برائت را انکار میکند و میگوید من نشنیدم، تبری حاصل نشده، این منکر است و قول منکر مسموع است، نه اینکه مدعی حساب کنیم و بگوییم ثمن را بده تا بببنیم چه میشود. فروشنده میگوید منادی من داد زده و صدایش هم به گوش تو رسیده، ولی این میگوید صدایش به گوش من نرسیده پس من جاهل به تبری بودم و چون جاهل به تبری بوده خیار داشته است. پس لیس علیه الثمن، و منکر سماع است، منکر عیب به تبری است. در حالی که روایت گفت این باید ثمن را بپردازد. یک خلاف قاعده در این روایت وجود دارد که چندین وجه در این روایت، مورد بحث قرار گرفته، وجوهی که برخی از آنها با برخی دیگر متناقض است. «وجوه متناقض در روایت جعفربن عیسی» در مکاتبه جعفر بن عیسی آمده است: قال: كتبت إلى أبي الحسن (علیه السلام) جعلت فداك المتاع يباع فيمن يزيد فينادي عليه المنادي فإذا نادى عليه برئ من كل عيبٍ فيه، گفت با هزار عیب شرعی میفروشم. فإذا اشتراه المشتري و رضيَه و لم يبقِ إلا نقد الثمن فربما زهد، فلما زهد فيه ادعى فيه عيوباً و أنه لم يعلم بها. گفت این عیب دارد و من عالم نبودم. فيقول المنادي: قد برئتُ منها فيقول المشتري: لم أسمع البراءة منها أ يُصدق؟ آیا این مشتری را تصدیق کنیم و بگوییم نشنیده تا خیار برای او باشد و بتواند ثمن را ندهد؟ فلا يجب عليه الثمن أم لا يُصدق فیجب علیه الثمن؟ یا تصدیق نمیکنیم و میگوییم شنیدهای و اشتباه کردهای و باید ثمن را بپردازی؟ فکتب (علیه السلام): «علیه الثمن».[1] با اینکه منکر بود، اما گفت باید ثمن را بپردازد و او را به جای مدعی گرفته است؛ در حالی که نباید ثمن را بپردازد. «دیدگاه مقدس اردبیلی (قدس سره) درباره حدیث جعفربن عیسی» مقدس اردبیلی کلامی ذیل حدیث دارد و میفرماید: این حدیث «انه لا یلتفت الی هذالخبر لضعفه مع الکتابة و مخالفة القاعدة».[2] یکی اینکه حدیث ضعیف است و دیگر اینکه مخالف با قواعد است، ضعفش به جعفر بن عیسی است که توثیق رسمی نشده و کشّی داستانی را از جعفر بن عیسی و عدهای که خدمت امام هفتم، موسی بن جعفر رسیدند، نقل کرده که من هر چه نگاه کردم، مدحی از آن نفهمیدم. مرحوم ممقانی هم بیان نکرده که چطور مدح است. آقای خویی هم وقتی این روایت را نقل میکند میگوید: «فیه مدحٌ ظاهرٌ»؛ در حالی که اصل مدح را از آن نفهمیدم تا برسد به مقام ظاهر. در هر صورت، جعفربن عیسی توثیق رسمی نشده و فوقش این است که اگر باشد، ممدوح است و جعفر بن عیسی بن عبید یقطینی است و یک سری روایاتش را هم برادرش محمد بن عیسی از او نقل کرده. «اشکال شیخ انصاری (قدس سره) به مقدس اردبیلی (قدس سره)» در مقابل مقدس اردبیلی (رضوان الله تعالی علیه) شیخ میفرماید: «و ما ابعدَ ما بینه و بین ما فی الکفایة». آنکه مرحوم محقق سبزواری فرموده است. محقق سبزواری فرموده این مؤید «البینة علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه»[3] است. او گفته است اصلاً این حدیث که میگوید ثمن به عهده مشتری است که خلاف قاعده است، آنها گفتهاند خلاف قاعده است و این فرموده این مؤید است، این مؤید «البینة علی المدعی و الیمین علی المدعی علیه» است. تناقض از این بالاتر که مقدس اردبیلی آن طور گفته و مرحوم سبزواری این طور گفته است؟ میفرماید: «من جعل الرواية مؤيدة لقاعدة البينة على المدعي و اليمين على من أنكر [هم صاحب کفایه فرموده هم شیخ فرموده:] و في كل منهما نظر».[4] هم در حرف کفایه اشکال است و هم در حرف مقدس اردبیلی. اما اشکال در حرف کفایه واضح است که هیچ ارتباطی به «البينة على المدعي و اليمين على المدعی علیه» ندارد که آن را تأیید کند. اما اشکال در حرف مقدس اردبیلی که میگوید مخالف قاعده است، بعد شیخ خودش توجیه میکند و میگوید مخالف قاعده نیست؛ چون ظاهر این است که شنیده است و کسی که قولش موافق با ظاهر است، منکر است. این هم اشکالی که شیخ به مقدس اردبیلی دارد. «دیدگاه صاحب حدائق درباره مکاتبه جعفربن عیسی» صاحب حدائق، اخباری خیلی مقید به روایات گفته اینجا اصلاً باب قاعده نیست، بلکه باب این بوده که مشتری خرید و بعد از اتمام خرید، پشیمان شد کلک زد و گفت فیه عیبٌ. کلکش از سؤال هم برمیآید؛ یعنی میداند که او تبری جسته، شنیده که او تبری جسته، اما کلک زده و میگوید من نشنیدم، برای اینکه بتواند معامله را فسخ کند و چون شنیده بوده حضرت فرمود حق الفسخش ساقط است؛ چون علم به تبری داشت. میگوید این کلک زده، نه اینکه واقعاً نشنیده بوده، بلکه شنیده بوده و کلک زده گفته نشنیدهام تا فسخ کند. این از محدث بحرانی بعید است که به متون روایات عنایت دارد، جمود بر روایات دارد، اینجا این حرف را میزند. جاهای دیگر هم دارد، در زیارت ابی عبد الله (سلام الله علیه) روایاتی داریم که برای زیارت آن حضرت سفره نداریم، بلکه غذای خیلی ساده ببرید و این طور نباشد که غذاهای مفصلی برای زیارت ابی عبد الله ببرید. ایشان میگوید با اینکه مرسوم است و وقتی به زیارت میآیند، غذا میآورند، شکر میآورند، نان و حلوا میآورند، این روایات چیست که گفته برای زیارت ابی عبد الله سفره نیاورید؟ ایشان میفرماید این ناظر به زیارت تفریحی است؛ یعنی آنجا را تفریحگاه نسازید که سفره رنگین بیاورید، این مربوط به کسانی است که میخواهند برای تفریح و تفرج بیایند و الا کسی که میخواهد برای زیارت بیاید و غذایی به آنجا بیاورد و بخورد، مانعی ندارد. بستگی به نیت او دارد، اگر نیتش زیارت باشد، غذا آورده تا بخورد و مانعی ندارد، اما اگر نیتش تفریح و تفرج باشد، مذموم است. ابی عبد الله برای تفریح و تفرج نیست. «نقد و ردّ شیخ انصاری (قدس سره) به صاحب حدائق» شیخ این را رد میکند: «و في الحدائق: أن المفهوم من مساق الخبر المذكور: أن إنكار المشتري إنما وقع مدالسة لعدم رغبته في المبيع، و إلا فهو عالمٌ بتبري البائع، و الإمام (عليه السلام) إنما ألزمه بالثمن من هذه الجهة [چون عالم بوده، فرموده باید ثمن را بپردازد. ایشان میگوید این هم اشکال دارد؛ چون سؤال و جوابها در روایات، مربوط به احکام ظاهریه است و کاری به واقع ندارد. اینکه گفته زهد فیه، حضرت نمیخواهد بر حسب واقع جواب بدهد، بلکه باید بر حسب ظاهر جواب بدهد. ایشان میفرماید:] و فيه: أن مراد السائل ليس حكم العالم بالتبري المنكر