ادامه بحث غناء و تفسير آيه قول زور در کلام امام (سلام الله عليه)
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 163 تاریخ: 1381/11/14 بسم الله الرحمن الرحيم حاصل آنچه كه گذشت اين بود كه امام امت در مكاسب محرمهشان خواستند رواياتى كه قول زور را به غنا تفسير كرده (با اينكه غنا صوت الزور است اگر باشد نه قول الزور) اين تفسير را اين نحوى تمامش كرده اند فرموده اند يك نحو ادعايى در كار است يا يك نحو مجازى. وجوهى ذكر فرمودند براى تفسير آيه قول زور به غنا با اينكه غنا جزء قول زور نيست، وجوهى را ذكر فرمودند. ما عرض كرديم تمام اين وجوه خلاف ظاهر است براى اينكه ظاهر قرآن حقيقت است و ادعاء و مجاز چه مجاز سكاكى و چه غير او خلاف ظاهر است و روايات خلاف ظاهر حجّت نيستند. اگر اين توجيهها و اين محامل اين اشكال را دارد و حق در توجيه روايات و اين كه ما چيزى از آن بفهميم و علم روايات را به اهلش رد نكنيم، اين است كه بگوييم تمسك و تفسير امام (عليه الصلاة و السلام) از باب چه بوده؟ تنقيح مناط و الغاى خصوصيت. تنقيح مناط و الغاى خصوصيت يك فهم عرفى است، پس حضرت به چه قرآن تمسك كردهاند؟ به ظاهر تمسك كردهاند و تمسك به ظاهر حجّت است، روايت غير مخالف با ظاهر حجّت است چه برسد كه موافق با ظاهر است. يشهد بر اين معنا كه تمسك امام معصوم به الغاى خصوصيت و تنقيح مناط بوده اين صحيحه الی الصباح 3 باب 99 «عن صفوان عن أبى أيوب الخزاز عن محمّد بن مسلم [خبر أبى الصباح چون آخرش أبى الصباح است،] عن أبى عبداللّه(ع) فى قوله عزّوجل )لايشهدون الزور( قال الغناء»[1]، زور را در اين روايت صباح 3 باب 99 و در روايت 5 همين باب كه از محمّد بن مسلم و أبيالصباح است از ابى عبداللّه أيضاً، خود زور به غنا تفسير شده. خوب خود زور به غنا تفسير شده يك جا هم قول الزور تفسير شده به آن، خوب اينكه با هم مخالفت دارد! تفسير زور به غنا و تفسير قول الزور به غنا اينها با هم تعارض دارند و لايرفع التعارض الا بما ذكرناه، اين مؤيد آن است كه نه حضرت آنجا هم كه به قول الزورش تمسك فرمودهاند نه به ما هو قول الزور بل بما هو زورٌ، به زورش تمسك فرموده است. به زورش تمسك فرموده. شاهدش اين روايت كه زور را به غنا تفسير كرده است. و على هذا يعنى و على اين مبنايى كه ما عرض كرديم غنائى حرام است كه عرفاً زور باشد، براى اينكه كلمه زور مثل بقيه كلمات محول به عرف است يعنى مائل من الحق باشد. آنچه كه مائل از حق است و به مقابل حق ميرود، هر باطلى مقابل حق نيست، ناحق مقابل حق است. هر چيزى كه از حق مائل شد و به مقابل حق به مضاد و مناقض حق مبدل گشت آن يكون حراماً. غنائى كه زور باشد عرفاً حرام است والزور هو المائل عن الحق بضد الحق و بنقيضه. بنابراين اگر كسى خوانندگى دارد با اين خوانندگى بهداشت را ترويج ميكند، اين زور است؟ مائل عن الحق به ناحق است؟ نه! خوانندگى دارد، با اين خوانندگى مرض ايدز را معرفى ميكند تا مردم گرفتار ايدز نشود، اين حرام است با اين خوانندگى؟ خوانندگى دارد نميدانم آن چه بهش ميگويند اين خانههاى... خوانندگى دارد، با خوانندگى تالاسمى را معرفى ميكند تا اگر مردى تلاسمى دارد نرود يك زن ديگرى را هم بگيرد فردا هر دو گرفتار بشوند و اين زور نيست و پر است روايات ما از اين حرفها. روايت ميگويد كه «من زوجّ كريمته من شارب الخمر فقد قطع رحمها»[2]، «اياكم و تزوج الحمقاء فانّ صحبتها بلاء و ولده ضياع»[3]، اياكم و تزوج الحمقاء بعد هم تعليل ميكند بچه اش هم نادان و احمق بار ميآيد، زندگى با احمق هم به هر حال مشكل است امروزی ها ميگويند ما هم همديگر را درك نكرديم، حالا شما بگوييد اياكم و تزوج التلاسمی، كسى نميتواند به شما بگويد خلاف شرع گفتى؛ اياكم و تزوج من له ايدز، خلاف شرع گفتى! نه، من كجايش خلاف شرع گفتم من همين روايت را دارم ميگويم. منتها آن روز رسول اللّه (ص) ... بنابراين، آنجايى كه با غنا قرآن ميخواند، با غنا مراثى ميخواند غنا يعنى خوانندگى، كوچه باغى خواندن، با كوچه باغى مرثيه ميخواند و جامى اندازد، با كوچه باغى قرآن ميخواند و جا مياندازد مطلب را، اين زور نيست واين روايات شامل او نميشود. پس غنائى كه زور نباشد اين روايات دلالت بر حرمتش ندارد، بلكه تمسك امام معصوم به آيه زور اشعار دارد كه حرام هم نيست، اشعار به عدم حرمت دارد. پس اولا اين روايات مفسره قاصر است از بيان حرمت غنائى كه ليس بزور، اين اولا؛ بل لك أن تقول ثانياً كه اين روايات چون غنا را برده جزء قول زور ميخواسته است بگويد آنجايى كه قول زور نباشد اشعار به عدم حرمت دارد يا دلالت بر عدم حرمت دارد. اين بحث ما تا اينجا.اين تمام كلام در شبهه اولى كه امام (سلام اللّه عليه) داشت. امام يك شبهه ديگرى را ذكر ميكنند و جواب ميدهند از او و آن اين است كه ميفرمايد خوب اگر ما به اين آيه شريفه تمسك كرديم، آيه شريفه هر باطلى را شامل ميشود، قول زور يعنى قول باطل هر باطلى را شامل ميشود و وقتى هر باطلى را شامل شد امر يدور بين اينكه ما در هيئت امر تصرف كنيم يا در ماده، چون هر باطلى حرام نيست بعضى باطلها هستند كه حرام نيستند. حالا سيگار آدم ميكشد اين باطل هست امّا باطل حرامى نيست که گاهی بكشد و البته مضر هم نباشد. يا اين عينكش را دارد تاب ميدهد مثل ما، اين باطلٌ. يا من مثلا ميگويم پلاسما شما ميگوييد تالاسمى آن يكى آنطورى ميگويد اينها همه اش باطل است براى اينكه اينها حرفى نيست كه زده بشود. اين را نميشود گفت حرام است، ايشان ميفرمايد اگر ما آيه را آنطورى معنا كرديم آيه ميگويد هر باطلى حرام است؟ در حالتى كه هر باطلى حرام نيست، يا بايد در هيئت تصرف كنيم به حمل بر مطلق الرجحان واجتنبوا مطلق الرجحان ديگر دليلى بر حرمت غنا نيست. يا تقييد به ماده بزنيم بگوييم بله و اجتنبوا الباطل الا باطل فلانى، آن باطلهايى كه حرام نيستند. بعد هم ميفرمايد تصرف در هيئت اهون هست از تصرف در ماده، چرا؟ براى اينكه استعمال هيئت در غير وجوب زياد هست به حيث كه صاحب معالم ميفرمايد يستفاد من تضاعيف اخبار المروية أن استعمال الامر فى الندب شايع بحيث صارت من المجازات الراجحة، المساوى احتمالها مع احتمال الحقيقة، حالا اين الراجح مساوى است خودش بحث دارد. خوب استعمال امر در غير وجوب خيلى زياد است، به حيثى كه صاحب معالم آن حرف را زده است، بنابراين بياييم تصرف كنيم در هيئت و ماده را به اطلاق خودش حفظ كنيم. بعد ايشان ميفرمايد نه، تصرف در هيئت مشكل است براى اينكه ماده اجتنبوا، خود ماده، و سياقش با )فاجتنبوا الرجس من الاوثان([4]، اينها دليل بر وجوب است در هيئت نميتوانيم تصرف كنيم در ماده تصرف ميكنيم. شما اضافه بفرمايد كه يك گل به امر خورده، يك گل هم به ماده ميخورد، گل امر كثرت استعمال امر در غير؟ اين گلى است كه امر خورده است زد تو دروازده امر. گلى كه ماده خورده اگر گفتيد چيست؟ ما من عام الا وقد خّص تصرف در ماده يعنى ما من عام الا و قد خُصّ، پس همان طورى كه تصرف در هيئت رائج است تصرف در ماده هم رائج است، هيچ كدام بر ديگرى ترجيح ندارد واينجا ماده اجتناب، وحدت سياق، دليل بر وجوب است و حالا كه هيئت ترجيح پيدا كرد بايد در ماده تصرف كنيم، اين چيزى است كه امام (سلام اللّه عليه) دارد. لكن از آنچه كه ما عرض كرديم اين اشكال من رأس مندفع است، چون اوّلاً زور به معناى باطل نيست، زور به معناى مائل عن الحق است، به حيث يصدق عليه الزور عرفاً، مائل عن الحقى كه بيايد به ضد حق، بشود ناحق، يا بشود ظلم مثلا، نه هر باطلى زور معنايش اين است و خوب آنها همه حرام است، اين اولا. و ثانياً ما كه نگفتيم الغنا بما هو داخل آيه است، بلكه غنا از باب تنقيح مناط و الغاى خصوصيت. پس الغناء الزور حرامٌ نه مطلق غنا، غنائى كه از مصاديق زور است حرام است نه مطلق غنا. اين راجع به روايات مفسره غنا، حالا ایام محرم هم هست ميتوانيد اين حرفها را هم بزنيد خيلى هم مريد پيدا ميكند ... نگوييد ما ميگوييم مقدس اردبيليش هم گفته است، تنها شما نيستيد من هم نيستم، مقدس اردبيلى هم با همه قدسش گفته، گفته غناء در مراثى مشمول ادله ابكاء و بكاء هست و مشمول ادله تعزيه است و امام هم فرمود عزادارى سنتى مانعى ندارد. «بررسی طايفه دوم از روايات که لهو الحديث را به غنا تفسيرکرده » غناء در مراثى، در قرآن، اينطور جاها مانعى ندارد. اين مال اين روايات، حالا تا برسيم به ادله بعدى. طائفه دوّم از روايات آن رواياتى است كه لهو الحديث را به غنا تفسير كرده است كه آن روايات هم يكيش اين خبر محمّد بن مسلم است 6 باب 11 «عن أبى جعفر(ع) قال سمعته يقول الغناء مما وعداللّه عليه النار، [غنا مما وعد اللّه عليه النار است] و تلا هذه الآية و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه [بغير علم] و يتخذها هزواً اولئك لهم عذاب مهين»[5]، [امام ميفرمايد ايـن آيه دلالتـش اظهر از آيـه سابق است بر حرمت، براى اينكه در آن مسأله عذاب آمده است؛ اين آيه دلالتش بر حرمت اظهر از آن آيه است. كيفيت استدلال به اين آيه مثل استدلال به