غنـــــــــــاء
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 160 تاریخ: 1381/11/8 بسم الله الرحمن الرحيم سيزدهمین از آنهائى كه حرامٌ فى نفسه الغناء بالكسر و المد ككصاق، بحث در غنى يتم فى مباحث در يك سلسله مباحث بحث در غنى تمام ميشود. بحث اوّل اينكه اصل در باب غنى با شك در حرمت از ناحيه موضوع يا از ناحيه اجمال دليل يا از ناحيه تعارض ادله و يا از ناحيه عدم الدليل؟ البرائه و الحل، اصل در باب غنى با شك در حرمت من جهت الموضوع، غنى را ميدانم چى است نميدانم اينجا محقق شد يا اينجا محقق نشد. شبهه موضوعيه يعنى شك للامور الخارجية، يا از باب اجمال دليل، مفهوم غنى براى ما روشن نيست! و يا از باب تعارض ادله و يا از باب عدم دليل، اصل در شك در حرمت غنى از اين جهات، حل است و برائت مثل بقيه موارد شك، كبقية الموارد الشك فى الحرمه فى الفقه و گفته نشود كه در اجمال دليل تمسك به اصل تمام نيست براى اينكه قانون گذار وظيفه خودش را عمل كرده، كبراى كلى را بيان كرده، پس تقصيرى از طرف شارع و قانونگذار نيست، او به وظيفه خودش عمل كرده و لم يسكت عنه نسياناً، لم يسكت عنه، خوب كبراى كلى را بيان كرده است اين من هستم كه نميتوانم بفهمم و در فهم قصور دارم، پس بنابراين نميشود اصل برائت جارى كرد، لان الشارع قد عمل بوظيفته، او وظيفه خودش كه بيان كبراى كلى بود، بيان كرده، پس بيان، مِن الشارع تمامٌ، قبح عقاب بلا بيان ديگر راهى ندارد او بيان كرده و از طرف او تمام است، شكى كه هست از ناحيه مَنِ مكلّف است و همان كبراى كلى حجّت است و لك عن تقول اشتغال يقينى برائت يقينى ميخواهد، من يقين دارم الغناء محرمٌ لقوله(ع) الغناء محرم، از اين تكليف بيرون آمدنم منوط به اين است كه همه مصاديق شبهه را چكار كنم؟ مصاديق اجمال را ترك كنم. اين لايقال كه در اجمال دليل در اينجا و يا در بقيه موارد جاى تمسك به برائت نيست، لان الشارع عمل بوظيفته و بين الحكم، فعقابه ليس عقاب بلا بيان و اين مكلّف است كه نميداند و ملتفت نميشود و اشتغال يقينى اقتضاء ميكند برائت يقينى را. اين لا يقال!. لانه يقال ليس بيان كبراى كلى به حجةٍ قبل العلم بالصغرى لاعقلا و لاشرعاً، محض كبراى كلى به ما هى هى اين حجّت نيست لاعقلا و لاعقلائاً، اين بيان نيست لاعقلا و لاعقلائاً و به عبارت اخرى محض بيان حكم با اجمال دليل منجّز تكليف نيست عند العقلاء و لاعند العقل و عقلاء عذاب بر موارد مشكوكه را عذاب بلا بيان ميدانند و ميگويند قبيح است، اين حكم عقل و حكم عقلاء است، محض اين كه يك كبراى كلى آمده كه نميتواند حجّت باشد و حاكم در باب تماميت حجّت و عدم تماميت حجّت چه کسی است؟ عقل و عقلا است. حاكم در تماميت حجّت عقل و عقلا هست، يعنى اين عقل است كه ميگويد آقا حجّت تمام است تو معذورى يا مخالفتت مستحق چى؟ عذاب است يا به آقاى مولا ميگويد حجتت تمام است و ميتوانى اين آقا را چكارش كنى؟ عذاب کني حاكم به حجّت بودن و به بيان و به تماميت دليل، عقل و عقلاء است و لا غير حتى شارع هم نميتواند در اينجا چكار كند؟ دخالت كند. ليس للشارع، دخالت در باب حجّت بعد از آن بله! ميتواند چيزى را از حجّيت بياندازد و سلب كند، امّا نميتواند بعد از آنى كه حجتش قرار داده يا حجتش قرار نداده باز چكار كند، احتجاج كند، ليس للشارع الاحتجاج بما لايكون حجةً عقلا بجعله حجّت، آن چیزى كه عقلا حجّت نيست او بيايد چكارش كند؟ حجتش كند يا به عکس هم هيچ كارى نميتواند بكند. بعبارة اُخرى مقام امتثال و اطاعت و عصيان و مخالفت مقامى است مخصوص عقل، شارع در آنجا راه ندارد، شارع به من گفته نماز صبحت را بخوان من هم بلند شدم نماز صبحم را خواندم، اطاعت محقق شد. ديگر نميتواند بعد از آن كه نماز صبحم را خواندم بگويد چى؟ بگويد نخير عذابت ميكنم دوباره بلند شو بخوان!، نميتواند بگويد دوباره بخوان، مگر حكم چى؟ حكم جديد، او در تكليف و در بيان الحجـة ميتوانـد دخـالت كند امّا بعد الحجية و بعد التكليف كه مقام امتثال و مقام احتجاج است او ديگر كارهاى نيست، او نميتواند ديگر دخالت كند. پس اين يادتان باشد، علم به كبرى بما هى هى حجّت نيست، هم علم به كبرى ميخواهيم در حجّيت هم علم به صغرى، و لذا در موارد اجمال دليل در غير موارد متقين، اصل برائت جارى است، و توهّم نشود كه شما يك مورد را در اينجا مسأله عدم النص قرار دادى، فرموديد از باب گفتيد از باب شبهه موضوعيه يا از باب تعارض نصوص يا از باب اجمال نص يا از باب عدم النص. يكى را عدم النص قرار داديد، چطور شما اين مورد را اينجا ذكر كرديد؟ مگر از باب استطراد باشد و الا روايات وارده در حرمت غنى آنچه كه در وسائل نقلش كرده 32 روايت است، در باب 99 از ابواب ما يكتسب به، آنى كه در جامع احاديث شيعه، جمعش كرده و به عنوان روايت آورده 42 تا است، غير از آنها كه حالا پاورقى است و اشاره كرده به آن، اصلا اين مورد ندارد، اين قسم چهارم در اينجا، مگر از باب بيان كلى گفته باشیم، اين لايقال، لايتوهم، براى اينكه سيأتى الآن بُعيد ذلك كه مقدس اردبيلى معتقد است ما نصى در باب نداريم، سيأتى بُعيد ذلك كه مقدس اردبيلى مدعى است ما يك روايت صحيحه صريحه براى حرمت غنا نداريم، اين حالا منتظر باشيد اين را حالا خواستم براى يك قدرى اذهان باز بشود، اين يك اصل اينكه بحثى نداريم كه در موارد شك اصل برائت است. من فقط جواب اشكال را خواستم جواب توهم را خواستم بگويم كه اذهانتان را يك مقدارى متوجه مسأله كنم. «چگونگی روايات مسأله» بحث دومى كه هست اين است كه حالا اين را شما آقايون نگاه بكنيد، رواياتى را كه صاحب وسائل در باب99 براى حرمت غناء آورده است و عددش تبلغ الى اثنين و ثلاثين، از تهذيب و استبصار در اين باب هيچ روايتى نيست و هيچ روايتی نقل نكرده اند، وسائل در اين باب از تهذيب و استبصار يك روايت نقل نكرده است، بلكه از من لايحضره الفقيه هم بيش از دو روايت نقل نشده است از كتب اربعه، عمده روايات باب در وسائل كه منعقد شده براى اين بحث، باب 99، عمده روايات از كافى شريف است حدود بيست تا روايت از كافى شريف است، يا هجده تا. بقيه روايات از غير كتب اربعه است مثل خصال، مثل معاني الاخبار، مجالس شيخ الطائفه، دعائم الاخبار قرب الاسناد، همين بحث در جامع احاديث شيعه هم هست، در جامع احاديث شيعه هم در بابى كه عنوانش اين است كه باب حرمت الغناء ولو فى القرآن در آنجا هم عمده رواياتش از كتب اربعه از كافى است از تهذيب و استبصار هيچ روايتى در آنجا نقل نشده است از من لايحضر هم يك روايت نقل شده باقى ديگر رواياتش از قرب الاسناد است و غوالى و مجالس و خصال است و بعضی کتب دیگر؟ از كتب غير معتمد است. پس يادتان باشد كه در باب معد در وسائل براى حرمت غناء، اين دقّتها را داشته باشيد كه در مباحث بتوانيد داشته باشيد و زود جا نخوريد توى حرفها، پاى حرف حقتان بايستيد، حرف حق اثرش را ميبخشد، وقتى شما دقّت كرديد خدا هم كمكتان ميكند، نميخواهم حالا نتيجهاى بگيرم، ميخواهم حالا زمينهسازى و فكرتان را در مسائل غناء باز كنم، در وسائل در باب معد براى حرمت غناء كه سى و دو تا روايت دارد از غير كافى شريف از كتب اربعه روايتى نقل نشده است، مگر دو روايت از فقيه و عمده روايات آن باب ماز کتاب كافى شريف است و بقيهاش هم كه مربوط به كتب ديگر، خصال و مجالس و نميدانم، علل و عيون اخبار الرضا و غيره و همينجور در جامع احاديث شيعه، بله در باب مغنيّه، حرمت بيع مغنيّه، بما هى مغنيّه در باب حرمت بيع مغنيّه آنجا بعضى روايات از تهذيب و استبصار هم هست، كه جامع احاديث شيعه در يك باب بعد ذكرش كرده اين ظاهراً باب 19 است ولى آن باب 20 است، در باب مغنيه و غناء او بيع و شراء مغنيّه، و يا غنا او در اعراس در آنجا بعضى روايات هم از تهذيب و استبصار نقل شده ولى در اين باب كه زيربناست و به هر حال بتون ريزى حرمت غنا ميشود در اينجا از تهذيب و استبصار خبرى نيست حالا چه شده من نميدانم، چه شده كه بيست تا روايت كافى شريف تقريباً دارد در اين باب امّا تهذيب و استبصار، با اين كه تهذيب كتاب جامعى است در روايات من نميدانم چه شده حالا؟ شما اگر جهتش به ذهنتان آمد بفرمائيد. كه چى شده، يك وقتى اگر در مجالس علمى صحبت كرديد بگوئيد آقا براى ما بيان كنيد اين چه شده ما نميدانيم! و استفاده كنيد از بزرگان اين هم يك مبحث. « بيان احتمالات در باب دليل حرمت غناء» مبحث بعدى اين است كـه در بـاب دليـل بر حرمت غـنا چند احتـمال و قول است، يكى اينكه دليل حرمت غنا فقط روايات است، لا دليل على حرمت الغنا الا السنة، اين يك مبحث و هى مستفيضةٌ او متواتر. حرف دوّم اين است كه اصلا از سنت ما يك روايت هم نداريم دليل فقط اجماع است و شهرت، دليل لبى، اصلا يك روايت صحيح و حجّت بر حرمت غنا هم نداريم آن قول اوّل اين بود كه دليل سنت و روايات است مستفيضة بل متواترة ، عرض كردم صاحب وسائل بيش از 30 تا روايت نقل كرده است. قول دوّم، اين است كه ما اصلا يك روايت هم نداريم در حرمت غنا كه صحيح باشد و صريح و حرمت بالاجماع و الشهرة است، دليل دليل لبى است، قول سوّم اين است كه بگوئيم نه! ما بر حرمت غنا از كتاب دليل داريم از سنت هم داريم از اجماع هم داريم، از عقل دلیل نداریم اين هم يك قول بگوئيم ادله حرمت غنا ثلاثه، الكتاب و السنة و الاجماع، قول چهارم كه مال مقدس اردبيلى قدس سره است او ميگويد اصلا دليل منحصر به چه چیزی است؟ به، اجماع، اجماع و شهرت كه حالا ميخوانم برايتان، قول چهارم است كه اين چهار تا دليل را دارم پنجم. دليل حرمت غنا، چهارتاست؛ كتاب و سنت و عقل و اجماع، پس در باب دليل بر حرمت غنا چند قول و احتمال است؟ پنج تا! يكى اينكه دليل منحصر به سنت است،... المستفيضه و المتواتره، اين هم يكى. دوّم اين كه نه! دليل حرمت عبارت است از سنت و كتاب و اجماع، عقل دليل نيست، سوّم اين كه دليل حرمت هر چهار تاست، عقل و سنت و اجماع و كتاب. قول ديگر اين است كه اصلا ما دليلى نداريم لامن الكتاب، لامن السنة و لامن العقل بل منحصر بالاجماع و الشهره، اين حرف مقدس اردبيلى است كه در مقابل آنهائى كه ميگويند سنت متواتر است ميفرمايد: ما يك دانه روايت صحيحه صريحه هم نداريم، از حرفهاى جواهر بر ميآيد كه دليل چهار تاست مستفاد از عبارت جواهر قدس سره اين است كه دليل چهار تا است. «کلام جواهر در اين مسأله» در صفحه 44 از جلد 22 ميفرمايد و منه ايضاً يعنى از آنهائى كه خودش فى حد نفسه حرام است، «و منه ايضاً الغنا بالكسر و المد ككسا، بلا خلاف اجده فيه، بل الاجماع بقسميه عليه، [اجماع هم بر آن قائم است، هم محصلش است و هم منقولش] و السنتة متواترة فيه، [روايت هم در آن متواتر است] و فيها ما دل على انه من اللهو و اللغو و الزور المنهي عنها فى كتاب اللّه، فيتفق حينئذٍ الادلة الثلاثة على ذلك [اينجا ميگويد كتاب و سنت و اجماع،] بل يمكن دعوی كونه ضرورياً فى المذهب[1] [اين عبارتى است كه در صفحه 44 بود، ميآيم صفحه 45. صفحه 50 ببخشيد، ميفرمايد، «قيل ان تحريم الغناء كتحريم الزنا اخباره متواتره و ادلته متكاثره، عبر عنه بقول الزور و لهو الحديث فى القرآن و نطقت الروايات بانه الباعث علي الفجور و الفسوق، فكان تحريمه عقلياً لا يقبل تقييداً و لا تخصيصاً، فيحمل حينئذٍ ما دل على الجواز على التقيه او يطرح لكنه كما ترى[2]، خوب اين هم از اين عبارت كسى دربياورد يا بگوید خود صاحب جواهر ميگويد چهار تا! يا كسى كه اين حرف را زده ميگوید چند تا دليل داريم ميگويد چهار تا!، قول به چهار تا يا بگوئيم از عبارت جواهر در ميآيد يا از كسى كه این عبارات را دارد كه يكى اش هم عقل ميباشد. امّا آن کس كه ميگويد هيچ دليلى نداريم از روايات و فقط دليل منحصر به اجماع است، مقدس اردبیلی است، و ما اين اصلِ كتاب شرح ارشاد را آوردهام چون اين جور حرفها را زدهام تازه بايد اصل كتاب را بياورم، تازه اصل كتاب هم بيايد آدمهاى بد قبول نميكنند، ميفرمايد كه اينجا اينجورى دارد، «کلام مقدس اردبيلی (قدس سره) پيرامون روايات مسأله» بعد از آن كه روايات را اينجورى نقل ميكند انواع و اقسام روايات را فى الغنى، اين شرح ارشاد فى الغنى «و لكن ما رأيت رواية صحيحةً، صريحةً فى التحريم، [من نديدهام يك روايت صحيح صريح در تحريم]، و لعلّ الشهرة تكفى مع الاخبار الكثيره بل الاجماع على تحريم الغنا و التخصيص يحتاج الى الدليل و يمكن أن يقال الاخبار ليست بحجة و انما الاجماع و الشهرةُ مع القيدين [يعنى مطرب باشد و ترجيع هر دو را داشته باشد.] و لا حجة على غيره [آنجائى كه ترجيع و طرب هر دو نداشته باشند، دليلى بر آن نيست] و الاصل دليلٌ قوى و الاحتياط واضح[3]»اصالة البرائة يعنى بگوئيم آنجا حلال است ولى احتياط هم روشن است، پس ايشان در مقابل رواياتى كه گفته شده مستفيض است يا متواتره و خودش هم عناوينش را قبلا نقل كرده بعد ميفرمايد ما رأيت روايةً صحيحةً صريحةً فى التحريم، من روايت صحيحه صريحه در تحريم را نديدهام يعنى يك روايتى كه هم صحيح باشد و هم صريح بنابراين اشكال نشود به ايشان كه چطور خودت در عبارت قبلی نقل كردى] «و ما فى الفقيه فى حدّ شرب الخمر فى ذيل ما نقل عن الصادق (ع) و الغنا مما أو عداللّه عليه النار و هو قوله عزّ و جلّ و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزواً اولئك لهم عذابٌ مهين، [اينكه ديگر دلالتش خيلى روشن است بر حرمت يا مثل اين بعدش]، و سئل الصادق(ع) عن قول اللّه عزو جل فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور، قال: الرجس الاوثان و قول الزور الغنا والاولى تدل على انها كبيره[4]»، ايشان كبيره بودن را از روايت اولى هم در آورده است پس چطور ميفرمايد روايت صريحى نداريم خوب، خود ايشان در قبل روايت صريح را نقل كرده جوابش اين نيست! چون نفرمود، روايت صريحى نداريم ايشان فرمود روايت صريح صحيح نداريم و اينها سندش نا تمام است، ببينيد ميگويد كه بله تعبير ايشان اين است كه فى حديث شرب الخمر فى ذيل ما نقل، اين سند به نظر ايشان تمام نبوده و صحيحة صريحى نبوده است بله اگر كسى دلش بخواهد كه از باب اداء احترام به مقدس اردبيلى قدس سره و بگويد مقدس من يك مقدار دينم را به تو ادا كردم كه حرفهاى تو را مورد دقّت قرار دادم، پس نسيبم كن هم به زيارت خودت بيايم و هم به زيارت اميرت بيايم، و هم به زيارت آقايت بيايم، هم به زيارت آن كفشدارى دم در، چون مقبره اش خيلى با كفشدارى فاصله ندارد، بگوئيد كه آقا ما در باب حجّت صريح نميخواهيم ظاهر هم براى ما كافى است، ظهور هم براى ما كفايت ميكند، بله ممكن است كسى اين اشكال را بكند ولى بعيد است مراد ايشان از صريح هم صريح اصطلاحى باشد چون اگر صريح اصطلاحى را ميخواست بگويد ميفرمود و ليس ما رأيت رواية صحيحتاً ناصَّ، دقّت كنيد در عبارت ما رأيت روايتاً صحيحتاً ناص در اصطلاح به روايت قطعى ميگويم نصّ، ميگويند نص و ظاهر، صريح نه به معناى نص است كه شما اشكال كنيد و ظاهر هم كافى است صیحح يعنى دلالت روشن، عبارت اخرى از همان ظهور و در اين رواياتى كه در اين جا هست و ايشان نقل كرده هيچ كدامشان آن ظهور روشنى هم ندارد كه حالا انشاء اللّه در بحث روايات بحثش را ميخوانيم. پس اين هم فرمايش ايشان حالا تمام است يا ناتمام است ما كارى نداريم كه ميفرمايد كه ما اصلا روايت هم نداريم، آنهائى هم كه ميگويند سنت و اجماع و كتاب، آنها هم حرفشان روشن است ميگويند چون روايات آمده استدلال كرده به آياتى از كتاب و غنا را جزء لهو الحديث يا جزء باطل يا جزء قول الزور قرار داده پس كتاب هم ميشود دليل، اين هم حرف آنهائى كه ميگويند كتاب و سنت و اجماع. يا كتاب و سنت و اجماع و عقل. حالا حق از همه اينها اين است كه دليل بر حرمت فقط چيه؟ سنت، دليل بر حرمت فقط سنت است كما يظهر در باب استدلال، امّا عقل دليل نيست براى اينكه استدلال به عقل اين گونه است ميگويند، عقل ميگويد چون غنا به فسق و فجور منجر ميشود پس يكون حرامّا، لانجراره الى الفسق و الفجور ما ميگوئيم عقل اينجور نيست، عقل هر چيزى كه منجر بشود به فسق و فجور كه قبيح نميداند، مستحق عذاب نميداند، كارى را دارد ميكند كه امكان دارد به فسق و فجور منجر بشود، محض امكان انجرار را قبيح نميداند، مستحق عذاب نميداند، بلكه اگر منجر هم بشود چه چیزش را مستحق عذاب ميداند، همان فسق و فجور را و الا مقدمات را كه عقل موجب عذاب نميداند، پس استدلال به عقل به اينكه لمّا ان الغناء منجرٌ الى الفسق و الفجور و العقل يحكم بقبح كل ما ينجر الى الفسق و الفجور، بانه قبيحٌ، مستحق لذّم العقلائي، و مستحق جلوگيرى از او، اين را ما قبول نداريم بلكه خلافش است، عقل مقدمات را بما هى مقدمات قبيح نميداند. آن چیزى را كه قبيح ميداند و مستحق عذاب ميداند و حرام خود ذى المقدمه است اين اولا. ثانياً: اگر محض امكان انجرار