له فيما بينه و بين الله [نمیخواهد آن را جواب بدهد] بل الظاهر من سياق السؤال استعلام من يقدم قوله في ظاهر الشرع من البائع و المشتري [این یکی] مع أن حكم العالم بالتبري المنكر له [اینکه سؤال ندارد، اگر کسی عالم به تبری باشد، همه میدانند که این حق فسخ ندارد؛ چون میدانسته او تبری جسته است] مكابرةٌ معلوم لكل أحد خصوصاً للسائل كما يشهد به قوله: "أيصدق أم لا يصدق؟" الدال على وضوح حكم صورتي صدقه و كذبه [تا اینجا اشکال به حرف صاحب حدائق و مقدس اردبیلی و سبزواری. نهایتاً خود ایشان روایت را توجیه میکند:] و الأولى توجيه الرواية: [از این جهت که بگوییم هر کس قولش موافق با ظاهر است، منکر است و هر کس قولش مخالف با ظاهر است، مدعی است. اینجا ایشان میخواهد این طور درست کند:] بأن الحكم بتقديم قول المنادي لجريان العادة بنداء الدلال عند البيع بالبراءة من العيوب على وجه يسمعه كل من حضر للشراء [او طوری داد میزند که هر کس آمده آنجا تا بخرد، بشنود. ظاهر حال این است] فدعوى المشتري [مشتری که میگوید من نشنیدم، دعوایش مخالف با ظاهر است و لذا میشود مدعی که باید ثمن را بپردازد تا طرف بتواند ثابت کند. ثمن را بدهکار است؛ چون عقد انجام گرفته] مخالفة للظاهر نظير دعوى الغبن و الغفلة عن القيمة ممن لا يخفى عليه قيمة المبيع [قیمتها را به خوبی میداند و اصلاً خودش قیمت گذار است، کارشناس است، ولی میگوید من قیمت را نمیدانستم، خلاف ظاهر حرف میزند. اشکال دیگر در روایت این است که:] بقي في الرواية إشكال آخر من حيث إن البراءة من العيوب عند نداء المنادي [صرف اینکه منادی گفت با عیب میفروشیم، در اسقاط و در تبری و نفی خیار در عقد کافی نیست. نفی خیار و تبری باید در عقد باشد، در عقد باید ذکر بشود، ولی این منادی و کسی که جار میکشد، این آقای جارکش که گفته با عیب میفروشیم، شرط در متن عقد نیست، پس چطور میتواند مسقط باشد با اینکه تبری باید در متن عقد باشد که مسقط باشد؟ شیخ از این هم جواب میدهد و میفرماید شاید عادت آن روز بر این بوده که این منادی، دوشغلی بوده هم ندا میکرده هم ایجاب میکرده، ندا و ایجاب با هم بوده میگفته: «بعتُ هذا الشیء مع عیوبه» یا با تبری از عیوبش یا به گونهای بوده که ما نمیفهمیم. میفرماید:] لا يجدي في سقوط خيار العيب بل يعتبر وقوعه في متن العقد [شرط تبری باید در متن عقد باشد] و يمكن التفصي عنه: إما بالتزام كفاية تقدم الشرط على العقد [یا قبول کنیم که شرط قبلی هم مثل شرط در متن است،] بعد وقوع العقد عليه [بگوییم اگر قبلاً شرطی شد، ولی عقد مبیناً بر آن واقع شد، یکون کافیاً و صحیحاً] كما تقدم في باب الشروط. و إما بدعوى أن نداء الدلال بمنزلة الإيجاب لأنه لا ينادي إلا بعد أن يرغب فيه أحد الحضار بقيمته [مدام میگوید چه کسی میخرد؟ یکی میگوید صد تومان، دیگری میگوید صد و پنجاه تومان تا میرسد به قیمتی که دلش میخواهد] فينادي الدلال [در آخر که چوبها را زد] و يقول: بعتك هذا الموجود بكل عيب، و يكرر ذلك مراراً من دون أن يتم الإيجاب [در خود ایجاب، این حرف را میزند] حتى يتمكّن من إبطاله عند زيادة من زاد. و الحاصل: جعل نداءه إيجاباً للبيع. ولو أبيت [اگر از این هم صرف نظر کردید، یا شرط منوی است یا خود منادی، ایجاب را میخواند] إلا عن أن المتعارف في الدلال كون ندائه قبل إيجاب البيع [قبل از ایجاب بیع این کار را میکند] أمكن دعوى كون المتعارف في ذلك الزمان غير ذلك [میتوانیم بگوییم آن روز غیر از الآن بوده و ما نمیدانیم روایت چطور بوده است] مع أن الرواية لا تصريح فيها بكون البراءة في النداء قبل الإيجاب كما لا يخفى [در روایت هم نداریم که این برائت قبل از ایجاب بوده است. بعد میرسد به سراغ اینکه این حرف باید بر نفی علم باشد] ثم الحلف هنا على نفي العلم بالبراءة [نه بر نفی برائت، باید قسم بخورد که من علم نداشتم؛ چون برائت با علم حاصل میشود، نه صرف برائت واقعی، علم به برائت، موضوع تبری است. باید بر نفی علم قسم بخورد] لأنه الموجب لسقوط الخيار لا انتفاء البراءة واقعاً. الخامسة لو ادعى البائع رضا المشتري به بعد العلم أو إسقاط الخيار أو تصرّفه فيه أو حدوث عيبٍ عنده حلف المشتري [اگر بایع ادعا کرد مشتری بعد از علم به عیب یا بعد از ساقط کردن خیار یا تصرف یا حدوث عیبی عنده، البته در بایع رضایت مشتری را به او «حلف المشتری»، مشتری قسم میخورد که من رضایت نداشتم] لأصالة عدم هذه الامور. ولو وجد في المعيب عيب اختلفا في حدوثه و قدمه».[5] نمیدانیم که این تازه پیدا شده یا از قدیم بوده، استصحاب میگوید از قدیم بوده است. «حدیثی اخلاقی از امام صادق(علیه السلام)» در اصول کافی باب التوحید حدیثی دارد که میگوید: مردی در مصر بود که زندیق بود و چیزهایی از امام صادق (علیه السلام) به او میرسید. او از مصر به مدینه آمد تا با امام صادق(علیه السلام) مباحثه کند، ولی گفتند حضرت اینجا نیست و به مکه رفته است. به مکه آمد و ناقل که ظاهراً هشام است، میگوید من با امام صادق در حال طواف بودیم که حضرت یکی - دو سؤال از او کرد، گفت: اسمت چیست؟ گفت عبد الملک. گفت آن ملک در آسمان است یا زمین که تو عبدش هستی؟ این دیگر جواب نداد. هشام گفت چرا جواب نمیدهی؟ خوب ساکت شدی؟ به قول ما خوب هو شدی؟ خوب دماغت سوخت که جواب نمیدهی؟ «فقبّحه»، حضرت او را تقبیح کرد. آقایان برای معنا کردن قبَّح به این طرف و آن طرف پریدهاند و هیچ توجهی به جنبه اخلاقی آن نکردهاند. فقبّحه؛ یعنی امام صادق هشام را تقبیح کرد که چرا به این میگوید هو شده؟ بحث علمی است، من گفتهام و بعد بنا شد که برویم بیرون با هم صحبت کنیم. بعد از طواف هم آمدند مفصل با هم صحبت کردند. در بحث علمی چرا اینجور برخورد میکنی بیاحترامی در بحث علمی، تقبیح امام صادق را به دنبال دارد. ما یک کتاب داشتیم اسمش کتاب «شیخ الرئیس» بود که آنجا داشت: ماهیان دریایی، آهوان صحرایی، جمله گویایی لا اله الا الله، الآن واقعاً باید بگوییم لا اله الا لله، نعوذ بالله، کمترین چیزی که در بحث سیاسی یا اجتماعی و اقتصادی مطرح میشود، فحشی است که حد داشته باشد یا نداشته باشد او میگوید به او نگو چرا جواب نمیدهی؟ اسلام کجا بوده و ما به کجا آمدهایم؟ ----------------------------------
|