استثناء مراثی از حرمت غنا و نقل کلام اردبيلی
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 180 تاریخ: 1382/1/31 بسم الله الرحمن الرحيم وجوه ديگرى هم به آن استدلال شده براى استثناء مراثى كه من عبارت مقدس اردبيلى را ميخوانم، چون آن وجوه در اين عبارات آمده تا ببينيم آن وجوه چقدرش تمام است و چقدرش ناتمام. اول بحث اين است، ايشان ميفرمايد «و قد[1] استثنى مراثى الحسين(ع) ايضاً و دليله ايضاً غير واضح و لعل دليل الكل [كل يعنى هم او و هم قبليهايش كه چيزهايى را استثنا كرده است] أنه ما ثبت بالاجماع الا فى غيرها و الاخبار ليست بصحيحة صريحة فى التحريم مطلقا و الاصل الجواز فما ثبت تحريمه يحرم و الباقى يبقى فتأمل فيه [ايشان اين دليل اول است كه ما هم اشاره كرديم كه بگوييم قدر متيقن از ادله غير موارد مثل مراثى و قرآن و جاهاى ديگر است] و يؤيده ان البكاء و التفجع عليه(ع) [اين حالا باز سراغ مراثي] مطلوب و مرغوب و فيه ثواب عظيم و الغناء معين على ذلك و أنه متعارف دائماً فى بلاد المسلمين فى زمن المشايخ الى زماننا هذا من غير نكير [ميگويد تأييدش ميكند اين را كمك ميكند به گريه كردن و سيره هم بر اين بوده در بلاد مسلمين با غنا روضه را ميخواندند و مرثيه ميخواندند] و هو يدل على الجواز غالباً [يعنى همين تعارف در بلاد مسلمين اين غالباً دليل بر جواز است چون ناشى از اين است كه از اسلام گرفته شده است] و يؤيده جواز النياحة بالغناء و جواز اخذ الاجرة عليها» [نوحهگرى با غنا جايز است اجرت هم بر آن ميشود گرفت، نوحهگرى در مطلق مصيبتها.] «لصحيحة أبى بصير [حديث 7 باب 17 ابواب ما يكتسب به از كتاب التجارة] قال قال ابو عبداللّه(ع) لابأس باجر النائحة الّتى تنوح على الميت»[2] [مانعى ندارد يك كسى بيايد ذكر مصيبت كند و نوحه بخواند براى ميت.] و رواية حنان بن سدير [حديث 3 باب 17] قال: كانت امرأة معنا فى الحى و لها جارية نائحة فجائت الى أبى فقالت يا عم انت تعلم أن معيشتى من اللّه تعالى ثم من هذه الجارية النائحة [از راه همين جاريه اى كه ميآيد نوحه گرى ميكند در مصيبتها روزى من اداره ميشود] و قد احببت ان تسأل ابا عبداللّه (ع) عن ذلك فان كان حلالا و الا بعتها [اگر حلال است كه مانعى ندارد و الا بفروشم او را] و اكلت من ثمنها حتى يأتى اللّه عزوجل بالفرج [حالا به هر حال پولش را ميگيريم ميخوريم، سرمايه را ميخوريم تا ببينيم چه ميشود، چون خود خوردن سرمايه خودش از نظر اقتصادى درست نيست] فقال لها أبى و اللّه انى لاعظم ابا عبداللّه (ع) عن اسأله عن هذه المسألة [من خلاصه با ديد احترامى كه به امام صادق(ع) دارم نميتوانم اين سؤال را انجام بدهم] قال فلما قدمنا عليه (ع) اخبرته أنا بذلك [ وقتى خدمت امام صادق رسيديم من به او خبر دادم] فقال ابو عبداللّه(ع) اتشارط؟ قلت: و اللّه ما ادرى تشارط ام لا [زن شرط ميكند؟ گفتم نميدانم شرط ميكند يا نه] فقال، قل لها لا تشارط و تقبل كل ما اعطيت[3] [هر چه كه به او ميدهند قبول كند، شرط نكند] و لا يضر القول فى حنان بأنه واقفى و عدم التصريح بتوثيقه» [اين در حنان ضرر نميزند كه واقفى است و تصريح به توثيقش نشده است، لابد از جهات ديگرى وثاقتش ثابت است.] «و حمل مضمرة سماعة: قال سألته عن كسب المغنية و النائحة فكرهه على الكراهة مع الشرط للجمع[4] [ روايت سماعه كه آمده نائحه را گفته كراهت دارد اين معلوم ميشود نائحهاى كه شرط بكند از باب جمع، او ميگفت ان لم تشارط، اين كه ميگويد كراهت دارد يعنى از باب شرط] و الظاهر أنه لاخلاف فى جواز النياحة مع عدم مفسدة اخرى مثل اسماعها الاجنبى ان كان حراماً و الكذب [به اجنبى بشنواند اگر شنواندنش حرام باشد، اين اشاره به اين است كه صوت مرأه عورت نيست، حالا طورى بخواند كه او تهييج شهوت بكند] مثل اسماعها الاجنبى ان كان حراماً و الكذب. و يؤيده عمل المسلمين فى زمانه (صلوات اللّه عليه) و زمنهم (عليهم السلام) الى الآن [هميشه زنهايى ميآمدند و نوحهگرى ميكردند] و قوله(ص) أن ليس لحمزه فى هذا البلد نائحة [مضمره سماعه حديث8 باب 17. اين روايت ليس لحمزه فى هذا البد اين باب70 از ابواب دفن ميت است ظاهراً، در فهرست وسائل نگاه كنيد پيدايش ميكنيد، اين شرح ارشادهاى جديد هم كه جايش را گفته است] و سماع اهل المدينه ذلك [مردم شنيدند كه پيغمبر خلاصه ناراحت است كه حمزه نائحه ندارد] و جعلهم النياحة على حمزه الى الآن اولا ثم على ميتهم مشهور[5] [اين هم مشهور است كه اينها اول براى حمزه عزادارى ميكردند و بعد براى خودشان] و قوله أن ليس لحمزه فى هذا البلد نائحة و سماعه يفيد الجواز مطلقا [اين هم ميگويد جائز است چه شرط بشود و چه شرط نشود.] «و كذا صحيحة يونس بن يعقوب [اين حديث هم 1 باب 17] عن أبيعبداللّه(ع) قال قال لى ابى: يا جعفر أوقف من مالى كذا و كذا لنوادب تندبنى عشر سنين بمني ايام مني و لعلّ فيها حكمة يعلمها (ع)»[6] [اين كه حالا اين وصيت كرده حكمتى بوده كه حضرت ميدانسته است.] «و كذا صحيحة ابى حمزه كأنه الثمالى عن أبى جعفر(ع) حكاية نياحة ام سلمة بحضرة النبى(ص) حين استأذنت الرواح الى نياحة لابن عمها»[7] [اينها هم روايات.] «و يؤيده أن التحريم للطرب على الظاهر [اصلا حرمت غنا براى طرب است] و لهذا قيد بالمطرب و ليس فى المراثى الطرب [آنجا خوشحالى نيست كه] بل ليس الا الحزن و اكثر هذا يجرى فى استثناء مطلق المراثى [آنهايى هم كه مطلق مراثى را استثناء كردهاند مراثى را ميگويند كه براى طرب نباشد و براى حزن باشد] و كأنه ترك للظهور [اصلا مرثيه خوانى كه با خوشحالى هماهنگی ندارد] و بالجمله عدم ظهور دليل التحريم و الاصل و ادلة جواز النياحة مطلقا بحيث يشمل الغنا بل الظاهر أنها لا تكون الا معه يفيد الجواز و اللّه يعلم [عدم ظهور دليل تحريم و اصل و ادله جواز كه هم صورت غنا را شامل نمی شود و هم اصلا نائحه هميشه با غنا هست اين مفيد جواز است] اللّه يعلم ـ و لكن لابد من قصد التفجع و الندبة عليه (ع) فى الغناء بمرثيته لا غير و هو ظاهر»[8] [نخواهد كه حالا بخواند كه يك دخترى مثلا عاشقش بشود. سابقها در شبيه خوانيها بود كه من يادم است على اكبر را يك جوان خشگلى ميآوردند آن