آيه قول الزور ميماند يعنى همانطورى كه ما آنجا گفتيم غنا داخل در قول زور است از باب تنقيح مناط، اينجا هم ميگوييم غنا داخل در لهو الحديث است از باب تنقيح مناط ليضل عن سبيل اللّه. اين كه دارد در مجالس عياشى ميزنند و ميرقصند و ميكوبند اين در آن اضلال عن سبيل اللّه است، مردم را از نماز و عبادت و تفكرهاى اسلامى و كارهاى صحيح باز ميدارد، اين يضل عن سبيل اللّه. و روايتى كه آمده از اين باب است، روايت غنا را در آيه قرار داده از باب تنقيح مناط نه از باب وجوهى كه امام (سلام اللّه عليه) در آيه قول زور گفت براى اينكه گفته ميشود كه آن روايات بنابراين ميشود مخالف با ظاهر قرآن. لهو الحديث يعنى حديث لهو باشد در حالتى كه در غنا حديث كه لهو نيست چه لهو است؟ صوت لهو است در باب غنا، ممكن است يك مضمونهاى درستى را هم بخواند امّا صوت يك طورى است كه صوت لهو است. مع اينكه لقائل أن يقول اصلا لهو الحديث همه اينها را شامل می شود، غير قول الزور است كما يظهر از تفسير الميزان، حتى نى زدن و تنبور زدن اينها هم لهو الحديث است مثلا كه از الميزان بر ميآيد لهو الحديث هم هست. به هر حال امام روايات مفسره را توجيه كرده به مثل توجيهات در آيه قول زور، يعنى مجاز و ادعاء و اين حرفها. ما توجيه ميكنيم روايات مفسره را به عنوان تنقيح مناط، ليضل عن سبيل اللّه و آيه هم دلالت بر حرمت ميكند و بنا بر اين جهت اگر كسى غنا بخواند در قرآن، غنا بخواند در مرثيه، غنا بخواند در مسائل آموزشى و ياد دادن به بچه ها ـ يك كسى بود اوائل انقلاب الفبا ياد ميداد اوّل انقلاب، عمو زنجير باف، خوب اگر عمو زنجير باف غنا ميخواند اين لهو الحديث بود؟ نه! ليضل عن سبيل اللّه بود؟ نه! پس غنايى كه اضلال عن سبيل اللّه در آن نباشد آن غنا حرام نيست، كالغناء فى القرآن، كالغناء فى المراثى، كالغناء فى الدفاع، كالغناء عمو زنجير باف براى ياد دادن الفبا، آيه دليل بر حرمت اینها نيست، قاصر است از افاده حرمت اگر نگوييم اشعار دارد به عدم حرمت، چون از اين راه خواسته بگويد حرام است. پس غنا هم ميشود دو صورت، غناى ليضل عن سبيل اللّه و غنايى كه لاليضل عن سبيل اللّه،آن يضلش ميشود حرام و آن لا ليضلش ميشود حلال. امام (سلام اللّه عليه) در اينجا مطالبى دارند كه من حالا خلاصه فرمايشات ايشان را نقل ميكنم تا بعد ببينيم چه مقدارش را ما ميفهميم و چه مقدارش را نميفهميم و مورد شبهه است.يكى از بحثهايى كه در اين آيه شريفه است وامام ميفرمايد اين كه در اين روايات اين سرى روايات، رواياتش را بگويم چند تاست همان يكى تنها نيست. حديث 6، 11، 16، 20، 25، 7، اين رواياتى كه در اينجا داريم اينها يك بحث اين است كه آيه را تفسير كرده سبيل اللّه يعنى چه. خوب لا يخفى كه ظاهر بدوى قرآن اين است كه سبيل اللّه يعنى قرآن، سياق اين را ميفهماند چون آيه در سوره لقمان است و در سوره لقمان اين نحوى بوده است كه ميگويد اينها ميرفتند ياد ميگرفتند ميآوردند ليضل عن سبيل اللّه بعد در گوشهايشان