دلایل روایی جواز مع الکراهة مقاصّه در ودیعه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب القضاء درس 333 تاریخ: 1396/9/14 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «دلایل روایی جواز مع الکراهة مقاصّه در ودیعه» بحث در این است که آیا مقاصّه در ودیعه جایز است یا جایز نیست؟ عرض کردیم دو قول در مسأله وجود دارد: یک قول جواز مع الکراهۀ است و قول دیگر هم حرمت است و مفتاح الکرامة جواز مع الکراهۀ را اخیتار کرده و فرموده مقاصّه جایز است، لکن کراهت دارد و استدلال فرموده برای مختارش به روایات و آیاتی که به ترتیب می آید. لکن برخی از این روایات و ادله، مربوط به مقاصّه اند و برخی از آنها هم مربوط به خیانت در امانتند و مقاصّه به عنوان خیانت در امانت آمده است. دو روایت را در جلسهی گذشته خواندیم و روایت سوم، روایت اسحاق بن ابراهیم است: عن إسحاق بن إبراهيم ، أنّ موسى بن عبد الملك، كتب إلى أبي جعفر (علیه السّلام) يسأله عن رجلٍ دفع إليه رجلٌ مالاً ليصرفه في بعض وجوه البرّ، فلم يمكنه صرف المال في الوجه الّذی أمرَه به، و قد كان له عليه مالٌ بقدر هذا المال، فسألَ: هل يجوز لي أن أقبضَ مالي أو أردّه عليه؟ فكتب: «اقبِض مالَك ممّا في يدك».[1] به اطلاق این روایت، استدلال شده است که فرمود از آنچه در دستت است، بردار، چه ودیعه باشد، چه غیر ودیعه. «نقد استاد به استدلال به روایت اسحاق بن ابراهیم در جواز مع الکراههی مقاصّه در ودیعه» لکن شبهه ای که دارد، این است که ظاهر این «اقبِض مالَك ممّا في يدك»، این است که این وکیل بوده و این اموال را به او داده بوده که به فقرا بدهد و واسطه ای برای دادن به فقرا بوده، نه این که امانت نزد او گذاشته باشد. او پولش را به این داده که به فقرا بدهد و واسطه بوده، وکالت بوده و ربطی به باب ودیعه ندارد. یک مالی از موکل نزدش بود و الآن می خواهد در مال الوکالة قصاص کند، مقاصّه کند. ظاهر این است که این مربوط به وکالت است، نه اعمّ از وکالت و ودیعه. این شبهه در دلالت روایت. اما شبهه در سند روایت: این که موسی بن عبد الملک توثیق نشده، مناقشه و شبهه وارد نیست؛ چون اسحاق بن ابراهیمی که ثقه است یا روایتش معتبر است، خودش مکاتبه و کتابت حضرت را دیده پس این واسطه در اینجا اثری ندارد: «عن اسحاق بن ابراهیم، أنّ موسی بن عبد الملک، کتب الی ابی جعفر»، او این نامه را نوشت. خود نامه موسی بن عبد الملک را هم دیده، فسأل: هل يجوز لي أن أقبض مالي أو أردّه عليه؟ فكتب: «اقبِض مالَك ممّا في يدك». اگر موسی بن عبد الملک، غیر ثقه هم باشد، ضرری نمی زند؛ چون این جواب حضرت را دیده و مکاتبه حضرت را او دارد نقل می کند. بنابر این. روایت حجّت است و اشکالی ندارد. روایت دیگر، روایت داود رزین است: قال: قلت: لأبي الحسن موسى (علیه السّلام)، إنّي أخالط السّلطان فتكون عندي الجارية فيأخذونها و الدّابة الفارهة فيبعثون فيأخذونها، ثم يقع لهم عندي المالُ فلي أن آخذه؟ قال: «خذ مثل ذلك و لا تزد عليه».[2] در این روایت هم به اطلاقش تمسک کردهاند. روایت بعدی، روایت حضرمی است: قلت له: رجلٌ لي عليه دراهم فجحدني و حلف عليها، أ يجوز لي إن وقع له قَبَلي دراهمٌ أن آخذ منه بقدر حقّی؟ قال: فقال: «نعم و لكن لهذا كلامٌ»[3] که این هم می گوید مالی از او به دست من آمده؛ چه ودیعه باشد، چه نباشد. روایت پنجم هم همین است و از ابوبکر حضرمی است. یکی دیگر از روایات، صحیحه جمیل درّاج است: قال: سألت أبا عبد الله (علیه السّلام)، عن الرجل يكون له على الرجل الدين فيجحده، طلب دارد و بعد انکار می کند. فيظفر من ماله بقدر الّذی جحده أ يأخذه و إن لم يَعلمِ الجاحد بذلك؟ قال: «نعم».[4] این هم باز اطلاق دارد. این چهار - پنج روایت؛ یعنی روایت علی بن مهزیار و داود بن رزین و دو روایت حضرمی و صحیحه جمیل بن درّاج، به اطلاقشان تمسّک شده که مالی از او به دستش آمده و اطلاقش شامل جایی میشود که ودیعه یا غیر ودیعه باشد. روایات جلسهی گذشته مربوط به مقاصّه در خود ودیعه بود که گفت جایز است و اینها روایات به طور اطلاق می گوید مقاصّه در ودیعه هم جایز است. «برداشت استاد از روایات استدلال شده در جواز مقاصّه در ودیعه و غیر ودیعه» روایات مشکل است، چون اینها یا ظهور دارند یا منصرف به جایی هستند که مالی از او دستش آمده، نه این که او مالی را ودیعه گذاشته است. این از آن منصرف است و اگر بنا به ودیعه باشد، می گفت اودعنی، کما این که در روایات دیگری دارد. این مالی از او به دستش آمده، مثل روایتی که گفته بود به من داده که من بروم بین فقرا تقسیم کنم که آن را گفته اند ودیعه است، روایات دیگر یا ظهور دارند یا انصراف دارند از ودیعه. اما صحیحه بقباق و روایت علی بن سلیمان که حدث نهم بود، مربوط به ودیعه بود، منتها در صحیحه بقباق و معتبره علی بن سلیمان بر جواز مقاصّه از ودیعه، دلالت می کرد، لکن در صحیحه بقباق، بعلاوه از دلالت بر جواز، دلالت بر چیز دیگری هم داشت و آن استحباب بود؛ چون گفت من دوست دارم این کار را بکنم. این روایات جواز، - صحیحه بقباق و علی بن اسماعیل، اگر اطلاقات را هم قبول کردیم، اینها اصل جواز را می رسانند، اما آن روایات و آیاتی که از آنها کراهت به دست می آید که با جواز با هم منافات ندارند، غیر از صحیحه که استحباب دارد، بقیه ندارد: یکی آیه شریفه: Pفَلْيُؤَدِّ الّذی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُO[5] باید ادا کند، واجب است و اگر ادا نکند، خلاف شرع است. یکی هم Pإِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِهاO[6] که ردّ امانت را واجب می کند، پس خیانتش حرام است. «استدلال به روایات در تحریم خیانت در امانت» خبر عبد الله بن اسماعیل: عن إسماعيل بن عبد الله القرشي - في حديث - أن رجلاً قال لأبي عبد الله (علیه السّلام): النّاصب يحلّ لي اغتيالُه؟ پرسید که می توانم کلاه سر ناصبی بگذارم و اغتیالش کنم؟ حضرت فرمودند: قال: «أدّ الأمانة إلى من ائتمنك و أراد منك النّصيحة و لو إلى قاتل الحسين (علیه السّلام)».[7] از این روایات، در این باب زیاد است؛ روایاتی که خیانت را علی نحو الشّدّۀ تحریم می کند. روایت بعدی: قال: سمعت أبا عبد الله (علیه السّلام) يقول : «اتقوا الله و عليكم بأداء الأمانة إلى من ائتمنكم فلو أنّ قاتِلَ عليٍّ ائتمنني على أمانة لأدّیتُها إليه».[8] اگر حتی قاتل امیرالمؤمنین هم به امانتی بدهد، به من او بر میگردانم. روایت بعدی: عن ابن بكير، عن الحسين الشّيباني، عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: قلت له: رجلٌ من مواليك يستحلّ مال بني أمية و دماءهم و إنه وقع لهم عنده وديعةً. خونشان را حلال می داند، مالشان را هم می خورد، اما یک ودیعه از آنان نزد این آمده، فقال: «أدّوا الأمانة إلى أهلها و إن كانوا مجوساً، فإنّ ذلك لا يكون حتّى يقوم قائمنا فيحلّ و يحرّم».