Loading...
error_text
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خارج فقه
اندازه قلم
۱  ۲  ۳ 
بارگزاری مجدد   
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی :: خلاصه اي از بحث گذشته پيرامون كبيره نبودن غيبت
خلاصه اي از بحث گذشته پيرامون كبيره نبودن غيبت
درس خارج فقه
حضرت آیت الله العظمی صانعی (رحمت الله علیه)
مکاسب محرمه (درس 1 تا 458)
درس 204
تاریخ: 1382/7/6

بسم الله الرحمن الرحيم

ادله‌اى كه براى كبيره بودن غيبت به آن استدلال شده بود خوانده شد و گفتيم همه آنها مخدوش است و هيچيك از آنها نبود كه تمام باشد و خالى از خدشه. بنابراين وسوسه‌اى را كه شيخ از بعضي‌ها نقل مي‌كند وسوسه فى محل است در كبيره بودن، بلكه گمان و قوّت در اين است كه بگوييم غيبت بما هى غيبه من المعاصى كبيره نيست. و عرض كردم ديروز شواهدى را كه اينها تاييد مي‌كند كه از معاصى كبيره نبوده و الا خوب بود كه در روايات به آن عنايت بشود، در عبارات اصحاب به آن عنايت بشود، از كبائر نيست، حالا اينكه از كبائر نشده يك احتمالش اين است كه چون شارع مقدس ديده است حالا اين احتمالى است كه من عرض مي‌كنم شايد جاهاى ديگر مفيد باشد، شارع مقدس ديده است كه اين معصيت را مردم مرتكب مي‌شوند بنابراين اگر بيايد عظم او را بيان كند و در عين حال مردم مخالفت كنند، چون بيشتر مردم انجام مي‌دهند. اين عزّت تقنين و عزّت تشريع صدمه مي‌خورد، يعنى آمده خيلى محكمش كرده، حرام است، گناه است، عذاب دارد، در عين حال مردم عمل مي‌كنند لعلَّ شارع مقدس ديده كه اين معصيت، معصيةٌ رائجه - شهيد ثانى هم در اول كشف الريبه مي‌گويد، خود ما هم مي‌بينيم يك معصيت رائجه است بين مردم- و اگر بيايد آن كبر واقعيش را بر فرض بيان كند، درست است كبر را بيان كرده اما از طرفى روبرو مي‌شود با اينكه عزت قانونگذارى از بين مي‌رود، مثل اينكه شما يك حرفى را كه مي‌بينى به حرفت گوش نمي‌دهند يك وقتى ساده مي‌گويى و گوش نمي‌دهند، خوب اين خيلى مهم نيست، خيلى حرفها را گوش نمي‌دهند، يك وقت خيلى با قدرت و با طمطراق مي‌گويى و گوش نمي‌دهند اين خودش براى حرف شما ضرر دارد، يعنى از نظر، ديدن قانونگذارى، عزت قانونگذارى از بين مي‌رود و شايد جاهاى ديگر كه شارع تهديد مي‌كند به آنجاها هم ضرر بزند من احتمال مي‌دهم اگر غيبت به حسب واقع كبيره هم بوده، منتهى شارع صرف نظر كرده از كبيره بودنش و او را كبيره قرار نداده براى حفظ عزّت و عظمت تقنين بوده، شايد هم جهات ديگرى داشته، شايد هم اصلا واقعاً هم كبيره نيست، چه كسى گفته اصلا غيبت بما هى هى آتش بياورد، شايد غيبت بما هى هى از كبائر نيست و از معاصى صغيره است.

«استدلال به روايت جابر بر كبيره نبودن غيبت»

امّا استدلال بر عدم كبيره به روايت جابر روايت 26 از باب 132 احكام العشره مستدرك، كتاب الحج، تمسك به اين حديث براى كبيره نبودن، عن جابر، قال: «كنّا مع رسول الله(ص) فى مسيرٍ فأتى على قبرين يعذّب صاحبهما [صاحبش عذاب مي‌شد] فقال: إنّهما لا يعذّبان فى كبيرة [اينها عذاب نمي‌شوند در كبيره‌اى] أمّا أحدهما فكان يغتاب الناس»[1]، بگوييم خوب معلوم مي‌شود كه اين كبيره نبوده كه مي‌گويد اينها عذاب نمي‌شوند در كبيره.

