مقتضای قاعده بر عدم مبطلیت نماز به واسطه زیاده
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) کتاب الصّلاة - الخلل درس 40 تاریخ: 1396/11/17 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم اللّه الرحمن الرحیم «مقتضای قاعده بر عدم مبطلیت نماز به واسطه زیاده» مقتضای قاعده در زیاده در نماز مفروضه این است که مبطل نباشد؛ چون دلیل جزئیّت دخالت آن جزء را در مرکب و این که قوام آن مرکّب به آن جزء است را میفهماند، اما این که اگر زیاد شد، باطل می شود، دلیل جزئیّت از آن ساکت است و مستثنیمنه حدیث لاتعاد هم اقتضا می کرد عدم مبطلیّت را. در مستثنای آن هم نسبت به افراد مستثنی آن که قابل زیاده بود، رکوع و سجود به حکم استثنا است؛ چون مستثنی منه اعمّ است و «لا تعاد الصّلاۀ الاّ من خمس»؛ یعنی الاّ من خلل، چه به زیاده و چه به نقیصه. بنابر این، دلالت دارد بر اینکه زیاده رکوع و سجود مبطل است، اما زیاده خود رکوع و سجود، نه زیاده ذکرشان و نه زیاده طمأنینه به معنای استمرار و نه زیاده تکبیر، قبل از رفع رأس یا بعد از رفع رأس و امثال اینها من الواجبات. قبلاً هم در بحث لاتعاد گفته شد که این لفظ بر بیش از عنوان خودش دلالتی ندارد و اما حدیث رفع اقتضا می کند عدم مبطلیّت زیاده را مطلقاً؛ چه این زیاده، زیاده رکوع و سجود باشد و چه زیاده غیر آنها باشد؛ چه زیاده، بشبهۀٍ حکمیّه باشد، چه بشبهۀٍ موضوعیّه باشد، کما این که نسیان و خطای در حدیث رفع هم اقتضا می کند عدم مبطلیّتش را و در حدیث لاتعاد، همان طور که قبلاً گفتیم، شامل عمد نمی شود و کیف کان، اگر دلیلی بر مبطلیّت زیاده اجزا و شرایط داشته باشیم با نسیان یا با سهو و غفلت، دلیل بر مبطلیّت، نیاز به دلیل خاصی دارد و آن دلیل خاصّ، روایاتی هستند که در مسأله زیاده وارد شدهاند و صاحب وسائل در باب 19 از ابواب الخلل، آنها را آورده است. «روایات وارده در مبطلیت زیاده اجزا و شرایط نماز» اوّلین روایتی را که مرحوم صاحب وسائل (قدس سره) آورده است، صحیحه زراره و بکیر بن اعین است که از کلینی نقل می کند: محمّد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن أبیه، عن إبن أبی عمیر، عن إبن أذینۀ، عن زرارۀ و بکیر بن أعین، عن أبي جعفر (علیه السّلام) قال: «إذا إستیقَنَ أنّه زاد في صلاته المكتوبة ركعةً لم يعتدّ بها، و استقبلَ صلاتَه استقبالاً إذا كان قد إستیقَنَ يقيناً».[1] این روایتی است که کافی نقل کرده و صاحب وسائل می فرماید مثل همین روایت را شیخ از کلینی نقل کرده است. «نکاتی در بارۀ متن حدیث» در روایتی که از عن زراره و بکیر بن اعین نقل شده، کلمه «رکعۀ» نیامده است. عن زرارۀ و بکیر بن اعین، عن أبي جعفر (علیه السّلام) قال: «إذا إستیقَنَ أنّه زاد في صلاته المكتوبة لم يعتدّ بها» که کلمه «رکعۀ» در نقل زراره و بکیر فرزندان اعین نیامده است. البته مرحوم کلینی در یک باب دیگری در چند صفحه بعد، همین روایت را از «عمر بن أذنیۀ، عن ابن اذینۀ، عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: «إذا إستیقَنَ» و دیگر واسطه ها را انداخته است. «عن عمر بن اذینۀ، عن ابی جعفر (علیه السّلام) قال: «إذا إستیقَنَ» و در آنجایی که واسطه ها را انداخته، کلمه «رکعۀ» ندارد. ولی اینجا که واسطه دارد، کلمه «رکعۀ» را دارد. اینجا بحث شده است که دوران امر، بین عدم زیاده و عدم نقیصه است و اصل عدم زیاده بر اصل عدم نقیصه مقدّم است؛ چون غالباً وقتی انسان