[9] روایت بعدی، روایت محمّد بن مسلم است: عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: «قال أمير المؤمنين (علیه السّلام) أدّوا الأمانة ولو إلى قاتل وُلدِ الأنبياء».[10] حتی کسی که پسر انبیا را می کشد، امانت را به او برگردانید. روایت بعدی روایت عمار بن مروان است: عن عمار بن مروان قال: قال أبو عبد الله (علیه السّلام) في وصيّته له: «اعلمَ أنّ ضارب عليٍّ (علیه السّلام) بالسّيف و قاتله لو ائتمنني و استنصحني و استشارني ثمّ قبلتُ ذلك منه لأدّیتُ إليه الأمانة».[11] اگر قاتل امیرالمؤمنین همان شمشیر هم به دستش است، با من مشورت کرد و بعد، امانتی به من داد، من امانت را به او رد می کنم. روایت دیگر: روایت حسین بن مصعب است: قال: سمعت الصّادق جعفر بن محمّد (علیه السّلام) يقول : «أدّوا الأمانة ولو إلى قاتل الحسين بن علي (علیه السّلام)».[12] روایت دیگر از ابی حمزه ثمالی است: قال: سمعت سيّد العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب (علیه السّلام) يقول لشيعته: «عليكم بأداء الأمانة فو الّذی بعث محمّداً بالحقّ نبيّاً [قسم به او] لو أنّ قاتل أبي الحسين بن علي (علیه السّلام) ائتمنني على السّيف الّذی قتله به لأدّیتُه إليه».[13] اگر قاتل پدرم ابی عبد الله، شمشیرش را که با آن پدرم را کشته، امانت نزد من بگذارد، من آن را به او رد می کنم و روایات دیگری که در این ابواب وجود دارند. اینها روایات است که خیانت را تحریم می کند. گفته اند جمع بین این روایات، به حمل علی الکراهۀ است. و هو کما تری. این روایات با این شدتی که دارند که می گویند اگر قاتل اولاد انبیا، امانتی نزد من بگذارد، من به او بر میگردانم، یا علی بن الحسین می گوید اگر قاتل پدرم شمشیری را که پدرم را با آن کشته، نزد من امانت بگذارد، من آن را به سوی او رد می کنم. توجه کنید و بدانید و این معارف اسلامی را حفظ کنید؛ چه اثر داشته باشد، چه نداشته باشد. حفظ به معنای از بر کردن نیست، از بر کردن، نقشه استعمار است، مثل حفظ کردن الفیه که نقشه استعمار حوزه ها بود. دویست بیت شعر سیوطی را با چه زحمتی حفظ کرده بودیم. حفظ؛ یعنی محافظت و نگهداری، یعنی دائر مدار این نباشیم که شمایید روایات را می نویسید بحث می کنید، از آن معارف اسلامی را استفاده میکنید؛ چه کسی عمل بکند، چه نکند. در درجه اوّل، خودمان باید عمل کنیم و بعد ما موظّفیم معارف اسلامی که امانت های الهی نزد ماست، در این امانت ها خیانت نکنیم، اینها را بازیچه قرار ندهیم، اینها را وسیله ریاست و پست و مقام و زندگی قرار ندهیم، این امانت ها را حفظ کنید، به دیگران هم بگویید که بار امانت، بار سنگینی است. اگر امانت یک شخص این قدر اهمیّت دارد که یک نفر قاتل ابی عبد الله، شمشیر ابی عبد الله را گرفته و بعد به زین العابدین امانت داده و زین العابدین (صلوات الله علیه) می فرماید من آن را به او برمی گردانم. الآن اگر کسانی که امانت می گذارند، یک جامعه باشند، قوانین اساسی یک مملکت امانتی است نزد مسؤولینش، بیت المال، امانتی است نزد آنها، سیاست امانتی است نزد آنها، اقتصاد امانتی است نزد آنها، مسائل اجتماعی امانت است. امروز اینها امانت است. آموزش و پرورش امانت است، غیر دیروز بود که می رفت در کوچه می نشست و یک چیزی یاد می گرفت. اینها همه امانت های الهی هستند. اقتصادش، بیت