«نقد استدلال»

استدلال براى كبيره نبودن به اين روايت ناتمام است و ضعيف است براى اينكه اولا ضعف سند دارد، ثانياً اين روايت در مرئا و منظر اين متأخرين هم بوده و كسى بر طبقش فتوى نداده. به هر حال ضعف سند دارد و مورد فتواى اصحاب قرار نگرفته. اين تمام كلام در اين بحث.

بنابراين غيبت بما هى غيبه، يك وقت غيبت برمي‌گردد به قذف، يك وقت غيبت برمي‌گردد به بهتان، يك وقت غيبت بر مي‌گردد به كذب، يك وقت غيبت بر مي‌گردد به تضييع آبروى مردم، يك تضييع خيلى زيادى، خوب آن تحت آن عناوين ممكن است كبيره بشود، اما اگر به آنها برنگشت به عنوان انتقاد مي‌گويد قدش بلند است، يا قدش كوتاه است، يا سرش كچل است، يا بدقيافه است، خوب اينها غيبت است وقتى به قصد انتقاد بگويد اما كبيره بودن اينها ثابت نيست و مقتضاى قاعده اين است كه حكم به كبرش نكنيم اين يك بحث.

«حرمت غيبت از هر انساني و نقل صور مسأله»

بحث ديگرى كه مهم است و آقايان بايد همديگر را كمك كنند و همه شما مرا كمك كنيد من هم خدمت شما باشم، ببينيم از بحث مي‌توانيم بيرون برويم يك جورى كه حجت الهى براى ما اطمينان آور باشد يا نمي‌توانيم، بحث دوم اين است، آيا غيبت هر انسانى حرام است چه مومن، يعنى شيعه دوازده امامى، چه غير شيعه دوازده امامى از بقيه فرق اسلامى و چه غير مسلمين از بقيه ملل و چه غير بقيه ملل از ماديين و بحريين و طبيعين، آيا غيبت هر انسانى حرام است؟ اين يك احتمال، «غيبة الانسان محرّمه». احتمال دوم اين است كه بگوييم نه غيبت مومن يعنى شيعه دوازده امامى حرام است اما بقيه حرام نيست.

احتمال سوم اين است كه بگوييم «غيبة المسلم محرّمه»، اما غيبت غير مسلم ديگر حرام نيست، اگر از اينجا ما زبانمان را باز كنيم براى آنطرف دنيايى كه يك غير مسلمانى زندگى مي‌كند، يك مسيحى يا يك دهرى و هر چى مي‌خواهيم انتقاد از او كنيم و شخصيتش را ترور كنيم چون غيبت حقيقتش برمي‌گردد به ترور شخصيت، بگوييم حرام نيست، آن چيزى كه حرام است فقط و فقط شيعه دوازده امامى است، اما بقيه فرق مسلمين حرام نيست چه برسد به غير مسلمين.

احتمال سوم اين است كه بگوييم غيبة المسلمين محرّمه چه مومن باشد و شيعه اثنا عشريه چه شيعه

شش امامى چه اصلا برادران مسلمان سنّى، غيبت اينها حرام است اما غيبت غير مسلمين حرام نيست، چند تا احتمال شد؟ سه تا احتمال. داغ داغ، شور شور، بى نمك بى نمك، حد وسط، يك احتمال اينكه بگوييم غيبة الانسان محرّمه، غيبت انسان محرّم است. حتّى اگر دهرى و مادى باشد، اصلا خدايى قبول ندارد، چه برسد به اينكه اهل ملل باشد يا شيعه باشد، اصلا غيبت همه انسانها حرام است، الانسان غيبته محرمه، دوم اينكه بگوييم غيبة المؤمن محرّمة أى الشيعة الاثني عشرية حفظهم الله، آن حرام است، سوم اينكه بگوييم غيبة المسلمين محرمة چه شيعه دوازده امامى باشد، چه شيعه شش امامى، چه زيديه، چه فطحيه چه غير آنها، چون فطحيه هم باز اشكال مي‌شود چون فطحيه هم سيزده امامى هستند، آنها هم بعد عبدالله ابن افتح قبول كردند موسى ابن جعفر(ص) و يا مخالفين ديگر، اما غير مسلمين حرام نيست.