می نویسد، زیاد نمی کند، ممکن است از ذهنش دور بشود و کلمه ای را کم کند، اما غالباً کم کردن، غالب است، اما زیاده کردن غالب نیست. زیاد را درست زیاد می کند، ولی کم کردن، غالب است که آدم فکرش جوری می شود که کم می کند و لذا اصل، عدم زیاده است و اصل عدم زیاده اقتضا می کند که کلمه «رکعۀ» باشد. «شبهه و اشکال به دوران امر، بین اصل عدم زیاده و عدم نقیصه» لکن به ذهن می آید که شبهه ای در دوران امر بین اصل عدم زیاده و عدم نقیصه وجود دارد و آن این که در جایی که روایت، واسطه دارد از زراره و بکیر بن اعین، عن ابی جعفر (علیه السّلام)، کلمه «رکعۀ» را دارد. زراره و بکیر بن اعین می گویند امام باقر (سلام الله علیه) فرمودند: «من زاد فی صلاته المکتوبة رکعةً». کلمه «رکعۀ» را دارد که خود آنها نقل کردهاند و ناقلین روایت بلاواسطة از امام معصوم (سلام الله علیه)، این کلمه «رکعۀ» را دارد. ولی در جایی که کلمه «رکعۀ» را ندارد، ابن اذینه نقل کرده و واسطه ها را نیاورده است: عن عمر بن اذنیۀ، عن ابی جعفر (علیه السّلام): «اذا إستیقَنَ أنّه زاد فی صلاتِهِ المکتوبة» اعتنا نکند و نمازش را دوباره شروع کند. به ذهن می آید، یبدو در ذهن، جایی که بدون واسطه نقل می کند، کلمه «رکعۀ» از ذهن مبارک ابن اذینه و از قلم مبارکش ساقط شده باشد؛ چون خودش از معصوم نقل نمی کند. جایی که کلمه «رکعۀ» دارد، ناقلیَن از خود معصوم نقل می کنند، زراره و بکیر بن اعین: «من زاد فی صلاته المکتوبۀ رکعۀً»، از خودش نقل می کنند. بنا بر این احتمال، وجود رکعت در آنجا قوی است. اما در اینجایی که آمده است و از واسطه نقل می شود، احتمال این که اشتباه کرده باشد و همین را که بدون «رکعۀ» نقل کرده، اشتباه کرده باشد، درباره او احتمالش یکون احتمالاً قویّاً؛ چون خودش از معصوم نشنیده است، بلکه از آن دو نفر شنیده و واسطه ها را حذف کرده و بدون کلمه «رکعۀ» نقل می کند و آنجا با کلمه «رکعۀ»، وقتی که این طور شد، نتیجه آن این می شود که زیادی رکعت، موجب بطلان غیر از رکعت، چیز دیگری موجب بطلان نیست، زیاده های دیگر موجب بطلان نیستند؛ چون مفهوم دارند. زیاده سجده موجب بطلان نیست، زیادی تکبیرۀ الاحرام موجب بطلان نیست، فقط زیادی رکعت موجب بطلان است. روایت بعدی صحیحه ابی بصیر است: قال: قال أبو عبد الله (علیه السّلام): «من زاد في صلاته فعليه الإعادة».[2] این روایت میگوید مطلقاً زیاده باعث اعاده است. این هم یک روایت که اعم است از آن روایت و همه روایاتی که در باب زیاده داریم. روایت دیگر، روایت زید شحّام است: قال: سألته عن الرّجل یصلى العصر ستّ ركعاتٍ أو خمس ركعاتٍ. قال: «إن إستیقَنَ أنّه صلّى خمساً أو ستّاً فليَعُد»؛[3] یعنی اگر یقین دارد که پنج رکعت خوانده یا شش رکعت، یعنی دو رکعت اضافه کرده است، باید نماز را دوباره بخواند. اینجا باز یک رکعت و دو رکعت، هر دو را در حکم واحد قرار داده و گفته باید نماز را دوباره بخواند. روایت بعدی، روایت زراره است: عن أبي جعفر (علیه السّلام) قال: سألته عن رجلٍ صلّی خمساً. پنج رکعت خوانده. فقال: «إن كان قد جلس في الرّابعة قدر التّشهّد فقد تمتّ صلاتُه»،[4] اگر در رکعت چهارم به قدر تشهّد نشسته باشد، نمازش تمام است. این بحثش در جای خودش می آید، ولی اجمالاً عرض می کنم که این روایت معمولٌ به نیست و بر خلاف قواعد هم هست. اگر داشت: «إن جلسَ و تشهّد و سلّم»، می گفتیم سلام داده و از نماز فارغ شده، دو رکعت دیگر هم