ادامه بحث استفاده از آلات ملاهي و بررسي روايات مربوطه
درس خارج فقه حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه) مکاسب محرمه (درس 1 تا 458) درس 197 تاریخ: 1382/3/11 بسم الله الرحمن الرحيم بحث در مناقشه دلالى روايات باب 100 بود، تا روايت هفتم آمديم. روايت هفتم حالا چون گفتم سندش ضعيف است بخوانم «عن محمد بن يحيى عن سلمة بن الخطاب، عن ابراهيم بن محمد [مجهول] عن عمران الزعفرانى [مجهول،] عن أبى عبداللّه(ع) قال من انعم اللّه عليه بنعمة فجاء عند تلك النعمة بمزمار فقد كفرها»[1] خدا اگر به يك كسى نعمت داد حالا به دنبال اين نعمت ني آورد و زد خوب اين نى آورد زد، خوب اين كفران نعمت كرده است؛ اين چه دليل بر حرمت است؟ كفران نعمت كرده باشد! با يك مكروه هم ميشود كفران نعمت، اصلا خود نعمت را در جايش مصرف نكنيم اين هم خودش كفران نعمت است. روايت بعدى هشت «محمد بن على بن الحسين باسناده عن حماد بن عمرو و انس بن محمد [هو و أبيه مهملان غير مذكورين فى كتب الرجال اصلا] عن أبيه عن جعفر بن محمد عن آبائه(عليهمالسلام) فى وصية النبى (ص) لعلى(ع) قال يا على! ثلاثة يقسين القلب: استماع اللهو، و طلب الصيد، و اتيان باب السلطان»[2] استماع لهو دل را قسى ميكند طلب صيد دل را قسى ميكند اتيان باب سلطان دل را قسى ميكند، چه دليل بر حرمت است؟ اثر وضعى را دارد بيان ميكند. بعدى مرسلـه مقنع، مقنع اينطورى دارد «و اجتنب الملاهى و اللعب بالخواتيم والاربعة عشر و كل قمار فان الصادقين (عليهمالسلام) نهوا عن ذلك»[3] خوب اين يك اجتهاد شيخ صدوق است. ميگويد فان الصادقين عليهمالسلام يا فان الصادقين عليهمالسلام نهوا عن ذلك، ميگويد آنها نهى كردهاند. اولا كه اين يك مرسله اى بيشتر نيست نقل به معناست، ثانياً نهى آنها دليل حرمت بوده يا نه، براي ما معلوم نيست. يك مرسله اى است تازه معلوم نيست كه نهيشان دليل بر حرمت باشد. باز عيون الاخبار «عن محمد بن عمر البصرى عن محمد بن عبداللّه الواعظ عن عبداللّه بن احمد بن عامر الطائى عن ابيه، [معمولا اين اسناد عيون اخبار الرضا مجاهيل هستند و مهملها، اصلا مهمل هستند اصلا در كتب رجال متعرضشان نشده]. عن الرضا (ع) فى حديث الشامى أنه سأل اميرالمؤمنين (ع) عن معني هدير الحمام الراعبية قال تدعوا على اهل المعازف و المزامير و العيدان»،[4] آن نفرين ميكند به آنها، خوب نفرين كند حالا كفتر نفرين كند حالا اين چه دليل بر حرمتى است كه آن نفرين ميكند به آدم! خوب يك حيوانى است كه نفرين ميكند، اين دليل بر حرمت نميشود! روايت ديگر اين روايت دوازده است. دارد عن ابيه شيخ صدوق «عن ابيه عن سعد عن أيوب بن نوح عن الربيع بن محمد المسلمى [حسن] عن عبدالاعلى ... عن نوف عن اميرالمؤمنين(ع) فى حديث قال: يا نوف! اياك أن تكون عشاراً [ده يك بگير نباش،] أو شاعراً أو شرطياً او عريفا أو صاحب عرطبة و هى الطنبور. [فرمود اين كارها را نكن، مواظب باش اين كارها را نكنى.] او صاحب كوبة و هو الطبل فان نبى اللّه خرج ذات ليلة فنظر الى السماء فقال امّا انها الساعة التى لا ترد فيها دعوة عريف [الا اينطور آدمها دعايشان مستجاب نيست. دعوة ...] أو دعوة شاعر أو دعوة عاشر أو شرطى أو صـاحب عرطبـة أو صـاحب كوبـة»،[5] اين هم لابـد ايشان ميفرمـايـد سندش را با عمل اصحاب جبران ميكنيم، دلالتش هم كه ديگر نص در قضيه است. روايتهاى بعدى را ديگر از اينها بدتر است ... «نتيجه بررسي روايات» اين تمام روايات در اين باب، بنابراين ما يك روايتى كه از نظر سند و دلالت تمام باشد و بتواند به نحو اطلاق اين آلات ملاهى را حرام كند كه حرمتشان حرمت موضوعى باشد بنده پيدا نكردم در اين روايات، حالا شما معتقيديد كه هست شمائيد و عقيده تان. بله از روايات غنا الهام ميگيريم و مذاق فقه اين است كه نه اگر همراه با حرام شد مستفاد از روايات غنا از باب مذاق فقه اين است كه اينها هم يكون حراماً. تار و تنبور اگر با گناه همراه شد يكون حراماً. اين هم بحث ما در آلات لهو به دنبال بحث غنا. اين تمام بحث درباره غنا. «به مناسبت چهاردهمين سالگرد رحلت حضرت امام (سلام الله عليه)» امروز ميخواهم راجع به يك انسان بزرگوار و يك فقيهى كه فقاهتش و اخلاقش و خصوصيات روحى و اجتماعيش و عباديش و عرفانيش در اين قرن به عنوان يك كرامت و به عنوان اين كه خدا حجّت را بر ديگران تمام كند كه آدم ميشود اينطور بشود راجع به آن ميخواهم صحبت كنم. ميخواهم راجع به كسى صحبت كنم كه به نظر بنده از مصاديق مسلّم اين آيه شريفه است (يهدى به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام)[6] قرآن ميگويد كسى كه رضايت خدا را جلب كرد و دنبال رضايت او رفت تمام اعمالش هماهنگ بود با رضايت خدا، قرآن و خدا و وحى ميگويد ما او را به سبل سلام ميبريم. آيا راههاى سلامتى كه بعد از تحصيل رضوان خداست چيست؟ عقل بنده و شما به آن نميرسد، نبايد هم آدم دشمن چيزى باشد كه عقلش به آن نميرسد. كسانى كه متابعت كردهاند رضوان خدا را پيروى كردهاند رضوان خدا را، يعنى همه كارهايشان در مسير رضايت خدا بوده به وسيله قرآن اينها را خدا به سبل سلام ميبرد به راههاى سلامتى ميبرد. راه سلامتى چيست؟ بعد از رضوان خدا آن مرتبه و راهى كه راه سلامتى است ديگر چيست؟ شبيهش را همين كسى كه اين آيه را ميگويند يكى از مصداقهايش است در مناجات شعبانيه فرمود. فرمود آن چيزى كه نور را حجاب نور را پاره ميكند، نور شده حجاب، حالا ميآيد و حجاب نور را پاره ميكند، آن چيست كه نور حجاب است در آنجا و حجاب نور را پاره ميكند؟ نور كه حجاب نيست، نور نور است! متابعت رضوان خدا ديگر بالاترين مسأله است «و رضوان من اللّه اكبر» همه است و رضايت خدا، امّا قرآن ميگويد كسانى به وسيله اين قرآن رضايت خدا را جلب كردند بعد از جلب رضايت و بعد از آنى كه همه كارهايشان موافق بود با رضايت خدا ما آنهارا به سبل سلام ميبريم به راههاى سلامتى ميبريم؛ راههاى سلامتى لقاء حق، راههاى سلامتى حشر با رسول اللّه، راه سلامتى حشر با اميرالمؤمنين، راه سلامتى حشر با خوبان، راه سلامتى اينكه در زندگيش لغزشى كه به اسلام ضرر بزند نداشته باشد، راه سلامتى اينكه او را در حياتش و مماتش وسيله خير و بركت براى بشريت قرار ميدهيم، راه سلامتى بعد از رضايت خداوند يعنى رسيده به جايى كه به عنوان كرامت قرن در حوزه هاى علميه و كرامت خداوند از شاگردان امام صادق (صلوات اللّه عليه) و حجّت خدا براى همه آنهايى كه دنبال دين هستند و دنبال سياست هستند دنبال حكومت هستند دنبال اخلاق هستند دنبال عرفان هستند، بگوييم آقا سعى كنيد به اينجا برسيد تلاش كنيد اينطورى بشويد. در دنياى ظلمت و تاريك ميشود اينطورى شد، در دنيايى كه ظرف پسرش را آب ميكشند نه ظرف خودش را! در آن دنيا با آن محيط با آن دشمنى ها با آن تحجرگرائيها توانسته به اينجا برسد. بشر ميتوانى رضايت خدا را جلب كنى و بعد به سبل سلامتى بروى! خدا بعد تو را به سبل سلامتى ببرد. خوب چه كسى است مصداق اين آيه! آن كسى كه چهاردهمين سالگردش را ميخواهيم همين روزها بگيريم. كيست مصداق اين آيه كه بايد گفت حجّت خداست بر همه انسانها در اين قرن كه ميخواهند راه كمال را طى كنند؟همان كسى است كه بنده و جنابعالى همانطورى كه به مجلسيين احترام ميگذاريم به همان نحوى كه به شيخ انصارى اظهار ارادت و ادب ميكنيم و خودش هيچ وقت به زيارت اميرالمؤمنين(عليه الصلاة والسلام) از باب القبله نرفت جز اينكه در كنار قبر شيخ انصارى ايستاد دست چپ باب القبله ايستاد و براى شيخ فاتحه خواند و سابقه ندارد يك روز اين آقا كه من ميخواهم بگويم از كنار قبر شيخ رد شده باشد و براى شيخ انصارى اظهار ادب نكرده باشد، عمل به مستحب يعنى خواندن سوره حمد ننموده باشد! به همان نحوى كه ما به او احترام ميگذاريم، به همان نحوى كه به ما به صاحب جواهر(قدس سره) احترام ميگذاريم و امام فرمود اگر صد نفر جمع بشوند ده سال با هم بنشينند ظاهراً ده سال من بعيد العهد هستم به صحبت، نميتوانند مثل جواهر بياورند. جواهر از پانصد كتاب مطلب نقل كرده، از يكى به عنوان ظاهرش از يكى به عنوان نصش، يكى را ابرام كرده يكى را رد كرده، يكى را دليل آورده و يكى را رد كرده است. به همان معيارى كه ما به مقدس اردبيلى احترام ميگذاريم، به همان معيارى كه وحيد بهبهانى استاد كل مروج قرن دوازده به مقدس اردبيلى احترام ميگذارد با كمال صراحت وحيد بهبهانى آن فقيه بزرگوار آن متفكر عاليقدر آن خادم به اسلام در قرن دوازده هجرى ميگويد مقدس اردبيلى بى واسطه جواب سؤالهايش را از امام زمانش ميگرفته است. اين حرف وحيد بهبهانى است! براى بزرگان ارزش قائل بشويد، براى حرمت اميرالمؤمنين ارزش قائل بشويد، براى در جوار اميرالمؤمنين بودن ارزش قائل بشويد، فرق است بين اينكه آدم كنار قبر اميرالمؤمنين درس بخواند يا در حوزه علميه كنار حرم اهل بيت درس بخواند، كنار حضرت معصوميه و اشعريين درس بخواند و مشايخى كه قبورشان در قم است، آنجايى كه از ميدان ارم تا بعد را ميگويند يكى از بزرگان اصفهان وقتى ميآمد پاى پياده ميآمد، فرق بين اينكه آنجا آدم درس بخواند يا در