وقتها مال پنجاه شصت سال قبل است، ميگفتند حالا اين خشگل را على اكبرش كردند كه بلكه مثلا يك زنى برايش پيدا بشود يا دخترى عاشقش بشود در شبيه خوانى؛ حالا اين براى اين نباشد كه بخواهد يك دخترى عاشقش بشود يا مثلا آن نامزدش بيايد كه ببيند چقدر قشنگ ميخواند، نه براى تفجع باشد. اين كلام ايشان. بعضى از مناقشات به نظر ميآيد در كلام ايشان باشد. يكى از آنها اين است كه اين جهت كه ميفرمايد سيره مسلمين بوده است در بلاد مسلمين در زمان مشايخ مسلمين... اين ثابت نيست، چون اگر هم جلوگيرى نميكردند غنا نبوده است. مثلا سرود نبوده، نحوه زير و بم دارى نبوده؛ بله، يك طورى ميخواندند كه گريه بياورد با صوت حزين ميخواندند امّا اينكه بگوييم در مراثى با غنا ميخواندند اين ثابت نيست. من يادم است يك شب يك جا جلسه اى بود محلمان، يك جوانكى بود كه الآن هستش از اقواممان هست، او تازه اين نوحه هاى تصنيفى او براى اولين بار ميخواست در ده بخواند، نوحههاى تصنيفى كه دو بيتى و چهار بيتى است الآن، ديگر خيلى رايج است الآن نوحه غير تصنيفى نيست. او براى اولين بار كه شعر دومش را خواند مرحوم والد من به او گفت كه بنشين و نخوان. بعد او اصرار كرد كه بخواند، مرحوم والد ما بلند شد به ما هم اشاره كرد كه بلند شو. پس اينطور نبوده كه غناى در مراثى سيره بر آن بوده است. بله، در مراثى على صوت حزين بوده است امّا على صوت كه غنا باشد و مشايخ هم بنشينند آنجا چنين سيرهاى ثابت نيست بلكه خلافش ثابت است. يا آنها كه مينشستند غنا نميدانستند و يا اينكه اصلا غنا نبوده صوت حزين بوده است. امّا با غنا اگر ميخواندند مثلا حالا غنا را ما مثل مرحوم ميرزاى قمى بگوييم سرود غناست، ميرزاى قمى در جامع الشتات دارد كه سرود غناست، حالا ميرزاى قمى مينشسته پاى مراثى كه به صورت دو بيتى باشد و چهار بيتى؟ اين سيره روشن نيست. اين كه ميفرمايد جواز نياحه بالغنا و جواز أخذ اجرت، ميگويد يدل بر جواز غناى در مراثى آنى كه دلالت ميكند نياحه بالغناء جايز است اخذ اجرت هم جايز است. ما عرض ميكنيم در اين روايات نياحه هست، روايات متضمن جواز النياحه و جواز أخذ الاجره است. امّا ديگر عنوان غنا در آن نيست؟ ايشان ميفرمايد «جواز النياحة بالغنا و جواز اخذ الاجرة» ما عرض ميكنيم اين رواياتى را كه ايشان نقل فرموده اند جواز النياحة و جواز الاجرة هست، امّا نياحه بالغنا نيست و نياحه اعم است از غنا. نوحه گرى ميكند با صوت حزين و غنا نيست، ممكن هم هست نوحه گرى كند و غنا باشد. أعم دليل بر أخص نيست، اين لازمه اعم است، نياحه لازمه اعم از غناست، نه اينكه مساوى باشد با غنا. وقتى أعم شد ميشود اعم من وجه از ادله غنا، و همان اشكال اعم من وجه در آن هست. ايشان نظرش به اين بوده كه ما يدل على جواز النياحه بالغنا، ما عرض ميكنيم نداريم يك چنين چيزى را و أعم است نياحه، بنابراين ميتواند دليل بر جواز باشد. و يشهد بر اين معنا كه نياحه أعم است اين است كه در مضمره سماعه بود «سألته عن كسب المغنية و النائحه» قسيم هم قرار داده است، نائحه را با مغنيه