هم پنبه ميگذاشتند، وَقْرِى بود كه قرآن را نشنوند. سوره لقمان جزء 21 سوره 30، اوّل سوره لقمان آيه 4 و 5. )أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم اللّه الرحمن الرحيم الم، تلك آيات الكتاب الحكيم. هدى و رحمة للمحسنين([6] اين هدايت، هدايتِ ايصال طريق است محسن بايد زمينه داشته باشد و الا اگر زمينه نداشته باشد قرآن براى او هدايت نميتواند باشد، هدايت به معناى ايصال طريق، اين هدى به معناى ايصال طريق و رحمة براى محسنين. محسنين چه كسانى هستند؟ )الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكوة و هم بالاخرة هم يوقنون([7] نماز را به پا ميدارند زكات را ميدهند به آخرت هم ايشان يقين دارند. بعضى از آقايان اينجا معمولا آقايان مفسرين اينجا كه رسيدهاند گفتهاند چرا همين سه تا صفت را ذكر كرد، رسالت در اينجا نيامده است، توحيد در آن نيامده است، بقيه معارف هم در آن نيامده است؟ امّا جواب آن بزرگان اين است كه همه معارف اينجا هست، همه معارف و همه اخلاقيات در اينجا نمونه اش آمده است. اقامه نماز يعنى ارتباط با خدا براى خدا، خدا در آن هست، ارتباط با خدا و براى خدا. ايتاء الزكات يعنى ارتباط با مردم براى خدا، اين هم ميشود ايتاء الزكات خوب كسى كه براى خدانماز ميخواند براى خدا ايتاء زكات ميكند لابد خدا را قبول دارد، پيغمبرش هم لابد قبول دارد. همه كارها هم در اين دو امر خلاصه ميشود، يا در رابطه با خداست و يا در رابطه با خدا براى مردم است. يا مسأله بندگى و نماز شب است و نماز مغرب و عشاء با خدا، يا اين عدد لا اله الا اللّه ماه ذى الحجه من ميخواستم مفاتيح بياورم امروز بخوانم، يادم رفت. لا اله اللّه عدد الليالى والایام ... اين در هر روز از ماه ذى الحجه ده بار مستحب است كه خوانده بشود، خوب اينها همهاش برميگردد به يقيمون الصلاة. ايتاء زكات هم خمس و زكات و صدقه و كفاره و فريادرسى و همهاش هم ميشود يؤتون الزكاة. هُمْ بالآخرة هُمْ يوقنون هم ميشود جلوگيرى از گناه، ترك همه معاصى و بالآخرة هم يوقنون، اعتقادات در اقامه صلات و زكات براى خدا، همه احكام و اخلاقيات را هم بيان كرده است اينجا، ديگر احتياجى نبوده باقى ديگر را بيان كند. )اولئك على هدى من ربهم و اولئك هم المفلحون، و من الناس من يشترى لهو الحديث ليضل عن سبيل اللّه بغير علم و يتخذها هزوا([8]، [اين براى اين است كه گمراه كند مردم را، مردمى كه نميدانند و بگيرد آن راه خدا را مسخره،] اولئك لهم عذاب مهين و اذا تتلى عليه آياتنا و لّى مستكبراً كأن لم يسمعها كأن فى اذنيه وقراً فبشره بعذاب اليم([9]. سياق آيه مربوط به قرآن است، روايتى هم كه در شأن نزولش آمده كه امام (سلام اللّه عليه) بيان كرده كه ميرفت و قصه ها را ياد ميگرفت ميآمد ميگفت كه پاى قصه هاى من بنشينيد نرويد پاى قصه هاى پيغمبر بنشينيد، بيايد پاى قصه هاى من بنشينيد. اين روايت هم مؤيد اين است لكن روايات ما آمده سبيل اللّه را أعم گرفته و مانعى هم ندارد سبيل اللّه بشود أعم. لكن بحث اين است كه سبيل اللّه أعم هر حرام و واجبى را شامل ميشود، امام ميفرمايد سبيل اللّه أعم است هر حرام و واجبى را هم ميگيرد، اين يك نكته اى كه امام دارد. نكته ديگرى كه امام دارد اينكه اگر اين روايات مفسره غناء به لهو الحديث نبود ما باز حرمت غنا را از اين آيه در ميآورديم، چرا؟ براى اينكه وقتى روايات به ما گفته غنا حرام است، كسى كه ميآيد تغنى ميكند ديگرانى كه دارند به غنايش گوش ميدهند مرتكب چه ميشوند ؟ حرام. پس اين آدم مغنى يضـل عن سبيـل اللّه، يعنى مستمعين را وادار به فعل حرام ميكند. فعل الحرام اضلال عن سبيل اللّه كما أن ترك الواجب اضلال عن سبيل اللّه اين هم يك نكته كه ايشان دارد. نكته سومى كه دارد ايشان، ميفرمايد اين اضلال لازم نيست اضلال فعلى باشد، اضلال اقتضائى هم كافى است. غنا ولو يك كسى اين غنا را که مدلولش مدلول حق است مدلول باطل نيست، امّا اين تُن صدا چون تُنى است كه اقتضاء اضلال دارد آيه شامل او هم ميشود، بنابراين غناء در قرآن هم يكون محرماً. ميفرمايد ليضل لازم نيست اضلال فعلى باشد، غنائى كه در روايات آمده حرام است به حكم ليضل عن سبيل اللّه ولو زمينه اضلال داشته باشد، اضلال فعلى ما نميخواهيم. بنابراين غناى در قرآن، غناى در مراثى مثل شيخ انصارى، غناى در قرآن و مراثى همه جا يكون حراماً، براى اينكه زمينه دارد، صوت زمينه دارد. يك فرمايش ديگرى كه ايشان دارد اين است كه ايشان ميفرمايد اين ليضل عن سبيل اللّه لام لام غرض نيست، لام لام نتيجه است مثل لدو للموت و ابنوا للخرابى يا يكى ديگر هم مثال ميزند، لام نتيجه است نه لام غرض. شاهد بر اينكه لام لام نتيجه است نه لام غرض، اينكه افرادى كه ميرفتند غنا ياد ميگرفتند يا غنا ميخواندند اينها كه غرضشان اضلال عن سبيل اللّه نيست! نتيجه عملشان اضلال عن سبيل اللّه است، و الا آن به خدا و پيغمبرش كارى ندارد او ميخواهد بخواند و پولش را بگيرد و برود، بين دو تا سنگ آرد ميخواهد. گفت قرمه را با قاف مينويسند يا با غين، گفت غرض خوردنش است. مغنى وقتى تغنى ميكند غرضش اضلال نيست كما اينكه غرضش هم هدايت نيست، غرضش كسب معيشت و خنداندن و تفريح و تماشاست. و اگر ما بخواهيم لام را لام غرض بگيريم لازمهاش این است كه اين غناى در اين روايات حمل بر موارد نادر بشود. پس براى اينكه غنا حمل بر موارد نادره نشود براى اين جهت ما آمديم و ميگوييم لام لام نتيجه هست. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشیعة 17: 304، کتاب التجاره، ابواب مایکتسب به، الباب 99، الحدیث 3. [2] - وسائل الشيعة 20 : 79، كتاب النكاح، أبواب مقدمات نكاح، باب 29، حديث1. [3]- وسائل الشيعة 20 : 84، كتاب النكاح، أبواب مقدمات نكاح، باب 33، حديث1. [4] - حجّ (22) : 30. [5]- وسائل الشیعة 17: 304، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 99، حدیث 6. [6]- لقمان (31) : 2و3. [7]- لقمان (31) : 4. [8]- لقمان (31) : 5 و 6. [9]- لقمان (31) : 7.
|