يك جاهاى ديگر درس بخواند. اگر شما فرق نميگذارى به خودت برگرد، نشناختى اسلام را! اگر هم خودت فرق نميگذارى به ديگران اعتراض نكن كه فرق ميگذارند «الانسان عدو ما جهله» وحيد بهبهانى كه استاد الكل لقب گرفته او در اين حاشيه اش بر شرح ارشاد مقدس اردبيلى كه از بيع به بعد است در مقدمه اش ميگويد مقدس اردبيلى بلا واسطه جواب خودش را از امام معصوم ميگرفته، به همان معيارى كه ما به كلينى ها، مفيدها احترام ميگذاريم به همان معيار ما و شما و ملت ما و همه كسانى كه به اسلام و تشيع و به آزادى و حريت و به برابرى حقوق و به حاكميت انسانها كه خدا برايشان قرار عشق ميورزند به همانطور افراد به همان حساب شيخ انصاريها و مجلسى ها در مجالس بزرگداشت امام شركت كرده و شركت ميكنند. امام را همانند مجلسيين ميبينند، امام را همانند مقدس اردبيلى ها ميبينند، امام را همانند شيخ انصاريها ميبينند، چگونه چنين نبينند؟! مگر احول باشد و الا مگر ممكن است نبينند. شما چه را ميخواهيد بگوييد شباهت به آنها ندارد؟! آيا در سن بيست و هفت سالگى شرح دعاى سحر نمينويسد؟ ظاهراً در همدان. آيا حدود هشتاد كتاب و رساله تحقيقى نمينويسد؟! آيا چندين جلد كتاب در حقوق مدنى به نام مكاسب و به نام بيع شيخ و خيارات نمينويسد؟! آيا خلل الصلات نمينويسد؟ آيا قاعده فراغ و تجاوز ندارد؟ آيا رسالة التقية ندارد؟ چه ندارد؟ آيا اربعين ندارد؟ آيا عرفان ندارد؟ آيا خودش را فداى سعادت مردم نكرد؟ آيا بزرگترين فرزندش را فداى سعادت مردم نكرد و دم نزد؟! آيا روزگار كه همه شرايط مرجعيت ظاهرى برايش فراهم بود همه را پشت پا زد و به دنبال انجام وظيفه رفت و گرفتار زندان شد و گرفتار تبعيد شد، با اينكه ميتوانست بعد از آنى كه از زندان آمد خيلى شرايط مرجعيت امام موافق بود. حكومت هم كمكش ميكرد غير مستقيم! درست است يك روز نامش را در راديوى ايران به عنوان مرجعيت نبردند امّا همان سند بود براى مرجعيتش! چون يك رسانه وابسته به يك رژيم اگر او را مرجع معرفى ميكرد آبرو و حيثيت روحانيت به خطر ميافتاد. امّا بعد كه از زندان قيطريه آمد ما آن وقتى كه فكر كرديم حالا ديگر زمينه مرجعيت براى امام فراهم است، حالا ديگر امام اگر حرف نزند بنشيند در خانهاش ما هم به يك نوايى ميرسيم به هر حال، ولو امام به كسى چيزى نميداد. امّا حالا غير مستقيم ممكن است ما هم به يك نوايى برسيم. يا كمتر زخم زبان ببينيم! شما نميدانيد با چه زخم زبانهايى ياران امام در بين بعضى از آقايان مطرح بودند! ميگفتند چهار تا بچه دور امام را گرفته اند. كروبيها و ربانيهاى شيرازى ها و املشى ها را ميگفتند چهار تا بچه دور امام را گرفته اند، اينها چهار تا بچه هستند اينها متوجه نميشوند نميدانند چه كار دارند ميكنند. ما در اين فيضيه از آن پله ها تا اين آخر من خودم يادم نبود يك كسى نقل كرد در هفت هشت سال قبل الآن نوارش هم موجود است، من خودم گفته بودم منتها يادم نبود. از آن اول پله ها تا اين آخر ميآمديم براى اينكه بحث را با راه رفتن مباحثه ميكرديم تا نام امام را به فيضيه بياوريم. خوب مباحثه كه راه رفتن ندارد كه! بعد داد زدن ندارد كه! خوب مباحثه يك جا مينشينند مباحثه ميكنند. امّا ما عنايت داشتيم از آن طرف فيضيه بياييم اين طرف فيضيه، از اين طرف برگرديم آن طرف، وسط ميگفتيم حاج آقا روح اللّه اينطورى فرموده است اين مبنا دقيق است او به فلانى اينقدر اشكال كرده است. كم زخم زبان نخورده اند ياران او و فرزندان او! كم زندانها نرفته اند! كم شربت شهادت ها نچشيده اند! خوب او خودش را و فرزندش را فدا كرد براى اسلام، براى قرآن. امام نسبت به شيخ ميفرمود تالى تلو مقام عصمت است، آيا شما اجازه ميدهيد به بنده كه بگويم امام هم تالى تلو مقام عصمت است يا اجازه نميدهيد؟! ندهيد اجازه، من كه معتقدم. من كه در شب اول قبر و در روز قيامت و در جهان بشريت اگر از من بپرسند ميگويم آرى اين عقيده من است، با تمام وجودم ميگويم امام تالى تلو مقام عصمت بود. با تمام وجودم ميگويم امام فقيهى بود كه به فقه شيعه خدمت كرد، بعد از شيخ انصارى و صاحب جواهر و بعض از بزرگان ديگر اين امام بود كه بالاترين خدمت را نمود. شما اخلاق ميخواهيد در فقه امام، عرفان ميخواهيد در فقه امام، مردم دارى و حقوق مردم ميخواهيد در فقه امام. فقه پويا ميخواهيد با روش صاحب جواهرى فقه امام است، حالا من برايتان عرض ميكنم. شما ميگوييد عرفان امام را ما از كجا در فقهش پيدا كنيم. بنده اهل عرفان نيستم امّا اين را ميفهمم در فقه امام. يك فرعى دارند