دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در بارة عدم شمول ادلة حجیت فتوا در صورت تساوی دو فقیه در علم و فضیلت
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 78 تاریخ: 1394/3/11 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «دیدگاه امام خمینی (قدس سره) در بارة عدم شمول ادلة حجیت فتوا در صورت تساوی دو فقیه در علم و فضیلت» تا الآن بحث در این بود که اگر فقیهَین در فضیلت با هم تفاوت دارند؛ مثلاً یکی اعلم است و دیگری غیر اعلم، یا به تعبیری که در کتب آمده یکی فاضل است و یکی مفضول، از بیانات و کلمات سیدنا الاستاذ که ما هم نقل کردیم و اشکالی هم به آن نداشتیم، استفاده شد که دلیلی بر تعیّن اعلم نداریم، مگر در باب احتیاط که بگوییم تقلید اعلم، احوط است، اما نه این که به طور جزم بگوییم تقلید اعلم واجب است. ولی اگر هر دوی اینها در فضیلت متساویین شدند، ولی در فتوا اختلاف دارند، سیدنا الاستاذ می فرماید در اینجا این ادلة حجیت فتوا نمی تواند هر دوی اینها را شامل بشود؛ چون موجب تعارض است. اگر بخواهد هر دو را حجت تعیینی و حجت بالفعل کند، موجب تعارض است و تعارض، موجب تساقط است و باید به احتیاط رجوع کرد و اگر گفتید احتیاط در فقه، مطلوب نیست - کما هو الحق که اسلام نخواسته مردم را به طرف احتیاط ببرد؛ چون هم خود احتیاط مشکل است و هم طریقه فهمیدن احتیاط مشکل است که آیا احتیاط در فلان جا در فعل است یا در ترک؟ این خودش باز مشکلی دارد- احتیاط، مرغوبٌ عنه است، آن وقت باید قائل به تخییر شد و یا به اصول دیگری مراجعه کرد. سیدنا الاستاذ میفرماید: «هذا كله في المتفاضلين ... فالقاعدة و إن اقتضت تساقطهما مع التعارض [چون هر دو متعارض تساقط می کنند] و الرجوع إلى الاحتياط لو أمكن و إلى غيره من القواعد مع عدمه، لكن الظاهر أن الاحتياط مرغوب عنه، و أن المسلَّم عندهم حجيةُ قولهما في حال التعارض فلابد من الاخذ بأحدهما و القول بحجيته التخييرية [این راجع به این جهت که مسلّم نزد اینها این است که هر دو حجت است و حکم، تخییر است. ایشان یک مطلب را از استادش نقل می کند و آن این است که خواسته بفرماید در باب فتوا، هر دوی اینها را شامل نمیشود و در خبر واحد شامل میشود. ایشان میفرماید] و قد يقال: بدلالة قوله في مثل رواية أحمد بن حاتم بن ماهويه : "فاصمدا في دينكما على كل مسن في حبنا" و غيرها من الروايات العامة، على المطلوب، فإن إطلاقها شامل لحال التعارض... [برای این که در اینجا مرحوم حاج شیخ فرموده است، اطلاق علی نحو وجود الساری است و در همه این افراد، سریان دارد و علی نحو تعارض است، ولی در باب فتوا علی نحو الساری نیست، بلکه علی نحو صرف الوجود است و وقتی نحوه صرف الوجود شد، خود این روایات دلالت می کنند که اخذ به یکی از آنها کفایت می کند و روایات تخییر هم بر این معنا دلالت دارند. می فرماید: «لحال التعارض» ما که آنجا گفتیم ادله خبر ثقه اطلاق ندارد] أن الطبيعة في حجية خبر الثقة اُخذت بنحو الوجود الساري فكل فرد من الاخبار مشمول لادلة الحجية تعييناَ فلا يُعقَل جعل الحجية التعيينية في المتعارضين [حجت تعیینیه برای هر دو که معقول نیست، حجت تعییینه برای جاهای دیگر، تخییراً در حال تعارض، این هم که استعمال لفظ در اکثر از معنا است] و لا جعلُ الحجية التعيينية في غيرهما و التخييرية فيهما بدليل واحد [بگوییم جایی که معارض نیستند، حجت، تعیینی است و وقتی معارض شدند حجت، تخییری است. این استعمال لفظ در اکثر از معنا است.] فلا مناص إلا من القول: بعدم الاطلاق لحال التعارض [در روایات] و أما الطبيعة في حجية قول الفقهاء فاخذت على نحو صرف الوجود [و این صرف الوجود بر هر یک از اینها صادق است] ضرورة عدم معنى لجعل حجية قول كلِّ عالم بنحو الطبيعة السارية [بگوید حرف همه علما در سراسر زمین، حجت است] و الوجوب التعييني، حتى يكون المكلف في كل واقعة مأموراً بأخذ قول جميع العلماءفانه واضح البطلان [همه اقوال علما، واضح البطلان است] فالمأمور به هو الوجود الصرف فإذا اخذ بقول واحد منهم فقد أطاع فلا مانع حينئذ من إطلاق دليل الحجية [در حال فتوا] لحال التعارض. فقوله : "و أما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة أحاديثنا" مفاده جعل حجية قول العالم على نحو البدلية أو صرف الوجود، كان مخالفاَ لقول غيره أو لا يُعلم تفصيلاً مخالفته له أو لا».