قسيم هم قرار داده است، خوب اين دليل است بر اينكه مساوى با هم نيستند. اين مال اين رواياتش كه اينطور است. بقيه رواياتش هم كه همينطور است، امّا آن صحيحه يونس بن يعقوب كه «قال قال لى أبى جعفر أوقف لى من مالى لنوادب» ندبه هم اعم است و بمثل ذلك يظهر جواب از صحيحه يونس بن يعقوب، براى اينكه ندبه هم أعم است. ندبه هم خواندنى است كه گريه بياورد، ناله همراهش باشد بصوت حزن، امّا با غنا بودن لازمه ندبه غنا نيست، يا ندبه أعم است از غنا يا اصلا در آن غنا نيست. پس اين روايت يونس بن يعقوب هم نميتواند دليل باشد. و امّا ايـن كه ميفـرمايد در مراثى طرب نيست و غنا عبارت است از صوت مطرب و در مراثى طرب نيست. اين مناقشه در آن است اولا كه طرب معنا كردهاند به سبك شدن حالا يا سبك بشود به صورت خوشحالى و يا سبك بشود به صورت گريه. صوت طورى باشد كه اين را از خودش بيخود كند؛ يا از خودش بيخود كند كه بگريد يا از خودش بيخود كند كه بخندد. در رسالههاى قديم بود كه در مجالس عزا يك موسيقى بود ميزدند، موسيقى بود كه در عزا ميزدند در رساله هاى قديم بوده است. موزيك، موزيك ميگفتند در رسالههاى سابق مينوشتند موزيك هم كه در مجالس عزا از آن استفاده ميشود آن هم حرام است. پس اولا طرب اعم است آنهايى كه طرب را قيد دانستند عبارت دانستند طرب را از يك حالتى كه انسان به وسيله صوت، صوت او را بگرياند يا صوت او را بخنداند. خفتى حاصل بشود كه تقريباً بر عقلش مسلط نباشد بر خودش مسلط نباشد، يا بِگِريَدْ يا بخندد پس اختصاصى ندارد به طرب بالفرح، طرب بالحزن را هم آنها گفتند شامل می شود؛ اين اولا. و ثانياً شيخ اعظم (قدس سره) ميفرمايد در مقابل مقدس اردبيلى، ميگويد اينها كه ميخوانند و گريه ميكنند اين گريه ها براى ابيعبداللّه نيست، اين گريهها براى اين است كه او يك طورى ميخواند كه اينها به گريه درميآيند، اصلا اين گريه براى ابيعبداللّه نيست؟ مراثى براى ابيعبداللّه يعنى گريه براى ابيعبداللّه اين كه گريه براى ابيعبداللّه نميكند؟ او ميگويد كه مثلا ابيعبداللّه (ع) على اكبرش شهيد شده بالاى سر جوانش نشسته، اين به سينهاش ميزند براى جوان خودش گريه ميكند. يا ميگويد مثلا اموال ابى عبداللّه را غارت كردهاند اين به سينهاش ميزند به پيشانيش ميزند كه بابا حق ما را هم گرفتهاند به ما نميدهند. نگاه كنيد عبارت شيخ را، البته خيلى شيخ تند رفته، ميگويد اينها اصلا گريه نميكنند براى ابيعبداللّه اينها گريه ميكنند براى مصيبتهاى خودشان، پس نميتوانيد بگوييد المراثى للحسين چون بكاء در آن هست يا مراثى حسين استثناء شده است، اينها مرثيه حسين نيست. اينها مرثيه هايى است كه ميخوانند و براى خودشان گريه ميكنند ؛ اين هم ثانياً. فتأمل كه مقتضاى اطلاقات ادله ابكاء و بكاء اين است كه حتى اگر در مجلس عزا ذكر مصيبت ابى عبداللّه سبب بشود كه براى مصيبتهاى خودش گريه كند، اينها هم مشمول اطلاقات عزاست «من بكائه ابكاء» چگونه مشمول نباشد و حال آنكه تباكى ثواب دارد چه برسد به بكائى كه داعى بر بكاء براى خودش يادآورى داستان