فقها در عروة هست ظاهراً در تحرير الوسيلة هم هست. لو تشاح الائمة[7] فى الامـامة دو تـا امام جماعت هستند اينجا يك جايى هست براى يكيشان جا بيشتر نيست. اينها دعوايشان شد اختلاف كردند كه كدام بشوند امام يا سه نفر يا چهار نفر. مرحوم صاحب جواهر با همه عظمتش اينجا را توجيه ميكند ميگويد بله مانعى ندارد ميخواهند ثواب بيشترى ببرند فلذا با هم اختلاف دارند. پا را بالاتر گذاشته صاحب جاهر(قدس سره) ميفرمايد ممكن است يك موقوفهاى يك راتبى داشته باشد آن مسجد، اين آقا ميخواهد بشود امام جماعت كه آن موقوفه را به او بدهند بعد اينكه خرج دينش كند و بهتر دين را اداره كند بنابراين مخالف با اصل قربت كه نيست! اينها اخلاص دارند قصد قربت هم دارند امّا حالا اينطورى اختلاف شده است؛ خوب اين يك ديد است. و لذا بعد ميگويند سراغ بروند اقرء را بگيرند افقه را بگيرند چه و چه، يك ديد امام دارد ميفرمايد لابد للامام للمأمومين ان لا يقتدوا باحد منهم قريب به اين معناست. مردم به هيچ كدام از اينها نبايد اقتدا كنند چون نميشود باور كرد اخلاص را. آخر اين چه اخلاصى است كه سر يك نماز جماعت با هم دعوا داريم؟ لاالهالااللّه كه دعوا ندارد! امام ميفرمايد به هيچ كدام نبايد اقتدا كرد، يك سرّش شايد اين باشد كه اينها هيچ كدام اخلاص ندارند، سرّ دوم اين اصلا خلاف مروت است اين آبروى روحانيت را ميريزد! براى يك راتبى كه اينجا قرار دادند يك موقوفه يا ثواب بيشتر، خوب ثواب بيشتر ميخواهى ببرى نيت كردى نيت المؤمن خير من عمله ثواب بيشتر را ببر. امام بين همه فقهايى كه بنده ديده ام ميگويد لابد لترك الاقتداء هيچ كدام اينها را نبايد كرد. آدمهاى خوب، آدم خوب كه نميشود آدم خوب چون هست هر كارى بكند ما بگوييم درست؟! آدمهاى خوبى هستند امّا دارند اشتباه ميكنند، ما كاريشان نداريم ما فقط پشت سرشان نماز نميخوانيم. اين رويه را در جامعه ما به وجود نميآوريم. اين عرفان است، اين شناخت قربت و شناخت اخلاص است. بياييد باز مورد ديگر را برايتان بگويم، شما تحليل كنيد من مورد را ميگويم. فقها فرمودهاند امام راتب مسجد بر ديگران مقدم است، مثل صاحب خانه مثل صاحب قدرت. أولى ترك امامت است در امارت امير در بيت صاحب منزل و در مسجد امام راتب دار. يك كسى ساليان درازى اينجا زحمت كشيده شما نياييد حالا بايستيد آنجا و جايش بايستيد نماز بخوانيد؛ اين كار درستى نيست، بگذاريد او خودش نماز بخواند. و فقها فرمودهاند نبايد كسى اين كار را بكند؛ نبايد، چرا؟ گفتند اند براى اينكه اين نفرت ميآورد، وحشت ميآورد، امام جماعت را مثل آب خوردن بر دارى اين ميترسند مردم .... «ادامه بحث» .... خوب ميترسد، سى سال بيچاره امام جماعت بوده اينجا! آقا بفرماييد كنار ما ميخواهيم بايستيم. اين مكروه است حسب فتواى فقها، من نميخواهم بگويم حرام است آنها ميگويند مكروه است براى اينكه ايجاد وحشت ميكند و ايجاد تنفر. حالا اگر يك كسى اين كار را كرد، گفتند خوب اگر يك كسى امام راتب را زد كنار ايستاد جايش نماز بخواند، آقايان فرمودند خوب به آن اقتدا كنند نماز بخوانند، چون يك ترك اولايى شده است. از عبارت امام حاشيه امام در تحرير يا در عروه يادم نيست آنها را خودتان پيدا كنيد، از آنجا بر ميآيد كه نه نبايد اقتدا كنند. اين امام جماعت با اين كارش از عدالت خارج شده است. اين تحليل و تفسير بنده است حالا ميگويم ببينم برداشت شما اين است يا نه. ميگويد كنار زدن يك امام جماعت راتب براى اينكه من بيايم بايستم نماز بخوانم اين خلاف مروت است، خلافت مروت است يا نه؟ خلاف آقايى و بزرگوارى است يا نه؟ خوب خلاف مروت كه شما ميگوييد موجب سقوط از عدالت است؟ شما كه ميگوييد اگر آدم يك آدم محترمى در خيابان نوشابه بردارد دم دهانش بگيرد بخورد از عدالت ساقط ميشود، شما كه ميگوييد اگر دو تا سيگار دم دهانش بگيرد و دو تايش را آتش بزند يك آدم بزرگوار و يك شخصيتى از عدالت ساقط ميشود، با يك پيراهن يك زير شلوارى يك آقاى عادل بيايد بيرون از عدالت ساقط ميشود. حرام معلوم نيست مرتكب شده باشد، امّا ميگوييد خلاف المروة مسقط عدالت است، ايشان ميفرمايد اين خلاف مروت مسقط عدالت است. اين بحث عرفان امام، بحث شناخت حقائق. بيايم سراغ بحث مردم، امام و مردم، امام و حقوق مردم، باز مسأله من ميگويم. برداريد اين مسائل نماز جماعت را بخوانيد، هم ميتوانيد مردم را هدايت كنيد هم خودتان الهام بگيريد، حدأقل يادداشت كنيد براى خودتان، ببينيد صاحب جواهر چقدر فرع آورده است، شهيد ثانى در روض چقدر فرع آورده است. اگر