باشد، پس چلو كباب برگ و نميدانم موز اگر يك كسى را مهمان كرده اند هم كباب برگ دارد و هم مز دارد و هم نميدانم مركبات ديگر دارد و هم غذاهاى ديگر و بسيار خوب دارد و انواع بسيار غذاها، انواع مرباجات و ژلهها و اينها هست. بگوئيد اين هم ينجر الى الفساد، ممكن است منجر به گناه بشود، اگر مجرد باشد ممكن است آن هم موجب گناه باشد و اگر معیل باشد، نه. شما آن را هم بگوئيد حرام است. يا نه تفريحات سالم و مختلف هى آدم ميگويد و ميخندد و خوشحالى ميكند و اين هم ممكن است آدم وقتى زياد تفريح ميكند منجر به فساد بشود، امكان انجرار به فساد و مقدميت براى فساد، دلیل براى قبح عقلى و حرمت شرعى نيست، اگر منجر شد خود آن فسق و فجورش عذاب دارد و حرام است، اين مال عقلش برود كنار. امّا مال قرآن اگر ما در روايات داريم كه غنا را از مصاديق لهو باطل دانسته است، قرآن را به او تفسير كرده است، متمسك ما قرآن است يا حجّت ما روايت؟ روايت است. ما اگر بخواهند محاجّه كنند و بگويند كه چرا اين حرف را زدى، ميگوئيم آقا روايت آمده است اين را گفته است، بعضى جاها گفته حرام است و بعضى جاها هم آمده قرآن را به آن تفسير كرده است. اين تمسك به روايت است و لذا اگر آن روايتى را كه قرآن را تفسير ميكند سندش تمام نباشد، باز هم فائده دارد؟ نه! دلالتش تمام نباشد فايده اى دارد نه!، تمسك به روايات مفسره قرآن و مبينه براى قرآن اين تمسك به خود روايت است نه تمسك به كتاب، اين تمسك به قرآن نيست، بله مجازاً ميتوانى بگوئى، تمسك به قرآن است، و الا حجّت شما قرآن است يا روايت؟ روايت! دليلش هم اين است كه اگر اين روايات ضعف سند داشته باشد، شما به آن عمل نميكنى، پس قرآن هم برود كنار، و امّا اجماع و شهرتى كه گفته بشود آنها هم دليلند در مسأله، ففيه ما لا يخفى، مسأله اى كه مصبّ بيش از 30 روايت است و در روايات به كتاب هم استدلال شده و محل بحث است هم در موضوعش و هم در حكمش هم در مصاديقش، اختلاف هست هم در حكمش هم در موضوعش و هم در مصاديقش كه بعد عرض ميكنم و مصبّ اجتهادات وسيعه است، رسائلى در باب غنا نوشته شده است ، حالا فردا اگر رسيدم پيدا ميكنم آمارش را. رسائلى در باب غنا نوشته شده غنائى كه يك جا مقدس اردبيلى با كمال قدسش ميگويد، الغناء فى التعزيه و مشمول للاطلاقات ادله ابكاء و بكاء، يك جا در مقابل شيخ انصارى ميگويد گناه غناء در نوحه خوانى و مرثيه چطورى است؟ بيشتر است در غناء در ساير جاها، اين همه تفاوت،...اين اولا پس مصبّ اجتهاد است، آن هم اين اجتهادات وسيعه، كتب فيها رسائله متعدده، كم بين النظرين من التباين من البينونه، يكى ميگويد غناء در مراثى ابى عبداللّه آن هم مثل مقدس اردبيلى، لابأس به، مشمول اطلاقات ادله ابكاء و بكاء است، يكى مثل شيخ انصارى ازهد الفقها، آن ميگويد نه! اين نه تنها ثواب كه ندارد هيچى! گناه غناء در مرثيه چطورى است بيشتر از گناه در غير مراثى است، چطور ما به اين اجماع اعتماد كنيم و به اين اجماع استناد كنيم، پس اجتماع هم برود كنار، عقل كنار، اجماع كنار، قرآن كه نبود!، ميماند براى ما فقط سنت، بحث بعدى براى جلسه بعد انشاءاللّه. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- جواهر 22 : 44. [2]- جواهر 22 : 50 ، 49. -[3] مجمع الفائده والبرهان 8 : 59. [4]- مجمع الفائده والبرهان 8 : 57.
|