خوانده، ضرری ندارد، ولی محض این که تشهّد را آورد، هنوز از نماز بیرون نرفته، بقیّه می شود زیاده در صلات. این یک اشکال که این معمولٌ به نیست؛ چون محض تشهّد، آن رکعات بعدی را از زیاده بودن خارج نمی کند. اگر سلام داشته باشد، خارجش می کند. «شبهه و اشکال به استدلال از روایت زراره» اللهم الاّ أن یقال که تشهّد بر همه اطلاق می شود. تشهّد گاهی بر شهادتین و صلوات بر پیغمبر و سلام ها اطلاق می شود. این یک شبهه که در این روایت است که می گوید اگر به قدر تشهّد نشسته است، «إن کان قد جلس فی الرّابعة قدرَ التّشهّد» تازه این هم اشکال را رفع نمی کند؛ چون می گوید قدر تشهّد نشسته، قدر تشهّد نشستن، سبب نمی شود که بقیّه زیاده حساب نشوند. شبهه دیگر این که چنین نمازی خلاف آن است که پیغمبر انجام داده است: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی»[5] و پیغمبر که نماز می خواند، این طور نبود که بعد از رکعت چهارم یک مقدار بنشیند و بعد برخیزد و رکعت دیگری را بیاورد. پس نمی توانیم به این روایت عمل کنیم. روایت قبلی هم که ستّ و خَمس داشت که درست بود. روایت دیگر، صحیحه محمّد بن مسلم است: عن محمّد بن عبد الله بن هلال، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر (علیه السّلام) عن رجلٍ إستیقَنَ بعد ما صلّی الظّهرَ أنّه صلّی خمساً؟ قال: «و كيف إستیقَنَ؟ [چطور یقین پیدا کرد؟ قلتُ: عَلِمَ. به هر حال دانست و یقین پیدا کرد. قال:] إن كان عَلِمَ أنّه كان جلس في الرّابعة فصلاةُ الظّهر تامّةٌ فليقُم فليضِف إلى الرّكعة الخامسة ركعةً و سجدتين فتكونان ركعتين نافلةً و لا شي ء عليه».[6] این هم اشکالات روایت قبلی را دارد که صرف این که یک رکعت دیگر بخواند که نافله نمی شود؛ چون وصل به نماز است و زیادی در نماز حساب می شود، نه نافله. روایت دیگر، صحیحه جمیل بن دراج است: عن أبي عبد الله (علیه السّلام) أنّه قال: في رجلٍ صلّی خمساً: «أنّه إن كان جلس في الرّابعة بقدر التّشهّد فعبادتُه جائزةً».[7] این هم همان اشکالات قبلی را دارد. روایت ابن مسلم، عن أبي عبد الله (علیه السّلام) قال: سألته عن رجلٍ صلّی الظهر خمساً؟ قال: «إن كان لا يدري جلس في الرّابعة أم لم يجلس فليَجعَل أربعَ ركعاتٍ منها الظّهرَ و يجلس و يتشهّد ثمّ يصلّي و هو جالسٌ ركعتين و أربع سجداتٍ و يضيفها إلى الخامسة فتكون نافلةً».[8] اگر این روایت را حمل بر این بکنیم که سلام داده است؛ چون یتشهّد و سلام هم داده است، درست می شود، با یک سلام، آنها جدا می شوند و بقیّه هم می شوند نافله. «وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سیّدنا مُحَمِّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرین» -------------- [1]. وسائل الشیعة 8: 231، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 1. [2]. وسائل الشیعة 8: 231، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 2. [3]. وسائل الشیعة 8: 232، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 3. [4]. وسائل الشیعة 8: 232، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 4. [5]. عوالی اللئالی 1: 198. [6]. وسائل الشیعة 8: 232، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 5. [7]. وسائل الشیعة 8: 232، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 6. [8]. وسائل الشیعة 8: 233، کتاب الصلاة، ابواب الخلل الواقع فی الصلاة، باب 19، حدیث 7.
|