[1] این حرفی است که از شیخشان نقل می کند و بعد ایشان اشکال می کند که وجهی ندارد که ما بگوییم در فتوا علی نحو صرف الوجود است، ولی در جاهای دیگر علی نحو وجود ساری است و ما در روایات هم دلیلی بر تخییر نداریم؛ چون امام معتقد است در روایات هم دلیل بر تخییر نیست. «دلایل لزوم تقلید از اعلم» بحثی که ایشان نتیجه می گیرد بعد از این همه بحث ها و گاهی هم تمسک به ادله علاج شده، بتقریرٍ منی این است که تا زمان شهید ثانی، همه قائل بوده اند به این که تقلید اعلم، متعین است. تعین تقلید اعلم با اطلاقات روایات نمی خواند؛ چون وقتی اطلاق روایات، هر دو را شامل بشود، هر دو ساقط می شوند. پس این فتوای علما با روایات و آیات حجیت بر فتوا ارتباط ندارد «لیس للنقل الیه دلیل»، اما نسبت به عقل که گفتیم عقل تعین را نمی فهمد بنحو اللزوم، بلکه عقل رجوع به اعلم را درک می کند، علی نحو حُسن و خوبی، می گوید اگر مریضی امکنَ که به متخصص مراجعه کند، بهتر این است که به متخصص مراجعه کند، نه این که رجوع به غیر متخصص، گناه و ترک لازم است، آن را به نحو حُسن می یابد. این هم حکم عقل است؛ در حالی که فقها قائل به تعین اعلم شده اند. پس این قولشان به تعین اعلم «لیس للعقل فیه سبیل و لا للنقل الیه دلیل» این حرفی را که زده اند، راهی ندارد، جز این که اینها این را یداً بید از معصومین گرفته باشند؛ چون از اول تا زمان شهید ثانی، همه قائل به وجوب و تعیّن تقلید اعلم بوده اند. این یک دلیل برای لزوم تقلید اعلم است که همان شهرات و اجماعاتی است که کمتر از اجماع نیست؛ چون اجماع هم حجت است؛ برای اینکه از قول یا رأی معصوم کشف می کند. این شهرات هم همین کاشفیت را دارند. وجه دوم این که دوران امر است در تقلید اعلم و غیر اعلم، از باب فتاوای اصحاب و ادله ای که طرفین در مسأله اقامه کرده اند، بین تعیّن اعلم و یا تخییر و در دوران امر بین تعیین و تخییر، حق قول به تعیین است. بنابراین، قول به لزوم تقلید اعلم موجّهٌ و لا یخلو عن قوۀ و تقلید اعلم به هر حال، مقدم بر تقلید عالم است و اعتبار هم با همین معنا مناسب است. «بیان روایتی از پیامبر گرامی اسلام (ص) در بارة غربت اسلام» از پیامبر اسلام نقل شده است: «ان الاسلام بُدء غریباً و سیعود کما بدء»،[2] اسلام در آغازش دارای غربت بود و پذیرشش کم و مشکل بود، بعدها هم همین حالت را پیدا می کند. به نظر بنده امروز اسلام عاد غریباً، نه غریباً از جهت کُشت و کشتارها و بزن ها و بکوب ها، آنها به من مربوط نیست و من نمی فهمم آنها چطور است؟ جنایت، جنایت است و خدمت، خدمت است. من نمی توانم آنجا بگویم از آن جهت، غریب است، آن را اهل فنش می گویند و من اهل فن در این جور جاها نیستم، اما از نظر بیان احکام، واقعاً اسلام امروز غریب است. برای ما و شما - دیگران را نمی گویم - ما و شما برای بیان معارف اسلامی، کمترین هم ارزش را قائل نیستیم. هر اتفاقی میافتد، به اسلام نسبت می دهیم، زشت و زیبا و خلاف عقل و خلاف رحمانیت و خلاف برهان، هر چه شد، به اسلام نسبت می دهیم و تا می گویی این نیست، فوراً می گوید، مگر تو خدا و پیغمبر را قبول نداری؟ این از خدا و پیغمبر رسیده است. می گویم اولاً نمی دانم تو از کجا از خدا و پیغمبر آورده ای؟ ثانیاً در هیچ جا نبوده که تو داری می گویی! می گوید چرا، در کتابی این طور بوده است، خواب و رمالی و فال و دروغ و تزویر و همه را مخلوط می کنیم، برای این که به مرام و مقصدمان برسیم، از موعظه و نصیحت گرفته تا روضه و مصیبت، هر کس هر چه به ذهنش آمد، به نام اسلام می گوید، به نام اسلام نسبت می دهد، (قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ)[3]؟ مظلوم تر از اسلام چه کسی است؟ غریب تر از اسلام کدام مرام و مکتب است؟ می گوید اسلام این طور گفته، امام زمان این طور گفته، آن وقت امام زمان چپق نمی کشد، بلکه قلیان می کشد. می گویند نه، چون اخیراً قلیان ضرر دارد، پس چپق می کشد. این نیست، بیایید در مسائل، با دقت حرکت کنید، لازم نیست که همه چیز را بگوییم، هر چه را که بلد نیستیم و آن را نمی دانیم، از گفتنش صرف نظر کنیم. اگر یک روایت در اصول کافی دیدیم و بعد دیدیم این روایت با عقل همخوانی دارد، این را نقل کنیم، مانعی ندارد؛ چون کافی از کتب معتبره است و برای نقل، کفایت می کند، برای موعظه کافی است و نیاز به صحت سند ندارد یا بقیه کتب. اما به محض این که من شنیدم آن آقا این طور می گفت، پس این طور است، اینها به نظر من غربت اسلام است و از آن غریب تر و غربت بیشتر، خالی شدن حوزه های علمیه - به طور غالب، نه همه- از تحقیق و دقت و مطالعه و مباحثه و بررسی روی مسائل است. کتاب قوانین میرزای قمی با این که می گویند میرازی قمی اصولی نبوده، ببینید در آنجا چه کرده است. جامع الشتات او را نگاه کنید. می آیید جلوتر، رسائل شیخ را نگاه کنید، مکاسب را نگاه کنید، عروة سید و ملحقات عروة او را نگاه کنید، در حوزه ها چه انسان های وارستة فاضلی بوده اند، در اصفهان در مدرسه نیم آورد یک وقت، شش تا مجتهد فحل زندگی می کردند که یکی از آنها سید محمدباقر درچه ای، استاد آقای بروجردی بود، لکن او را هم خیلی اذیت کردند. شش مجتهد فحل در مدرسه نیم آورد زندگی می کردند که یکی از آنها مرحوم شیخ محمدرضا مسجدشاهی صاحب «الوقایة» بود و دیگرانی که آنجا بودند. در حوزه خودمان، یک وقت مطهری می پروراند، در حوزه خودمان یک وقت بهشتی می پروراند، در حوزه خودمان یک وقت حضرت آقای منتظری می پروراند. اشارات و دیگر کتب را در فلسفه درس داده است، آن هم با آن بیان شیوا و با آن استعداد. او در سال 1370 صلاۀ الجمعة و المسافر آقای بروجردی را نوشته است و تحقیقات دیگری که دارد و در کتاب هایش که آمده و تحت عناوینی تحقیق کرده، او یکی از صدها نفری است. در حوزه، امام و آقای بروجردی پرورش می یافتند و در رأسشان مرحوم امام، آیت الله گلپایگانی، بقیة آیات بزرگ، ولی الآن کتاب نوشتن خیلی راحت است، از اینجا برمی داریم، می گویی از اینجا کپی کن و چاپش کن. این غربت اسلام است، شما اگر در یک جلسه ای که چند تا از فضلاء هستند، ما و شما بنشینیم و کسی یک بحث علمی را مطرح کند، بنده و جنابعالی در آن وامی مانیم؛ در حالی که چقدر از سهم امام خورده ایم و چقدر مردم به ما احترام گذاشته اند؟ چرا مردم به ما احترام بگذارند؟ به پزشکی که جان یک نفر را نجات می دهد، احترام نمی گذارند، ولی به بنده، چون چهار تا کلمه بلدم، احترام می گذارند، این احترام برای این است که من اسوة عملی باشم، اسوه عملی برای او باشم، شما زندگی شیخ انصاری را ببینید، زندگی میرزای شیرازی را ببینید، اینها چه می کرده اند؟ یا آخوندهای متدین، چطور زندگی می کرده اند و زندگی شان برای دیگران اسوه بوده است. هر کدام ما موظفیم در حد وظیفه مان تحقیق کنیم، کاری هم نداشته باشیم که خریدار دارد یا ندارد؟ شما و ما همه موظفیم در مسائل، اهل تحقیق باشیم و اگر بیکار شدیم، یک بحث «القواعد» شهید اول را نگاه کنیم که اسلام بر یسر است، نه بر عسر (ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَج) ،[4] (يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لا يُريدُ بِكُمُ الْعُسْر).[5] بعد ببینید چقدر فروع بر این مترتب کرده است؟ در فروعش که آدم می خواهد بخواند، خسته می شود، ولی او همه این فروع را آورده و تفریع کرده است. انشاءالله امام زمان که به شب میلاد باسعادتش نزدیک هستیم، شما را کمک کند، ما را هم کمک کند که بتوانیم خدمتگزار به حوزه ها و اسلام باشیم.
|