المالش، سیاستش، آموزش و پرورشش، طبّ و بهداشتش، در این امانت ها خیانت نکنید. بنده معتقدم حقّاً، آن که نمی خواهم بگویم دیگران می کنند، آن که مقام اثباتش است که پزشکان فراوانی در این مملکت هستند که به علم پزشکی شان خیانت نمی کنند؛ یعنی هر روز زحمت می کشند برای این که یک مریض بهبود و سلامت پیدا کند، ما یک راهی را پیدا می کنیم چهار تا بیچاره هم بتوانند به بیمارستان مراجعه کنند و مرض صعب العلاجشان را رفع کنند. نقل میکنند چهارصد هزار نفر جانباز جنگ تحمیلی داریم؛ از نخاعی، از قطع دستی، ما برای آنها چه کرده ایم؟ شاید کار کرده اند و من نمی دانم. چه کرده ایم برای اینها؟ چطور هر روز به زندگی خودمان می رسیم؟ چطور هر روز برای رسیدن به پست و مقام، در وعده هایی که به مردم دادیم خیانت می کنیم، در وعده هایی که به مردم دادیم، دروغ می گوییم، دروغ عمل می کنیم، این بیچاره ها چه کنند؟ چرا اینها نمی توانند در خیابان ها بیایند و در جاده ها بروند؟ آقایان می گویند پول هم که کم نیست، همین پریروز برنامه زکاتی از صدای جمهوری منتشر می شد، مسؤول یکی از نهادهای مربوط به افراد مستمند می گفت امسال دویست و هشتاد میلیارد تومان زکات گرفته ایم. العهدۀ علی القائل. دویست و هشتاد میلیار تومان زکات که اکثر زکات، ده درصد است، با این مبلغ یک شهر را آباد کنید، بهتر از صد شهر خراب است. نمی گویم خیانت می شود، خرج نمی کنند، اما بیاییم یک طوری کنیم که آبرویمان در دنیا حفظ بشود. مدام همه چیز را برای خودمان نخواهیم، مثل این که ما آمده ایم همه روایاتی که احترام به علما قائل شده را به خودمان منحصر کرده ایم؛ در حالی که این طور نیست، روایاتی که از علما تعریف می کند، دانشمندانند، امروز دانشمندان هر علمی دارند خدمت می کنند. دانشمندان زیست شناس دارند چه می کنند، دانشمندان طب و بهداشت دارند چه می کنند. آنها هر روز دارند پیش می روند و ما هر روز داریم عقب گرد می کنیم. آنها هفت شهر عشق را طی کرده اند و ما هنوز در خم یک کوچه مانده ایم. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیدِنَا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» ----------------------- [1]. وسائل الشیعة 17: 275، کتاب التجازة، ابواب ما یکتسب به، باب 83، حدیث 8. [2]. وسائل الشیعة 17: 272، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 83، حدیث 1. [3]. وسائل الشیعة 17: 273، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 83، حدیث 4. [4]. وسائل الشیعة 17: 275، کتاب التجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 83، حدیث 10. [5]. بقرة (2): 283. [6]. نساء (4): 58. [7]. وسائل الشیعة 19: 73، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 4. [8]. وسائل الشیعة 19: 72، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 2. [9]. وسائل الشیعة 19: 73، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 5. [10]. وسائل الشیعة 19: 73، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 6. [11]. وسائل الشیعة 19: 74، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 8. [12]. وسائل الشیعة 19: 75، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 12. [13]. وسائل الشیعة 19: 75، کتاب الودیعة، ابواب احکام الودیعة، باب 2، حدیث 13.
|