يك عده اى اختلاف كردند سر امام جماعت، اگر خود امام جماعت آن يك مسأله ديگر است امّا اين مردم است. يك جايى هست يك امام جماعت بيشتر نميتواند بايستد سوء برداشت نشود مسجد امام و جاهايى را كه چند تا امام جماعت دارد نعوذ بالله كه من بخواهم بگويم، آنها كار درست و حسابى است در مسجد امام مثل آيت اللّه العظمى حائرى ميايستاد نماز ميخواند، با اينكه ديگران هم نماز ميخوانند كه هم فقيه مقدسى بود و هم فقيه دقيقى بود. من آنجا را نميگويم فورى سوء برداشت نكنيد كه بله فلانى گفت نماز نخوانيد. نه! مورد مسأله را ميگويم. يك جا هست جا براى يك عده مأموم بيشتر، صد نفر جا ميگيرد. از اين صد نفر يك عده ميگويند اين آقا بايستد نماز بخواند امام جماعت، يك عده ميگويند كه آقاى ديگرى بايستد نماز بخواند. يك عده اى از فقها فرموده اند كه مراعات ميشود كدام افقه هستند كدام اقرء هستند كدام اصبح وجهاً هستند كدام اسن هستند كدام هاشمى هستند، اينها را آمده اند يك عده اى از فقها گفته اند. امام (سلام اللّه عليه) و سلام همه انبياء و فرشتگان بر او و بر رهروانش، ميفرمايد كه اگر همه شان بر يك نفر اتفاق كردند آن يك نفر بايستد. اول اختلاف دارند بعد همه شان گفتند فلانى بايستد، بايد او بايستد. اتفاق نظر اينها كارساز است. باز اينجا اين نكته را بگويم از صاحب جواهرى كه همه عظمتها را دارد، باز صاحب جواهر من در حاشيه جواهر هم نوشته ام نوشته ام اجتهاد مقابل نص كرده اند. آمده صاحب جواهر اينجا اينطورى فرموده، فرموده نه اين حالا خيلى معلوم نيست بگوييم يك اتفاق است اينها، براى اينكه ممكن است اينها خوب متوجه مسائل نباشند رضوان خدا بر او باشد، آنجا اينطورى ميگويند امّا اينجا اينطورى. ميگويد خوب متوجه مسائل ممكن است نباشند، بنابراين نه اتفاق اينها اثرى ندارد. امام (سلام اللّه عليه) و عده زيادى از فقها ميگويند كه نه اتفاق اينها كارساز است. به هر انگيزه اى به هر درى اينها ولو يك آدمى است كه خيلى خيلى بى سواد است امّا اتفقوا، يك آدمى است كه اصلا حمد و سوره اش را بلد نيست امّا اتفقوا، مردم همه كاره هستند به من چه آنها ميخواهند نماز جماعت بخوانند! من كه ملك مقرب نيستم، من كه تا گاو و ماهى نبايد بروم، بلكه از اطلاق روايت بر ميآيد كه اگر اينها خودشان كسى كه واقعاً فاسق است امّا اينها عادل ميدانند اتفاق نظر دارند بايستد، ديگر نياييم مقابل اين فتوا اجتهاد كنيم و بگوييم نه اينها فايده اى ندارند اينها درست نميشناسند. خوب همين مردم درست ميشناسند، خوب همين مردم هستند كه از ده نفر كه اضافه شد ثواب نماز جماعت ديگر قابل احصاء نيست، خوب همين مردم هستند كه در جنگها ميتوانند عزت اسلامى را نشان بدهند، همين مردم هستند كه در نمايشها، همايشها سياه لشگر باشند و جند اسلام را با عظمت نشان بدهند. چه مردم نميفهمند؟! خوب همين مردم ميفهمند كه تا حالا انقلاب و اسلام را نگه داشته اند، همين مردم ميفهمند كه از شيره جانشان به بنده و جنابعالى دادند خورديم از سهم مبارك امام (سلام اللّه عليه) تا ما براى اسلام خدمت كنيم. تا ميگوييم ميگويد اكثرهم لا يعقلون، خوب آن اكثرهم لا يعقلون به توى تنها ميگويد لا يعقلون. ميفهميد يعنى چه؟ بنده اگر گفتم اكثر جمعيت نميفهمد، زبانحال اين است آن اكثر جمعيت به من تنها ميگويند توى صانعى نميفهمى همه ميفهمند، ما ميگوييم تو نميفهمى. تو ميگويى اكثريت نميفهمد اكثريت ميگويد تو يكى نميفهمى. نقل ميكنند از امام (سلام اللّه عليه) كه يك آقايى گفته بود (بلا تشبيه) من ميخواهم دست امام را ببوسم، من تنها ميخواهم ببوسم. ميگويند امام فرموده بوده خيال ميكند كه خودش تنهاست، ميداند كه اين تنها بخواهد ببوسد چهل ميليون جمعيت ميخواهد ببوسند، خوب من كه نميتوانم دستى براى من نميماند! اكثرهم لا يعقلون چيست؟ برويد قرآن را نگاه كنيد! به خدا اقلا ديگر نسبت ندهيم، خدا انسان را خليفه قرار داده، اكثرهم لا يعلمون و لا يعقلون مال يك جاهاى خاصى است مال بت پرستى است مال شرك است مال كفر است نه مال جمعيتى كه گفته اشهد ان لاالهالااللّه و اشهد ان محمداً رسول اللّه! نه مال جمعيتى كه در پناه شما دارد زندگى ميكند! خوب آن جمعيتى كه در پناه شما زندگى ميكند نميفهمد، پس چطور ماليات بايد بدهد؟! پس چطور در همه امور مملكت بايد دخالت داشته باشد اگر نميفهمد؟! ما اينقدرها ضامن نيستيم، تعيين موضوع شما ميگوييد شأن فقيه نيست، ما ديگر بايد ... نظر ما چرا، خوب خودشان ميفهمند. فقها عده زياديشان فرمودند هر كسى را خودشان