اجماع فقهاء بر جواز عمل به علم قاضی در قضاوت خودش
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 84 تاریخ: 1394/6/29 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم «اجماع فقهاء بر جواز عمل به علم قاضی در قضاوت خودش» در بحث از عمل حاکم و قاضی به علم خودش در دو مورد و صورت، بحث شده است: یکی این که قاضی، امام معصوم باشد و دیگر این که قاضی غیر امام معصوم باشد و عرض کردیم در بارة قاضی معصوم، خلاف و اشکالی نیست که می تواند به علم خودش عمل کند، آن طور که گفته شده، خلافی در این مسأله نیست الا از ابو علی، ابن جنید اسکافی که فرمود امام معصوم هم نمی تواند به علم خودش عمل کند و بعضی از ادله اش را هم گفتیم. قبل از بحث هم عرض کردم که بحث ما در علم امام از طرق عادی است، نه از طرق غیب. بعضیها گفتند این که شما می گویید در علم غیب، خود ائمه می توانند به آن عمل کنند و عمل کرده اند و نه بحث از این است که بتوانند با آن قضاوت کنند، پس این لغو است. بنده عرض کردم که لغو نیست لوجهین: یکی این که جریان علم غیب، یک جریان تکوینی است که دنباله رفع حجب و رفع موانع از روح انسان به وجود می آید؛ یعنی بنده الآن گرفتار حجاب ها هستم و از این بیرون دیوار هم خبر ندارم، ولی معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هیچ حجابی برایشان نبوده؛ نه حجاب دروغ، نه حجاب ظلم، نه حجاب حب ریاست، نه حجاب حب مقام؛ هیچ یک از این حجاب ها برایشان نبوده و حتی آنها مرتکب مکروهات هم نمیشدند، اراده هم نمی کردند. لازمة طبیعی نبودنِ حجاب ها یک نورانیت و درکی است. حجاب ها به کنار رفته و مسائلی را می دانند (الا من ارتضی من رسول)[1] آن لازمه اش است، نه این که بگوییم این لازمه را از آن بگیرید، مثل این است که بگویید لازمه گرما یا خنکی را از یخ بگیریم، ولی نمی شود از آن گرفت. این لازمه اش است. می گویید این کار را نکنند که نمی شود؛ چون انسان باید تکامل پیدا کند، ولی این تکامل که پیدا می کنند، نتیجه تکوینی آن از نظر جریان های معنوی این است که عالِم به غیب می شوند این یک که اصلاً نمی شود جدایش کرد و نمی شود بگوییم لغو است؛ اصلاً جریان عمل من نیست، عمل او نیست، من دارم خودم را از بدی ها منزه می کنم و نتیجه اش این است که حجاب ها کنار می رود. دوم این که این در باب کرامت ها مؤثر است؛ یعنی علم غیب معصومین در باب کرامت ها مؤثر است، نه در باب امور عادی خودشان که همه جا به دنبال علم غیب بروند. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) وقتی خواست به مسجد بیاید، علم غیب داشت به این که عبدالرحمن بن ملجم او را می کشد، ولی در عین حال، از خواب هم بیدارش کرد. یا امام مجتبی از نظر علم غیب می دانست که در این کوزه، سمّ است و ابی عبدالله (علیه السلام) اگر نگوییم علم عادی، از نظر علم غیب می دانست که رفتن به کربلا کشته شدن را به همراه دارد و غیر از این راهی برای ایشان نیست و لکن بنا نبوده اینها به علم غیبشان عمل کنند و عمل هم نکرده اند؛ چون اگر بنا بود به علم غیبشان عمل کنند که اسوه و الگو نبودند و اصلاً شرایط به هم می خورد. امامت و رهبری جامعه باید مثل متن جامعه حرکت کند. این که گفته شد، عقلاً و شرعاً آدم نمیتواند خودکشی کند، این طور نیست، بله قبیح است، ولی در برخی جاها قبیح نیست. اگر کسی می داند که باید برای دفاع از مملکتش برود تا کشته شود، این عقلای عالمند که برای آن عیبی نمی بینند. بنابر این، قبیح نیست و مانعی ندارد. یا در خود واقعه علم ائمه، روایتی دارد و بنا هم بر همین است که اگر امام معصوم، حتی از راه علم عادی هم یقین پیدا کرد که فلانی دزدی می کند، امام معصوم با یقین به دزدی باید دستش را قطع کند، ولی در عین حال، اینجا را می گوید تا صاحب حق نیامده، حق قطع ید را ندارد. پس این طور نیست که همه جا قبیح باشد. امام امت (سلام الله علیه) درباره آن جوانکی که در جنگ تحمیلی بعثی ها با ایران، خودش را زیر تانک انداخت، فرمود او رهبر ماست. اصحاب ابی عبدالله (سلام الله علیهم اجمعین)؛ کسانی که ابی عبدالله آن خطاب ها را در شب عاشورا با آنان دارد و در روز عاشورا فرمود: «یا حبیب، یا مسلم، یا بریر؛ یا ابطال الصفاء یا فرسان الهیجاء ما لی أنادیکم فلا تجیبونی وادعوکم فلا تسمعونی؟ فقوموا من نومتکم ایهاالکرام! وادفعوا عن حرم الرسول»[2] ابی عبدالله جاهایشان را در آخرت به آنها نشان داد. اینها یقین داشتند که اگر بمانند، فردا کشته می شوند. بگوییم اینها قبیح مرتکب شده اند! چرا ماندند که کشته بشوند؟! این قبح های عقلی همین طور نیست که همه جور باشد، بلکه تابع مصالح ذات باری تعالی که قانون گذار و شارع اصلی است، به ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) دستور داده که شما حق ندارید به این علم غیبتان در زندگی، عمل کنید؛ به خاطر مصالحی که هست و بنده به برخی از آنها اشاره کردم. «استدلال فقهاء در جواز قضاوت قاضی بر اساس علم خودش» برای جواز قضاء، استدلال شده یکی به اجماعات منقوله المعتضدۀ بالشهرۀ المحققۀ؛ و یکی هم به روایتی که داستان دعوای امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نزد شریح قاضی است: استدلال این است که اینجا می گوید: «إِنَّ إِمَامَ الْمُسْلِمِينَ يُؤْمَنُ مِنْ أُمُورِهِمْ عَلَى مَا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا»، به این استدلال کرده اند برای این که بگویند امام میتواند به علم خودش عمل کند. امام مسلمین بر بالاتر از اینها ایمن است. روایت دیگر، روایت حسین بن ابی خالد است که در کتاب الشهادات آمده و در آن فقط محمد بن سنان است که در او محل کلام است؛ هرچند مجلسی می گوید نزد من معتمَد است و بنده هم محمد بن سنان را قابل اعتماد می دانم و الا مشکل دیگری ندارد و تعبیر به «روایت» به اعتبار محمد بن سنان است. در این روایت آمده است: «الْوَاجِبُ عَلَى الْإِمَامِ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ يَزْنِي أَوْ يَشْرَبُ الخَمْر أَنْ يُقِيمَ عَلَيْهِ الْحَدَّ وَ لَا يَحْتَاجُ إِلَى بَيِّنَةٍ مَعَ نَظَرِهِ لِأَنَّهُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ».[4] برای این که امام، امین خداوند در خلق اوست و اگر دید کسی زنا می کند یا دید که کسی خلاف دیگری انجام می دهد، می تواند او را مجازات کند. گفته اند چون اینجا امام معصوم یقین دارد، مانعی ندارد. در بحث بعدی می گوییم برای فقهاء هم استدلال کرده اند که فقهاء هم امناء الرسلند، امناءالله هستند. «استدلال فقهاء به آیات در جواز قضای امام معصوم (علیه السلام) بر اساس علم خودش» پنجم: دسته ای از آیات است که حکم را روی موضوعی برده؛ (و السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما)[5]، وقتی امام فهمید که این دزد است، حکم منجز می شود: (السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما) یا (الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما مئة جلدة)[6] «دیدگاه صاحب مسند در جواز قضای امام معصوم (علیه السلام) بر اساس علم خودش» صاحب مستند میفرماید: «فان العالم بالحق ان سکت فیکون ممن لم یحکم بما انزل الله و إن حکمَ بغیر ما یعلم فکذلک بزیادة الحکم بغیر ما انزل الله [اگر به غیر ما یعلم باشد، هم همین طور است. وجه هفتم: آیاتی که حکم به عدل و قسط و ادای امانت می کند. در این آیه دارد:] (قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ). [صاحب مستند می گوید:] و ظاهراً أن کلّا من السکوت و الحکم بما یعلم حقاً [چه سکوت کند و چه به غیر آن حکم کند] ترکٌ للحکم بالعدل الذی هو المأمور به [این باز به امر، عمل نکرده است.] و قوله عز و جل: (یا ایها الذین آمنوا قوموا قوامین بالقسط) و قوله عز و جل: (یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله) فإن جمیع ما ذکر یدل علی وجوب الحکم بما یعلم أنه حق و أنه معروف و أنه ما أنزل الله علی کل أحد ... الا أنّ ... [نفوذش احتیاج به دلیل دارد؛ چون خلاف اصل است و ایشان میفرماید دلیل نسبت به امام معصوم (سلام الله علیه) - و بعد نسبت به فقهاء هم- موجود است. باز می گوید:] و یدل علیه ایضاً قوله فی مرفوعة البرقی المتقدمة [مرفوعه برقی:] رَجُلٌ قَضَى بِحَقِ وَ هُوَ يَعْلَمُ فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ ... [پس قضای به علم، مانعی ندارد. ایشان می فرماید به روایت ابی ضمره هم می شود استدلال کرد.] بروایة ابی ضمرة: أَحْكَامُ الْمُسْلِمِينَ عَلَى ثَلَاثَةٍ: شَهَادَةٍ عَادِلَةٍ أَوْ يَمِينٍ قَاطِعَةٍ أَوْ سُنَّةٍ مَاضِيَةٍ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى [احکام مسلمین؛ یعنی فهم احکام یا حکم کردن بین مسلمین سه راه دارد] فإن سنّتهم کان قضائهم بما یعلمون کما دلت علیه الأخبار ... [ باز روایت دیگر، صحیحه ابی زراره است:] (يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ) فَالْعَدْلُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِهِ يَحْكُمُ بِهِ فهُوَ ذُو عَدْلٍ فَإِذَا عَلِمْتَ مَا حَكَمَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْإِمَامُ فَحَسْبُكَ وَ لَا تَسْأَلْ عَنْهُ»[10] این نسبت به فقها است. به این وجوه استدلال شده که امام معصوم (سلام الله علیه) می تواند به علمش درباره دیگران قضاوت کند. برخی از این ادله در خصوص فقهاء هم آمده است که می تواند. همة اینها جواب دارد و قابل خدشه است و نمی توانیم بگوییم میتواند به علم خودش عمل کند، بدون این که از طرف بپرسد، بدون این که سؤال و جوابی بشود، نمی تواند و عمل به علمش جایز نیست. -------------------------------------
|