ابيعبداللّه(ع) بوده است و اصولا غالب در گريهها اينطورى است، خيلى از گريه ها ذكر مصيبت ابى عبداللّه داعى براى اين است كه اين براى خودش گريه كند. حالا غالب هم نباشد، به هر حال بعيد نيست اطلاقات ادله بكاء و ابكاء شاملش بشود. اين هم مال اين جهت. بعد ايشان ميفرمايد عدم ظهور دليل تحريم و اصل، ادله جواز نياحه مطلقا بحيث يشمل الغنا بلالظاهر أنها لا تكون الا معاً، اگر ثابت بشود كه نياحه حتماً با غناست، اگر اين مطلب را ايشان بتواند ثابت كند كه در آخر سر ميفرمايد كه نياحه ملازمه دارد با غنا، بله استدلال به روايات نياحه استدلال درستى است. اين هم راجع به اين طور موارد. پس يك مورد از مواردى كه استثناء شده است مسأله مراثى است، شبيه مسأله مراثى مسأله قرائت قرآن ؛ اينها بابشان يك باب است كه در قرائت قرآن و در مراثى. «غنای للعرس» از موارد ديگرى كه استثناء شده است غناى للعرس است، للزفاف؛ غناى در زفاف آن هم استثناء شده است و همينطور هدي الابل، غناى در هدي الابل هم استثنا شده است كه اينها را انشاء اللّه بعد ميخوانيم و باز غنا حقيقتش چيست، اگر ما قائل شديم غنا موضوعيت دارد خود غنا حرام است، حرمت حرمت ذاتى است، اگر اين را قائل شديم بايد ببينيم غنا چيست و بحثى درباره غنا داشته باشيم و موارد شك هم كه خود اصل برائت دارد چه بر مبناى ما و چه بر مبناى آنها، و لا يخفى كه بر مبناى ما نه بحث از حقيقت غنا لازم است و مورد احتياج و نه بحث از موارد مستثنا، چون ما دائر مدار محتواى باطل هستيم، غير واحدى از موارد مستثنى حرام نيست مثل غناى فى المراثى، غناى فى القرآن، غناى فى الموعظه، غناى فى الترويج، غنايى كه محتواى باطل ندارد و همراه با حرام هم نيست اصلا حرام نيست. لايخفى كه ظاهراً اختلاف بين شيخ (قدس سره) و مقدس اردبيلى اشبه است به نزاع لفظى، چون شيخ هم گيرش سر آن مرثيه خوانهايى است كه با يك حالت خاصى مرثيه بخوانند، مرثيه بخوانند به آن صورتى كه مخصوص مجالس لهو و لعب است، شيخ نظرش به آن است؛ مقدس اردبيلى هم نظرش به مرثيهاى است كه آنها نيست. ظاهر اين است كه نزاع بين شيخ و بين مقدس اردبيلى اين دو مقدس كه هر دو هم در كنار حرم اميرالمؤمنين (عليه افضل صلوات المصلين) بودهاند، ظاهر اين است كه نزاع اينها يك نزاع لفظى است و نه يك نزاع حقيقى. بحث بعد انشاء اللّه روز سه شنبه چهارم ربيع الاول. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- مجمع الفائده و البرهان 8: 62 . [2]- وسائل الشيعة 17: 127، كتاب التجارة، ابوب ما يكتسب به، باب 17، حديث 7. [3]- وسائل الشيعة 17: 126، كتاب التجارة، ابوب ما يكتسب به، باب 17، حديث 3. [4]- وسائل الشيعة 17: 128، كتاب التجارة، ابوب ما يكتسب به، باب 17، حديث 8 . [5]- سنن ابن ماجه 1: 507 ، باب ماجاء في البكاء علي الميّت، حديث 1591. [6]- وسائل الشيعة 17: 125، كتاب التجارة، ابوب ما يكتسب به، باب 17، حديث 1. [7]- وسائل الشيعة 17: 125، كتاب التجارة، ابوب ما يكتسب به، باب 17، حديث 2. [8]- مجمع الفائده و البرهان 8: 63.
|