احتمال سوّم چيزى است كه مقدس اردبيلى[2] و محقق اردبيلى (قدس الله نفسه الزكيه) او را تقويت كرده كه بگوييم «غيبة المؤمنين حرامٌ».

احتمال اول را هم ميل به او پيدا كرده مال اليه كه بگوييم غيبت الانسان محرّمه. ولو بعدش امر به تأمّل كرده و فرموده احتياط است كه آدم به هر حال ترك كند غيبت آنها را هم، امر به تأمل كرده.

احتمال دوم هم چيزى است كه معروف است در اين كتب فقهيه تا جايى كه صاحب جواهر[3](قدس سره) عمر را در باره او مصرف كردن نادرست دانسته امام امّت[4] (سلام الله عليه) هم همين حرف را نقل كرده كه از او بر مي‌آيد راضى به اين حرف است كه فقط حرمت اختصاص دارد به شيعيه اثنا عشريه، صاحب جواهر يك مقدار بحث كرده، نگاه كنيد عبارت امام هم دارد جواهر هم دارد، من عين عبارت را حالا يادم نيست، چون ديگر نرسيدم نگاه كنم اين جهت را، ولى مطلب اين است صاحب جواهر مصرف كردن عمر را در او نادرست مي‌داند امام (سلام الله عليه) هم بعد از يك مقدار بحث همان را نقل مي‌كند و تاييد مي‌كند حرف صاحب جواهر را، كه بگوييم اصلا غيبة الاثني عشرية محرمّة و اين از چيزهايى است كه براى امام خيلى امتياز است.

امامى كه يك مرد سياست و كياست و دنيا و مسائل سياسى است و مسائل حكومتى و مسائل جهانى،

اينجا كه مي‌رسد مي‌بينيم حركت مي‌كند حركت صاحب حدائق، صاحب حدائق يك آدم اخبارى بوده ديگر، حركت صاحب حدائق -يا حركت صاحب جواهر (قدس سره)- در حالتيكه به امام مي‌آيد حركتش مثل حركت مقدس اردبيلى باشد و احتمال اول تازه. به هر حال امام اينجورى است. اين سه احتمال در مسأله.

اگر خرق اجماع نباشد و اگر نباشد ترس از تضييع عِرض و سخنان نابجا ان لم يكن خرقاً للاجماع و ان لم يكن سبباً از براى اينكه آدمهاى بد حرف نادرست بزنند حقِّ از اين اقوال كدامهاست، از اين احتمالها؟