انتخاب كردند او بايستد. خوب مال الناس فللناس، چون مال آنهاست مال آنهاست او ميخواهد نماز جماعت بخواند به من چه! خوب بگذار نماز جماعت بخواند، بعد امام جماعتش بد در آمد ميگوييم آقا خودت كردى. بعد امام جماعت اذيتشان كرد ميگوييم خودت كردى، بعد نماز جماعت يك روز آمد ده روز نيامد ميگوييم خودت كردى، ديگر گردن اسلام كه نميماند! امّا اگر شما به گردن خودتان گرفتيد از راه مقدسى زياد، اشتباهش اين است اين مقدسى زياد براى اسلام ضرر دارد. فردا اگر اين امام جماعت بد شد ميگويد اسلام گفته بود. در تمام امور همين است! ما هادى مردم هستيم نه قيّم مردم، ما رهنما هستيم و راهنما به طور ارائه طريق نه ايصال الى المطلوب! من چطورى دست شصت ميليون را بگيرم ببرم، خوب شصت ميليون ميگويند تو دستت را بده به من كه ببريم. در كارهاى خودشان خودشان هستند رساله را تو بنويس، فنت را بنويس. احكام اللّه را تو استنباط كن و در رساله بنويس، امّا كار خودمان را ديگر به خودمان وابگذار. ديگر كار خودمان هم با تو رساله نويسى هم با تو كه متخصصش هستى، هم كار ما كه متخصصش نيستى با تو؟! خوب اين كه نميشود. شما بزرگان رساله بنويسيد حرفى نيست، شما فقه بنويسيد حرفى نيست، هر كدامتان رساله بنويسيد خيليهايتان مجتهد هستيد بنويسيد يا بعضيهايتان ؛ امّا ديگر نخواهيد مردم را ناآگاه و بى عقل و بى شعور حساب كنيد. تكرار ميكنم اگر من گفتم مردم نميفهمند همه مردم ميگويند صانعى تو نميفهمى. اگر من گفتم اكثريت نميفهمند همه اكثريت ميگويند صانعى تو نميفهمى، اين زبانحال است زبانحال از زبانقال خيلى بالاتر است و مهمتر است. باز علامه در تذكره و در نهاية الاحكام و كشف الالتباس كه مال يكى از فقهاى بزرگ است اينها فرموده اند هر چيزى كه اكثريت گفت. يك جا هست صد نفر بيشتر جا ندارد، چهار تا امام جماعت است من ميگويم اين آقاى محله ما باشد او يكى هم باشد آقاى محله ما باشد، يكى ميگويد اين طلبه همشهرى ما بايستد امام جماعت بخواند، آن يكى ميگويد اين طلبه همشهرى ما بايستد امام جماعت بخواند. علامه در تذكره نهاية الاحكام ميفرمايد كه در اينجا بايد ببينيم اكثريت چه كسى را ميگويند. هر كسى را اكثريت گفت همان را عمل ميكنيم. اگر مساوى شدند قرعه ميزنيم. اى دنيا! اى ناآگاهان، اين ناآشنايان به اسلام كه اسلام را نسبتهاى ناروایی ميدهيد كه خودتان مستحق آن هستيد، اسلام را به استبداد نعلين و روحانيت متهم ميكنيد، اسلام را به سرنيزه و فشار متهم ميكنيد، اسلام اين است! شما اگر از عمل يك نفر بدتان ميآيد چه ربطى به اسلام دارد؟! خوب بياييد ببينيد اسلام در كجا دموكراسى ندارد! اسلام در كجا حقوق مردم را رعايت نكرده! خوب اين امام است بيست جلد صحيفه امام را برداريد مطالعه كنيد، امام در رابطه با روزهاى اول انقلاب ميفرمايد هر چيزى كه مردم رأى بدهند همان است. بعد فرمود من به جمهورى اسلامى رأى ميدهم نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد، مردم خودشان ميدانند. منتها مردم چون امام را ميشناختند با اين برهان اجمالى خودشان هم وارد شده بودند به جمهورى اسلامى رأى دادند نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد. چرا اسلام را به ترور متهم ميكنيد؟ اسلام ترور ندارد! دو قصه بزرگ در عالم اسلام واقع شده يكى ترور و خطرناك، يكى ترك ترور و ارزشمند. خوب بياييد با آب طلا بنويسيد، بياييد سر چهارراه بشريت كرسى بگذاريد تا من بگويم. من اگر بد ميكنم و ميشوم تروريست من مسلمان نيستم، من بعد هم كه توبه كنم بايد رضايت همه را جلب كنم چون ايجاد رعب در دل همه كرده ام، اگر من ترور كنم كسى را ناموفق هم بشوم گناهى است كه بايد همه را رضايتشان را جلب كنم، همه مردم ؛ چون ناامنى در سطح جامعه به وجود آمده است. دو داستان است همهتان خواندهايد امّا به آن توجه نفرموديد شما بزرگان، از اين به بعد بيشتر توجه كنيد. 1ـ اميرالمؤمنين، ازهد الزاهدين على بن ابيطالب، ميزان الاعمال، اعدل العادلين، صهر پيغمبر، با چه شهيد شد؟ چرا جامعه از وجود او محروم شد؟ با ترور. ما شب نوزدهم و بيست و يكم ماه رمضان از ذكرهايى كه بايد بگوييم چيست؟ اللهم العن قتلة اميرالمؤمنين، يعنى ترور و تروريست و تحريك كننده و عامل و همه و همه. ما تروريست هستيم؟ اسلام را ميگويم، حالا ممكن است من تروريست باشم، اسلام را ميگويم اسلام تروريست است؟ 2ـ بزرگترين قضيه در مكتب شيعه و اسلام چيست؟ چيست كه اسلام را زنده نگه داشت؟ چيست كه ما به آن ميباليم؟ حادثه كربلا. در آنجا ترور نكردن ارزش داد به اسلام. مسلم بن عقيل مقدمات ترور برايش فراهم شد كه عبيداللّه بن زياد را ترور كند، امّا فرمود: «ان الايمان قيد الفتك» ميزبانش هم ناراحت شد، گفت من نميكنم اين كار را. پس ما دو حادثه تاريخى ارزنده داريم كه به آن ميباليم و مينازيم، ما امام داريم از اواخر چهل و يك و اوائل چهل و دو كه امام نهضت را شروع كرد از انجمنهاى ايالتى و ولايتى شما در بيست و يك جلد صحيفه امام در تاريخ زندگى امام، امام يك بار اجازه كشتن نداد! امام مخالف بود با ترور، امام ميفرمود با مظلوميت كار را به پيش ببريد، با منطق برويد، با استدلال برويد، اسلام دين منطق است كم ندارد اسلام كه ترور احتياج داشته باشد. ترور را آدمهاى كم ظرفيت انجام ميدهند ترور را متحجر انجام ميدهد، ترور را پيروان خوارج نهروان انجام ميدهد، ترور را كسى انجام ميدهد كه مستقيم جايش در جهنم است، چون نميتواند همه مردم را راضى كند چه موفق و چه به مقصدش برسد و چه به مقصدش نرسد. مگر اينكه در مقابل همه ملت طلب رضايت كند، ملت و مردم و نمايندگان مردم ببخشند او را. امام در مقابل تروريستها آنقدر متين و عاقلانه ايستاد كه بالاتر از او در بشريت سراغ نداريم ما. اين شيخ صدوق است، اين فقيه متعبد است، آقايان مطالعه كنيد! سه ماه تابستان وقت داريد ديگر من هم مزاحمتان نيستم. خيلى خوشحال ميشويد حالا ولو صحبتهاى من طول ميكشد غمگين ميشويد ولى نه من فكر ميكنم خوشحال بشويد. سه ماه سه ماه و نيم مطالعه كنيد. اول باب ارث ميراث اهل الملل، ميگويد ما به كفار ارث نميدهيم عقوبتاً لكفرهم؛ يعنى الكى ما اينطور نيست كه يك كسى را ممنوع الارث كرده باشيم، عقوبتاً براى كفرشان ارث نميدهيم. همچنان كه قاتل را كشنده را عقوبتاً لقتله كيفر قتلش اين است كه ارث نميدهيم ميگويد كافر را هم ارث نميدهيم. حالا بعد اجتهادهاى بعديش را كارى ندارم. صدوق خيلى متعبد است، صدوق ميگويد اطاقى كه شراب در آن باشد نميشود نماز خواند امّا لباسى كه شراب به آن ريخته باشد ميشود نماز خواند. خوب اين تعبد است، اين عمل به قانون معنايش اين است. امام در سراسر فقهش يك جا به يك طلبه چه برسد به فقيه كوچكترين خلاف احترام ندارد، امام يك جا ندارد يك فقيهى خلاف شرع انجام داده، چون فقيه نظرش را دارد ميگويد معنا ندارد بگوييم خلاف شرع! خلاف شرع، خلاف اسلام آنى است كه مخالف با فتواى همه فقها باشد فقها همه گفته باشند حرام است اين بخواهد انجام بدهد، امّا اگر يك كسى يك كارى را كرد كه با فتواى ابن ابى عقيل موافق است ما نميتوانيم او را بگوييم خلاف شرع انجام داده است. مگر ميشود گفت هر فتوايى يك فتواى ديگر خلاف شرع است! در تسبيحات اربعه پانزده تا فتواست، كدامش خلاف شرع است؟! در آب قليل كه آيا نجس ميشود يا نه، صاحب جواهر ميگويد... سيصد تا روايت داريم كه آب قليل نجس نميشود، از آن طرف يك عده اى مثل فيض كاشانى و ديگران (قدس اللّه اسرارهم) حدود پنجاه وجه از آيه و روايت ميآورد كه آب قليل نجس ميشود، كدامش خلاف شرع است؟ هيچ كدام. آيا حرف فيض خلاف شرع است كه ميگويد غنا محتوايى است يا حرف آنها ميگويند كه غنا ...؟ هيچ كدام. يك فتواى فقيه كه بود نميتوانيم بگوييم خلاف شرع، خلاف شرع موجب خروج از عدالت ميشود! خلاف شرع يعنى آنى كه همه معصيتش بدانند، اگر فردا گفتند نعوذ بالله فلان جا مشروب فروشى آزاد است اين خلاف شرع است، براى اينكه همه گفته اند نه مشروب فروشى قدغن است. اصلا نميشود در قانونگذارى هم فتوا را فتواى يك نفر يا دو نفر را گرفت، بايد آنى كه مطابق با سهولت اسلامى است همان را گرفت و الا هر روز فتواها عوض ميشود. دقت كنيد، شما برداريد... ميخواهم بگويم امام است كه به ما اين راهها را ياد داده است، امام دقت در فقه را ياد داد، هيچ كس مثل امام دقت در فقه ندارد. امام در باب عبادات استيجارى شصت صفحه دارد، ديگران سى صفحه دارند، امام در باب غنا شصت صفحه دارد، ديگران سى صفحه دارند، تمام كتابهاى امام درايت است و تحقيق و تتبع، تتبعش تحقيق و تحقيقش تتبع و راه دقت را ياد ميدهد. بياييد از دقت امام استفاده كنيد بنويسيد يادداشت كنيد امروز از شما خريدار نداشته باشد فردا خريدار دارد. دقت امام را هيچ كس در اين قرنها نداشته است. بياييد از او الهام بگيريد! يك بابى دارد در كافى باب ترك طاعتهن در كتاب النكاح، يعنى ترك طاعت زنان ؛ معروف هم هست ميگويند هر چه زنها گفتند شما خلافش را انجام بدهيد. دوازده تا روايت دارد، از اين دوازده تا روايت چهار تايش سندش درست است يكيش صحيحه است سه