انسان، غيبت مطلق الانسان (و لقد كرّمنا بنى آدم)[5] – (انّى جاعلٌ فى الارض خليفة)[6]. مال همه انسانها محترم است يا نه؟ جان همه انسانها محترم است يا نه؟ محترم است ديگر، شما يك كبريت از غير مسلمان براى شما حرام است، همچنانى كه يك كبريت از شيعه دوازده امامى اگر برداريد حرام است، در سرقت مال دهرى كه مالش محترم است سرقتش اگر به حدّ نصاب برسد قطع يد دارد، اگر اختلاص باشد و كلاه بردارى باشد تعزير دارد، زن دهريه را يك كسى برود با او زنا كند، يك دهرى است اصلا بولشويك بولشويك است، حالا اين آقا مي‌گويد او چون بولشويك بولشويك است پس من بروم با او زنا كنم، زنا او چطور است، حلال است يا حرام است، حد دارد يا ندارد، مال همه انسانها جان همه انسانها در هر مرتبه اى از مراتب محترم است فكيف عِرضشان محترم نباشد اين خيلى تعجب آور است و بعيد، اين حرفى است كه مرحوم مقدس هم مي‌زند، حالا بعد از نظر ادلّه هم وارد مي‌شوم ثابت مي‌كنم اين يك مبعّد است، كيف جان غير مسلمين، اموال غير مسلمين محترم، اعراضشان تا حدّى محترم، زنا نمي‌شود با آنها انجام داد، حتى نمي‌شود به آنها گفت ولد حرام، در روايت گفت ولد حرام، امام فرمود: «لكلّ دينٍ...» به يك دهرى شما نمي‌توانيد بگوييد تخم حرام، مادر فلان، خواهر فلان، همه‌اش تعزير دارد، جانشان محترم است، مالشان محترم است، عِرضشان در باب زناء در باب قذف، محترم است، هتك به آنها موجب تعزير است شما اگر به يك بولشويك بگوييد اى بقر اى گاو! تعزير مي‌شويد اين چيزى است كه در باب تعزير، برداريد تعزير را نگاه كنيد در باب القذف، ظاهراً شرايع و اينها دارند من يادم است ديدم قبلا، تعزير دارد، شما به يك دهرى بگوييد آى خوك! تعزير دارد، كما اينكه به يك شيعه دوازده امامى اگر بگوييد تعزير دارد به او هم بگوييد تعزير دارد، خوب اينها محترم هستند، آنوقت همه آنها محترم اما پشت سرش بتوانى هر چى مي‌خواهى غيبت كنى و شخصيتش را ترور كنى اين تعجب است. اين مبعّد احتمال معروف بين اصحاب است، و مبعّد احتمال دوم هم هست، و مقرّب احتمال اول. نمي‌خواهم استدلال كنم، شما مي‌گوييد فقط شيعه دوازده امامى را پشت سرش حرف نزن اما از شيعه دوازده امامى كه گذشت ديگر هر چى مي‌خواهى بگو، اصلا خوش كنيد جلسه تان را به...، دلتان را باز كنيد و هر چى مي‌خواهيد در باره اش بگوييد، خيلى بعيد است. اگر حرف داريد بگوييد، در مبعد حرفتان را بزنيد تا بروم سراغ ادلّه‌اش.

و غيبت را ما اول اجمالى از معناى غيبت بگويم، غيبت همانجورى كه از تفسير جامع المقاصد بر مي‌آيد، ديگر كمك كنيد مي‌گويم اين جهاتش را كمك كنيد، از تفسير جامع المقاصد[7] بر مي‌آيد غيبت عبارت است از ذكر ديگرى به قصد انتقاص نه انتقاد سازنده، براى اينكه كوچكش كنى و كوچك كردن و انتقاص هم به غرض شخصى لا به غرض دينى، «الغيبة ذكركَ اخاك بما يكره يا بما يكرهه به غرض الانتقاص، لغرض انتقاص شخصى» يا دنيايى و الّا اگر شما به غرض انتقاص نيست به غرض استشاره است، به غرض تظلّم است، به غرض دفع از منكر است، به غرض رواج خوبي‌هاست، امر به معروف، اينها كه اصلا محرّم نيست ولو آقايان گفتند استثناء اما طبق اين تعبير اصلا تخصصاً خارج است انتقاص ديگرى، «انتقاص الغير بما ذكر الغير بما يكرهه او بما يكرهه بقصد الانتقاص الشخصى لدّينى و للاجتماعى و التظلم و المشورة»، نخير مي‌خواهم او را خوردش كنم، و لك عن تقول اصلا غيبت همانطورى كه شهيد ثانى در كشف الريبه و بقيه علماء اخلاق فرموده‌اند سرچشمه مي‌گيرد از حسد، غيبت سرجشمه مي‌گيرد از حسد، اين را مي‌گوييم غيبت يعنى ناراحت است كه چرا فلانى اينجورى است مي‌خواهد عقده‌اش را خالى كند، حيثيتش را مي‌خواهد زير سوال ببرد، مي‌خواهد او را بميراند (من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكانّما قتل الناس جميعاً...)[8] يك قتل، قتل شخصيتى است «الغيبة ذكر الغير بما يكره او يكرهه به قصد الانتقاص الشخصى لا به قصد تظلّم و لا به قصد الآخرة و لا به قصد استشارة» اينجا كه غيبت حرام نيست اصلا غيبت نيست، آن جور جاها؛ يا به قصد اينكه مي‌خواهى دينش را له كنى مي‌گويد اين آقا ماركسيست است، ماركسيستى يك عقيده خرافى است براى اينكه مي‌خواهى ماركسيستى را از بين ببرى، اينكه غيبت نيست كه اين آقا مسيحى است، مسيحيت نادرست است خيلى آدم بايد كوتاه فكر باشد با بودن قرآن و با بودن اين جمله زيباى قرآن (و لكم فى القصاص حياةٌ يا اولى الالباب)[9] كه قبول نكند اسلام را يا قبول نكند كه اسلام طرفدار حقوق بشر است خيلى بايد گيج باشد، اگر گيج است كه قبول نمي‌كند (و لكم فى القصاص) را قرآن دارد و باز طرفدار حقوق بشر نيست اين گيج است، خوب من خيلى وقتها مي‌گويم پس غيبت مي‌كنم، اين انتقاص است لغرض هدايت دينيه، خيلى گيج است كسى كه حقوق بشر را بگويد در اسلام به معناى حقيقيش نيست با اينكه قرآن مي‌گويد (انّا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوباً و قبائل لتعارفوا)[10] نه براى اينكه شما تو سر او بزنى چون من هم تو سرت مي‌زنم، چون من هستم بيشتر بايد ببريم، چون تويى كمتـر بايد، من و تويـى مطـرح نيست، (ان اكرمـكـم عنـد الله اتـقـاكم)[11] اينها غيبت است اينكه غيبت

نيست.

«ذكر الغير بما يكره او يكرهه به غرض شخصى» در تعريف خواهد آمد هم عبارت جامع المقاصد را خواهم نقل كند هم بعضى رواياتى كه مستدرك دارد، هم شما مي‌دانيد غيبت همين است و الا اگر اين باشد كه اين همه مواردى كه استثناء شده بايد تخصيص اكثر... لازم مي‌آيد، اصلا استثناء نيست آنها خروج... آقا فلانى اعلم است يا نه؟ مي‌گويد نه آقا اعلم نيست، مجتهد است يا نه؟ مي‌گويد مجتهد نيست، منبرش خوب است يا نه؟ مي‌گويد نه بابا منبرش به درد پير زنها هم نمي‌خورد چه برسد يك اجتماعى را اداره كند، آمده از من مي‌پرسد مي‌خواهد منبرش به او تحويل بدهم، خوب اينها غيبت است؟ نه، براى اينكه من غرض انتقاص كه ندارم منافع مشتركى با هم ندارم.

مى پرسد آقا اين شاهد عادل است يا عادل نيست، من مي‌گويم چى؟ فاسق است، جرح شاهد، تعيين اجتهاد، تعيين اعلم، نصح مستشير، تظلّم عند الحاكم، تظلّم عند الناس اينها همه‌اش از مواردى است كه حرام نيست منتهى آقايان گفتند تخصيصاً بنده بعد ثابت خواهم كرد كه اينها تخصصاً خارج هستند، غيبت غرض شخصى مي‌خواهد سرچشمه از حسد و تضييع عِرض، حالا بنده معتقدم براى همه انسانها حرام است.

«وجوه مستدله بر حرمت غيبت از هر انساني»

چند تا وجه برايش هست، وجه اول نقض است و دليل ملازمه. دقت كنيد، به اين بيان اگر حرمت غيبت اختصاص داشته باشد به شيعيان لازمه اش اين است كه مخالفين بتوانند از شيعه غيبت كنند، جايز باشد برايشان، غير مسلمانها هم جايز باشد از شيعه غيبت كنند، خودشان هم از همديگر جايز باشد غيبت كنند، توجه مي‌فرماييد چى عرض مي‌كنم، اگر حرمت غيبت اختصاص دارد به اثنا عشرى، حالا مي‌گويم چرا اين ملازمه مي‌آيد، لازمه‌اش اين است كه مخالفين غيبتشان از شيعه جايز باشد، غير مسلمين غيبتشان از شيعه جايز باشد و هو كماترى، اللازم باطل فالملزوم مثله، اين لازم باطل است ملزوم هم مثلش است.