تايش موثقه است. يكيش مربوط به حج مستحبى است كه زن بى اجازه شوهر نميتواند حج مستحبى برود، يك سال ميخواهد برود شش ماه ميخواهد برود مرد كه اينجا بيكار نيست كه اين را وِلش كند شش ماه برود، نون مفت كه ندارد به او بدهد بخورد! خوب بله درست است، حج مستحبى احتياج به اجازه شوهر دارد، منافى با استمتاع شوهر است. دو روايتش كه مال سكونى است هر دويش مال موثقه سكونى است آنها هم مال اين است كه زن ميگويد ميخواهم بروم عروسى با لباس نازك ميخواهم بروم، بزنم و برقصم و با مردها هم قاطى بشوم لباس نازك ميخواهم بپوشم؛ آنجا امام ميفرمايد كه نبايد به او اجازه بدهد مخالفت كنيد، درست هم هست. يك روايت صحيحه است صحيحه عبداللّه بن سنان. آن روايت يك مضمونى دارد كه هيچ كس ملتزم عمل به او نيست. ميگويد مواظبت كنيد اگر به خوبيها دستورتان دادند مخالفت كند. مجلسى اول توجيه كرده، گفته اين كه نميشود! زن ميگويد نماز بخواند من بگويم نه امام صادق گفته مخالفت كنم. زن ميگويد صدقه بده، امام صادق فرمود مخالفت كنم. زن ميگويد برو فلان كار خير را انجام بده بگويم نه چون امام صادق فرموده من مخالفت ميكنم. مخالفت كنيد در معروف يعنى چه؟ اين قابل پياده شدن نيست! خلاف كتاب است، خلاف سنت است، خلاف ضرورت است. بعد هم از كيست؟ ميگويد پيغمبر راجع به زنها بحث ميكرد، فرمود هر چه دستور خوبى ميدهند مخالفت كنيد تا طمع در بديها نكنند، از خوبانشان بر حذر باشيد بدانشان كه ديگر هيچى! هشت تا روايت ديگر پنج تايش مرفوعه است و دو تايش مرسله است يكيش صندل در آن است يك مرد مجهول الهويه است. حالا من اين جمله را بگويم عرضم تمام با يك مطلب ديگر. در آن يك روايت دارد كه ضعف سند دارد ... شما احتمال نميدهيد اين روايت را كه به پيغمبر نسبت داده اند كه فرمود زنها را در خوبيها حرفشان را نپذيريد، اين دشمنى با زهرا نباشد؟ اين نقشه ضربه زدن به على نباشد؟ چون ما ميگوييم زهرا هر چه گفت از خدا ميگويد «عالمة غير معلمة» شما در باب ديه زنها برداريد نگاه كنيد يك بابى دارد صاحب وسائل باب دية النساء، همه تان قبول داريد وسائل از جوامع الحديث است يعنى حديثها را همه را جمع كرده است. خوب است در اين باب ديه زنها ديه حقوقى يعنى ديه قتل خطا و شبه عمد، خوب است چند تا روايت داشته باشد؟ چهار تا روايت دارد. دو تايش مال قتل عمد است، يكيش قتل خطا دارد هم اجمال دارد هم ذيلش قابل عمل نيست. يكيش مال محمد بن عيسى بن عبيد است هم اطلاق دارد و هم اشكال سندى دارد. خوب چهار تا روايت صاحب وسائل آورده است! شما در حدّ چهار تا روايت نظر بده، بگو آقا دو تا روايتش مال عمد است يكيش هم مضمونش اين است آن يكى هم سندش آن است، نه اينكه خيال كنى اگر يك كسى گفت ديه زن با ديه مرد برابر است اين ديگر هيچى، اين اصلا بى سواد بى سواد است. نه آقا، چه كارش دارى؟! ميخواهد با سواد باشد ميخواهد بى سواد باشد. تو هم فكر كن، تو هم مطالعه كن، تو هم نظرت را بده، امتياز حوزه هاى علميه به آزادى فقه است به تعمق به اشكال به سؤال و جواب، امام را حفظ كنيد امام هم مردمى بود، هم الهى سياسى بود هم عارف بود هم كرامت خدا براى بشريت و حجّت خدا براى بشريت بود، همه چيز امثال بنده و من از طرف عده اى از ملت ايران و شماها و شايد همه ميگويم همه چيز ما از هدايتهاى امام است و سلولهاى امام و پاكيهاى امام و فضائل امام و تهجدهاى امام و اربعين امام و قص على هذا فعلل و تفعلل و اينكه هيچ گاه به كسى بى احترامى نكرد و يك لغزش سياسى در كل زندگى سياسيش نداشت، اگر خلافى هست از من است؛ اسلام به ذات خود ندارد عيب گر عيب هست در مسلمانى من و توست. معذرت ميخواهم، حدود يك سال مزاحمتان شديم امروز هم خيلى مزاحمتان شديم، سؤال و جواب كرديم ولى همه اش دوستان و ارادت بود، شما لطف داريد به حرفهاى من گوش ميدهيد پرده هاى گوشتان را استخدام ميكنيد، انشاء اللّه خدا به شما عوض بدهد. (و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين) -------------------------------------------------------------------------------- [1]- وسائل الشيعة 17: 314، أبواب ما يكتسب به، باب 100، حديث 7. [2]- وسائل الشيعة 17: 314، أبواب ما يكتسب به، باب 100، حديث 8. [3]- وسائل الشيعة 17: 314، أبواب ما يكتسب به، باب 100، حديث 9. [4]- وسائل الشيعة 17: 314، أبواب ما يكتسب به، باب 100، حديث 10. [5]- وسائل الشيعة 17: 315، أبواب ما يكتسب به، باب 100، حديث 12. [6]- مائده (5) : 15. [7]- تحرير الوسيله 1 : 251، مساله 8.
|