بيان الملازمه، همه گيرها سر بيان الملازمه است، گفت فرق عينك با آهو چيست؟ گفت عينك را اول

مي‌زنند بعد مي‌بينند، آهو را اول مي‌بينند بعد مي‌زنند، بيان الملازمه اينكه آقايانى كه آمده‌اند مثل سيد الاستاد(سلام الله عليه) يا صاحب جواهر و ديگران يا صاحب حدائق اينها عمده حرفشان اين است مي‌گويند ادله غيبت، آيات و رواياتش مخصوص مومنين است و مومنين يعنى شيعيان پس ديگران را شامل نمي‌شود، مي‌فرمايند (و لا يغتب بعضكم بعضا بعضكم) [بعضكم ايّها المومنون] (يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا)[12] اين براى مومنين است ديگر، ذيلش هم دارد (ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه ميتاً) [اخ يعنى برادر دينى پس اين آيه براى مومنين است، آيه] (انّ الذين يحبّون عن تشيع الفاحشه فى الذين آمنوا) اين هم براى مومنين است، روايات هم دارد مومنين اينجور هستند، چون مومن برادر مومنش را مخذول نمي‌كند، اينها براى مومنين است.

مي‌فرمايند ادلّه غيبت من الآيات و الروايات (كه بعد مفصل متعرض مي‌شوم) اينها مختص به مومنين است، خيلى خوب چه دليلى داريم براى اينكه حرمت غير مومنين از مومنين حرام است، (يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيراً من الظن، ان بعضاً الظنّ اثم و لا تجسسوا و لايغتب بعضكم بعضا) [اين براى مومنين است ديگر!] (ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه) من با آن بولشويكى كه برادر نيستم آن هم با من برادر نيست، نه آنها مومن هستند و نه ما با آنها برادر و نه آنها با ما برادر پس آيات و روايات شامل آنها نمي‌شود، وقتى شامل نشد چرا حرام باشد براى آنها، به ما مي‌گويد كه شماها غيبت نكنيد همديگر را، به آنها كه نمي‌گويد.

ما عرض مي‌كنيم پس آنها هم جايز است از ما غيبت بكنند، پس دليل شامل حالشان نشده آنها كه مومنين نيستند كه لايغتب شاملشان بشود، آنها كه با ما برادر نيستند تا (ايحب احدكم ان يأكل لحم اخيه) بگيرد، من تعجبم چطور امام (سلام الله عليه) و قبل از او مقدس اردبيلى (قدس الله سرّهما) توجهى به اين لازمه نكرده‌اند كه لازمه اينكه اين ادلّه قاصر است از غير مختص به مومنين است، پس حرمت غيبت ديگران مر مومنين را به چه دليل، به كدام دليل مي‌گوييم آنها حرام است ما را غيبت كنند، به كدام دليل مي‌گويى آنها حرام است همديگر را غيبت كنند، پس اين حرام ما چون مسلمان شديم يك حرامى براى ما قرار داده شده، اما آنها كه مسلمان نيستند اين حرام برايشان نيست خوب اين لازمه‌اش اين است و هو كماترى.

حالا بقيه اش براى روز چهارشنبه ان شاء الله.

(و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين)

--------------------------------------------------------------------------------

[1] - مستدرك الوسائل 9: 120، كتاب الحج، ابواب احكام العشرة، باب 132، حديث 26.

[2]- مجمع الفائده و البرهان 8: 78.

[3]- جواهر الكلام 22: 63.

[4]- المكاسب المحرمة 1: 249.

[5]- اسراء (17) : 70.

[6]- بقرة (2) : 30.

[7]- جامع المقاصد 4: 27.

[8]- مائدة (5) : 32.

[9]- بقره (2) : 179.

[10]- حجرات (49) : 13.

[11]- حجرات (49) : 13.

[12]- حجرات (49) : 12.

درس بعدیدرس قبلی




کلیه حقوق این اثر متعلق به پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی صانعی می باشد.
منبع: http://saanei.org